ایران شناسی بدون دروغ، 87

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۸۷

سکوت خبری مطلق درباره ی حادثه ی پوریم، ناشی از نبود شاهد انسانی در عهد باستان و نیز ادامه این سکوت و بی خبری عجیب در دوران جدید، به علت انتشار آثار مورخین دست آموز و مورد حمایت کنیسه، که مسیر تحقیق تاریخی در جهان را منحرف کرده اند، یهودیان را تا زمان انتشار بخش سوم کتاب «ساسانیان»، از مجموعه «تاملی در بنیان تاریخ ایران»، در سرپوش نهادن بر آن قتل عام بزرگ موفق کرده بود. اشتباه آنان در این بود که تمام داده های تاریخی عهد باستان، از کورش تا یزد گرد سوم و از طاهریان تا صفویه را، مانند حلقه های دنباله ی بادبادکی، به هم چسبانده بودند و اینک که نخ اصلی اتصال این مجموعه با مقراض مستند باشکوه «تختگاه هیچ کس» به صورتی غیر قابل ترمیم بریده شد، سازندگان آن تاریخ سرگرم کننده ی بی اساس، بدون اندک اختیاری برای نجات آن بادبادک زرورقی، با نگاهی متاسف و دهانی ناسزا گو، شاهدند که آن ابزار تحمیق پیشین فرهنگ منطقه و جهان، پیچ و تاب خوران و بدون مهار، هر لحظه از کف و اختیار آنان دورتر می شود.

این یادداشت ها توانسته است با قدرت تمام و به کمک ده ها مبحث و منطق مطمئن و محکم معلوم کند که در دوره ی معینی از حضور بس کوتاه مدت هخامنشیان، دفتر تحرک تاریخی و تجمع انسانی در منطقه ی بزرگی از شرق میانه را چنان بسته می بینیم که به اجبار و به علت نبود نیروی کار و فقدان ضرورت، حتی از ادامه ساخت مجموعه ی تخت جمشید نیز منصرف شده اند و با بررسی کتاب استر عهد عتیق، به عنوان کهن ترین مدرک تاریخی و دینی مورد قبول یهودیان، به رغم دست بردگی های اخیر در متن آن، روشن شد که اقدام به قتل عام پوریم بر مبنای چه ضرورت قومی و بر اساس چه تحول تاریخی برای یهودیان ناگزیر شده است. 

به توضیح فضای سیاسی و اجتماعی فوق پیش رفته و اتحاد تاریخی مردم منطقه ی شرق میانه، در برابر یورش نیزه داران هخامنشی، یعنی بازوی نظامی یهودیان، پرداختم و از طریق بررسی گستره ی آن توجه دادم که ادعای اخیر مورخین یهود درباره ی اختلافات و نزاع های وسیع در مراکز متعدد تمدن کهن شرق میانه، یک بهتان بی اساس است که کنیسه به طور معمول در توجیه تجاوزهای مختلف و مرتجعانه ی پیروان خود، بر اساس چند سنگ نوشته ی ساخت اورشلیم، به مردم ممتاز شرق میانه بسته است. در آن جا نشان دادم که به علت وسعت مقاومت و همآهنگی در دفاع منطقه ای و از آن که تابلوی شکست هخامنشیان اندک اندک تکمیل می شد و تبعات هول آور آن برابر چشمان سران کنیسه قرار می گرفت، رابی های یهود صلاح را در توسل به قتل عامی مطابق برنامه، شبیخون وار و در نهایت قساوت و توحش دیده اند. از نظر مورخ چنین عاقبت اندیشی در هر حال به سود و صلاح قوم یهود بود، زیرا شکست در اجرای پوریم نیز، همان سرنوشتی را برای آنان می ساخت که بی حاصلی احضار نیزه داران کورش متوجه آنان می کرد، پس تبعیت از آن قرعه ای که توسل به پوریم را توصیه می کرد، از نظر ایجاد امکان ادامه ی حیات تاریخی، در نهایت به سود قوم یهود تمام شده است. عجیب است که تاریخ بار دیگر، با همان شمایل پیشین و درهمان منطقه تکرار شده است و سربازان غرب را دیدیم که به دعوت اورشلیم و برای ایجاد امنیت برای یهودیان، به عراق و افغانستان سرازیر شده اند و با وجود ایلغار و کشتاری تمام اینک تابلوی شکست کامل شان را در برابر چشم می بینند. آیا دولت یهود جرات و جسارت این را دارد که به برقراری پوریم دیگری در این روزگار بیاندیشد؟!!

به مظاهر و دلایل مرگ زود هنگام و غیبت ناگهانی کورش و داریوش از صحنه عملیات تاریخی در ماجرای پدیداری دار و دسته هخامنشی پرداختم و توجه دادم که خشایارشا نخستین و آخرین سرکرده در آن سلسله است که نماد تاریخی معین و قابل قبولی در فعالیت های بنیادی و سازمان دهی استقرار هخامنشی از خود به جای گذارده و متعاقب آن به وضوح و با ارائه ی اسنادی کامل مطرح کردم که با تعطیل عملیات ساخت و ساز در تخت جمشید، حضور محدود و منطقه ای هخامنشیان نیز به پایان می رسد و موجودیت و اسامی و علائم ارائه شده در باره ی سرکردگان پس از خشایارشا، یعنی داریوش دوم و سوم و اردشیر اول و دوم و سوم هخامنشی، در زمره ی جعلیات واضحا بی آبرو و مضحک تاریخی فهرست می شود.

به فقدان و امحاء آگاهی های فرهنگی و نبود پل حافظه ی انسانی برای انتقال داشته های روزگار کهن به نسل های بعد اشاره کردم و یاد آور شدم که دانایی های مصطلح و معمول، چون یادگارهای بومی و قومی، در اندازه حفظ موقعیت جغرافیایی و نام شهرها و سلاطین، حتی در آن میزان که در کتیبه ی بیستون ثبت است، از مرحله ی معینی به بعد، که با توقف ادامه ی ساخت و ساز در تخت جمشید همزمان است، مقطوع می شود، آن نام ها در ذهن جست و جو گران مبانی امروز انعکاس ندارد و کسی در جهان قادر نیست بیرون از افسانه های مضحک کنونی، از طریق آن اسامی که بر سنگ های بیستون حک است، کم ترین ارتباط واقعی و قابل اثبات با اطلاعاتی برقرار کند که مسلما زمانی برای هر مخاطبی کاملا شناسا بوده است. چندان که مثلا ناگزیریم بر بقایای پر ابهت و تازه مکشوف یک سایت کهن در جنوب ایران، بر مبنای موقعیت کنونی آن نام جیرفت بگذاریم، زیرا به سبب فقدان اطلاعات، قادر نیستیم مشخصات آن را با یکی از مراکز قدرتمند مقاومت در برابر داریوش، که در بیستون فهرست شده، منطبق کنیم و این کمبود و نا آشنایی شامل دیگر سایت های کهن نیز شده است.  

در مرحله ی بعد نشان دادم که تصاویر و توصیف و توضیحات عرضه شده در کتاب استر عهد عتیق، در باب نحوه ی اجرای قتل عام پوریم، و به خصوص قید آن کتاب در تعرض نکردن به اموال کشتگان، مو به مو با یافته های باستان شناسی از بابل تا سیستان منطبق است و صحت ادعاهای مندرج در کتاب استر، در توسل یهودیان به قتل عام را تایید می کند. آن گاه به صفحات و اقوال متعددی از نتیجه گیری های باستان شناسانه در باره ی افول ناگهانی و غیر قابل توضیح سنت شهرنشینی و تخلیه ی مراکز تجمع در دوران هخامنشی، تا حدی که آن را «دوران رکود تمدن» نامیده اند، پرداختم و به قدر کافی متونی از مستندات و مستخرجات و تفسیرهای باستان شناسی ارائه کردم که نشان می داد اقدامی رعب آور، در آغاز دوران هخامنشی، چنان موجب تفرق کامل تجمع های پیش از هخامنشی در منطقه ی ما شده است، که در هیچ نقطه ای از مناطق آسیب دیده، بازگشت و مراجعه ی مجدد برای ترمیم صورت نگرفته است. منظری که به تنهایی و با وضوح، فقدان کامل عنصر انسانی پس از آن کشتار مهیب را اثبات می کند. مورخ ذکر تمامی این حواشی را از آن روی مکرر می کند که می داند برداشت و حذف آن کبره های بدنما و ضخیم باور تاریخ شاه نامه ای، به یک بار شست و شو میسر نیست و گرنه برای اثبات این که یهودیان در اقدام و اجرای قتل عام پوریم، یک چهره ی آدمی را باقی نگذارده اند، ارائه ی تنها یک دلیل و هدایت به یک موقعیت را کافی می داند: یهودیان تنها قوم باقی مانده و جان به در برده، از روزگار کهن اند، در حالی که از مقطعی به بعد کم ترین نشانه ی حضور و حیات از بابلیان و آشوریان و عیلامیان و ثته گوشیان و مودرائیان و ستغیدیان و بسیاری از اقوام دیگر، در حوزه ی شزق میانه، به جای نیست!!! برای عقول غیر علیل تماشای همین منظره کافی است تا قتل عام کامل مردم منطقه به دست یهودیان در ماجرای پلید پوریم را قبول کنند.

سپس سبب اصلی موفقیت یهودیان در مخفی نگهداشتن ماجرای پوریم در عهد باستان را، همین نبود حافظه ی انسانی دانستم و توضیح دادم که اصولا ارتباط با خارج از حوزه ی بومی در جهان باستان ابزار و لوازم مورد نیاز را نداشته و انعکاس حوادث فرا منطقه ای، تا دوران اخیر، چه از نظر فنی و چه از بابت ضرورت های تاریخی ناممکن بوده است و معلوم کردم که بی تردید در زمان های دور، هیچ ملتی جز در محدوده و مجموعه ی زیستی خویش، به جغرافیا  اشرافی نداشته و درست به همین دلیل تصور امکان بروز جنگ هایی میان ایران و یونان و ایران و روم و از این قبیل به دلایل متعدد ناممکن بوده است. زیرا بدون شک هیچ رومی و یونانی در روزگار هخامنشیان ابزار این تشخیص و تصور را نداشته است که جایی در مشرق زمین به نام ایران پیدا می شود و اگر آگاهی هایی به طور نسبی درباره ی بین النهرین نزد اسکندر می یابیم، خود عالی ترین دلیل است که لایه ی نازکی از خردمندان، که پایه گذار آکادمی در غرب شده اند، از قتل عام پوریم، آن هم از غربی ترین حوزه های تجمع بین النهرین، جان به در برده و به سمت غرب امن گریخته اند. 

و اینک به گوشه ی دیگری می پردازم و از تعطیلی ناگهانی مراکز تولید و غیبت مطلق نمونه های اجرایی از دست ساخته های اقوام کهن ایران خبر می دهم که با وفوری غریب، ویترین نمایش و گنجینه ی موزه های سراسر جهان را انباشته است. واقعیت این که از ایران پس از هخامنشی، و به تر این که بگویم پس از پوریم، تا دوران صفویه، حتی برای نمونه یک دست ساخت قابل عرضه و نمایش و شناخت در هیچ مقیاس و محتوایی وجود ندارد و هر ادعایی درباره ی هر کالایی که به آن دیرینه ی پس از پوریم ببخشند، بدون شک جاعلانه است و به قصد کلاشی و فریب و گوش بری موزه ها و مجموعه داران فراهم کرده اند. زیرا که هر تولیدی مفهوم داد وستد می گیرد و به مواد اولیه ی مناسب نیاز دارد و در سزمینی فاقد کاروان سرا و بازار، گفت و گو از تولید، ارزش اطلاق نام شوخی را هم ندارد.    

 

من بارها در باب ارزش هنری و تکنیک بالا و محتوای حکمی بازمانده هایی از دست ساخته های بومیان و اقوام ایران پیش از هخامنشی سخن گفته و نوشته ام و می دانم که حتی همین قدح ۵۵۰۰ ساله ی ممتاز، از نگاه ممتاز هنرمندانه بسیار بهره ور است، رعایت مقیاس های مهندسی ظروف و یک زیبا شناختی شوخ و شاد در طراحی آن بی داد می کند و نمایش آن ردیف غازهای پرگوشت در این ظرف خوراک خانوادگی، یک گزینش بس مناسب برای آرایش این شیء مصرفی در موضوع کاربرد آن است، چنان که آن نوار گلیم سان گسترده در زیر پای غازها پیامی را به بیننده  منتقل می کند که با دعوت به آسایش توام است. همین سفال ساده، در عین حال، وجود یک هستی به هم پیوسته از مجموعه هایی شایسته و توانا برای چنین تولید برجسته ای، خبر می دهد: به متخصصی در شناخت مواد اولیه و نیز فراآوری آن نیازمند است، طراح و الگو ساز ماهری می خواهد، چرخ کاری چیره دست می طلبد، نقاش و رنگ سازی نیاز دارد که رد هنر خویش را بر آن بنشاند و سرانجام به کوره پردازی محتاج است که حاصل کار را به صورت سفالی خوش پخت و جذاب و سالم بیرون بیاورد و بدین ترتیب این قدح غذا خوری، از رشته به هم پیوسته فعالیت تولیدی، در زمینه ای معین، در گوشه ای از ایران کهن و در روزگاری بس دور، خبردارمان می کند.   

اگر آن ظرف غذا وجود هنرمندان و صنعتگرانی سفال کار را با نگاهی همآهنگ با حرفه و هنر خویش، در هزاره های دور سرزمین ایران اثبات می کند، دو نمونه ی باز هم کهن بالا، ما را به گستره ی دیگری از حضور دانش والای ذوب فلز و نیز شیزین کاری های یگانه ی غیر معمول و صرفا آرایشی و شاید هم آیینی در ساخت سفال می کشاند. بار دیگر به آن گوزن های مفرغی ریخته شده نگاه کنید و بکوشید از تکنیک تولید آن در ۴۵۰۰ سال پیش سر در آورید. سرانجام به این نتیجه خواهید رسید که هیچ تجمعی که در حد شناخت مواد و اجرای استادانه و تجربه آموخته در قالب گیری و نمونه سازی و توانا در حکمت آلیاژ بندی فلزات نباشد، قادر نخواهد بود چنین فرآورده خیره کننده ای را از خود به یادگار گذارد. چنان که پیکره ی آن گاو آبستره از خوش خلقی و بدیع سازی سفالگری بس هنرمند می گوید که با ساده ترین زبان به ستایش از این حیوان سودمند پرداخته، که گویی مشغول معرفی خود به عنوان برترین پدیده زیستی در اطراف انسان است.   

در این جا، باز هم بر مبنای شناخت کنونی از جغرافیای محل کشف این نمونه ها، آن ها را دست آورده هایی لرستانی می گوییم که علی البدلی بر هویت قومی دیرین این شاهکارهای بی بدیل صنعت و هنر است. هیچ کس نمی داند تولید کنندگان این نمونه ها، که پیش از پوریم در منطقه ی لرستان کنونی مستقر بوده اند، چه نامی را در تابلوی اسامی سنگ نگاره بیستون بر خود می گذارده اند، زیرا از آن مردم، صاحبان حافظه ای را به جای نگذاردند تا لااقل توصیف ذخیره ی فرهنگی و نام قوم خود را به دامنه ی تاریخ بکشانند. اگر لرستانی های کنونی خود را دنباله ی این سازندگان بدانند، پس از آن ها بپرسیم آیا در این همه حفاری های مجاز و غیر مجاز که صد سال است در آن حوزه انجام می دهند و دفینه ی بزرگی از آن یافته ها را در موزه ی تازه ساز فلک الافلاک جمع کرده اند، آیا هیچ معادل و برابری برای این نمونه ها یافته اند که بتوانند برآن تاریخ ساخت پس از پوریم بگذارند؟!!! من که تمام یک روز را به بررسی نمونه ها در ویترین آن موزه گذرانده ام با یقین کامل پاسخ می دهم که خیر!!! آن گاه کافی است از خود بپرسیم که بر سر طراح و سازندگان آن حیوان مفرغی غریب و آن سر تبر پر کار و شاگردان آن ها چه آمده است که پس از دوران هخامنشیان به تولید دیگری از این نوع دست نبرده اند؟!! 

تمام این گونه مباحث را درباره ی این زینت آلات زنانه ی ۳۵۰۰ ساله نیز می توان گشود، که نمونه های فراوان دیگری هم به صورت دست بند و گردن آویز در حوزه های مختلف زیست اقوام کهن ایران یافته ایم. اگر از قبیل این گونه نیازمندی های زنانه را، که در زمره ی نخستین لوازم هر پیوند زناشویی و جذب عروس است، در پی عهد هخامنشی و اقدام به قتل عام پوریم، در هیچ کجای این سرزمین حتی به میزان یک حلقه ی مسی برای انگشت یک عروس روستایی هم نیافته ایم، آیا سقوط مراسم عروسی و فقدان عروس را اساس این تغییر بگیریم، یا گمان کنیم که زنان ایرانی، به دنبال عهد خشایارشا، تا زمان صفویه، به زیورآلات اعتنایی نداشته اند؟!!!  

                  

به این مجموعه آثار شگفت انگیز طلایین فوق ممتاز، از تولیداتو تعلقات مردمی در حوزه ی وسیع غربی و شمالی ایران کهن توجه کنید که حکایت مطلوبی از گام های روشن پیشرفت در امکانات اقتصادی و فنی و هنری اقوام آن دوران را بیان می کند و از تاثیر متقابل و فرهنگ یکسان نحوه ی تولید در نوار زیستی پهناوری خبر می دهد. این نمونه ها متعلق به دورانی نزدیک به یورش هخامنشیان و آخرین یادگارهایی از این دست است که در ایران و شرق میانه ساخته اند. لحظه ای به یک روند معمول و بی آسیب حوادث پوریم در زندگی اقوام سازنده ی این محصولات بیاندیشید. اگر برای صنعتگر و هنرمند سازنده ی این آثار، یک حیات و هستی مستدام را برقرار بگیریم آیا به گمان شما تولید کنندگان این نمونه ها در زمان ما باید به چه مدارجی از تسلط فنی و بیان هنری رسیده باشند و اگر شاهدیم که پس از این شاه کارهای بی بدیل هرگز کسی دست به تکرار ساخت آن ها نزده، آیا جز این است که آن جماعت و تجمع مشغول به این تولیدات، ناگهان و برای همیشه و بدون آثاری از بازگشت و تجدید حیات، به کلی نابود شده اند؟!! 

و سرانجام به تماشای این دست ساخته های سنگی آرایش شده از مردم جنوب شرقی ایران کهن بپردازیم. وفور این یافته های نو از حوزه ی زیستی جنوب، که اینک و ناگزیر و به علت بی خبری کامل از هویت سازندگان دیرین آن، یادگارهایی از مردم جیرفت شناسایی می کنیم، از نشاط و آسودگی و میل به افراط در نقش اندازی بدیع، در عادی ترین شیء مصرفی روزانه، نه فقط  از فراوانی خبرگان قادر به محاسبات دقیق ریاضی و اسلوب های مهندسی تولید در آن خطه در روزگار دور خبر دارمان می کند، بل در عین حال این سئوال را به میان می کشد که بر سر سازندگان و تولید کنندگان این گونه آثار چه آمده است، که دیگر هیچ ساکن جنوب ایران را مشغول به این گونه امور ندیده ایم تا آن جا که به نظر می رسد استادان این فنون ناگهان از آموزش نسل برای ادامه ی حرفه ی خویش منصرف شده و بازمانده اند!!! این بازماندگی مطلق حقیقت جاری قابل لمسی است که تنها و تنها از مبداء قتل عام شاگرد و استاد و خبره و نوآموز در ماجرای پوریم مایه می گیرد و فقط در صورتی میسر می شود، که صاحب اندیشه ای برای تدارک مقدمات و مایه های تولید به جای نگذارده باشند. آیا هنوز هم اجرای قتل عام پوریم در مقیاسی که یک زن و مرد را برای تجدید نسل و نوسازی زندگی باقی نگذارده باشند، قابل باور نیست؟!! (ادامه دارد) 

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در جمعه دوم شهریور 1386 و ساعت 11:30 | نظرها در ناریا
ارسال شده در جمعه، ۰۲ شهریور ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۱:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : خ
دوشنبه، ۲۵ فروردین ماه ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۰۳
 
بسیار زیبا بود ممنون

 
نویسنده : فرشاد
سه شنبه، ۱۵ آبان ماه ۱۳۸۶ ساعت ۲۲:۲۴
 
عشق من تاریخ ایران است. البته به جز دوره های قاجار و پهلوی.اگر بخواهم تاریخ ایران را به طور کامل داشته باشم باید چه کار کنم؟
سایت شما هم خیلی جالب است.
ارزش چند بار خواندن را دارد.
خدا حافظ.
 
پاسخ:
ناریا : آقای فرشاد. انواع و اقسام بررسی های تاریخ ایران، بر مبنای توضیحات یهودیان در بازار کتاب یافت می شود. یکی از آن ها را بخرید و با خواندن آن ماه ها تفریح کنید.

 
نویسنده : هاتف
دوشنبه، ۰۵ شهریور ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۸:۳۰
 
براي شما آرزوي سلامني و سربلندي مي كنم .

 
نویسنده : رحماني
یكشنبه، ۰۴ شهریور ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۹:۱۴
 
با سلام خدمت همگی

اصل گمنام بودن (فقط هدف)
(از مجموعه بحث های مدیریت فرهنگی)

این اصل بسیار پیشرفته است و فضای شاید ناشناخته جدیدی را به ما نشان می دهد
ما فکر می کنیم ، هر خاصیتی را که مثبت بدانیم لابد در مسئل فرهنگی هم ، مهم و قابل ارزش است !!!؟؟؟

برخلاف روال موجود در ذهن ما و برخلاف برتری جویی ، برخلاف بروز خاصیت ها و برخلاف گفتن جملاتی نظیر " من فلانم ، فلان کار را کرده ام و ... " برخلاف منتسب کردن افعال به خود ، گمنام بودن و گمنام ماندن یک اصل بسیار پیشرفته در مسائل فرهنگی است
اگر نگرش حصول نتیجه باشد ، دیگر این مسیر یا این انتسابها و افعال ، افتخار آور نیست بلکه نتیجه و هدف اصل است
همین اصل را به سالم ترین شکل خدا به ما مسلمانها سفارش کرده ، تاکید می کنم به سالم ترین شکل
آنجا که ما کاری را برای هدف غایی ، یعنی رضایت خدا یا به اصطلاح برای خدا انجام می دهیم ، و مسیر طی شده برای هدف (در عین سالم بودن ) ، قابل بیان ونمایش و افتخار نیست و گاهی به مخفی کردن آن سفارش شده است (مانند کمک به دیگران و ... ) از این دست است
برتری جویی و انتساب کارها به خود از افعال این دنیایی ماست در قرآن خطاب به رسول الله آمده که خدا دلهای مسلمین را الفت داد تا اسلام را بپذیرند و رسول الله فقط ادای وظیفه کرده است
پس جملات من بودم که ... من بودم که ... جملات اسلامی نیستند

اما جالب است !!! همین اصل به صورت شیطانی و مخربش توسط یهود اجرا می شود
این نکته بسیار جالبی در بررسی قوم یهود است این قوم اصول را به درستی می شناسد و بهتر از هر قوم دیگری در دنیا به آنها پایبند است و آنها را اجرا می کند (این نکته را در بررسی قوم یهود باید بسیار بسیار مهم شمرد) اما دقیقا در جهت مخالف فرمایش و دستور خدا استفاده می کند ، شاید حالا راحت تر بتوان معنی لعنت خدا در مورد این قوم را درک کرد
کل زندگی و انرژی اینها صرف ، ضد خدا می شود و این اوج بدبختی یک انسان یک گروه و یک قوم می تواند باشد !!!!؟؟؟؟؟
بگذریم ...
مهم نیست که نتایج کار و تفکرات یهود ، به اسم دیگران منتشر شود ، مهم حصول نتیجه است یعنی ضربه به مسلمانان
مهم نیست که کار شاعران مثلا یهود ، به اسم دیگران منتشر شود ، مهم حصول نتیجه است یعنی ضربه به مسلمانان
مهم نیست که یک یهودی آنوسی باشد ، مهم حصول نتیجه است یعنی ضربه به مسلمانان
مهم نیست که افکار اقتصادی یهود به نام یکی دیگر باشد مهم سود است که به جیب یهود می رود
و ...
ما شکل تغیر یافته این تفکرات را در جامعه شهری امان زیاد می بینیم ،

بهترین راه ، تقویت این خاصیت در میان یک گروه ، حس های شیطانی از قبیل انتقام و نفرت و تاثیر احساسات ساختگی و برتری جویی و نفع و ... می باشد
اگر تورات یهودیان را بخوانید ، پر از اینگونه احساسات می باشد که برای تغذیه این خواص بسیار عالی و ضروری است .
پس تا اینجا می توان پذیرفت یهود بالقوه این خاصیت را دارد !!!؟؟؟
با دیدن هزاران نشانه از افعال یهود ، بالفعل بودن این خاصیت را راحتتر می توان کشف کرد

دقت کنید یهود حضور گسترده خود را در ایران و کمپانی هند شرقی و آلمان و تاثیرش در فاشیسم و ... را مخفی نگه می دارد ، روش کار یهود چون ویروس است در بدن انسان ، فقط علائم می بینی ویروس را نه !!!

این اصل را به عنوان یک واقعیت غیر قابل انکار ، باید شناخت تا بتوان طراح خوبی در پروژه های فرهنگی باشید

تا بعد ...
اگر اشکالی کلان می بینید حتما کمک کنید تا بحث ها تکمیل شوند
با تشکر

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان