ایران شناسی بدون دروغ، 80

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۸۰   

 

«این متن خلاصه شده ی کتاب استر است، که شالوده ی موضوع پوریم را بیان می کند. آمیزه ای از افسانه و واقعیت، با کم ترین قسمت عقل پذیر و قابل تایید و منطبق با دیگر نشانه های تاریخی، و بیش ترین سهم افسانه های مادر بزرگانه. اینک وظیفه ی مورخ است تا این دو سهم را از هم جدا کند و با پهلو قرار دادن مظاهر مسلّم این کشتار و تعیین حد و وسعت آن، به یقین وقوع و عواقب تمدن برانداز آن بپردازد».

متن فوق را از انتهای یادداشت ۷۶ به این مبتدا آورده ام تا با رعایت حق و فضل تقدم، رشته ی ماجرای پوریم را از همان مطالب کتاب استر تورات دنبال کنم، فضل تقدمی انحصاری، که بیش از دو پله و پرش و مرحله ندارد: کتاب استر و ظاهرا ۲۵۰۰سال پس از آن، مبحث مطرح و موجود در مجموعه ی تاملی در بنیان تاریخ ایران!!! چرا که تاریخ نگاری جهان، تا زمان طرح مدخل در این مجاری جدید، جز از مسیر کتاب استر، با ماجرای پوریم آشنا نمی شد و وسواس وسیع یهودیان در پنهان نگهداشتن آن، تا جایی عمل کرده بود که گویی هیچ مورخ و محقق و اهل نظری در جهان، همان کتاب استر تورات را هم نخوانده و در باب مطالب آن کنجکاوی تاریخی نکرده است و چون به طور طبیعی چنین پدیده ای ظهور نمی کند، پس سه نکته از درون این مقدمه بیرون می خزد. نخست این که مهار تاریخ نویسی و عمده تاریخ نویسان جهان و دیگر ضمائم اطلاعاتی مورد نیاز، چون تدارک دائرة المعارف ها و فرهنگ نامه ها و اختراع فلسفه و عرفان و در سرزمین ما تدوین دواوین شعرا و از این گونه قضایا را، از آغاز، یعنی در چند سده ی اخیر، افتاده به دست یهودیان می بینیم. در ثانی مورخانی که تاکنون از پوریم یاد نکرده و به خصوص آنان که از این پس و به دنبال این همه مستندات و مسلَّمات، منکر حدوث فاجعه ی پوریم و عواقب ناشی از آن شوند، بدون شک، در مقوله ی تاریخ، مقلد و پیرو خواسته های یهودند و سوم و مهم تر از همه این که وسعت بی اعتنایی عمدی به ماجرای پوریم، موجب شده است که اینک در گنجینه ی اسناد تاریخی جهان، تنها یک سند مکتوب و مغشوش در اثبات و اشاره به آن رخ داد سراغ کنیم: کتاب استر تورات.

این مطلب ارزشمند، گرچه تفحص در باب موضوع پوریم را، از مقابله با نظریات عدیده باز می دارد، اما حادثه ی تفکیک تاریخ از افسانه در کتاب استر را، که برای نخستین بار روی می دهد، پیچیده و دشوار می کند. در عین حال عکس العمل امروزین سازمان های سیاسی و فرهنگی یهود، باز هم در سطح جهان، کاملا اثبات می کند که چاره اندیشان جا گرفته در شورای جهانی یهود، تنها راه به تعویق انداختن رسوایی پیش آمده را، محاصره ی مدخل و توسل به سکوت دیده اند، که با نمونه ی هالوکاست، یک شگرد شناخته شده یهودی است و زمانی از وسعت پریشانی و آسیب دیدگی و حساسیت آن ها آگاه می شویم که می بینیم تمام سر نخ های اورشلیم، در عرصه ی روشن فکری دانشگاهی و اربابان رسانه ها، در حوزه ی محلی و منطقه ای و جهانی، به طور هماهنگ برای رعایت دستور سکوت در باب طرح دوباره ی ماجرای پوریم، به حرکت درآمده و بسیج شده اند. گستردگی نگرانی در جامعه ی جهانی یهود و مراکز وابسته به آن، چون مجموعه ی ایران شناسی بین المللی، به اشکال مختلف خود را بروز می دهد و با نشانه های معین و متفاوت، سخت دست بسته و عصبانی می نمایند. نخست این که پس از این همه سال، هزینه و زمان و نیروی انسانی عظیم صرف شده برای مخفی نگهداشتن حقیقت تاریخی ماجرای پوریم را، به طور کامل بر باد رفته می بینند، و چون با آسوده خیالی، ماجرای قتل عام پوریم و عوارض آن را از پدیده های تاریخ حذف شده پنداشته اند، اینک در نحوه ی مواجهه با مدخل و مستند قدرتمند بازسازی تاریخی پوریم، از آن که روش مقابله و پاسخ به آن را آماده نداشته اند، درمانده می نمایند و در برابر خود، جز توسل به تمسخر و فحاشی و آزار و تهدید و در نهایت قتل، گزینه ی دیگری نمی یابند و از همه بدتر یهودیان می دانند که اگر دریچه ی تعیین میزان آشوبگری آنان در تدارک اسناد جاعلانه ی تاریخ، بر خردمندان امروزین جهان گشوده شود، باید که از صحنه ی فرهنگ جهانی سرافکنده خود را کنار کشند. حاصل ارزشمند و درخشانی که در نهایت حیرت مقام داران فرهنگی در این جمهوری نه تنها برای وصول به آن، با این تحقیقات تازه همراهی و همصدایی نمی کنند، بل در کوتاه کردن این آوای نو در تفسیر تاریخ منطقه، دانسته و نادانسته و به هر حال صادقانه و خاضعانه، با همان راویان پیشین تاریخ شرق میانه، همکاری دارند!!!

بدین ترتیب و قبل از ورود کامل به مبحث اصلی، یک بار دیگر آن اشاره ی تعیین کننده را تکرار کنم که یادداشت های ضمیمه و ذیل های پس از اسفار خمسه، یعنی پس از پنج کتاب نخست تورات، در زمره ی اسناد آسمانی شمرده نمی شود، کتاب هایی است با مولفانی معرفی شده به نام های گوناگون و ظهور کرده از پس حیات و رسالت موسای پیامبر، که مضمون کلی تاریخ قوم یهود را دنبال می کنند و گرچه تعیین دقیق زمان تحریر هیچ یک آن ها معین و ممکن نیست، اما با بررسی متون می توان روایت و رگه ای از پیش آمد های محتمل و منطقی و انبوهی صحنه آرایی های متعصبانه و عوامانه را درهم تنیده دید که همانند هر نوشته ی تاریخی دیگر، محل رد و قبول بسیار دارد. اما اینک که مستند «تختگاه هیچ کس» به عنوان یک سند کامل و واضح بین المللی و مدخل و دروازه ای برای ورود به حقایق تاریخ جهان باستان، در حوزه ی روم و یونان و سراسر شرق میانه کهن، ارائه و ثابت شده که فرقه گرایی یهود، سراپای داده های موجود در موضوع تاریخ و فرهنگ مردم این پهنه ی وسیع را، به دروغ و جعل آلوده و رسیدگی به حساب فرهنگی آن مورخین و باستان شناسان یهودی اعزام شده از دانشگاه های معتبر اروپا و آمریکا به سایت های باستانی ایران را در این باب خواسته است که چرا و با چه آرمان و اهدافی مجموعه خرابه های در اصل نیمه ساختی را، حتی با تدارک فیلم های کارتنی، یک مرکز دایر و باشکوه برای امپراتوری ناپیدای هخامنشی معرفی کرده، حرمت تخریب و سوزاندن ناممکن آن را به اسکندر مقدونی نسبت داده و با اختراع مشتی مورخ موهوم یونانی، به عنوان شاهدین و مویدین این نادرستی ها، حوزه ی این شیادی را تا مدیترانه نیز برده اند؟!!!!

اینک باید از کارشناسان اعزامی از دانشگاه های بزرگ بین المللی سئوال کرد که آیا در مواجهه با ویرانی های تخت جمشید چندان مجذوب و یا سهل انگار بوده اند که این همه معایب اصولی، نمایشگر ناکاملی کار در آن مجموعه را ندیده اند؟!! پس در چه اموری، جز دروغ سازی و جعل که بر آن واقفیم، خود را کارشناس می شناسانند و برای فریب ملت و بل جهانی، چه دستمزدی گرفته و چه برنامه ای را در نظر داشته اند؟ و اگر آن عیوب را از نخست دیده و به سود خواسته های کنیسه و کلیسا، نادیده گرفته اند، پس باید تمام مسئولین دیروز و امروز دانشگاه های اروپا و آمریکا برای ارتکاب چنین جنایات فرهنگی محاکمه شوند و نام ایران شناسان بزرگ، از دفاتر و جایگاه های کنونی سترده و به لیست کلاه برداران بزرگ بین المللی سپرده شود.

پس به دنبال بازبینی مورخانه ی کتاب استر عهد عتیق می روم و دلایل اثباتی پوریم و علائم و نتایج تمدن سوز پس از آن را، نه صرفا بر اساس بازخوانی اعترافات آن کتاب، بل در تطبیق اشارات آن با تغییرات عظیم و ظاهرا بی دلیل و ناگهان رخ داده در زیر بنای هستی مردمی که در منطقه ی اجرای پوریم می زیسته اند و مقدم بر همه جست و جوی علت نیمه کاره به خود رها شدن بنای مجموعه ی تخت جمشید دنبال می کنم که دو بخش عمده و اساسی دارد:  نخست این که سلاطین هخامنشی به کدام نیاز و یا اجبار، آن همه کار و سرمایه ی انجام شده در آن محوطه را ندیده گرفته و ادامه ی آن ساخت و سازها را متوقف کرده اند و از آن هم مهم تر و در اثبات عواقب بنیان برافکن فاجعه ی پوریم موثرتر این که: چرا در فاصله ی دراز پس از پوریم، هیچ مرکز قدرت دیگری اراده نکرده است تا با اتمام آن مجموعه ی نیمه کاره ی بدون مدعی، حقوق استفاده از آن را به خود منتقل کند؟!!! این پرسش قدرتمند بی پاسخی است که ثابت می کند از پس پوریم، در همان اقلیم فارس هم، هیچ صاحب نفوذ توانایی، در هیچ اندازه و مقیاسی ظهور نکرده است. 

«در ایام اخشورش این امور واقع شد. این همان اخشورش است که از هند تا حبش بر صد و بیست و هفت ولایت سلطنت می کرد... در سال سوم از سلطنت خویش ضیافتی برای جمیع سروران و خادمان خود برپا نمود و حشمت فارس و مادی از امرا و سروران ولایت ها، به حضور او بودند... در روز هفتم چون دل پادشاه از شراب خوش شد... امر فرمود که وشتی ملکه را با تاج ملوکانه به حضور پادشاه بیاورند تا زیبایی او را به خلایق و سروران نشان دهد، زیرا که نیکو منظر بود. اما وشتی ملکه نخواست که بر حسب فرمانی که پادشاه به دست خواجه سرایان فرستاده بود بیاید. پس پادشاه بسیار خشمگین شده غضب در دل اش مشتعل گردید... پس از این وقایع، چون غضب اخشورش پادشاه فرو نشست... پادشاه در همه ی ولایت های مملکت خود وکلا بگمارد... تا دختری که به نظر پادشاه پسند آید، در جای وشتی ملکه شود... پس استر را نیز به خانه ی پادشاه آوردند... و استر قومی و خویشاوندی خود را فاش نکرد زیرا که مرد خای او را امر فرموده بود که نکند. و مرد خای روز به روز پیش صحن خانه ی زنان گردش می کرد تا از احوال استر و از آن چه به وی واقع شود، اطلاع یابد... پس استر را نزد اخشورش پادشاه، در سال هفتم سلطنت او به قصر آوردند و پادشاه استر را از همه ی زنان زیاده دوست داشت». (متن مختصر شده ی بخش نخست کتاب استر عهد عتیق)

مورخ به دو دلیل تمامی بخش فوق را از داستان استر عهد عتیق حذف می کند و بدان اعتبار تاریخی نمی بخشد. تنها می پذیرد که منظور از اخشورش در این قسمت از عهد عتیق باید که همان خشایارشا شمرده شود، زیرا اگر داستان استر پس از ورود به دربار به عنوان ملکه قرار است سرانجام به توجیه اسباب و علل پوریم ختم شود، و حقایق پیش روی و ضمائم مکتوب در تخت جمشید به صورت کتیبه، تنها خشایارشا را مشغول آن ساخت و سازها معرفی می کند و به دنبال او مجری دیگری مطلبی بر در و دیوار آن محوطه باقی نگذارده، پس طبیعتا اجرای توطئه ی پوریم هم بابد که در زمان او انجام شده باشد. با این همه ذکر حاکمیت خشایارشا بر ۱۲۷ ایالت و نیز رخ دادهای مربوط به پوریم در سال هفتم حکومت او، بی وجاهت است، زیرا بقایای باستان شناختی در منطقه و جهان حکایت چنین تسلط وسیع هخامنشی را، آن گاه که از عهده ی اتمام مجموعه ی تخت جمشید هم برنیامده اند و در مقابل مقاومت منطقه ای به اجرای قتل عام متوسل شده اند، مردود می شمارد و از آن که آغاز کننده ی ساخت ابنیه ی تخت جمشید بر اساس متون کتیبه ها نیز خشایارشا گفته می شود و نمی توان پیشرفت همین مقدار ساخت و ساز را با امکانات آن زمان در مدت هفت سال پذیرفت، پس ذکر سال هفتم حاکمیت خشایارشا نیز به هنگام ورود استر به دربار نادرست است. در عین حال قبول ناشناس ماندن تعلقات مذهبی و ارتباطات استر با مردخای هم، از آن که می دانیم سراسر سلسله ی هخامنشیان از آغاز حرکت کورش از سرزمین خزران تا پایان اجرای پروژه ی پوریم، با مدیریت و مشارکت و زیر نظر یهودیان پیش رفته است، بسی مسخره می نماید و به طور کلی آن داستان وشتی و ناز کردن او برای خشایارشا و قضایای بعد در کتاب استر، در زمره ی بازساخت های عامیانه ای قرار می گیرد که به عنوان پیش زمینه ای در رسیدن به ماجرا و اجرای پوریم تولید کرده اند.  

«در آن ایام حینی که مردخای در دروازه ی پادشاه نشسته بود، دو نفر از خواجه سرایان پادشاه و حافظان آستانه یعنی بغتان و تارش غضبناک شده، خواستند که بر اخشورش پادشاه دست بیندازند. و چون مردخای از این امر اطلاع یافت، استر ملکه را خبر داد و استر پادشاه را از زبان مردخای مخبر ساخت. پس این امر را تفحص نموده، صحیح یافتند و هر دو ایشان را بر دار کشیدند. و این قصه در حضور پادشاه، در کتاب تواریخ ایام مرقوم شد». (متن مختصر شده ی بخش دیگری ازکتاب استر عهد عتیق)

کودکانه و مجعول بودن این افسانه درباره ی خوش خدمتی مردخای نسبت به خشایارشا، آن هم فقط برای ثبت در دفاتر تواریخ ایام، بدون مراجعه به دلایل مشروح واضح است. زیرا اگر آن دو خواجه سرای توطئه گر در حضور جمع به خشایارشا خشمگین شده باشند، پس علاوه بر حماقت آنان باید که جمع را نسبت به اجرای قصد آنان همآهنگ و همراه بشناسیم که خبرچین حادثه را از آن میان تنها مردخای می بینیم، اما اگر آن ها در خلوتی از این قصد خویش سخن گفته باشند حضور مردخای در کنار آن ها توجیهی جز همدستی او  پیدا نمی کند و بدین ترتیب پرده از یک خرده توطئه گری دیگر از سوی یهودیان برداشته می شود، ولی اساس بحث در این است که این سناریوی تمام شده به نام استر، تنها به قصد دکور چینی لازم برای به صحنه بردن نمایشی است که از آن سخن خواهم گفت.

«پس از این وقایع، اخشورش پادشاه، هامان بن همداتای اجاجی را عظمت داده، به درجه ی بلند رسانید و کرسی او را از تمامی روسایی که با او بودند بالاتر گذاشت. و جمیع خادمان پادشاه که در دروازه ی پادشاه می بودند، به هامان سر فرود آورده، وی را سجده می کردند، زیرا که پادشاه درباره اش چنین امر فرموده بود. لکن مردخای سر فرود نمی آورد و او را سجده نمی کرد. و خادمان پادشاه که در دروازه ی پادشاه بودند، از مردخای پرسیدند که «تو چرا از امر پادشاه تجاوز می نمایی؟» اما هر چند، روز به روز این سخن را به وی می گفتند، به ایشان گوش نمی داد. پس هامان را خبر دادند تا ببینند که آیا کلام مردخای ثابت می شود یا نه، زیرا که ایشان را خبر داده بود که من یهودی هستم. و چون هامان دید که مردخای سر فرود نمی آورد و او را سجده نمی نماید، هامان از غضب مملو گردید. و چون که دست انداختن بر مردخای تنها به نظر وی سهل آمد و او را از قوم مردخای اطلاع داده بودند، پس هامان قصد هلاک نمودن جمیع یهودیانی که در تمامی مملکت اخشورش بودند کرد». (همان)

این سست ترین و به وجهی دیگر مسخره ترین بخش کتاب استر تورات است، که بهره ای از ساده ترین توجیهات و توجهات تاریخی نبرده است. خواننده از هیچ طریق با سبب ظهور با ابهت و ناگهانی این هامان بن همداتای اجاجی آشنا نمی شود، که نام او بلافاصله ما را به یاد  اسامی ساختگی مندرج در الفهرست می اندازد و نمی دانیم چرا خشایارشا او را چنان برکشیده است که کرسی اش را بر تمام دیگر رؤسای درباری بالاتر قرار می داده اند، چنان که نمی دانیم مردخای بیرون از دیوارهای دربار مانده با تکیه بر کدام اطمینان و پشتیبانی با اعلام بی دلیل و سبب یهود بودن خود و طفره رفتن از ادای احترام به هامان عالی مقام، عامدا قصد تحریک این صاحب نفوذ قدرتمند را داشته و سرانجام چرا هامان به جای گوش مالی و تنبیه و حتی کشتن سهل و ساده ی مردخای ناشناس و یک لا قبا، قصد قتل عام عمومی یهودیان را کرده است؟!! بدین ترتیب سراپای این سروده های بی اساس، قصد دیگری جز این ندارد که بر تن یهودیان به هنگام اجرای پروژه ی پوریم قبای عاریه ای مظلومیت بپوشاند که به جزء جزء آن رسیدگی خواهم کرد. (ادامه دارد) 

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در شنبه سیزدهم مرداد 1386 و ساعت 1:30 | نظرات در ناریا - نظرات در ناریا7

ارسال شده در شنبه، ۱۳ مرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۱:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : رحماني
یكشنبه، ۱۴ مرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۹:۴۱
 
با سلام خدمت همگی

روند قبول حقایق و پیشرفت حق
(از مجموعه بحث های مدیریت فرهنگی)

در هنگام تبلیغ برای قبول حقایق یا اراجیف فرق نمی کند در هر دو حالت (چون اراجیف نیز در قالب حقایق و به اسم حقایق ارائه می شوند)
هیچگاه سعی نکنید و انتظار نداشته باشید شخص به شما بله بگوید ، نه، بلکه باید حقایق را گفت و اجازه داد تا شخص در خلوت خود به تفکر بنشیند ، تا بتواند از قلاع تسخیر ناپذیر تعصب بگذرد و عبور کند
همانگونه که در قرآن هست ، شما حق را بگویید و بشارت دهید و بترسانید همین و بس

چون همه افراد غرور دارند و این غرور مانع دسترسی به حقایق است و این شخص مغرور هیچگاه اعتراف مستقیم به شکست یا قبول مطلبی نمی کند پس کوشش در این راه علاوه بر خسته کردن خود ، به دور کردن احتمالی شخص از حقیقت منجر می شود به عبارتی دیگر عامل اصلی پیشرفت حقایق ،اخلاق و روش درست است تا بتوان هم خود را از انحرافات شیطانی موجود در راه رهانید و هم این فرصت را به شخص مقابل برای پذیرش حقایق داد
و با عنایت به این نکته که قبول مطلبی فرهنگی و اعتقادی زمان بر است پس باید (و اصلا این حق مخاطب است ) که مشمول زمان شود ، پس از بحث ها و جدل های بیهوده باید پرهیز کرد و برعکس استدلالها و دلایل را باید متقن و محکم و روشن و واضح بیان کرد

و زمان برای تصمیم گیری به مخاطب داده شود

تا بعد ...
اگر اشکالی کلان می بینید حتما کمک کنید تا بحث ها تکمیل شوند
با تشکر

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان