ایران شناسی بدون دروغ، 78

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم 

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۷۸

 

پس به چند بنیان اصلی متکی شدیم: نخست این که در مجموعه ی تخت جمشید اثری از داریوش نیافتیم، زیرا کتیبه های نصب شده بر دیوار سکوها و درون کاخ های آن محوطه، از دروازه ی ورودی تا تچر و هدیش، خشایارشا فرزند داریوش را کارفرمای آن ساخت و سازها به عنوان شاه حاکم معرفی می کند که زمان شناسی آن با درگذشت داریوش برابر می شود و از آن که در واقع امر نیز جز کتیبه ی بیستون، آن هم با تردیدهایی که منبع آن را در زیر می خوانید، نوشته و نشان مطمئن دیگری از داریوش نداریم و ادعاهای کنونی، همانند آن کتیبه که بر بالای دیوار حصار جنوبی تخت جمشید کاشته شده، قابل رد و جعل اند، پس قبول حاکمیت ۳۶ ساله ی داریوش، در میان این بی نشانی کامل و فقدان اسناد و آثار لازم برای حیات دراز مدت او، دشوار می شود. اگر اثبات نادرستی و نوکندگی کتیبه های داریوش، از قبیل آن چه در مصر و شوش آدرس می دهند، ساده است، پس راهی گشوده نیست جز این که قبول کنیم سازندگان و سامان دهندگان آن سلسله ی دراز مدت و ظاهرا مقتدر هخامنشی، کاملا به کوتاهی عمر داریوش واقف بوده و برای پر کردن خلاء حضور او در ماجراهای هخامنشی، آسان ترین مسیر را حک کتیبه های متعدد و پراکنده به نام او دیده اند. این کار چندان توام با افلاس و از سر ناتوانی و ولنگاری انجام شده است، که از آن امپراتور ظاهرا حفار ترعه ی نیل، کتیبه هایی نیز در ادعای مالکیت طاقچه ی اتاق (DPc)، دستگیره ی در (DPi) و معرفی خود در درز های قبای تن اش (DPb) نیز دیده ایم!!! خواننده ی خردمند همین که نام سلطانی را کنده شده در سجاف لباس او می بیند، بدون کم ترین مکثی، به انگیزه ی چنین صحنه سازی های بی گمان سفیهانه، پی خواهد برد. 

از میان همین نتیجه گیری نخستین و اثبات شده، مطلب مهم دیگری سر بر می آورد: اگر ساخت و سازها در تخت جمشید، پس از مرگ داریوش و به امضای خشایارشا مجاز و اجرا شده پس چه گونه گور داریوش از نقش رستم سر برآورده است؟!!! زیرا قرار گرفتن گور داریوش در نقش رستم زمانی قابل قبول بود که بر مبنای تبلیغات جاری ساخت تخت جمشید را تمام شده و پایه گذار آن را داریوش می شناختیم و اینک که از نادرستی این تلقینات به طور کامل آگاهیم، پس خشایارشا باید که ابتدا و  پیش از آغاز بنای مجموعه ی تخت جمشید برای پدرش و سران آینده ی سلسله در نقش رستم و سپس در تخت جمشید گورهای مجلل ساخته باشد!!! در این صورت هم تاریخ انجام این کار خیر به زمان حیات داریوش برمی گردد، زیرا نمی توان جنازه ای را، تا زمان ساخت مقبره ای تشریفاتی در ارتفاعات کوهی، بر زمین معطل گذارد. وانگهی فوریت چنین گورسازی وسیعی، در محوطه نقش رستم و تخت جمشید، توضیح منطقی ندارد و معلوم نیست خشایارشا از چه راه با خبر بوده است که سران سلسله در آینده به شش فقره آرامگاه محتاج خواهند شد؟ این ذخیره ی مقبره بر مبنای چه دور اندیشی و ضرورتی انجام شده و خشایارشا از کجا دانسته است که طراحی چنین قبوری مورد قبول حاکمین آینده نیز خواهد بود؟ وجود این همه گور تا زمانی طبیعی می نمود که گمان می کردیم هر یک از آن ها را جداگانه و در زمان حیات و به میل و نیاز حاکمی در سلسله ی هخامنشی آماده کرده اند و اینک که تدارک تمام آن ها به گردن خشایارشا افتاده، اقدامی بی اساس و سفیهانه و عقلا فاقد امکان وقوع دیده می شود و همین امر مورخ را برای جست و جوی خقیقت بنای این گورها، مشتاق تر می کند. بدین ترتیب بر بنیان یافته های جدید و با تکیه بر استدلالاتی که در پی خواهد آمد، باید که در ظاهر سازی گورهای نقش رستم و تخت جمشید و به ویژه آن تک مقبره ای که به نام داریوش مکتوب و ممهور شده و نیز هخامنشی خواندن تمام محوطه ی نقش رستم عمیقا تردید کنیم؟!!!

اگر باستان شناسی جهان و ایران باستان ستایان ما این استدلالات کوه سان را نفهمند و یا نپذیرند و علی رغم آن همه کتیبه ی خشایارشایی که بر دیواره ی سکوها و داخل بناها، از ورودی تا انتهای تخت جمشید، سرپرستی ساخت و سازها را به نام خشایارشا ثبت می کند، باز هم علاقه نشان دهند که داریوش را آغاز کننده ی ساخت آن مجموعه بدانند، ناگزیرند که برای رفع ابهام ها به اسناد دیگری جز ادعاهای موجود متوسل شوند که در اختیار احدی نیست، زیرا که اینک از نبودن داریوش در تخت جمشید آگاه شده ایم و می دانیم که خشایارشا کار تغییر بافت خشت و گلی زیگورات عیلامی تخت جمشید، به ابنیه سنگی هخامنشی را، برابر اعلام کتیبه ها، پس از درگذشت داریوش آغاز کرده و با خبریم که در زمان خشایارشا هم پیشرفت کار ساخت و ساز در تخت جمشید به سبب ناگزیر شدن اجرای قتل عام پوریم، متوقف مانده است، در این صورت نیز مرگ و دفن خشایارشا نیز نمی توانسته است در تخت جمشید رخ داده باشد. زیرا اصولا آن مجموعه ی نیمه ساخت هرگز محل سکونت و مرکز اقتدار کسی، اعم از داریوش و خشایارشا و هیچ کس دیگر نبوده است، تا به ضرورت تدارک جایگاه پس از مرگ خویش در گوشه ای از آن بیاندیشد. از منظر عقل کار دشوار آن مقبره سازی وسیع، پس از اتمام ابنیه هایی برای زندگان، مطلوب تر می نماید، که عملا معکوس شده است: گورهای کامل قابل بهره برداری پیش از مسقف کردن بناهایی برای زندگانی؟!!! 

بدین ترتیب موضوع ساخت و ساز، از جمله تدارک گورها در تخت جمشید و نقش رستم، از آغاز تا پایان، منحصرا یک مقوله ی خشایارشایی می شود، زیرا داریوش در اجرای آن ها سهمی نداشته و از تمام این مقدمات و بر اساس یافته ها و مستندات و استنادات و استنتاجات عقلی جدید، نتیجه گیری روشنی فراهم می شود که در نقش رستم مقبره ای از هخامنشیان وجود ندارد، زیرا حضور داریوش در آن اقلیم ثابت شده نیست تا گوری در آن محوطه را به او ببخشیم و خشایارشا نیز هرگز ساکن تخت جمشید و پس از پوریم ساکن ایران نبوده است، تا مدفن او را در نقش رستم بنا کنند، شاهان ادعایی پس از خشایارشا در مجموعه ی هخامنشیان نیز مقوایی و قلابی اند، به گور محتاج نبوده اند و انتساب چند کتیبه بر پایه ستون های شوش و نوشته هایی دیده نشده بر تکه پاره های خمره شکسته و معماری چند پله، فقط تردید در موجودیت آن ها را مستحکم تر و تلاش برای جان دادن به آن اشباح تاریخی را مضحک تر و بی اساس تر و دل خراش تر می کند، بر دامنه جعلیات هخامنشی گستره ی بیش تری می بخشد و مورخ را عمیقا به این وادی حیرت می فرستد که مسائل دوران کوتاه حضور نیزه داران هخامنشی در ایران و در شرق میانه را چه گونه باید از ابهامات و احساسات موجود به طور کامل تخلیه کرد؟ کار دشواری که اتمام آن به کوشش یک نسل تمام موکول می شود.

بدین ترتیب بنای گورهای سنگی تخت جمشید و نقش رستم تنها و تنها به فرآورده هایی ناشی از تصورات خشایارشا تبدیل می شود، محمل تاریخی نمی یابد و اندک شکی نمی ماند که مجموعه گورهای محوطه ی نقش رستم و تخت جمشید ساخته های پیش از هخامنشی و با نشانه های مسلّم دیگر، از جمله آن همه بقایای خشتی عیلامی تخریب شده، در محوطه ی نقش رستم و تخت جمشید، باید که هویت این مقبره های سنگی را هم، به شرحی که می آورم، عیلامی شناخت. 

تصویر قدیمی بالا محوطه  نقش رستم را نشان می دهد که در سمت جنوب آن بقایای استحکامات یک قلعه ی خشت و گلی بسیار پر ابهت، با بنای موسوم به مکعب زردشت، در انتهای سمت چپ آن، به صورت سه ضلعی قرار گرفته که صخره بلند نقش رستم ضلع چهارم و شمالی آن را تشکیل می داده است. بی شک باید که ساکنان و سازندگان این قلعه ی بزرگ را صاحبان اصلی تمام مامده ای این محوطه و از جمله قبور و برخی از آرایه های موجود بر صخره ی مقابل آن دانست. دانشمندان پرآوازه در شیادی و اعزام شده از دانشگاه های نام دار غربی و نیز همدستان خودی آن ها، به جای حفاظت از این بقایا و کوشش برای دیرین شناسی و هویت یابی صاحبان و ساکنان این محوطه، همانند بقایای خشت و گلی تخت جمشید، دست به تخریب و امحاء کامل آن زده اند!

این یکی از چند تصویر بر جای مانده است که مرحله ای از تخریب بقایای قلعه و استحکامات خشت و گلی وسیع نقش رستم را نمایش می دهد. تصویر با وضوح تمام نه فقط اعتبار و ارزش و ویژگی های این ابنیه ی عیلامی را از درون اعلام می کند، بل به خوبی نشان می دهد که کارگران بیل و کلنگ دار، نه مشغول اکتشاف پر وسواس باستان شناسانه، بل فرمان انهدام کامل آن بقایای زیبا را دریافت کرده، آشکارا دیوارهای سالم و بر جا را به ضربه ی کلنگ به آوار تبدیل می کنند!!! حاصل کوشش باستان شناسانه ی متخصصین والا مقام و دارای اعتبار بین المللی، در نقش رستم این شده است که در حال حاضر از آن مجموعه استحکاماتی که در دو عکس پیش دیدید، حتی به میزان یک قوز کوچک نیز چیزی باقی نگذارده و محوطه نقش رستم را مثل زمین بازی فوتبال صاف کرده اند!!!!!

اینک و پیش از آشکار کردن گوشه های دیگری از حقه های باستان شناسان و نسخه سازان و نمایش دادن جعل در بقایای سنگی هخامنشی، از جمله گورهای نقش رستم و تخت جمشید، بار دیگر یادآور شوم که در هیچ نقطه ای در سراسر خطه ی شرق میانه، مرکز حکومت و حتی سکونتگاه اختصاصا هخامنشی جز همین نیمه ساخته های تخت جمشید نیافته ایم، پس بی شک و چنان که ثبت است باید پایگاه استقرار کورش و داریوش را در غرب ایران و در بقایای هنوز تخریب و سوزانده نشده ی بابل و شوش قبول کنیم. آن گاه برای مورخ حضور ناگهانی خشایارشا در منطقه ی تخت جمشید و اقدام او برای تدارک یک مجموعه ی حکومتی در صفه ی پیشین زیگورات عیلامی تخت جمشید، موجب سئوال های بیدار کننده ای است که در مقاطع مختلف و بنا بر نیاز عرضه خواهم کرد، چنان که حک بی هوده و غیر قابل توضیح و بی کاربرد کتیبه ی بیستون، در آن مخفیگاه گم نام و پرت افتاده، که هرگز آشنایی با مندرجات آن برای هیچ عابری ممکن نبوده، موجب پرسش های تازه می شود و چون انتشار نسخه های آن متن، بر چرم و سنگ و آجر و پوست، در سراسر اقلیمی که هرگز در اختیار هخامنشیان نبوده، صورتی از افسانه سازی و شوخی به خود می گیرد، اما از آن که اشاراتی به این داستان مفرح در متن همان کتیبه ثبت دیده ایم، پس بی شک تدارک چنین کتیبه و آماده سازی و پخش نسخه هایی از آن، در زمانی که داریوش کم ترین تسلط و اقتداری در هیچ نقطه ای از شرق میانه نداشته و شبانه روز و سراسر ماه و سال را در مقابله با مقاومت بومیان منطقه می گذرانده، امکان اجرا نمی یابد و مدعاهای آن در هر زمینه مردود می شود. اگر تحقیقات در جریان، از سوی صاحب نظران سخت کوش خودی، در باب کتیبه بیستون، بتواند به مرحله ی اظهار نظر نو برسد، چنان که پیش تر نیز به اشاره بیان کردم، تقریبا مسلم خواهد شد که حک این کتیبه، پس از اتمام پروژه ی پوریم و به دنبال برچیده شدن و بازگشت گروه و گنگ هخامنشی، به قصد فریب تاریخ، با مطالبی گیج کننده و شرح دست و پا شکسته و معیوبی از وقایع واقعا روی داده، به وسیله ی حجاران یهود ساخته شده است. با این همه و از آن که تاکنون کسی نتوانسته است به متن واقعی نوشته های حک شده بر صخره های بیستون، تسلطی حاصل کند و آن چه را تاکنون از متن این کتیبه به خواستاران ارائه داده اند، فقط نقاشی و رسّامی است و نه متن واقعی بر سنگ آمده ی آن، نتیجه گیری نهایی، به اتمام بررسی های بس ارزشمندی موکول می شود که بنا براظهار مولف کتاب «چنین گفت داریوش» با تکیه بر کپی برداری بسیار مدرن دانشگاه امیر کبیر از آن کتیبه و به سعی منفرد و مفید آقای دکتر فضل الله نیک آیین در جریان انجام است.

این تصویر یکی از گور دخمه های عیلامی به نام «دائو دختر» در اقلیم فارس و نزدیک به حجاری و نقش برجسته های عیلامی در کورنگون ممسنی است، با شرحی که ذیلا درباره ی آن از کتاب «دانش نامه ی اثار تاریخی فارس» می خوانید. شباهت بنیانی این گور دخمه ی عیلامی با آن چه در نقش رستم و تخت جمشید تراشیده اند، بیش از آن است که پذیرش مبدائی واحد برای آن ها را قابل تردید کند.

«داو و دختر: دخمه ی سنگی داو و دختر که برخی آن را داو دور می نامند، از آثار تاریخی مهم فارس است که در محلی به نام داو و دختر در منطقه ی حسین آباد و مراس خان رستم ممسنی و در دامنه ی کوه دنا قرار دارد. این نقش حجاری شده را در اصطلاح محلی «دی دوور» یا «دی و دوور» به معنی مادر و دختر می نامند. این دخمه در ارتفاع تقریبی سیصد متری قرار گرفته و شبیه به دخمه های هخامنشی است. دخمه تشکیل شده از سطح پهن و بلندی است که قسمت پایین آن را به صورت صاف درآورده اند. این دخمه دارای سکویی به طول ۸۰/۵ متر و عرض ۵ متر است که فاصله آن تا پایین دخمه ۱۰۰ متر است. مدخل دخمه در قسمت وسط قرار دارد و هر جانب آن دارای دو ستون به ارتفاع سه متر و قطر ۷۵ سانتی متر است. اتاقک درون دخمه دارای طول ۵ متر و عرض ۴۵/۳ متر و ارتفاع ۲۶۰ سانتی متر است. بالای ستون ها نیز حاشیه ی صاف و مسطحی وجود داشته و بر فراز آن شکل کنگره های دندانه دار هخامنشی بر سنگ کوه تراشیده اند». (دانشنامه آثار تاریخی فارس، ص ۲۴۹)

آن چه در شرح بالا موجب فرح بسیار می شود، کوشش مدخل نویس دانش نامه ی فارس در اثبات تقلید این گور دخمه ی بسیار کهن، از آرایه های هخامنشی است!!!!! برای گروهی گردش زمین و آسمان و اساس خلقت بر پیدایش هخامنشیان مستقر است، حتی اگر به بهای تمسخر خویشتن باشد.

  

و این هم نمای یکی از شش مقبره ی موجود در تخت جمشید و نقش رستم که از دو قسمت تشکیل می شود. قسمت دخمه و ستون ها در پایین، که برابر با نمونه ی کهن تر دائو دختر و در بدنه و ستون و سر ستون ها بسیار آسیب دیده و خرد شده است. تمام آرایه های این بخش، از جمله دندانه اندازی های سنگی و ردیف شیران و حیوانات حجاری شده در آخرین نوار فوقانی قسمت زیر، برگرفته ای از هنر کهن عیلامیان است و کم ترین تشابهی با آرایه های معمول هخامنشی در تخت جمشید ندارد و بخش دوم نوتراشی های قسمت بالاتر از سقف، که در زمره ی حجاری های سبک هخامنشی است که به طور کامل از نقوش جانبی درگاه های صد ستون برداشته اند. این قسمت بالا تر از ستون ها، در تمام شش مقبره مو به مو شبیه به هم و هریک برگردان کامل آن دیگری است. اینک شما را به افکندن نگاهی دقیق تر به بخش هخامنشی این مقبره دعوت می کنم. آیا حجاری های قسمت بالاتر از سقف را، بسیار جدید تر از بخش زیرین و عیلامی آن نمی بینید و آیا نباید آن همه آثار زنگابه ی گلی رنگ، که بدنه ی دیوار و ستون های قسمت زیرین را پوشانده، از بخش فوقانی دخمه سرازیر شده باشد، پس چرا حجاری های قسمت فوقانی کم ترین اثری از این گل آبه ها را بر خود ندارد؟ کافی است به ردهای نشت آب توجه کنید که سراسر قسمت بالای بخش عیلامی مقبره و به خصوص تراشه های دندانه دار بالای ستون ها را کاملا پوشانده، بی این که کم ترین اثری از گذر نشت آبه ها در قسمت بالای سقف و بخش حجاری های هخامنشی آن بیابیم. تعیین زمان دقیق این تعرض و تغییر در گورهای محوطه ی نقش رستم و تخت جمشید، بدون مطالعه ی کافی هنوز میسر نیست، اما تردیدی وجود ندارد که حجاری و طرح دو قسمت فوقانی و تحتانی مقبره ها، از دو شیوه ی نگاه، دو فرهنگ مختلف حجاری و در دو زمان متفاوت، بهره برده اند و چون قادر نبوده اند این مقبره های سنگی دور از دسترس و کاملا عیلامی را، که در اصل مدفنی برای سران دینی زیگورات تخت جمشید و مجموعه ی نقش رستم بوده، نظیر بقایای خشت و گلی تخت جمشید و نقش رستم به کلی جمع آوری و معدوم کنند، با این شگرد کثیف، برای پوشاندن حقایق ایران کهن، ماهیت عیلامی مقبره ها را مخدوش کرده اند. برای کسانی که به تعویض لوگوی فراز به اصطلاح اهورا مزدا در سنگ نگاره ی بیستون دست زده اند، ایجاد چنین تغییراتی در فضای پرت افتاده و بدون عبور نقش رستم و تخت جمشید، دشوار نبوده است. من به میزان کافی از این گورها دیدار کرده و مغایرت های زمانی را در دو بخش فوقانی و زیرین این دخمه ها سنجیده ام و اینک علاقمندان به دریافت حقیقت و مشتاقان به اندازه گیری غیرممکن اعمال شیادی های گوناگون در بقایای تاریخی ایران را دعوت می کنم که نسبت به نوکندگی قسمت بالای این گورهای عیلامی و نشاندن مهر همسانی از هخامنشیان برفراز آن ها تحقیق و علی رغم فقدان آثار، با کارشناسی کامل، زمان این اقدام جاعلانه را تعیین کنند. اگر اعمال چنین خیانت پر وسعتی به آثار کهن عیلامیان بار دیگر آشکار شد، از این پس این گورها را، به عنوان سندی از بی فرهنگی کامل دانشگاه ها و دانشمندان غربی، در حوزه ی ایران شناسی و نمونه ی دیگری از سایر حقه بازی های آنان در تاریخ نویسی و اسلام شناسی و فرقه سازی، به فرهنگ آدمی ارائه دهند.         

سرانجام و به دنبال عرضه ی این همه اسناد و عکس و نمونه و شرح و بررسی و فیلم، اینک دیگر می دانیم که پاسارگاد یک جور چینی نو در دوران جدید است که در مزرعه ی چغندری به دشت مرغاب کاشته اند، تخت جمشید مجموعه خرابه های نیمه کاره ای است که در میان یک زیگورات کهن عیلامی ساخته اند و هرگز سکونتگاه و مرکز اقتدار کسی نبوده است، گورهای محوطه ی نقش رستم و ارتفاعات مشرف بر تخت جمشید عیلامی است، سلسله ی هخامنشی با ظهور کوتاه مدت داریوش آغاز و در میانه ی حکومت فرزندش خشایارشا با اجرای پروژه ی پوریم به اتمام رسیده است، از داریوش مستندات محکمی به جای نیست، مندرجات بیستون را دیگران و به زمانی نامعلوم، پس از مرگ زود هنگام اش فراهم کرده اند و نیزه داران چادر نشین و ناموفق هخامنشی بیش از دو سه دهه در ایران و شرق میانه مستقر نبوده اند، که سرانجام آن به اجرای پروژه ی پوریم منجر شده است. بدین ترتیب می توان پذیرفت که خنجر کشان هخامنشی اجیر شده از جانب یهودیان، نه از جنبه ی ماهوی و نه از بابت تعلقات مادی، بستگی باز دارنده ای با این سرزمین و مردم آن نداشته، می توانسته اند ماموریت خود در اجرای پروژه و نسل کشی کامل پوریم را، به عنوان راه چاره ای برای ممانعت از شکست کامل، با نهایت سبعیت و خشونت اجرا کرده باشند. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در پنجشنبه چهارم مرداد 1386 و ساعت 0:0 | پیام های ناریا  - پیام های ناریا 7

ارسال شده در پنجشنبه، ۰۴ مرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۰:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : رحماني
جمعه، ۰۵ مرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۹:۳۲
 
با سلام خدمت همگي

آقاي مدير

Mail به دستتان رسيد ؟

با تشكر

 
نویسنده : رحماني
پنجشنبه، ۰۴ مرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۴:۲۲
 
با سلام خدمت همگی

عمل و عکس العمل
(از مجموعه بحث های مدیریت فرهنگی)

همیشه برای بررسی یک فعل باید تعیین کرد که عمل بوده یا عکس العمل
قاضی ها برای تشخیص گناهکار از همین اصل پیروی می کنند و تقصیرکار ، انجام دهنده فعل "عمل" است ، هرچند به افعال انجام دهندگان "عکس العمل" هم رسیدگی می شود
چون اگر عمل باشد شرایطی دارد برای برخورد و شناخت و حل
و اگر عکس العمل باشد شرایطی دارد برای برخورد و شناخت و حل
خیلی موقع عکس العمل به عمل تعبیر می شود و موجب تبرئه یکی و زایل شدن حق دیگری می شود
مثلا کرد ها در ایران ، عکس العمل نشان می دهند
عمل را که انجام داده ، خیل مزدوران آریا پرست یهود ، که خود از مزدور بودن خود بی خبرند
حال جالب است، آتش بیار معرکه خود را مظلوم نشان داده ، چرا ، چون عمل خود را مخفی کرده است و بدبخت و بیچاره و مظلوم ، کسی است که عکس العمل نشان داده و حق خود را می خواهد و به هزاران انگ مختلف رانده و محکوم می شود
همین طور است برای اعراب و ترک ها

در بررسی حق و ناحق ، عمل و عکس العمل مهم است
آریاپرستان مزدور یهود ، عمل را انجام داده اند پس باید که منتظر عکس العمل باشند
یهودیان در پوریم ، عمل را انجام داده اند پس باید که منتظر عکس العمل باشند

یکی از اولین گامها، برای پیروزی بر نژادپرستی ، تشریح و فهماندن این اصل است !؟
چرا که وقتی شخصی خود را به حق بداند ، هیچگاه گوش به حرف نخواهد داد و از اسب چموش نفهمی و نادانی پایین نخواهد آمد

یهود با ساخت انبوهی کتاب و مطلب ، نژادپرستی دگرگیسی شده ، همانند قسمتی از نژادپرستی خود را، در خیل مزدوران یهود نهادینه کرده است

تا بعد ...
اگر اشکالی کلان می بینید حتما کمک کنید تا بحث ها تکمیل شوند
با تشکر

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان