ایران شناسی بدون دروغ، 75

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۷۵

 

قریب ده سال پیش، «قاموس کتاب مقدس» به فارسی برگردانده شد، که اصل آن هشتاد سال قبل در بیروت منتشر شده بود. چنین فاصله ی درازی میان نخستین انتشار تا ترجمه ی فارسی این کتاب، به روشنی از این مطلب مهم پرده برمی دارد که جامعه ی روشن فکری ایران، به مطالعات در حوزه ی ادیان، لااقل تا پیش از انقلاب بزرگ ۱۳۵۷، نیازی نمی دیده، صرف وقت برای اشراف به تاریخ و تاثیر دین بر پروسه رشد در مسیر تکامل اجتماعی را بی هوده می انگاشته و بیش تر تمایل داشته است که مسائل و مراتب مربوط به باورهای دینی را، در زمره ی خرافات و حد اکثر اسطوره فهرست کند. در واقع این قاموس مختصر و کوچک و تازه به بازار آمده، نخستین متن تفسیری و دائرة المعارفی در موضوع کتاب مقدس به فارسی است، که در اندازه ی خود به گشودن غموضی در تورات و انجیل مدد رسانده است.

«استر یا هدسه: لفظ اول فارسی و به معنی ستاره می باشدو لفظ دوم عبرانی و به معنی درخت وارد شده است و هر دو اسم دختر ابی جایل بود که در مملکت فارس تخمینا ۵۰۰ سال قبل از مسیح تولد یافت و چون پدرش جهان را بدرود گفت، عمو زاده اش مردخای او را تبنی کرده همی پرورد. و چون اردشیر وشتی ملکه را مطلقه نمود استر را برگزیده در جای وشتی ملکه شد و مورد عواطف ملوکانه گردید و بدان واسطه مالیات قوم یهود که در آن وقت در ایران بسیار بودند، تخفیف یافت. خلاصه استر به مرتبه ی اعلی ترقی کرده به حدی اقتدار یافت که قوم خود را از بلای قتل عام برهانید و یهود روز فوریم را به یادگاری آن خلاصی تا امروز در کمال دقت نگه می دارند و به گمان برخی شوهر استر همان زرکسیز یونانیان است و هرکس مفصل تر از این بخواهد به صحیفه ی استر رجوع کند». (هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۵۰)

این توضیحات درباره ی استر و زادگاه و سیر زندگی او، در آن قاموس، عمدتا با تورات تطبیقی ندارد و به خصوص آن جا که استر را همسر اردشیر می گوید، کاملا با متن عهد عتیق در تعارض می افتد که او را همسر و ملکه ی خشایارشا معرفی کرده است، چنان که اعلام زاده شدن استر در ایران با اطلاعات تورات تطبیق نمی کند که او را را در زمره ی اسیران اورشلیم و تحت تربیت مرد خای، یک اسیر دیگر اورشلیمی قرار داده است!

«شخصی یهودی در دارالسلطنه ی شوشن بود که به مرد خای بن یائیر ابن شمعی ابن قیس بنیامینی مسمی بود. و او از اورشلیم جلای وطن شده بود با اسیرانی که همراه یکنیای پادشاه یهودا جلای وطن شده بودند که نبوکد نصر پادشاه بابل به اسیری آورده بود و او هدسه، یعنی استر، دختر عموی خود را تربیت می نمود چون که وی را پدر و مادر نبود و آن دختر خوب صورت و نیکو منظر بود». (عهد عتیق، استر، ۱: ۵ تا ۷).

بدین ترتیب ناآگاهی مستر هاکس از ظرایف و مضامین و اطلاعات تورات شگفت آور می شود. آیا در پس این آشفتگی گفتار یک سهل انگاری قلمی و یا مقدمه چینی برای نتیجه گیری معینی خفته است؟ اینک به دنبال سبب اظهار چنین جهالت هایی نیستم و صرفا مدخل پوریم را در اسناد موجود یهودی دنبال می کنم که با وضوح تمام علاقه ی شارحان و مفسران کتاب مقدس، به پنهان نگهداشتن و سر و دم بریده کردن ماجرای پلید پوریم را، بیان می کند. 

«کتاب استر. اما صحیفه استر همواره در میان یهود و مسیحیان در جز‌ء کتب قانونیه محسوب بوده و هست. نگارنده این کتاب به یقین قطعی معلوم نیست زیرا که بعضی به عزرا و برخی به کاهنی یهویاقیم نام و جمعی به مردخای نسبت می دهند و آن چه از خود صحیفه ی استر استنباط می شود آن است که نگارنده اش مردخای بوده و نگارنده آن را در ایران تصنیف نموده مطالبی را که خود معاینه دیده می نگارد و نقشه و نمونه واضح و مبینی از وضع سلطنت و رسوم و عادات ایران تشکیل می دهد. و هم معلوم است که نگارنده عبری متعصب و غیوری بوده است. فائده مخصوص این کتاب آن است که محافظت عجیبانه و تسلط خدای تعالی را بر اغراض و هواهای نفسانی بنی نوع بشر و اجرای حکم عدل را بر گناه کاران معلوم سازد و هم این که ایشان را متنبه سازد که حضرت اش قوم عهد خود را در نظر داشته در حالت اسیری هم او است که ایشان را بر دشمنان شان مظفر و منصور می گرداند. ولی با وجود مطالب مذکوره فوق اسم خداوند به هیچ وجه در آن مذکور نیست. و باید دانست در ترجمه ی سبعینیه بعضی ملحقات بر صحیفه استر از قبیل دعای مردخای و غیره که از گفته های مورخین و در ضمن کتب جعلیه است یافت می شود». (هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۵۰)

بهانه ی نبودن نام خدا، در کتاب استر، آن گاه که آن کتاب به وضوح پلاس پوشیدن مردخای و استر و تمام قوم یهود را ذکر کرده و مضمون مفصلی از اوراد و اشعار و التجاء و استغاثه و تقاضای رحمت از یهوه در صفحات ۱۵۹ تا ۱۶۴ کتاب های قانونی ثانی آمده، از دست آویزهای بی حاصل کسانی بوده است، که باز هم به قصد اختفای آن قتل عام، می کوشند کتاب استر را ضمیمه ای تایید ناشده بر تورات بدانند. حال آن که هاکس در ابتدای نقل فوق کتاب استر را در زمره ی اسفار قانونی و تایید شده ی تورات می گوید!!! به هر حال در شرح زندگانی و کتاب استر، چنان که خواندیم، اشاره ای هم به ماجرای پوریم با اصطلاح فوریم آمده بود که شرح و تفصیل بیش تر آن را در قاموس کتاب مقدس چنین می خوانیم.   

«فوریم، (قرعه ها): یکی از اعیاد یهود است که محض یادگاری خلاصی یهود به توسط مردخای و استر از هلاکت مراعات می شود و چون هامان از برای تعیین روز هلاکت ایشان قرعه می انداخت بدان لحاظ آن عید را به «فوریم» مسمی نمود. هامان در این عمل یعنی قرعه کشیدن روز به روز و ماه به ماه استمرار همی داشت تا به ماه دوازدهمین یهود که آن را ادار گویند رسید و در آن وقت مراد و مقصد خود را به پادشاه اعلام داشته امر هلاکت و کشتار ایشان در روز سیزدهم ماه نیسان که هم از ماه های یهود است برآمد. از آن موقع تا حال قوم یهود روز چهاردهمین و پانزدهمین ماه اذار را عید گیرند و به قرائت کتاب استر در کنایس و معابد خود می پردازند و چون به جایی که اسم هامان مذکور است رسند تمام جماعت به صدای بلند چنین آواز دهند «خداوند اسم او را محو فرماید» و چون روز پانزدهم به پایان آید در کمال فرح و انبساط باشند. برخی چنان گمان می کنند که عید مذکور در یوشع ۱:۵همان عید «فوریم» است».  (هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۶۷۲)

همین مختصر ابتر شده، از قول هاکس، مفصل آن مطلبی است که در کتاب استر در باب ماجرای خون ریزی و قتل عام بزرگ پوریم آمده است. در این جا پوریم فقط عیدی است که در آن به قرائت کتاب استر می پردازند و شادمانی می کنند. در این جا نیز از منقولات و مفهوم روشن کتاب استر در باب وسعت آن دشمن کشی چیزی نوشته نیست و تنها به نفرت یهودیان از نام هامان اشاره می شود. به راستی که پیوسته در صورت غیر ممکن شدن اختفای کامل پوریم، کوچک کردن آن، همیشه و همه جا در عهده چنین شروحی بر کتاب استر بوده است. چنان که مباحث نو گشوده در مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران»، مسیر خلاف آن را می پیماید و نخستین گام در شناساندن حوزه و وسعت نسل کشی پوریم، ترسیم تبعات ضد تمدنی آن و وارد کردن دوباره ی آن ماجرا به حافظه ی پاک کرده شده ی تاریخ شناخته می شود.  

«روز بزرگ پوریم: فرمان های مندرج در حکم پادشاه، روز سیزدهم ماه دوازدهم که ماه آذار بود، به اجرا درآمد. در این روز، به رغم آن که دشمنان یهودیان لاف نابود ساختن ایشان را می زدند، اوضاع برگشت و یهودیان دشمنان شان را نابود ساختند. در تمامی ولایات پادشاه خشایارشا، یهودیان در شهرهایی که می زیستند گرد آمدند تا با آنان که برای هلاکت شان دسیسه چیده بودند، مقابله کنند. هیچ کس برابر ایشان پایداری نورزید، چرا که بیم از یهودیان بر همه ی مردمان چیره گشته بود. صاحب منصبان عالی مقام ولایات و والیان و حاکمان و کارگزاران پادشاه، جملگی از بیم مردخای از یهودیان پشتیبانی کردند. مردخای به راستی در کاخ رجلی عالی مقام گشته و آوازه ی نام او در تمامی ولایات پیچیده بود و به زودی مردی بزرگ می شد. پس یهودیان تمامی دشمنان شان را به ضربت تیغ فرو کوفتند و آنان را قتل عام کردند و نابود ساختند و هر آن چه می خواستند با ایشان کردند. تنها در ارگ شوش پانصد تن را به هلاکت رساندند و از میان برداشتند و فرشنداطا و دلفون و اسفاتا و فوراتا و ادلیا و اریداتا و فرمشتا و اریسای و اریدای و یزاتا ده پسر هامان، پسر همداتا و آزارگر یهودیان را کشتند. اما دست به تاراج نزدند.
همان روز پادشاه را از شمار قربانیانی که در ارگ شوش گردن زده بودند، آگه ساختند. شاه ملکه استر را گفت: «یهودیان تنها در ارگ شوش پانصد تن را به همراه ده پسر هامان به هلاکت رسانده اند و از میان برداشته اند. پس در دیگر ولایات پادشاه چه کرده اند! و اینک مرا بگوی که چه می خواهی، پیشاپیش می پذیرم! مرا بگوی که افزون بر این چه آرزویی داری، آن را برآورده می سازم!» استر پاسخ گفت: «اگر اراده ی پادشاه بر این قرار گرفته، یهودیان شوش فردا نیز اجازه داشته باشند تا حکمی را که برای امروز صادر شده به کار بندند. جنازه های ده پسر هامان نیز بر دار آویخته شود!». پادشاه فرمان به انجام این کارها داد و حکم او در شوش اعلام گشت و ده پسر هامان بر دار آویخته شدند. بدین سان، یهودیان شوش در روز چهاردهم ماه آذار نیز گرد آمدند و سیصد تن را در شوش گردن زدند، اما دست به تاراج نزدند. یهودیان ولایات پادشاه نیز به نوبه ی خود، برای امنیت جان خویش گرد آمدند. آنان هفتاد و پنج هزار تن از دشمنان شان را گردن زدند و بدین سان از مخالفان خویش آسوده گشتند، اما دست به تاراج نزدند. این واقعه در سیزدهم ماه آذار روی داد. روز چهاردهم آسودند و آن روز را جشن و شادی قرار دادند. یهودیان شوش نیز که در روزهای سیزدهم و چهاردهم گرد آمده بودند، در روز پانزدهم آسودند و آن روز را روز جشن و شادی قرار دادند. بدین سبب یهودیان روستایی که در قریه های فاقد استحکامات زندگی می کنند، روز چهاردهم ماه آذار را با شادمانی و جشن و سرور و مبادله ی هدایا گرامی می دارند. حال آن که یهودیان شهر نشین، روز پانزدهم ماه آذار را روز خجسته می شمارند و در آن روز به شادی می پردازند و برای همسایگان شان هدیه می فرستند». (کتاب های از عهد عتیق، کتاب های قانونی ثانی، ص ۱۷۲)

این هم ذکر پوریم، که نحوه ی اجرای آن، در کتاب مقدس اورشلیم، با دیگر متون فرقه ای تورات، جز افزوده هایی منظوم به عنوان ادعیه ی استر و مردخای به درگاه یهوه برای نجات قوم از برنامه ی کشتار جمعی یهودیان، تفاوتی ندارد. در این جا تا حدودی، هم با گستردگی و هم اعمال خشونت و بی رحمی در اقدام پوریم آشنا می شویم، اما عجیب این که ناگهان مترجم کتاب را نسبت به این اشارات صریح در تورات، خشمگین و برافروخته می یابیم و در پاورقی همان صفحه، توضیح عجولانه و ردیه غیرتمندانه ای می خوانیم که بسیار موجب حیرت است.

«روایت این کشتارها با واقعیات تاریخی هخوانی ندارد و نباید به عنوان عاملی برای تهییج روحیه ی انتقام جویی یا صحه گذاری بر آن تلقی شود. گزافه گویی درباره ی وقایع و ذکر ارقامی که به صورتی بی پایه و اساس مبالغه آمیزند و آب و تاب دادن به روایت، مبین نیت مولف است: او مقدم بر هر چیز می خواسته مضمونی را که به کرات در کتاب مقدس تکرار شده و آن برگشتن اوضاع به سود ستم دیدگان است، بیان دارد و این کار را طبق طرز فکر قدیم، با روایت جنگ های اسرائیل که مبتنی بر قانون قصاص به مثل بوده، به انجام رسانده است». (کتاب های از عهد عتیق، کتاب های قانونی ثانی، ص ۱۷۲)

ناچار در برابر این پاورقی جز ابراز شگفتی عکس العمل دیگری مناسب نیست. چه باید گفت درباره ی این حاشیه نویس که خود را کاسه ی داغ تر از آش معرفی می کند و چنان می شناساند که از زبان او  تغییر برنامه ی کشتار یهودیان، به اجرای پوریم و قتل عام بومیان ایران کهن را، «برگشتن اوضاع به سود ستم دیدگان» می خوانیم و با کوششی مواجهیم که حتی اعتراف توراتی را نیز حاصل خیال پردازی می داند!!! آیا صدای خطر را در بیخ گوش های مان و در همه جا نمی شنوید؟!!!

«پس هامان را بر داری که برای مردخای مهیا کرده بود مصلوب کردند و غضب پادشاه فرو نشست. در این موقع ده نفر پسران هامان در ولایات به حکومت اشتغال داشته اند برای جلوگیری از اغتشاش و شورش و ناامنی به امر شاه آن ها را نیز جلب و اعدام می نمایند و در ظرف دو روز هشتصد نفر دیگر نیز در پایتخت دستگیر و معدوم گردیده از شورش و انقلاب جلوگیری به عمل می آید. سپس پادشاه مردخای را به صدارت انتخاب کرده و دیگر واقعه ای رخ نمی دهد. به طوری که در تاریخ به وضوح وارد است و در سطور بالا که نقل از متن کتاب استر است خوانندگان گرامی ملاحظه فرمودند هامان اصولا ایرانی نبوده بل که از اعراب عمالقه بوده که مقهور ایرانیان شده بودند و اقدام به کودتا بر علیه خشایارشاه نمود که خوش بختانه به وسیله ی مردخای مطلب کشف و خطر مرتفع می گردد.... هامان سعی می کرده اطراف شاه را از وجود خیر خواهان خالی کند و جز دستیاران و موافقین و دوستان خودش کسی مصدر کار عمده نباشد چنان که ده نفر پسران خود را والی و استان دار ایالات مهم کرده بود. پس از شکست آن خیال خام و کودتای نافرجام هامان موضوع قتل و غارت یهودیان را پیش می کشد که وسیله ای برای جلب توجه مردم گردد و توجه به مسائل مورد نظر او و پشت پرده نکنند که مردم سرگرم شده ملتفت نشوند در مملکت چه می گذرد تا کار از کار بگذرد. پس از ختم این وقایع مردخای ناسخی بر حکم هامان برای رفع قتل عام یهودیان به تمام ایران ارسال می دارد... این بود شرح مختصری از کشته شدن هامان که گاهی با عدم توجه به حقیقت موضوع و مراجعه به تاریخ از بعضی از مردم به نحوی شرح خلاف واقع و تحریک آمیز دیده و شنیده می شد. ولی خوش بختانه این افترا هم مثل سایر تهمت ها از رونق افتاده و دیگر کسی به آن توسل نمی جوید... منت خدای را که در پرتو نور مشعل فروزان پهلوی مردم طبعا بیدار و هوشیار و با سواد شده و این قبیل مسائل و مباحث از بین رفته و دیگر کسی گوش به دهان و حرف این و آن ندارد. در همین موضوع خدمت را خیانت و مظلومیت را ظلم می خواندند و این ها هم نتیجه ی بی خبری و بی اطلاعی مردم از حقایق تاریخ و تحقیق از منبع موثق بود. در خصوص این واقعه هر چه در هر کجا کسی بخواند اقتباس از همین کتاب استر است که در این جا به کرات عین ترجمه جملات آن ذکر شده و اصل آن به زبان عبری است. منتهی بعضی از اشخاص قسمتی از آن را به طور ناقص نقل می کرده اند و به نقل تمام حکایت چنان که واقع شده و مرقوم و مسطور است نپرداخته و از این راه احیانا تولید سوء تفاهم و نقار و کدورت می کردند. آری یهودی شاه دوست و وطن پرست است خصوصا یهودی ایرانی که علائق دینی و مذهبی هم در ایران دارد و دو هزار و هفتصد سال در ایران ریشه دوانیده و با هموطنان دیگر خود همنژاد و در قوانین مذهبی با آن ها بیش از سایر تمام مذاهب نزدیک و شبیه است. من امیدوارم نقل این حقایق حسن اثر بخشیده و ما دو برادر مسلمان و یهودی را آن چنان که شایسته مقام برادری است به هم نزدیک و متحد و از نتیجه آن برخوردار نماید». (عبدالله امین زاده ناسی، صبح امید، ص ۱۵۸ تا ۱۶۱)

کتاب «صبح امید» عبدالله ناسی یک روایت خام و بی بزک از مسائل یهود ایران و حاوی نکاتی بس صریح و آموزنده از حضور قوم یهود در ایران، از ۲۷ قرن پیش است، که به زمان خود قطعات بس گران قدری از آن را به این وبلاگ منتقل خواهم کرد. اما ملاحظه کنید که ذره ای تفاوت میان بیان عبدالله ناسی درباره ی پوریم، که کتاب اش را در سال ۱۳۵۱ منتشر کرده و پاورقی پیروز سیار، که «کتاب های قانونی ثانی» را در سال ۱۳۸۰ بیرون داده ، وجود ندارد. در هر دوی آن ها بیم از احتمال حساب کشی در باب پوریم موج می زند و بدین ترتیب آگاه می شویم که اسناد تشریحی پوریم، در کتاب های رسمی موجود، یا به کلی منکر آن رخ داد است، یا پوریم را در اندازه ی دعوایی خانگی کوچک می کند و یا می کوشد که فصل استر تورات را شوخی یک خاخام نه چندان مومن یهود و به کلی بی صاحب معرفی کند. اما کسی جواب نمی دهد که چرا تمام فرقه های یهودی این شوخی را چنان جدی می گیرند و همه ساله جشن آن را چنان برگزار می کنند که بزرگ ترین روز شادمانی یهود خوانده شده است. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در شنبه بیست و سوم تیر 1386 و ساعت 12:0
ارسال شده در شنبه، ۲۳ تیر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان