ایران شناسی بدون دروغ، 72

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۷۲

 

 

این آخرین یادداشت در مدخل ایران شناسی بدون دروغ، پیش از ورود به موضوع «آشنایی با ادله و اسناد پوریم»، به این معنا نیست که انبان و پاتیل دروغ های مبحث ایران شناسی کنونی، با آخرین ملاقه ای که در این نوشته از آن بر می دارم، خالی خواهد شد. در حقیقت این ۷۲ یادداشت، تنها چشیدن مختصری از محتویات این مخزن، گشودن دریچه، آماده کردن گذر و ساختن سکوی پرشی بوده است، تا اندک اندک به جاده شناخت واقعی هویت و هستی ایران و ایرانیان امروز وارد شویم، برای وصول به خصائص و ملزومات مورد نیاز تبدیل شدن به یک «ملت» تلاش کنیم و فارغ از دشمنی های کور نسبت به یکدیگر و نسبت به همسایگان، برای پیش انداختن اتحاد منطقه ای و اسلامی خویش بکوشیم. اگر اینک به یقین و بدون ظهور معارضی می دانیم که نیزه داران هخامنشی، پس از انجام پروژه ی قتل عام پوریم، منطقه را به سوی مسقط الراس خویش، یعنی سرزمین خزران، ترک کرده اند و آگاه شدیم که در سیستم هخامنشی، کرونولوژی سروده شده در باب امپراتوران پس از خشایارشا، به میزان پشت ناخنی مستندات ندارد و حتی با جست و جوی میان مخروبه های در اصل عیلامی تپه ی باستانی شوش هم، نتوانستیم یکی از همان پایه ستون هایی را باز یابیم، که ایران شناسان شرور به عنوان سند ادامه ی حیات سلسله ی هخامنشی نشانی داده اند، و اگر می بینیم که بازمانده ها و بیرق هخامنشیان، از کتیبه ی داریوش در ارتفاع بلند بیستون، به میان خاک های تپه ی شوش سقوط کرده و آن متون گردن کشانه ی پیشین و آن رفت و آمد و جنگ های مدام میان یونان و مصر و هند و حبشه، به ذلت پله سازی های ناپیدا به دست سلاطین نامعلوم منجر شده، پس به باستان پرستان وامانده و ساقط شده از همه چیز، پیشنهاد می دهم که به همان کورش و داریوش و خشایارشای مجری امیال یهود بسنده کنند و بی جهت در جست و جوی سلاطینی در آن سلسله، که هرگز وجود نداشته اند خود را میان خاک و خل تپه های شوش نغلطانند، زیرا دیگر بر همگان کاملا معلوم است که عواقب پوریم چنان سرزمین ایران و بین النهرین شرقی، بابل و آشور و عیلام را، در سکوت مطلق تاریخی فروبرد که یهودیان نیز، پس از آن قتل عام بی انتها، از سرمایه گذاری بر ادامه ی کار ساخت تخت جمشید صرف نظر کرده، گورستان سراسری و ویرانه های سوخته در حوزه ی پوریم زده را رها کرده، به ارض مقدس خود بازگشته اند.

من در یادداشت های اخیر و نیز در مستند باشکوه «تختگاه هیچ کس» کوشیده ام به جهانیان ادله ی دیداری بی خدشه ای را ارائه دهم که اثبات می کند ابنیه ی سنگی تخت جمشید در اوائل اجرا به خود رها و هرگز و در هیچ دوره ای باز سازی نشده است. بنا بر این و بدون نیاز به ادله و تفسیرهای بیش تر، مسلّم است هر نشانه ای که در تخت جمشید و شوش و همدان، از تحرک سیاسی پس از پوریم هخامنشیان ارائه می دهند، نه فقط جعل مطلق و محض، که اثبات کننده ی نادانی و غرض ورزی و دروغ پردازی باستان شناسان یهودی سازنده ی آن است، زیرا در محوطه ای که سقفی بر سری سایه نمی اندازد، یک سلطان آواره ی خرابه نشین چه گونه دستور حک کتیبه به نام خویش، آن هم در موضوع ساخت و ساز داده است؟!!!

«A3Pa: کتیبه ای به فارسی باستان، روی دیوار شمالی صفه ی قصر H، در سه نسخه و یکی دیگر روی دیوار غربی کاخ داریوش.

اهوره مزدا ایزد بزرگ است، که این زمین را در این جا آفرید، که آن آسمان را در بالا آفرید، که مردم را آفرید، خوش بختی را برای مردم آفرید، که اردشیر را شاه کرد، یگانه شاه از بسیار، تنها فرمان روا از بسیار. اردشیر، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه مردمان، شاه روی این زمین، می گوید: من پسر اردشیر شاه هستم، اردشیر پسر داریوش شاه، داریوش پسر اردشیر شاه، اردشیر پسر خشایارشا، خشایار پسر داریوش شاه، داریوش پسر ویشتاسب نام، ویشتاسپه پسر ارشامه نام، هخامنشی. اردشیر شاه می گوید: این پله ی سنگی توسط من و تحت نظر من ساخته شد. اردشیر شاه می گوید: اهوره مزدا و ایزد میتره مرا بپایند، همچنین این مردم را و آن چه توسط من ساخته شد». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۳۲۹)

عجیب این که اردشیر سوم و در واقع جاعلان سازنده ی بازمانده ای به نام او، به دلیلی که می آورم، این کتیبه را نه همانند یادگارهای اردشیر اول و دوم و داریوش دوم، بر ته ستونی نامعین در شوش، بل در پانلی بزرگ برسر راه و مقابل چشم در تخت جمشید کنده اند!!! این کتیبه ی تک زبانه، آخرین سند مکتوب از زمان و سلسله هخامنشیان و تنها نشان باقی مانده از اردشیر سوم است، که او را صاحب ۲۱ سال سلطنت می دانند، برای شاه پس از او، یعنی داریوش سوم، هیچ مدرکی، حتی جاعلانه نیست در کرونولوژی من درآوردی هخامنشی، جز نام ندارد. ظاهرا اردشیر سوم هم کتیبه اش را بر ضلع غربی تچر، یعنی بنای نیمه ساخت داریوش در تخت جمشید و در میانه ی دو رشته پله ی شمالی و جنوبی قرار داده و در آن، چنان که خواندیم، مدعی می شود که پله ها را به زمان و تحت نظر او ساخته اند. برای تاریخ هخامنشیان نویسان و باور کنندگان به آن، شاید که سعی یک امپراتور، در طول ۲۱ سال سلطنت، برای ساختن دو رشته پله، در کنار یک چهار طاقی سنگی نیمه تمام میراث مانده از اجداد او، چندان موجب افتخار و موجد چنان حرکت و جنبش عظیمی در تاریخ تمدن بشر جلوه کند، که نصب این کتیبه در میان آن دو رشته پله را، نه فقط موجه که ضروری بدانند، اما برای مورخ، که می داند او بر بنایی از بنیان نیمه کاره پله ساخته، یقین حاصل می شود که ۲۱ سال سلطنت تنها و غم آور، در میان یک بیغوله ی سنگی به خود رها شده، احتمالا سلامت عقل را از اردشیر سوم زایل کرده، که به جای تدارک سقف بر آن بنای نیمه تمام، بر کناره ی آن پله ساخته است!!! تمام این مطالب هنوز در صورتی دارای مرتبه ای است که قبول کنیم این کتیبه به زمان اردشیر سوم حک شده، اما در این مورد هم با چنان شیادی آشکاری مواجهیم که فقط و فقط به کار پرده برداری از قدرت سند سازی جاعلانه نزد یهودیان می آید.

«سرانجام اردشیر سوم، به نوبه ی خود، در تزیین کاخ داریوش با کتیبه ای شرکت کرده است. کتیبه ی او که تنها به زبان فارسی باستان است، روی سطح پلکانی قرار دارد که در سمت غرب کاخ ساخته اند. شاه نسب تقریبا کامل خود را تا ارشامه بر می شمرد و از این که پلکان را ساخته به خود می بالد». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۱۰۵)

حالا ضرورت تدارک این کتیبه در زمان ما و در چنان محل به چشم خوری، معلوم می شود و با کنایه های لوکوک در می یابیم که شیرین زبانی های اردشیر سوم نه برای اعلام نظارت بر بنای چند پله، بل به قصد جا انداختن یک نسب نامه، اثبات ارتباط اجدادی میان شاهان سلسله ی هخامنشی و ادامه دادن آن ها تا زمان اسکندر مقدونی است، که از پس کشتار پوریم کم ترین اثری در هیچ کجا باقی نگذارده اند. در واقع با چیدن تزییناتی سنگی و نصب کتیبه در میان چند پله ی باستانی به روزگار اخیر، نه فقط به سلطانی در اواخر دوران هخامنشی حیاط و زندگی داده اند، بل قول و قلم او را، شاهدی برای پیوند و تسلسل میان شاهان از پس پوریم بی نشانه ی هخامنشی شناخته اند!!!

 

نقشه ی بالا را نیبور از پله هایی عرضه کرده است که در سمت غربی کاخ تچر دیده می شود و در نقشه با دو فلش نمایش داده ام. آن چه را نیبور در شرح این پله ها در قریب دو قرن و نیم پیش آورده، بسیار خواندنی و از جهات مختلف رسوا کننده است.

«در غرب این ساختمان پلکان بزرگ f/پنج قرار دارد. بالای این پلکان دو درگاه دیده می شود، که هر کدام دو پیکره کنده ی بزرگ دارند. لباس این پیکر کنده ها، مثل لباس افراد پلکان b/پنج بلند است و هر کدام از آن ها نیزه ای در دست دارد. بیرون درگاه g/پنج، در شرق ساختمان، دو درگاه دیگر وجود دارد». (نیبور، سفرنامه، ص ۱۰۶)

بار دیگر همان پرسش پیشین پدیدار می شود: اگر سفر نامه ی نیبور را واقعی بپنداریم، پس معلوم می شود که نیبور در حالی که از لباس و آرایه های نقش برجسته های درگاه داخل کاخ داریوش می گوید، از تزیینات و کتیبه ی بزرگ نصب شده بر پله های غربی کاخ تچر چیزی نمی گوید و برای آن ها شرح و بسطی نمی آورد زیرا که آن ها را ندیده است و اگر کتاب او را قلابی بگیریم، خود به خود تمام ماجرای هخامنشیان را با یک فوت چون بخار پراکنده کرده ایم.  

این تصویر قدیمی هم به خوبی کارگاه فعال آذین بندی و نصب کتیبه بر پله های غربی تچر را نمایش می دهد. از هر قبیل سنگ های شسته رفته ی منقوش در اطراف ریخته و آن پازل سنگی که بر دیوار غربی پله ها چسبانده اند، نیمه کاره است. هیچ کس نمی داند و نمی گوید که این سنگ های حجاری شده ی بزرگ را از کجا به این محل منتقل کرده اند، زیرا که نه بر زمین و نه بر این قطعات، آثار حفاری و اکتشاف در این محوطه دیده نمی شود. بنا بر این مسلّم است که آذین بندی این جبهه و از جمله کتیبه گذاری بر آن، یک کلاشی و نوتراشی و جور چینی واضح است، تا از کتیبه ای تازه کنده و متضمن حیات تاریخی برای یکی از آخرین سلاطین سلسله ی هخامنشیان پس از پوریم و چند شکلک سنگی تکراری،  بیلبورد تداوم امپراتوری ساخته باشند. 

نمایشی از تمام بی آبرویی های انجام شده، در این عکس بر صحنه است. آخرین قطعه سنگ و پانل حجاری شده ی سمت راست، که شامل ۶ نیزه دار است، از نظر آسیب دیدگی، با قطعه ی سمت راست خود، از هیچ نظر همخوانی ندارد و پیداست که این دو قطعه سنگ را از دو شرایط مختلف حفاظت و دوام سنگ برداشته اند، زیرا چنان موقعیت طبیعی وجود ندارد و قابل تشریح فنی نیست که دو قطعه سنگ در کنار هم را با این همه تفاوت معیوب کند. مضحک تر از همه این که پیکره ی  آخرین دو سرباز سمت چپ، در قطعه ی معیوب، نیمه کاره و از وسط شقه شده است. ملاحظه می کنید که این باستان شناسان صادره از اورشلیم با چه وقاحتی به ریش ما خندیده اند؟!!! قطعه ی دارای کتیبه و سربازان همراه آن تقریبا به طور کامل سالم مانده و با اندک توجهی به آسیب و شکاف قسمت بالای سنگ، معلوم می شود که برای کهنه وانمود کردن آن، در محل ردیف فوقانی گل های لوتوس، که با فلش سفید نمایش داده ام، با کوبیدن بر یک گوه ی چوبی و یا آهنی و تخریب نوار و قاب گل دار آن، موجب ایجاد شکاف در کتیبه شده اند. بر دیوار کتیبه قطعه سنگ نقش دار از راه رسیده ای با تکیه بر دیوار، انتظار گرفتن جایی در میان این پازل نوساز را می کشد. (ادامه دارد)  

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در سه شنبه دوازدهم تیر 1386 و ساعت 12:0
ارسال شده در سه شنبه، ۱۲ تیر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : هومن
شنبه، ۱۶ تیر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۸:۵۰
 
salam naria7 filter shode.adrese jadide bloge aghaye purpirar chie?

 
نویسنده : علی دما
شنبه، ۱۶ تیر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۶:۲۵
 
من فعلا مشغله ام زیاد شده و کمتر مراجعه دارم ولا احساس میکنم فیلم به اندازه مطلوب تبلیغ نشد و خلاصه های کوچکتر موردی و تبلیغاتی از ؟آن درست نشد و ترجمه شده آن در روی یوتیوپ قرار داده نشد و فابلهای کوچکتر آن جهت موبایل نیز ایجاد نشد // کلا در این دنیای صوتی تصویری یک دقیقه فیلم بسیار موثرتر از هزار برگ وبلاگ است //موفق باشید //

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان