ایران شناسی بدون دروغ، 94

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

 مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۹۴

 

می خواستم به یکی از درخشان ترین فصول ایران شناسی، یعنی معرفی حجاری های نقش رستم و نقش رجب و بیشابور و غیره بپردازم، اما مسافرتی بدون مقدمه و تدارکات، به اصفهان، که نیم روز کاملی از آن را در مسجد جامع آن شهر گذراندم، وادارم کرد که پیش از ورود به موضوع نقش برجسته ها، فصل در پیش را با اشاره ای کوتاه به ماجرای مسجد جمعه اصفهان کامل کنم، که نشان می دهد کوشش برای تولید مصنوعی هستی اجتماعی پیش از صفویه در ایران، گروهی را به سوی چه افلاس اسفناکی کشانده است. متاسفانه تصاویر برداشتی از زوایای مسجد جامع اصفهان، چندان به دل خواه و قابل استفاده از کار درنیامد و ناگزیر گفت و گوی فنی از جعل های صورت گرفته در آن مسجد را به وعده دیگری موکول می کنم و مختصر این که حتی خشتی را در سراسر مسجد جامع اصفهان دورتر از عهد صفوی ندیدم، مگر این که با انواع جعلیات زینت و تغییر هویت داده شده بود. در راس این جعلیات کتیبه های موجود در مسجد و به خصوص محراب گچ بری شده نو ساختی است که به محراب اولجایتو معروف کرده اند.

«از بناهای ساسانی، آثار اندکی در اصفهان بر جای مانده است. البته در دیگر نقاط ایران امروز نیز چنین می باشد. بنابراین آگاهی ما از فرهنگ ساسانی به ویژه از شهرها و زندگی شهر نشینی آنان، بسیار اندک و ناقص است، چه در این مورد، منابع اطلاعات اصلی ما را، تنها روایات تاریخی و تاریخ تحقیقات باستان شناسی تشکیل می دهند. روایات تاریخی از دوره ساسانی بسیار نادر و عموما همان طور که دیدیم، شامل بررسی و تجزیه و تحلیل های سیاسی و فرهنگی سده های سوم و چهارم هجری به بعد است. گاه این روایات به اندازه ای نارسا و بی اهمیت هستند که نمی توان آن ها را با اصل موضوع، مقایسه و ارزیابی نمود، ولی بر اساس برخی از آن ها، تا حدودی می توان به خصوصیات بافت شهری اصفهان در دوران مذکور پی برد». (علی رضا جعفری زند، اصفهان پیش از اسلام، ص ۲۶۷)

کسی با چنین نظرگاهی در باب ساسانیان و مانده های خیالی آنان، معلوم نیست با کدام ذخیره، کتاب قطوری ساخته است در اثبات این که اصفهان شهر تازه سازی نیست و از عهد عتیق موجودیت تاریخی داشته است. در زیر با اندکی از اسناد او آشنا می شویم و یکی از بزرگ ترین ادله ی او همین مسجد جمعه است که شرح کوتاهی از دست بردگی ها در بنای آن را، در ۴۰ سال گذشته، خواهم آورد. چنین تلاش های بی مایه ای، برای جان بخشیدن به ساسانیان، از سوی مجامع بین المللی و داخلی، از نظر مورخ خود عالی ترین دلیل برای اثبات فقدان آن امپراتوری و سلسله است.

«از دیرباز، بنای مسجد جامع اصفهان را بر روی بقایای آتشکده ای از دوره ساسانیان می دانستند. «اما مسجد جامع عتیق، به یک نظر، امروزه، پیشین ترین ساختمان های شهر اسپهان است، چون در آن که بخشی از آن آتشکده بوده، سخنی نیست... سنگ مرمر مشبک در صفه شمالی، گمان می رود جلو درون آتشکده بوده که پشت آن روشنایی، افروخته و از بیرون به تعظیم اش پرداخته». برخی از مولفان، مانند تحویلدار اصفهانی در جغرافیای اصفهان و سید جلال الدین در اصفهان نصف جهان، محل آتشکده را زیر گنبد نظام الملک دانسته اند و سید محمد علی مبارکه ای در نور القدس، این آتشکده را در شمال مسجد نشان داده است. مافروخی در محاسن اصفهان، اشاره به محوطه ای که امروز مسجد جامع در آن قرار دارد، می کند. او می نویسد که در زمان فیروز، پسر یزدگرد، به آذرشا پوران دستور داده شد، از دیه هرستان از روستای ماربین، که باروی اصفهان را به اتمام برساند و او این کار را انجام می دهد. سپس در مقابل دروازه جهودان، دیهی بنا می کند و نام آن را آذرشا پوران می گذارد. در آن دیه، آتشکده ای که شامل باغ و ایوان است بر پا می کند و ده آذر شاپوران را به آن وقف می کند. با توجه به مطالبی که راجع به یهودیه در فصول پیش ذکر شد، آن را یکی از محلات جی باستان نامیدیم، نه شهر جداگانه ای. بنابراین، این نوشته مافروخی نیز مفهوم می یابد که یهودیه یک محله است، نه یک شهر. بدین ترتیب شاید بتوان احتمال داد که محل این آتشکده، روبه روی دروازه یهودیه قرار داشته و روستای آذرشاپوران، همان محلی است که مسجد جامع بر روی آن ساخته شده٬ و تپه ای که مسجد جامع بر آن قرار دارد، خارج از محله یهودیه بوده است». (علی رضا جعفری زند، اصفهان پیش از اسلام، ص ۲۱۹)

همان خیال بافی های فاقد مستندات و همان ماجرای کهنه ی آتشکده یابی در این جا و آن جا، به محض یافتن خشتی دود زده و یا حتی دود نزده! این که نویسنده ای با وجود اقرار به نبود آثار ساسانی در سراسر ایران، از قول چند ناشناس و کتاب بدون محتوا و بی نیاز به نمایش هرگونه بقایا، چنین هیاهویی بر سر آتشکده های اصفهان و به ویژه در زیر گنبدهای مسجد جامع آن شهر به راه اندازد، گواهی است که اینان از همان مسیر بز رو و باریکی می گذرند که یهودیان برای نفی عواقب پوریم، شاه راه تمدن ایران باستان نمایش داده اند!!! 

«در اواخر سال ۱۹۶۹، مقامات ایرانی پس از مشورت با کارشناسان یونسکو تایید کردند که موسسه ایتالیایی مطالعات شرق نزدیک و شرق دور که به عنوان ایزمئو (ISMEO) معرفی شده است، برای مطالعه و تعمیر مجموعه ای از ساختمان های دوران اسلامی ایران - که تحت نام «مسجد جامع اصفهان» شناخته شده ـ صلاحیت دارد. ایزمئو از سال ۱۹۶۴ در ایران، در تخت جمشید، پاسارگاد و آثار اصفهان، کارهای تعمیراتی انجام داده بود و به این مسائل، آشنایی کامل داشت. به همین دلیل، طی سه مرحله: مرحله ی نخست از ۱۸ اکتبر تا ۸ دسامبر ۱۹۷۱، مرحله ی دوم از ۲ مه تا ۲۵ ژوئن ۱۹۷۲ و مرحله ی سوم از ۲ اکتبر تا ۲ دسامبر ۱۹۷۲، به سرپرستی پروفسور گالدیری، حفاری و تعمیرات مسجد جامع آغاز گردید. بررسی آثار پیش از اسلام، از طرف هیات مزبور به پرفسور شراتو واگذار شد. پی گردی که به وسیله ی او انجام شد، تا سال ۱۳۵۷ ادامه داشت و سر و صدای بسیاری به راه انداخت و نیز در روزنامه های وقت انعکاس وسیعی داشت. برخی نیز اظهار نگرانی کردند که این عملیات، باعث صدمه خوردن به آثار مسجد جامع و ستون های آن خواهد شد. متاسفانه با تمام این مسایل، تاکنون گزارش نهایی این پیگردی منتشر نشده است». (علی رضا جعفری زند، اصفهان پیش از اسلام، ص ۲۲۰)

بدین ترتیب فاجعه آغاز می شود: هفت سال درهای مسجد جامع را به روی عموم بستند و فرصتی فراهم کردند تا مؤسسه ایتالیایی ایزمئو، که استاد در جعلیات معماری و ایجاد تغییرات در بناهای کهن، به نام مرمت اند، مشغول تبدیل مسجد جامع اصفهان به آتشکده ای ساسانی شود. من به خواست خداوند فجایع آشکاری را که یهودیان با سوء استفاده از این مسجد صفوی، آن را به کار ساخت مظاهر قلابی تاریخ ایران باستان زده اند، وجب به وجب برملا خواهم کرد. اما این مطلبی نیست که به امروز و تشخیص من مربوط شود، در همان زمان نیز مسلمین و مومنین اصفهان به تصرفات کنیسه و کلیسا در مسجد جمعه ی اصفهان معترض بوده اند.  

هر دیدار کننده ی امروز که به قدر نیاز از مسائل معماری و مرمت چیزکی بداند، در همان گام های نخست که بر صحن و شبستان و محراب های این مسجد می گذارد، از وسعت دست کاری های ناشیانه و از کاشی کاری های تازه پخت بی سلیقه و کتیبه گذاری ها و سنه سازی های بی قواره ای با خبر می شود که سرانجام آن یک مسجد ساده ی آجری و خوش استیل قرن دهم هجری را، با نمایش چند خشت و چینه ی پنهان مانده در میان جرزهای تازه سر هم بندی شده، به یک بنای کهنه ی پیش از اسلام و آتشکده ای در محله ی یهودیان آن شهر درعهد ساسانی تبدیل می کند!!!

 

تفسیر نقشه ی عملیاتی بالا، از سوی کارشناسان حقه باز ایزمئو، وسعت تصرفات نا به جای آن ها را در سراسر محوطه ی مسجد جمعه معلوم می کند. آن ها بدون هیچ مزاحمت و معارضی، کلنگ های حریص خود را علیه یک مسجد کهنه ی شهر اصفهان به کار انداختند تا برگ کثیف دیگری برای تاریخ ایران باستان تحریر کنند و سلسله ی ساسانی را به هر بهایی که شده از فقر و مرگ مطلق نجات دهند تا یهودیان پلاس دیگری برای پوشاندن عواقب ماجرای هولناک پوریم یافته باشند.  

«از مطالب بالا می توان نتیجه گرفت که، چه بناهای به دست آمده در مسجد جامع را آتشکده و چه دیر یا روستا بدانیم، به هر حال مسجد جامع بر روی آثاری از دوره ساسانی و قدیمی تر جای گرفته است که مورخان نیز از آن سخن گفته اند. نکته ی مهم دیگر این که، معماری اصفهان در دوران مزبور نیز از خشت خام است. متاسفانه قسمتی از تپه ی مذکور در دوران اخیر ویران شده است. در ضلع غربی بیرون از محوطه ی مسجد، برای ایجاد کتاب خانه ی علامه مجلسی و گسترش آن، در سال ۱۳۷۴ خاک برداری شد. درون گودال عمیق، آثار ساختمانی بسیاری، همچنین آثار یک نقب دیده می شد. این قسمت، مورد حفاری هیئت ایتالیایی قرار نگرفته بود. همچنین در ضلع شرقی مسجد و ورودی کنونی، خرابه های حمامی قرار داشت که به نام حمام سنگتراش ها معروف بود. این حمام به وسیله ی سازمان اوقاف و امور خیریه و با نظارت میراث فرهنگی! در سال ۱۳۷۲ برای ایجاد یک پاساژ تخریب شد. در گودال حاصل از آن، آثار پی های ساختمانی و سفالینه های زیادی دیده می شد. بنابراین باید منتظر بود که گزارش نهایی مسجد جامع، انتشار و حفاری های آن نیز ادامه یابد، تا وضعیت بناهای پیش از اسلام که در لایه های پایین کف مسجد قرار دارد، روشن گردد». (علی رضا جعفری زند، اصفهان پیش از اسلام، ص ۲۲۳)

هرچند هیچ منبع و مرجع داخلی و یا بین المللی هنوز جرات نکرده است حاصل هفت سال تخریب در مسجد جامع اصفهان را رسما گزارش کند، اما با وقاحت تمام، بروشورهای اطلاعاتی و تبلیغاتی میراث، آن مسجد را، بر مبنای چند کتیبه ی سنگی و گچی و آجری، که تماما نوساز و دست برده است، و نیز یک محراب گچی، به نام محراب الجایتو، حاصل تصرف مسلمین در یک آتشکده با شکوه ساسانی معرفی می کند. محرابی که غریبگی و عدم تجانس آن با مجموعه ی اطراف، چندان بدیهی است که نگاه به آن موجب تمسخر مجموعه ی ایران شناسی جهان می شود که با وصله هایی بد سلیقه، توده ی تراشیده ای از گچ را، که خالی از ارزش هنری نیست، چون زائده ای به دیواری آجری چسبانده اند. با این همه این مختصر درباره ی مسجد جامع اصفهان را از آن روی آوردم که از وسعت دست تنگی ایران باستان سازان، بیش تر مطلع شوید و با دیدن تصاویر زیر از بقایای ساسانی موجود در اصفهان که علی رضا جعفری زند در کتاب «اصفهان پیش از اسلام» آورده، مطمئن شوید که کم ترین اثری، جز خیالات خنده دار از آن ایران باستان با شکوه بر جای نیست، تا جایی که ناگزیرند در یک کتاب رسمی، خود و مردم را با نمایش تصاویر زیر به باور و قبول و تسلیم به بی خردی فرا خوانند.     

جعفری زند در زیر عکس دست راست نوشته است: «۵۱. آثار سنگ تراشی برای ایجاد دیوار در ضلع باختری». و در شرح عکس دست چپ آورده است: ««بقایای حصار سوم که در اثر بهره برداری از سنگ های محل در ضلع شمالی یکسره از میان رفته است». ملاحظه می فرمایید آثار ساسانی در اصفهان را که گویی در جایی لبه ای را برای چیدن دیواری تخت کرده اند و در جای دیگر حصاری داشته اند که اگر دیده نمی شود از آن است که مردم سنگ های اش را برده اند!!!

چنان که در ذیل عکس سمت راست بالا می نویسد: «۱۵۹. ایوان جنوبی با فلش و جایگاه احتمالی ستون با ضربدر نشان داده شده است». اگر شما متوجه اهمیت و شکوه آثار ساسانی در این عکس نمی شوید که جای احتمالی ستون کاخی را در گوشه ای از طبیعت باز و ایوان محل جلوس امپراتوری را در تختگاه یک بلندی کوه نشان می دهد، پس از اعراب پول گرفته و به افتخارات پدران تان پشت کرده اید. جعفری زند در شرح عکس سمت چپ هم نوشته است: «۱۷۶. آثار حجاری و صخره تراشی در جا به جای کوه دنبه دیده می شود». بدین ترتیب چیزی نمانده است که فرم های طبیعی بلندی های اطراف اصفهان را، حاصل طراحی های حجم شناسانه ی هنرمندان بزرگ عهد ساسانیان معرفی کنند.

انصافا صرف نظر کردن از این سند مطمئن که اثبات می کند اصفهان یک شهر ساسانی بوده، کار دشواری است. جعفری زند در زیر عکس دست راست می نویسد: «۲۰۵. در سمت شرق دیوار جنوبی بناهای خشتی ویران شده سطح شیب داری را به وجود آورده اند. بقایای خشت ها با فلش از میان آوار نشان داده شده است». اگر شما در این عکس آوار و خشت هایی بازمانده از یک آتشکده را نبینید، پس بی شک نوشته های گم راه کننده ی پورپیرار بر شما اثر گذارده و دچار همه جور پان ناموجه جز پان فارسیسم و پان ایرانیسم مقدس شده اید. با این همه شیرین ترین حصه ی کتاب «اصفهان پیش از اسلام»، عکس سمت چپ با چنین توضیحی در زیر آن است: «حوض هشت ضلعی کاخ اشرف افغان». به راستی که ناچار باید اعتراف کرد که باستان شناسی و تحقیقات تاریخی بین المللی و یا خودی، با چنین نمونه هایی، خود بخش پر اهمیتی از مطالعات علل بروز ضایعات مغزی شناخته می شود.   

جعفری زند عکس سمت راست را چنین توضیح داده: «آثار دیوار سنگی ساسانی به طول ۹ متر با فلش نشان داده شده است». و در ذیل تصویر سمت چپ نیز نوشته است: «۲۶۳. آثار درگاهی که با خرده سنگ مسدود شده است». بدین ترتیب در پس این خرده سنگ ها یک درگاهی از یک آتشکده ی ساسانی قرار دارد که اگر دیدار آن برای شما مشکل است، پس به اصفهان بروید و با یک بیلچه خرده سنگ ها را کنار بزنید تا بقایای شکوه معماری ساسانیان در اصفهان بر شما معلوم شود.

نمی خواستم این دو عکس را به شما ارائه دهم، زیرا بیم آن داشتم که کار تحقیقات در موضوع ایران باستان را تعطیل کند، آن را از صورت یک بحث قابل اعتنا در آورد و دنباله ی شناخت مسائل آن دوره را به فیلسوفان واگذارد که مجازند عالمانه و به دل خواه خود مهمل ببافند. اما ترسیدم که برای عدم نمایش آن مورد پرسش قرار گیرم که چرا مهم ترین سند اثبات دیرین بودن شهر ساسانی اصفهان را نمایش نداده ام؟ جعفری زند در ذیل عکس سمت راست نوشته است: « ۲۷۵. مدرسه ای که بر روی تپه باستانی جی احداث شد. سطل های زباله در سمت چپ عکس بر روی همان قسمتی قرار دارند که ستون های آجری سلجوقی در زیر آن مدفون هستند». تنها می توانم به میراث سفارش کنم که در کنار این سطل های زباله تابلویی از همان قماش که در نقش رستم و تخت جمشید تدارک دیده با این مضمون نصب کند: «به سطل ها که نشان استقرار یک ستون سلجوقی است دست نزنید و گرنه ستون را گم خواهیم کرد». در عین حال باید به رفتگر این محله که چنین دقیق سطل های اش را برای حفاظت در روی ستون های سلجوقی نشانده، پست کارشناسی شایسته ای در سازمان میراث پیشنهاد دهند!!! و اگر هنوز حوصله مراجعه به اسناد ایران باستان و پیش از اسلام ایران را دارید، شرح این آخرین عکس گزیده شده از کتاب جعفری زند در سمت چپ را نیز بیاورم که بر معلومات شما درباره ی اصفهان پیش از اسلام بسیار خواهد افزود: «آثار لایه های متراکم در ضلع شرقی تپه ی جی».

واقعیت بدون ابهام این است که از زمان نسل کشی کامل پوریم تا ظهور صفویه، کم ترین آثار حیات بومی و تجمع  و تولید و توزیع در ایران دیده نمی شود و هر ادعایی در این باب با نگاه نقادانه به کاریکاتور خود بدل خواهد شد. بنا بر این راهی جز پذیرفتن حقیقت فوق برای باستان پرستان نمانده است. چنان چه صاحبان خرد با در نظر گرفتن این واقعیت مطلق که به علت انهدام بی کران دست آوردهای تمدنی شرق میانه در رخ داد پلید پوریم، ایران یک سرزمین نوبنا است، باید بدون توسل به اطوارهای حضور چند هزار ساله و ارجح شماری های زبانی و فرهنگی و سنتی و مذهبی، در شرایطی کاملا برابر، همین تجمع مهاجران پس از اسلام به ایران را، با گزینش سیاستی خردمندانه گرد هم آوریم و از آن ها ملتی با تمایلات همگرایانه بسازیم، نه چون امروز مردم غریبه ای که با هر بهانه و شادمانه به تخفیف یکدیگر مشغول می شوند. (ادامه دارد)   

 

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در یکشنبه یکم مهر 1386 و ساعت 20:0 | نظرها در ناریا
ارسال شده در یكشنبه، ۰۱ مهر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۲۰:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان