ایران شناسی بدون دروغ، 100

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۱۰۰

اینک به سومین گروه از مجموعه نقش برجسته های مهاجران یونانی، یعنی نقوش حاوی زور آزمایی و نیزه بازی ورود کنم که تولید کنندگان دروغ در تاریخ ایران، از آن که سلسله ی ساسانی به قدر جل الاغی مانده های باستانی ندارد، با بی شرمی تمام، این نقش برجسته های متعلق به مهاجران یونانی را، به امپراتوری بی نشان ساسانی چسبانده اند، چنان که سکه های همین مهاجران را به سود امپراتوری بی نشان دیگری با نام اشکانیان مصادره کرده اند!!! سکه هایی که گرچه در یک نگاه کوتاه، وسعت تعلق آن ها به فرهنگ و خط و باورهای یونانی، برای هر نو علاقه مندی به مباحث جدید مسلّم می شود، اما در عوض و به اصطلاح، اساتیدی داریم که بی محابا وارد کوچه ی علی چپ می شوند و فرق خود را در برخورد با دیوار این بن بست می شکافانند.

«از دوره ی بلند اشکانی جز چند نوشته ی واقعا نحیف به خط ی آرامی و یونانی، چیزی بر جای نمانده است. این نوشته ها بیش تر از نسا و به صورت سفال نوشته هستند که اغلب به تحویل شراب مربوط اند.... هنگامی که یادگارهای مکتوب قومی، برای هر قرن از ۴۷۰ سال فرمان روایی آن ها، حدود یک سطر آشفته و مبهم باشد که به زحمت می توان خواند و تفسیر و تعبیر کرد، برداشتی هم از زبان آن قوم نمی توان داشت. فاضلان، زبان اشکانیان پارتی را آمیخته ای از زبان های سکایی و مادی دانسته اند و بر مشکلات ما افزوده اند، زیرا که ما از این دو زبان چیزی نمی دانیم که بتوانیم برداشتی از آمیخته ی آن ها داشته باشیم». (پرویز رجبی، هزاره های گم شده، جلد چهارم، ص ۲۲۲)

من این بحث تفریحی بسیار خلاصه راجع به فرهنگ مثلا اشکانی را، برای رفع ملال از خواندن این مباحث سنگین، از آن روی گشودم که از ناآگاهی مسخره وار به اصطلاح کارشناسان تاریخ ایران و میزان بی پروایی آن ها در فریب دادن فرهنگ و تاریخ ملتی را به دست آورید و تکلیف را با آن ها یکسره کنید.

این ها قطعاتی از یک خمره ی شکسته با خط خطی های کودکانه و جاعلانه ی غیر قابل خواندنی است که به عنوان سند وجود خط پهلوی اشکانی ارائه می دهند و به اعتراف رجبی، با محاسبه همین نمونه ها هم، حجم میراث مکتوب اشکانیان در هر قرن، فقط یک سطر می شود. ایران شناسان بزرگ، در حالی که اذعان می کنند این کج نویسی ها قابل خواندن نیست، تشخیص داده اند که بر این سفال ها رسید مقداری شراب ثبت است!!! از طریق این نوشته ها، در عین حال با روش داد و ستد در دوران اشکانیان آشنا می شویم که دریافت کننده ی شراب، رسید آن را بر قطعه خمره شکسته ای می نوشته و پس می فرستاده است. برای مورخ، که میل به شوخی دارد، گره کار در این است که فروشنده، چنین رسیدهای بی امضا و مهری را چه گونه می پذیرفته و کجا بایگانی می کرده است؟ بدین ترتیب منطقی است به دنبال قطعه سفال دیگری بگردیم که فروشنده ای عصبانی در عهد اشکانیان، بر انتهای رسید خریدار، با همان خط مشهور پهلوی اشکانی، که نمونه ی غیر قابل خواندن آن را در تصویر بالا می بینید، اضافه کرده و پس فرستاده باشد که: «احمق بی شعور، روی خمره شکسته هم جای رسید نوشتن است، حالا آن را کجا نگهدارم که دوباره نشکند. وانگهی چرا رسیدت را امضا نکرده ای»؟!!! 

اما هنوز این تمام ماجرا نیست، زیرا همان رجبی که سفال نوشته های غیر قابل خواندن و در حد سطری در هر قرن را، به عنوان سند حیات خط و فرهنگ اشکانی می پذیرد، نوشته های واضح و با معنا و قابل خواندن یونانی، بر سکه ها و کتیبه های سنگی مفصلی، نسبت داده شده به همین اصطلاحا اشکانیان و عمدتا در خوزستان را، به هیچ می شمارد و در این باره قضاوتی دارد که تا پایان جهان به عنوان یادگاری از جبهه گیری جاهلانه باقی خواهد ماند.

«برخی خواسته اند با تکیه بر نوشته های یونانی بر جای مانده، رواج زبان یونانی در دوره ی اشکانی را به اثبات رسانند، اما چنین کوششی همان اندازه بی هوده است که بخواهیم از رواج زبان عربی در دوره های بنی امیه و بنی عباس سخنی به میان آوریم». (پرویز رجبی، هزاره های گم شده، جلد چهارم، ص ۲۲۳)

بدین ترتیب و از مسیر همین پاسخ ها معلوم می شود که در یک سوی این مباحث، متعصبانی وحشت زده از پایان گرفتن دوران دکان داری تاریخ نشسته اند، چنان که راهی برای درک معنای اظهار فضل و مقایسه ی فوق نمی یابیم و لاجرم قبول می کنیم که این تحقیقات جدید اختیار و ارزش کلام را از دست و ذهن بسیاری بیرون کشیده و ناگزیر یا با نمونه ی بالا هذیان می بافند و یا بنا بر سابقه، در مراکز بسیار مقرب و محترمی، که خاص گفت و گو طراحی شده، به شکل گروهی، فحاشی می کنند!!! فرهنگ جهان باید در اندیشه ی نام گذاری جدیدی برای این ظاهرا محققانی باشد که سکه هایی تمام عیار به زبان و خط یونانی را مردود می شمارند و قطعه سفال های بی هویت و غیر قابل خواندنی را حجت تصورات مضحک خویش می گیرند!!!

باری ماجرای نقش برجسته های یونانی در ایران، با مضمون ستیزه، از نمونه ی بالا آغاز می شود، که سه صحنه در یک پانل بزرگ در فیروز آباد فارس است. جاعل بزرگ، پروفسور والتر هینتس، بر این سه تابلوی به هم پیوسته، که تصویر بالا بخشی از آن است، شرحی نوشته که خواندن آن به عنوان یکی از جذاب ترین خوش مزگی ها درباره تاریخ ایران، از ملاحت و شیرین زبانی خاصی بهره برده است.

«نگاره ی فیروز آباد که هجده متر درازا و حدود چهار متر پهنا دارد، یکی از لحظه های مهم تاریخ را جاودانه کرده است. یعنی پیروزی اردشیر اول ساسانی بر پارتیان در تاریخ ۲۸ آوریل سال ۲۲۴ میلادی در سرزمین هرمزدگان. این پیروزی فرمان روایی بیش از چهارصد ساله ی ساسانیان بر ایران را بنیان نهاد. این روی داد بزرگ در سه نبرد تن به تن تصویر شده است. در مجلس اول، کاملا در سمت راست، اردشیر اول با نیزه ی خود، اردوان آخرین فرمان روای اشکانی را از زین اسب بر می کند. در مجلس میانی، شاپور پسر و جانشین اردشیر، وزیر اردوان دارا بنداد را از زین جدا می کند. در مجلس سوم در سمت چپ، ندیم اردشیر در حال خفه ردن یک دلاور اشکانی است که از اسب پایین کشیده شده است». (هینتس، یافته های تازه از ایران باستان، ص ۱۶۲)

چاره ای نداریم جز این که یکی از اسلاف هینتس را، در سمت وقایع نگار این نبرد شناسایی کنیم که یادداشتی در باب روز و سال و ماه و ساعت این جنگ تعیین کننده، برای یکی از اخلاف خود، که یقین داشته ایران شناس خواهد شد، باقی گذارده و چنان که نام سران سپاه دو طرف را نیز در دفتر روز نگار جنگ ثبت کرده و هویت اصلی تک تک این تصاویر سنگی خاموش و عاقبت کارشان را شرح داده است!!! از آغاز تشکیل کنیسه تاکنون، کسی به میزان آن خاخام هایی که مامور تاریخ نگاری برای ایرانیان بوده اند، تفریح و لودگی واقعی نکرده است!!!

این هم یک صحنه ی ستیز و زور آزمایی دیگر که بر صخره های نقش رستم حک است. در این جا نیز دو نیزه باز با هم دست و پنجه نرم می کنند و یکی از آن ها در حال سرنگونی از اسب است. در این نقش برجسته نیز هیچ توضیح معینی ثبت نیست و در جایی نام و اشاره ای به آغاز و پایان و علت و اشخاص این نبرد نمی خوانیم. اما مناسب می بینم که برای سنجش تبحر ایران شناسانی از قبیل هینتس و عکس برگردان های ایرانی او، که روح هینتس را در خود کپی کرده اند، بد نیست شرحی را بخوانید که هینتس درباره ی این تابلوی مطلقا گنگ، مکتوب کرده است.

«نگاره ی سوار فیروز آیاد آغاز کار و نگاره ی سوار نقش رستم پایان قدرت قبیله ای است که به فرمان روایی ساسانی در سه نسل دو بیدخش داده است. ظاهرا نشان غنچه ی پدر بزرگ در نگاره ی هرمز دوم از این روی بر کلاه خود نوه اش، افزوده شده، تا برای همه ی بینندگان نگاره روشن شود که کسی که به وسیله ی شاه کشته شده، دشمنی خودی بوده است: بیدخش پاپک، نوه ی بیدخش اردشیر». (هینتس، یافته های تازه از ایران باستان، ص ۲۷۶)

روشن شدید؟!! این متن که می تواند در پرونده ی پزشکی هر جنون گرفته ای به عنوان سند ابتلای حتمی به دیوانگی ثبت و نگهداری شود، بخشی از تاریخ ساسانیان ایران است، که ایران شناسان مامور کنیسه برای ما فراهم کرده اند و بیماران دیگری در این سو، آن را اساس شناخت هویت و هستی خود و اسباب تفاخر به دیگران قرار داده اند!!!

از این گونه نقش برجسته ها، که جریان یک زور آزمایی را در میدان نمایش می دهد، نمونه های دیگری نیز، چون تصویر بالا، در تابلوهای سنگی نقش رستم باقی دارد. از شرح و تفسیری که بر این تصویر نوشته اند، به رعایت مختصر کردن موضوع در می گذرم، چرا که قصد من جلب توجه به آلات ستیزه در این نقش برجسته هاست. هرکس که یک فیلم شوالیه بازی قرون قدیم در یونان و روم را دیده باشد، به خوبی می داند که این نیزه های چوبی بلند، در زمره کلاسیک ترین وسائل زورآزمایی و ابراز مهارت، و نه جنگ، در محیط های ورزشی قدیم اروپا بوده و به دست آوردن برتری بر دیگر مدعیان، در کاربرد دشوار این نیزه های چوبی نه چندان سنگین، که توان کشتن ندارد و غالبا در اثر ضربه ای می شکند، به قصد سرنگون کردن حریف از اسب، شرط نخست انتخاب شدن به مقام شوالیه بوده است.

نگاهی به این حکاکی قلم سیاه مانده از قرون وسطی بیاندازید و به جمعیتی توجه کنید که مودب و منظم، شاهد زور آزمایی این دو شوالیه در میدان ورزش شهراند. الگوی معماری در پس زمینه ی تصویر یونانی بودن محیط را اثبات می کند. در واقع این نیزه بازی به سبک شوالیه ها، از معمول و مورد پسند ترین سرگرمی های نیمه اشرافی از عهد باستان تا همین اواخر در حوزه هایی از اروپا و به خصوص یونان بوده است. آیا چه قدر شباهت میان این سیاه قلم، با آن نقش برجسته های سنگی جتوب ایران می بینید که به ساسانیان بخشیده اند؟!! اگر قرار است این نقوش و تصاویر را، انعکاسی از نحوه و لوازم جنگ در زمان ساسانیان بدانیم، پس نخست باید پوست از سر فردوسی برداریم و شاه نامه اش را به آب جاری جوی بسپاریم، که بی توجه به این الگوها، در کف رستم و زال، شمشیر و سپر و گرز قرار داده و در باب نیزه های چوبی بلند شوالیه ها بیتی ندارد، که ظاهرا استفاده از آن در جنگ های زمان ساسانیان، به عنوان تنها اسلحه باب بوده است و دیگر این که بپرسیم این اردشیر اولین شاه ساسانی و اردوان آخرین شاه اشکانی که شرح نخستین نقش برجسته ی این یادداشت را، به آن دو منسوب کرده اند، جنگ با نیزه های یونانی را در کجا و از که آموخته بوده اند؟!!! بدین ترتیب شایسته است تا خود را از شر افسانه بافان یهود آزاد و قبول کنیم که یونانیان مهاجر به ایران، برای یاد آوری یک سنت و سرگرمی باستانی خود، صحنه هایی از زور آزمایی و شوالیه بازی های انجام داده را، بر صخره های جنوب ایران به یادگار گذارده اند. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در سه شنبه هفدهم مهر 1386 و ساعت 23:30 | آرشیو نظرات

ارسال شده در سه شنبه، ۱۷ مهر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۲۳:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان