ایران شناسی بدون دروغ، 83

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۸۳

 

وجود همین بنای نیمه کاره تخت جمشید، اثبات می کند که توسل به قتل عام پوریم، اقدامی ناگهانی، پیش بینی نشده و عکس العمل ناگزیری در مقابل تفوق تدریجی اقوام شرق میانه بر نیزه داران و مهاجمان هخامنشی بود، که سیکل خطرناک آن برای یهودیان ظاهرا در زمان خشایارشا بسته شده است، زیرا اگر طرح توسل به چنین قتل عام وسیعی، که حتی سازندگان تخت جمشید را نیز از میان برداشته، در احتمالات اولیه ی یهودیان قرار داشت، پول و فرصت و توان خویش را در بالا بردن آن مجموعه پر هزینه دور نمی ریختند تا سرانجام به رها کردن نیمه کاره ی آن مجبور شوند. به حقیقت که بروز اشکال و دشواری در بررسی های هخامنشی، ناشی از مشکوک بودن عمومی اسناد آن، از گل نبشته بابلی کورش تا کتیبه ی بیستونی داریوش و قصه های کتاب استر عهد عتیق است. این شاخص و خاصیت ورود یهودیان به هر حوزه ای از روابط انسانی است که آن را از حدیث حقیقت تهی می کنند. بی ترتیبی های مندرج در این گونه اسناد، که حاصل ناراستی در تدوین اولیه و دست کاری های دوران اخیر باستان شناسان یهود است، مورخ را وا می دارد تا از درون ابهامات مفصل و موجود، نشانه و رگه هایی از حقیقت را در تلاشی دشوار تمام بیرون کشد. از جمله دو مطلب به هم پیوند خورده، یعنی تصمیم مردم منطقه به قتل عام دسته جمعی یهودیان و نیز عکس العمل پیش گیرانه ی یهودیان را، به شرحی که می آورم، می توان یک واقعیت تاریخی قابل قبول شناخت، که کتاب استر علت نخستین اقدام، یعنی تصمیم به قتل عام یهودیان را، به کاریکاتور انتقام فردی هامان، آن هم به بهانه ی سخیف تعظیم نکردن دانیال تبدیل کرده است!!!

باز سازی سالم سبب قصد مردم منطقه به کشتار یهودیان و تصمیم به مقابله ی پیش گیرانه سرکردگان کنیسه، که مانند کتاب استر درهم ریخته نباشد و منظره طبیعی و پذیرفتنی تری از ماجرا را در دید مورخ قرار دهد، نکات فراوان باز هم مکتوم مانده ای از گستره عظیم تمدن پیش از حضور هخامنشیان را، در سطوح مختلف سیاسی و اجتماعی بازگو می کند. پیش از این به خواستاران توجه دادم که در سراسر شرق میانه، تا دوران هجوم یهودیان به مردم ممتاز سامی و آرامی و آن چه اینک ایرانی می خوانیم، حتی مغایرت های اقتصادی نیز دیده نمی شود و حیرت انگیز تر از این نیست که مردمی با عالی ترین نمود و مراتب پیشرفت در صنعت و هنر، که نمونه هایی از نمایشات خیره کننده تولید آن ها را در سطوح و به اشکال مختلف به دست داریم و در میان آن همه مهر و لوگوهای دشوار ساخت، از قبیل آن چه که در تصویر زیر بر گردن آشور نصیرپال دوم دیده می شود، کوچک ترین مقیاس تبادل ثروت و معادلی در ارزش گذاری کالا، به شکل سکه رایج نداشته اند و تصویر سرکرده ای، به عنوان مظهر هویت و قدرت قومی و ملی و منطقه ای، به صورت سکه، در میان مردم هیچ نقطه ای در این خطه ی پهناور به گردش نبوده است. این نکته ی بسیار مهم که تفسیر و اشاره به علت آن، باز هم از چشم مولفین اورشلیمی و مسلما به عمد دور افتاده است، مورخ ناوابسته امروز را به مجراهای شناخت دیگری از مردم شرق میانه هدایت و از برابری حقوق سیاسی و اقتصادی و می توان گفت رعایت نوعی فدرالیسم اختصاصی و کهن، در منطقه ی ما با خبر می کند. این حقیقتی است که آسیب پوریم مردم جهان را چند هزاره از تمدن واقعی و والای شرق میانه محروم کرد و هیچ کس نمی داند در آشوب و بلبشوی کنونی، برای رسیدن دوباره به سیستمی بی نیاز از پول، به عنوان واحد سنجش اعتبار آدمی، چه میزان باید صبور بود؟!!!

 

به یقین تولید این لوگوها در گردن آویز آشور نصیر بال دوم، که هر یک مظهر و نشان ستایش از خدایی است، از ساخت سکه هایی با نقش یکنواخت آسان تر نبوده است. در شرق میانه صدها نمونه از این نوع اعلام تعلق های عقیدتی را در همه جا یافته ایم ولی از همین آشور نصیر بال و هیچ کس دیگر سکه ای به دست نداریم! چه توضیحی جز وحدت سیاسی منطقه برای این امر عجیب می توان داد؟!!! 

آیا مطلب را چه گونه باز کنیم؟ به بهانه های واهی باستان پرستان و دنباله روهای اسناد یهود متوسل شویم، توانایی های تمدنی و تولیدی و هنری را از دوران هخامنشیان آغاز کنیم و ضعف صنعتی را عامل فقدان سکه در عهد کهن بدانیم؟ آن گاه این همه یافته از چند هزاره پیش از هخامنشی در شاخه های مختلف صنعت و هنر را، که در پی پوریم معادل دیگری نیافت، از چه راه توضیح دهیم؟ اگر آن تهمت های عظیم بر تعدد ستیزه میان آشور و بابل و عیلام و ماد را، که بدون استثنا حاصل تلقین و اسناد ساختگی یهودیان از قماش آن کتیبه ی کشتار منسوب به آشور بانی پال است، دور بریزیم، که فقط و فقط برای تلقین توسل به توحش در میان سازمان های سیاسی دشمنان اورشلیم ساخته شده و منظور کلی رد اتهام از یهودیان در حوادث خونین شرق میانه را دارد، آن گاه می توان همین نبود سکه ی رایج را در کنار مظاهر دیگر قرار داد و به درستی نتیجه گرفت که علی رغم تفاوت های بومی و ظاهری در نمایشات سنتی و پوشاک و هنر، در شرق میانه نیز، همچون تمدن سر به راه دره های هند، از آرامیان تا سیستانیان، به روزگار کهن، همآهنگی بدون تنازع در اقتصاد و سیاست حکم فرما بوده است. این مضمون و محتوای واقعی تمدن در شرق میانه است، که شناخت درست آن را در کرباس پوسیده ی تالیفات مورخین و مفسران یهود، با قصد پنهان کردن قتل عام پوریم، پوشانده اند.

«داریوش شاه گوید: این کاری است که من کردم به خواست اهوره مزدا، در یک سال، پس از آن که شاه شدم، ۱۹ نبرد کردم، به خواست اهوره مزدا، من همه ی آن ها را درهم کوبیدم و ۹ شاه را دستگیر کردم». (لوکوک، کتیبه ی بیستون، بند ۵۲، ص ۲۴۵)

نمی خواهم بار دیگر شروح مفصلی را بیاورم که در آن ها داریوش، به تکرار، زنجیره ی مقاومت در برابر خویش را، دانه به دانه برمی شمرد. این مقاومت ها علی رغم آن چه متن کتیبه ی بیستون باز می گوید، آشفته و تصادفی نیست، در آن توالی خردمندانه و خیره کننده ای برقرار است و گرچه از محیط جغرافیایی و مرکز استقرار بسیاری از اقوامی که نام شان در کتیبه ی بیستون آمده، باز هم به عنوان حاصلی از قتل عام پوریم بی خبریم، اما روشن است که مردم منطقه برای کاستن توان و از پا درآوردن داریوش، متحدانه و همآهنگ و در دفاعی سازمان داده شده و جمعی، با برنامه ای منظم و معین، پیاپی او را از شرق تا غرب به دنبال خود کشانده و سرانجام از پای انداخته اند!!!

«داریوش شاه می گوید: همان زمان که من در بابل بودم، این مردم بر علیه من شوریدند: پارسه، اوژه، مادا، آسورا، مودرایا، پارساوا، مرگوش، سکا». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۲۷)

آیا چنین نظم حساب شده در حمله و دفاع جمعی، بدون فرماندهی واحد میسر بوده است؟ مورخ می پرسد اگر آن دشمنی و برخورد متوالی، که تاریخ نگاران یهود در میان قدرت های منطقه، پیش از هجوم هخامنشیان تصویر کرده اند، واقعا برقرار بوده، پس حکمت این وحدت سراسری و وسیع و برنامه ریزی شده در دفاع برابر نیزه داران هخامنشی، که به توافق جمعی و اجرایی و تعهد پشتیبانی لجستیکی سران ده ها قوم نیازمند بوده، چه گونه به دست آمده و چرا یکی از آن دشمنان قدیم، که مورخین یهود معرفی می کنند، علیه دشمن پیشین خویش، با داریوش متحد نشده است؟!!

ما اینک از آن مرحله عبور کرده ایم که برای اثبات یهودی بودن تمام پروژه ی احضار دار و دسته کورش به قصد تخریب تمدن و توانایی های مردم شرق میانه، به هدف انتقام کشی و تضمین اطمینان و امنیت برای یهودیان، نیازمند توضیح بیش تر باشیم و می دانیم که سازمان ده و سرپرست عمومی آن خنجر داران به مزد گرفته، که امروز از سر مزاح امپراتوری هخامنشیان خوانده می شوند، رابی ها و سرپرستان کنیسه بوده اند. چنان که با خبریم یهودیان تبعیدی که از زمان حمله ی آشور به اورشلیم، در میان تجمع مردم این خطه رخنه کرده و بدون مزاحمت از بابل تا هرات و از خراسان تا قفقاز و از همدان امروز تا جنوب فارس کنونی، بدون تعرض و محدودیت زیسته اند، پیوسته و مشابه زمان ما، در عین تظاهر به همزیستی مظلومانه و بی آزار، در سیمای آنوسی های ناشناس، به عنوان ستون پنجم اورشلیم عمل کرده اند. بایستی چند دهه مبارزه ی مستقیم و رویارویی بی ترحم، فرماندهان اقوام و رهبران نظامی و طراحان دفاع منطقه ای را سرانجام به این باور رسانده باشد که تا زمان حضور جاسوسان مخفی یهود، که مرکز انتقال اطلاعات به دشمن متجاوز از راه رسیده بوده اند و برنامه های تدوین شده ی مقاومت را به مراکز سیاسی حکومت و نهادهای کنیسه منقل می کرده اند، حصول پیروزی نهایی بر خنجر کشان هخامنشی میسر نخواهد بود و بسیار محتمل است که برای پاک سازی محیط از چشم و گوش پنهان مهاجمین، تصمیم به قتل عام یهودیان شناخته شده گرفته باشند، چنان که قابل فهم است، همین اراده تصفیه نیز به زودی و از طریق یهودیان حاضر در همه جا، به سران کنیسه منتقل شده و آن ها را خبردار و بیدار کرده باشد. 

بدین ترتیب برای یهودیان، هنگامی که نبردهای سراسری منجر به پیروزی نظامیان اجیر نمی شد، اطلاع از تصمیم عمومی به کشتار یهودیان، زنگ خطری جدی و به معنای نابودی مطلق قوم و از دست رفتن نهایی آرزوی بازگشت به اورشلیم بود. در چنین وضعیت تاریک تاریخی در مقابل سران کنیسه بیش از دو گزینه قرار نداشت: یا از منطقه بگریزند و یا با توسل به شبیخون و قتل عام، خطر عمده ی پیش آمده را مهار کنند. به یقین آن ها که قرن ها مقدم بر هخامنشیان در میان و کنار بومیان منطقه می زیسته اند، با مهارتی که در کسب خبر و اطلاع از اوضاع و احوال عمومی داشتند و خانواده ها و برجستگان صاحب نفوذ و صنعتگران و خردمندان و مدیران و سازمان دهان توانای هر قوم را نیک می شناخته اند، فرود آوردن نخستین ضربه ی ویرانگر و فلج کننده بر پایه های استقرار و مدنیت هر قوم، با اتکاء به این شناسایی، چندان دشوار نبوده است. طبیعتا اجرای چنین تصمیمی بدون اتکاء به سنت قتل عامی نبود که یهودیان در باب موآبیان و کنعانیان و آرامیان و فلسطینیان در روزگار کهن اجرا کرده بودند و تبعیت از همان رفتاری بود که یوشع، نخستین جانشین موسای پیامبر، از زبان یهوه به قوم پیشنهاد می داد:

«و خداوند یوشع را گفت: «مترس و هراسان مباش. تمامی مردان جنگی را با خود بردار و برخاسته، به سرزمین عای برو. اینک پادشاه عای و قوم او و شهرش و زمین اش را به دست تو دادم و با سرزمین عای و پادشاه اش به طوری عمل کن که با سرزمین اریحا و پادشاه اش عمل کردی. غنیمت ها و چهار پایان اش را برای خود تاراج و در کنار شهر کمین کنید». پس یوشع و جمیع مردان جنگی برخاستند تا به سرزمین عای بروند و یوشع سی هزار نفر از مردان دلاور را انتخاب کرده ایشان را شبانه برای کمین فرستاد. و ایشان را امر فرموده و گفت: «اینک شما برای شهر کمین کنید، یعنی از پشت شهر دور مروید و همگی مستعد باشید و من و تمام قومی که با من اند، نزدیک شهر خواهیم آمد و چون مانند بار اول به مقابله ی ما بیرون آیند، از پیش ایشان خواهیم گریخت و به تعاقب ما خواهند آمد تا ایشان را از شهر دور کنیم، آن گاه شما از کمینگاه بیرون ریخته شهر را به تصرف درآورید. زیرا یهوه خدای شما آن را به دست شما خواهد داد. و چون شهر را گرفتید، پس به آتش بسوزانید و موافق سخن خدا عمل کنید». (عهد عتیق، یوشع، ۹:۸-۲)

سراپای ۳۴ کتاب ضمیمه ی تورات، که سرگذشت حوادث تاریخی برگذشته به قوم بنی اسرائیل پس از وفات موسای پیامبر است، مملو از این نحوه کشتارها و تصرف غاصبانه ی سرزمین های دیگران و بسیار شنیع تر و بدتر از این، تا اندازه ای است که برای ایجاد هراس و سراسیمگی، دستور کوبیدن نوزادان دشمن بر صخره ها را می دهد. بدین ترتیب یهودیان عصر هخامنشی که در آستانه ی شکست کامل و در معرض قتل عام بودند، بی رحمی و تجربه و دور اندیشی لازم را داشته اند که کشتار کامل و متقابل را تنها روش بقا بشناسند، زیرا که یهود مانند گروه نیزه دار هخامنشی نبود که در بروز بحران نهایی، به پناهگاه کوهستانی خود در ماورای قفقاز بگریزد، آن ها در صورت تن ندادن به قتل عام، که به نظر می رسد مخالفانی هم در کنیسه داشته است، از آن که سرزمینی برای پناه نداشته اند، باید به نابودی قوم تسلیم می شدند.

با این همه اقوام شرق میانه مردم کناره ی شرقی مدیترانه نبوده اند که با هجومی دچار ترس شوند و تسلیم را قبول کنند، آن ها دو مهره ی اصلی یهود، کورش و داریوش را از صحنه ی منطقه سترده بودند و در موقعیتی به تر از یهود و بازوی نظامی آن قرار داشتند و شکست در اجرای پروژه ی پوریم می توانست به سخت ترین عواقب، برای قوم یهود منجر شود. چنین است که ظواهر چندی از تردید و یاس و دو دلی یهودیان در انجام پوریم نیز خبر می دهد. اینک نمی توان تعیین کرد که گروه ناموافق با نسل کشی، چه گزینه ی دیگری را در میان نهاده اند، زیرا که توسل به قتل عام، به گواهی نامی که بر آن نهاده اند، با تایید و تعیین قرعه انجام شده است. این همان قرعه کشی است که انجام آن در کتاب استر به هامان نسبت داده می شود، که بسیار ناشیانه و سبک سرانه است. این که پس از پوریم، یک جنبنده انسانی در منطقه ی پوریم زده باقی نگذارده اند، از شدت دل شوره ای خبر می دهد که قوم یهود از احتمال شکست خویش در اجرای پروژه داشته است. آن ها، چنان که اسناد در پیش نشان خواهد داد، حتی از بقای کودک شیر خواره ای هم که به انتقام گیری بعدی برخیزد، واهمه داشته اند، چنان که اینک از عکس العمل محتوم این همه مردم آزار دیده از یهود، در سراسر عالم، هراسان و بیم زده اند. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در دوشنبه بیست و دوم مرداد 1386 و ساعت 2:0 | نظرها در ناریا - نظرها در ناریا 7

ارسال شده در دوشنبه، ۲۲ مرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۲:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : علي دما
سه شنبه، ۲۳ مرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۸:۲۰
 
بابا جان شما نظرات ناریا را در همان جای قبلی قرار بده ولی جای لینک ادامه مطلب و نظرات رو عوض کن / به نظر من که حالت قبلی بهتر بود تا نظر دوستان چی باشد .
 
پاسخ:
وجود نظرات وبلاگ ناريا در \"ليد مطلب\" باعث سردرگمي مراجعه كنندگان مي شود. بيشتر دوستان مراجعه كننده با ديدن پيام هاي ناريا فكر مي كنند بحث در همان سه خط اول تمام شده است. در حالي كه مهم تر از نظرات، متن اصلي است. همچنين پيام هاي ناريا و ناريا ۷ در انتهاي هر مطلب وجود خواهد داشت. ما منتظر پيشنهاد شما در اين ضمينه خواهيم بود.

 
نویسنده : علي دما
دوشنبه، ۲۲ مرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت ۲۳:۴۲
 
آقا چرا نظرات ناريا رو برداشتي؟
 
پاسخ:
وجود نظرات وبلاگ ناريا در ليد مطلب باعث سردرگمي مراجعه كنندگان مي شود. بيشتر دوستان مراجعه كننده با ديدن پيام هاي ناريا فكر مي كنند بحث در همان سه خط اول تمام شده است. در حالي كه مهم تر از نظرات، متن اصلي است. همچنين پيام هاي ناريا و ناريا ۷ در انتهاي هر مطلب وجود خواهد داشت. ما منتظر پيشنهاد شما در اين ضمينه خواهيم بود.

 
نویسنده : علي دما
دوشنبه، ۲۲ مرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت ۲۰:۲۴
 
اقا يك محبتي بكن اين لينك هاي نظرات ناريا در صفحه جديد باز بشن من يكي اين صفحه اول را خيلي دوست دارم و دوست ندارم به صفحات ديگه تبديل بشه / ممنون

 
نویسنده : رحماني
دوشنبه، ۲۲ مرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۴۰
 
با سلام خدمت همگی

اصل صیانت
(از مجموعه بحث های مدیریت فرهنگی)

دوباره تاکید کنم ، سرکوب و حذف ، همیشه بهترین راه نیست، بلکه گاهی وقت ها بدترین راه است
یکی از بهترین روشها در پروژه های فرهنگی اصل صیانت آبجکت مورد نظر است با حفظ هدف قبلی اش ، با این کار انرژی موجود در آبجکت حذف نشده ، بلکه در خدمت اهداف خاص طراح پروژه قرار می گیرد
اگر بتوان چنین کاری کرد بدون هزینه ای به منبعی سرشار از انرژی دست خواهید یافت و زمان در چنگ شما خواهد بود
زیرا تغییر یک رسم و فکر دشوار است اما تغییر ماهیت وظاهر آن، بسیار راحت تر است و شاید در بعضی مواقع برای حفظ و نگهداری از طرح قبلی ، واجب تر و ...

الان آریاپرستی در ایران شکست خورده ولی ...
یکی از کارها قبول شکست و یا حذف آریاپرستی و یا جابجایی آن می باشد ، کار دیگر تغییر ماهیت آن است
الان در ایران ، از آریاپرستان به عنوان موحد یاد می شود ، سه تن از حواریون حضرت عیسی (ع) زردشتی می شوند وهزار کار مسخره دیگر ... با این تغییر ماهیت ،انرژی موجود به نفع عده ای و هدفی به کار گرفته می شود ، توجه کنید "با حفظ هدف سابق"
حال سوالی مطرح می شود ، آیا حفظ و صیانت از آریاپرستی و "هدف از آن" با هزار ترفند ، نشان از مهر مادری یهود نسبت به این بچه اش نیست؟؟؟!!! جهت حفظ آریاپرستی در این برهه حساس ، که نقشه یهود کشف شده ، موحد جلوه دادن اوهام و مزدوران یهود ساخته ، شاید بهترین راه برای حفظ این جرثومه کثیف یهود، یعنی آریاپرستی باشد
یا شاید بهترین راه برای اجرای "اصل تاخیر" است تا بتوان به اصطلاح دوران بحران " طرح آریاپرستی" را طی کرد!!!
به عمل و عملکرد یهود، با قضیه آریاپرستی در حال حاضر در ایران خوب دقت کنید (که برای بحث های ما نمونه بسیار جالبی است)، تا براحتی متوجه موضوعات بسیاری شوید ، چطور می توان با هر برگ برنده ، قریب صد سال ملتی را سر کار گذاشت
چطور می شود مدیریت بحران کرد ، چطور می توان با مثلا صحبت از خداپرست بودن خلقی و از خدای یگانه گفتن و به ظاهر تبلیغ و افتخار به آن ، به جنگ با حقایق و خدای یگانه رفت و بفهمید که این مثلا نخبگان ما ، به چه اندازه ای نخبه (پخمه) هستند !!!!!! به چه اندازه ای بازیچه نیستند !!! به چه اندازه ای بلندگو و نوکر نیستند!!!؟؟؟

یا مثلا استاد شریعتی در مورد غسل و ماجرای آن توضیحاتی دارند که بی ارتباط با این بحث نیست
این اصل در مورد برخی از رسوم رایج در اجتماع، در هر دوره ای ، اجرا شده است
همزمانی ، عید نوروز و فاجعه پوریم و ...

تا بعد ...
اگر اشکالی کلان می بینید حتما کمک کنید تا بحث ها تکمیل شوند
با تشکر

 
نویسنده : علي دما
دوشنبه، ۲۲ مرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۲۵
 
اسم کشور چین توسط ایرانیها نامگذاری شده !

https://balatarin.com/permlink/2007/8/13/1109616

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان