ایران شناسی بدون دروغ، 89

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۸۹

 

بدین ترتیب قبول تخلیه کامل شرق میانه از تجمع انسانی در اثر رخ داد پلید پوریم، آن گاه آسان می شود که می بینیم در برابر سه موج مهاجرت و انتقال مقدونیان و یونانیان و رومیان به شرق، کم ترین مقاومت بومی و ملی و قومی در هیچ خطه ای ثبت نیست و تاریخ تنها مقابله کنندگان با سلوکیه را یهودیانی می شناساند که به دنبال اجرای قتل عام پوریم، به اورشلیم بازگشته اند. روی دیگر سکه در این چرخش آشکار می شود که فرهنگ ۱۷۰۰ سال مسلط شده ی یونان و روم را، در انتقال زبان و آداب و رسوم و پوشش و مذهب و معماری و صنعت و هنر، به ساکنان دیرین منطقه، به علت فقدان نیروی بومی کارآموز ناموفق می بینیم و یافتن حتی یک کلنی کوچک تبدیل شده و یا تاثیر گرفته از ویژگی های زندگی و باورهای هلنی در عرصه ی بس پهناور شرق میانه، پس از خروج مهاجران سلوکی و یونانی و رومی، ناممکن است. چنان که نمی دانیم پیش از ورود رومیان به آسیای صغیر، یا ترکیه کنونی، بومیان آن سرزمین از چه قوم و نژاد بوده اند، از کدام آیین تبعیت و با چه زبانی گفت و گو می کرده اند. نزد خردمندانی که مامور پنهان نگهداشتن ماجرای پوریم نباشند، چنین صورتی از معادلات تاریخی، بدون چانه زنی، با نبود کامل عنصر بومی در شرق میانه به علت بروز قتل عام وسیع پوریم، برابر می شود.

اما هنوز نکته ی مکتوم مانده و مهمی در این باره ناگفته مانده است. تاریخ و باستان شناسی علت مهاجرت بقایای یونانیان به ایران تهی از آدمی را به خوبی تشریح کرده، از جنگ میان روم و یونان و سقوط آتن سخن گفته و باستان شناسی نیز بر شعله ور شدن پایتخت یونان صحه گذارده است.

«سنای خشمناک ارتشی به فرماندهی مومیوس و ناوگانی یه فرماندهی ملتوس به یونان فرستاد این دو نیرو کلیه  مقاومت ها را درهم شکست و مومیوس در سال ۱۴۶ پیش از میلاد کورنت یعنی قلعه اتحادیه را اشغال کرد. روم یا برای این که رقیب بازرگانی خود را از میان برداردـ چنان که سکیپیوی کهین در همان سال کارتاژ را در مغرب از میان برداشت ـ و یا برای این که درسی به شورشیان یونانی بدهد - چنان که اسکندر در تب داده بود - آتن شهر ثروتمند تاجران و پیشه وران را به دست آتش سپرد. مردان را همه کشتند و زنان و کودکان را به بردگی فروختند. مومیوس هرچه ثروت که قابل حمل بود، از قبیل آثار هنری که کورنتی ها شهرها و خانه های خود را با آن ها تزیین می کردند، به ایتالیا برد. پولوبیوس شرح می دهد که چه گونه سربازان رومی از تابلوهای نقاشی معروف به عنوان صفحه بازی نرد و شطرنج استفاده می کردند. اتحادیه منحل شد و رهبران اش را کشتند. یونان و مقدونیه نیز تحت فرمان حاکم رومی متحد شدند. بئوسی، لوکری، کورنت و ائوبویا خراج گذار روم شدند». (ویل دورانت، یونان باستان، ص ۷۴۰)

بقایای اشراف و صاحب منصبان و نظامیان و روحانیون هلنیست، در حال گریز از سپاه روم، چنان که به اختصار بررسی خواهم کرد، برای حفظ میراث های کهن یونان به شرق خالی از سکنه گریختند و از آن که سراسر بین النهرین و مصر را میراث بران اسکندر در اختیار داشتند، ناگزیر به سرزمین در پی پوریم خالی مانده ای مهاجرت کردند که امروز ایران می نامیم و پایه های مهاجر نشین های متعدد و حکومت در تبعید را بالا بردند که تا حوالی فروریزی روم به دست مسیحیان و اقوام شمالی و بروز ضعف در آن امپراتوری، تا قرن سوم میلادی ادامه داشته است. این همان پروسه ای است که از جانب رومیان نیز پس از فروپاشی امپراتوری روم غربی دنبال شد و بقایای جان به دربرده ی اشراف و کاهنان و صنعتگران و نظامیان روم، خود را به آسیای صغیر و ترکیه ی امروز رساندند و امپراتوری هزار ساله ی روم شرقی را پایه گذاردند.

این نقشه ی روم غربی در اوج وسعت و قدرت امپراتوری است که تمام متصرفات پیشین مقدونیان و سلوکیه و یونان، از مصر و بین النهرین غربی و اورشلیم و فلسطین تا انگلستان را شامل می شده است. بار دیگر به نقشه نگاه کنید تا حوزه اجرای پوریم، یعنی شرق متصرفات رومیان را شناسایی و مطمئن شوید که پس از ماجرای پوریم در شرق اورشلیم تجمع و جنبنده ای، که لااقل دارای نامی تاریخی و جغرافیای مشخص باشند، بر جای نمانده است تا رومیان را به تصرف آن تحریک کند!!! در تمام این سرزمین هایی که در این نقشه به رنگ قرمز می بینید هنوز هم آثار حضور رومیان، به صورت بناهای اشرافی، ورزشگاه ها، معابد، پل ها و سنگ فرش جاده ها و دیگر مظاهر حضور یک مدیریت توانا دیده می شود و مثلا هنوز حمام های آب گرم طبیعی مورد استفاده ثروتمندان و حاکمان روم، در انگلستان و جنوب فرانسه و آلمان و معابد و ورزشگاه ها و ویلاها و استراحتگاه های یونانی و رومی با کف سازی ها و زینت بندی سرسراها و تالارها با موزاییک سازی های منحصر به فرد یونانی و رومی در سراسر جزایر مدیترانه قابل شناسایی و مورد بهره برداری است. پانصد سال بعد، تمام این جبروت، در اثر تحولات تاریخی ناشی از گسترش مسیحیت و هجوم قبایل شمال اروپا، برچیده شد، بقایای جان به در برده ی آن قدرت مطلق به شرق گریخت، حیات خود را در سرزمین ترکیه امروزی با نام بیزاس و یا امپراتوری روم شرقی تا مدت ۱۰۰۰ سال بر پا نگهداشت و آن سرزمین را به نشانه ی قدرت پیشین، از آثار بس درخشان معماری و بناهای گوناگون انباشت. آیا کسی از آن امپراتوری دروغین هخامنشی که شایع کرده اند بر ۱۲۷ سرزمین حاکم بوده، جز همان تخت جمشید نیمه ساخت، آخور الاغی سراغ دارد؟

 

این بنای اشرافی بسیار ظریف و زیبا، بقایای یکی از ده ها ابنیه ی بازمانده از رومیان در ترکیه ی امروز است که می تواند از قدرت فنی و هنری و امکانات مالی و اجرایی حتی در رومیان به شرق گریخته و از بنیان فرهنگی مقتدر آنان حکایت کند. هیچ یک از مردم ترکیه، هممانند باستان پرستان یاوه باف ما، که از فرط بی هویتی و تنگ دستی تمام آثار مهاجران یونانی در ایران را، دست ساخته های ساسانی معرفی می کنند، این میراث رومی و ده ها نظایر آن را بازمانده ای از عثمانیان یا ساکنان باستانی ترکیه نمی گوید. مورخ در این نقطه خود را با دو سئوال عمده مواجه می بیند، که پاسخ به آن در وضوح تصویر هولناک پوریم کمک شایانی می کند. نخست این که چرا مهاجران و گریزندگان از روم و یونان، بقایای هستی و ادمه ی هویت خود را به غرب سرزمین های اروپا، که از نظر غنا و انس جغرافیایی و امکانات، بسی مناسب تر بوده، منتقل نکرده اند و دیگر این که اگر شرق میانه فاقد تجمع انسانی و در نتیجه ثروت وسوسه گر بوده است، چه چیز را محرک اسکندر در ورود به بین النهرین بدانیم؟

در پاسخ به سئوال نخست روشن است که کلنی های یونانی و رومی در حال گریز، توانایی ستیز با بومیان خشن گسترش یافته در شمال و غرب اروپای باستان و قبایل نیمه وحشی گل و فرانک و وایکینگ را نداشته و در موقعیتی نبوده اند که از عهده مقابله با آنان برآیند. همین امر پناه بردن آنان به شرق را از آن روی موجه و قابل فهم و منطقی می کند که گریختگان مطمئن بوده اند حتی به میزان و در اندازه قبایل بدوی و پراکنده اروپای غربی نیز، در شرق میانه قدرت منطقه ای و قومی و بومی که با آن ها مقابله و در کار مهاجرت و استقرارشان اخلال کنند، نبوده است! آنان بدون هراس از مواجهه با اقوام کهن منطقه که دمار از روزگار داریوش درآورده بودند، ایلامیان و بابلیان و آشوریان و مودراییان و ثتگوشیان و دیگران، به شرق میانه سرازیر و در آن برای مدت طولانی مستقر شده اند. این مطلب معلوم می کند که آوای انهدام کامل سرزمین های شرقی، بر اثر عامل پوریم، به سعی بنیاد گذاران آکادمی به غرب رسیده بوده است.

به همین ترتیب گرچه عامل مهاجرت یونانیان و رومیان به ایران و آناتولی کاملا معین است، اما از آن که برای حرکت اسکندر به حواشی شرقی بین النهرین، از مسیر مصر، محرک تاریخی و اقتصادی و سیاسی و نظامی معینی نمی شناسیم و با توجه به مدخل گوهرینی که با عنوان «آکادمی» در پایان مجلد سوم «پلی بر گذشته» گشوده ام و نیز از آن که نشانه هایی از تعلق اسکندر به اساتید آکادمی به جای مانده، که اندک خردمندان گریخته از بابل کهن به یونان و منبع اطلاعات و آگاهی های عقلی غرب بوده اند، و با توجه به فاصله ی نسبتا کوتاه و منطقی میان قتل عام پوریم و حضور اسکندر در بین النهرین غربی و اورشلیم، باید اصلی ترین انگیزه ی اسکندر برای ورود به سرزمین های خارج از حیطه ی پوریم را، قصد انهدام قوم یهود، در پاسخ و تلافی اجرای آن قتل عام تمام بدانیم. چنان که تاریخ از تخریب کامل معابد اورشلیم و قتل عام مردم آن، در وسعت و به صورتی خبر می دهد که امکان بازگشت دوباره ی یهودیان به اورشلیم را تا درازای ۲۲۰۰ سال ناممکن کرد. اقدامی که آشکارا صورتی انتقام جویانه دارد. مورخ از آن که مقدمات و علت انتساب این حمله به آنتیخیوس چهارم را بسی معیوب می بیند، مطمئن است که نابودی قوم یهود مستقلا به دست و در زمان حیات اسکندر کبیر صورت گرفته و این تنها ماموریت و مقصد اقدام او برای حرکت به شرق بوده است. اگر اینک تاریخ نویسی جهان آنتیخیوس چهارم را جای گزین اسکندر بزرگ کرده، از آن است که لقب کبیر و اعتبار تاریخی اسکندر در شرق و غرب جهان و بازتاب مثبت کوشش های او در بازسازی مصر و بین النهرین، هر اقدامی از سوی او را در منظر جهانیان موجه جلوه می داد. این علت اساسی آن کوشش یهودیان است که خلاف عقیده ی جاری پیوسته اسکندر را شخصیتی معیوب و بدون توازن، از جمله در دروغ بزرگ آتش زدن تخت جمشید، جلوه داده اند!!! چنین قرینه هایی نشان می دهد که در مجموع جهان باستان نسبت به پوریم بدون عکس العمل و بی خبر نبوده است، عکس العملی که اینک و بر اثر تسلط مطلق کنیسه و کلیسا بر تالیفات و اسناد و تفاسیر تاریخی، بازتاب و آثار آن بسیار کم رنگ و محو دیده می شود. آثاری که پیش از انتشار مجموعه ی «تاملی در تاریخ ایران» هرگز در حوزه ی مباحثات تاریخی قرار نداشته است.

اینک و برای روشن تر شدن عواقب اقدام یهودیان در ماجرای پلید پوریم و انعکاس آن در حوادث و مناسبت های تاریخی در حول و حوش آن حادثه ی هولناک، از جمله انهدام تمدن یونان و عزیمت به شرق بازمانده و جان به در بردگان از آن لشکرکشی سنای روم و اسکان آن ها در سرزمین تهی از انسان و بدون مدافعی سخن بگویم که اینک ایران می شناسیم. ماجرایی که در دوران اخیر دست مایه ی مورخین بی شرم کنیسه و کلیسا برای تدارک یک امپراتوری مضحک باستانی برای ایرانیان، به نام اشکانیان شد تا پس از سلاطین مجعول پس از خشایارشا، یعنی پس از پوریم در سلسله هخامنشی، با این جعل جدید بتوانند بخش بزرگی از دوران خاموشی مطلق این سرزمین تا طلوع اسلام را، با اختراع و انتشار پراکنده نویسی های بی سر و ته به امپراتوران اشکانی و در اساس سواران پارتی ببخشند. امپراتوری پوشالی ناپیدایی که تا زمان سر جان ملکم، نماینده ی دولت انگلیس در دربار فتح علی شاه و مامور کمپانی هند شرقی، در دویست سال پیش، کم ترین ردی در حافظه ی تاریخی شرق میانه نداشته است.

«سر جان ملکم در تاریخ خود می نویسد: از فوت اسکندر تا سلطنت اردشیر، قریب پانصد سال می شود و این مدت متمادی از تاریخ مشرق افتاده و حال آن که چون مسطورات رومیان را ملاحظه کنیم، دانیم که ایرانیان باید به وقایع مدت مزبور فخر نمایند و پادشاهان پارت، که امروز در تاریخ ایران اسمی ندارند، همان سلاطینی بودند که در عین اقتدار روم با آن ها برابری و اقتدار نموده اند. بل که مکررا بر عساکر رومی غالب آمده اند و این تنها از شجاعت آنان نبود بل که طریه ی حرب و مخصوصا تیر اندازی پارت ها و چیزهای دیگر نیز مدخلیت داشته و در هر حال معتبرترین سردارهای روم وقتی سخن از جنگ با پارت ها می شده، حتی الامکان شانه خالی می کرده اند. نیز سر جان ملکم می گوید: پارت ها از دریای خزر تا خلیج فارس با رومی ها حدود داشته اند و این عرصه پر است از کوه های بلند خشک و دره های پهناور و دشت های قفر وسیع، بنا بر این قشون روم به هر طرف رو می نمود پارت ها نواحی را از آذوقه پر می کردند و این نیز یک فقره علت شکست رومی ها می گردید». (اعتماد السلطنه، دررالتیجان فی تاریخ بنی اشکان، ص ۹۵)

این مهمل مطلق که با اتکاء به اقوال چنان مورخین رومی بیان می شود، که از جمله خود را در ماجرای آتش زده شدن تخت جمشید نیز ناظر گفته اند، ابتدای کلاف پوسیده ای است که از دویست سال پیش تاکنون، به تدریج از آن یک امپراتوری باستانی پانصد ساله به نام اشکانیان بافته اند. سر جان ملکم در نقل فوق ایرانیان را برای از یاد بردن آن دوران افتخار سرزنش و یاد آوری می کند که با فراموش کردن این سلسله مردم ایران بخش عظیمی از مفاخرات خویش را ندیده گرفته اند!!! بدین ترتیب معلوم می شود که نه نشانه ها و یاد مانده های تاریخی و اردوان و اشک اول و غیره، بل سر جان ملکم پایه گذار سلسله اشکانیان در همین اواخربوده است!!! مهارت کامل در بهره برداری از جعلیات و بی پروایی در خیانت به فرهنگ مردم جهان، یعنی همین! (ادامه دارد) 

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در یکشنبه هجدهم شهریور 1386 و ساعت 0:0 | نظرات در ناریا

ارسال شده در یكشنبه، ۱۸ شهریور ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۰:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان