ایران شناسی بدون دروغ، 70

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۷۰    

آیا یکی دو کتیبه ی چند سطری در شوش، می تواند مستند حضور تاریخی سلاطینی قرار گیرد، که بر پایه ستون هایی دم پا افتاده، مطالبی فاقد معنا و محتوای تاریخی و عمدتا درباره ی ساخت و ساز نوشته اند؟! پایه ستون های پراکنده ای که تنها یافته های ظاهرا هخامنشی در شوش است. با این همه حتی همین پایه ستون های مکتوب و مشکوک را نیز در جای خود نمی بینیم و از ظاهر و باطن آن ها خبر نداریم، چرا که یا قرار گرفته در موزه ی لوور می گویند و یا در اختیار مجموعه داران غربی آدرس می دهند!!! آیا اصولا این چشم بندی های ناشیانه و حکاکی های مسخره را می توان اساس گفت و گو از تاریخ ایران قرار داد و بی کارشناسی های لازم، مستند حیات و حضور و دلیل اقتدار سلسله ای شمرد؟ و آن گاه که به سراغ متن همین نوشته های سرگردان، بر مبنای روایت های موجود می رویم، از سمبل کاری و بی مایگی و اغتشاش اندیشه نزد صاحبان  آن ها در حیرت می مانیم.

این تپه ی باستانی شوش است که حد اکثر ظظمحدوده ی هخامنشی آن را در کادر سفید آورده ام. تمام داستانی را
که از این پس می خوانید ظاهرا به این خرابه های بیابانی مربوط می شود، که فقط چند پایه ستون در آن ریخته است!!!

«A2Sc: کتیبه به فارسی باستان روی لوح سنگی، با بخش های مفقود و مهم.
اردشیر، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه مردمان، شاه روی زمین، می گوید: این کاخ و این پلکان سنگی را من ساختم. اهورامزدا...». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۳۲۸)

بی شک یا آن شاهی که به کاخ و پلکان ساختمان اش جداگانه می نازد، دچار مشکل روانی است و یا سازندگان کتیبه به نام او، حرف نوی برای حک بر سنگ نداشته اند!!! ظاهرا دنباله ی بریده ی مطلب در زمره ی بخش های مفقود شده ی کتیبه است، اما از روند معمول نوشته های هخامنشی می توان حدس زد که اردشیر دوم هم، به روال اجداد خویش، از اهورا مزدا درخواست کرده است که کاخ و پله های او را حفاظت کند. این که قریب به تمامی کتیبه های هخامنشی در جای نمودارهای تاریخی، نظر صاحبان بنگاه املاک را جلب می کند و این که شاهان هخامنشی، پس از پوریم، در یادگارهای نوشتاری دوران حکومت شان، فقط و فقط از پله و کاخ سخن می گویند، همراه آن سکوت کامل در باب تحرک تاریخی آن ها، قابل تامل است. دیگر حتی به دروغ هم آن ها را به مصر و حبشه و یونان و هند نمی فرستند، از آن هیاهوی جنگ ها خبر نمی دهند، لیست ملل مغلوب منتشر نمی کنند و ظاهرا جز بنّایی کار دیگری نداشته اند!!! هرچند که حاصل این همه خانه سازی آن ها در شوش نیز جز چند ته ستون پراکنده ی بی هویت در میان یک محوطه ی بدون عوارض ساختمانی نیست، تا صاحبان اندیشه دریابند که کارکرد دروغ، حتی اگر از زبان کارکشتگان یهود هم صادر شده باشد، نامحدود نیست.

«این کاخ که من در شوش ساختم، موادش از خیلی دور دست آورده شد. رو به پایین زمین کنده شد. تا آن جا که من سنگ را به زمین به دست آوردم. زمانی که کنده شد شفته ریخته شد. از یک سو به ۴۰ ارش در عمق، از سوی دیگر به ۲۰ ارش در عمق، روی این شفته کاخ بنا شد. و زمینی که رو به پایین کنده شد و شفته ای که ریخته شد و خشتی که زده شد مردم بابل این کار را کردند.». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۸۲).

این بخش کوچکی از کتیبه ی مفصل داریوش در شوش است که مضمون اصلی آن، ساختن کاخ و عناصر و مواد و صنعتگران دخیل در آن است. متنی مفصل است قریب ۶۰سطر. در مرحله ی نخست مورخ متحیر است که در منطقه ای بدون نشانه های ساخت و ساز و پانل های مورد نیاز برای نوشتارهای مفصل، چنین متن مطولی را چه گونه فراهم آورده و بر چه عنصری نگاشته اند و آن گاه که شرح مربوط به آن را می خوانیم، همه چیز نه فقط بر مورخ، که بر همگان به وضوح آشکار می شود:

«DSf: کتیبه ی سه زبانه که قطعات متعددی از آن شناسایی شده است، حدود سیزده قطعه فارسی باستان، دوازده قطعه عیلامی و بیست و هفت قطعه ی بابلی. متن های کامل و یا قطعاتی از آن ها روی لوحه های نقره یا لوحه های مرمرین و سنگی، روی آجرهای مینا کاری و حتی روی بقایای خمره ها باقی مانده است». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۸۰).

بدون شک حتی در شوش و در کارگاه های قلابی سازی یهودیان نیز، باز ساخت زیر ستونی که بتوان بر آن متن کتیبه ای شصت سطری را گنجاند، نامیسر است و چون دیواری در شوش نیست که در آن پانلی دراز، همانند آن کتیبه ی داریوش در دیوار جنوبی تخت جمشید، تدارک ببینند، ناگزیر ما را با چنین مسخره بازی کودکانه ای رو به رو کرده اند که می گویند قطعاتی از یک کتیبه ی واحد را نوشته شده بر لوحه های نقره، سطوری را بر قطعات سنگ، چند کلامی را بر مرمر، دو سه سطری را بر آجرهای لعاب دار و تتمه ی آن را نیز بر خرده شکسته های خمره ها یافته اند!!! آیا ما با دیوانگانی به صورت باستان شناس رو به رو نیستیم؟ هنوز مورخ مایل است در مقابل سازندگان این صحنه سازی های رسوا سئوال دیگری بگذارد و ضمن این یاد آوری که بگوید چهل ارش، در مقیاسی که اینک می شناسم، بیش از بیست، و بیست ارش، که عرض و عمق شفته ریزی های داریوش در پایه دیوارهای کاخ شوش را تعیین می کند، بیش از ده متر می شود، آیا کسی از این خیل باستان شناسان خودی و غریبه می تواند بقایا و مکان متر مربعی از این شفته ریزی عظیم را، که هیچ حادثه ی ارضی و سماوی قادر به امحاء و جا به جایی آن ها نیست، یا قطعه ی فرو نریخته ای از دیوارهای بالا رفته بر آن شفته ها را به خواستاران آن نشان دهد؟!

«چوب سدر از کوهی به نام لبنان آورده شد، مردم آشور آن را آوردند تا بابل، از بابل کاری ها و یونانیان آن را تا شوش آوردند. چوب یکا از قندهار و کرمان آورده شد. طلایی که در این جا کار گذاشته شد، از لیدی و از بلخ آورده شد، لاجورد و عقیقی که در این جا کار گذاشته شد، از سغدیانه آورده شد، فیروزه ای که در این جا کار گذاشته شد، از خوارزم آورده شد. نقره و آبنوس از مصر آورده شد. تزیینات دیوارها از ایونی آورده شد. عاجی که در این جا کار گذاشته شد، از حبشه هند و ارخوزی آورده شد. ستون های سنگی که این جا کار گذاشته شدند از روستایی به نام ابیرادو در عیلام آورده شدند تراش کارانی که سنگ را تراش دادند از یونانیان و از لیدیایی ها بودند . زرگرانی که زرگری کردند از مادها و مصریان بودند. مردانی که چوب کار کردند از لیدیایی ها و از مصریان بودند. مردانی که خشت زدند از بابلیان بودند. مردانی که دیوار را تزیین کردند از مادها مصریان بودند». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۸۳)

پیش تر نوشته ام که اسامی این سرزمین ها ناشی از تصور و ترجمه و تطبیق بی دلیل نام های ناشناس منقور در کتیبه ها، با حوزه های شناخته شده ی کنونی در شرق میانه است. با این همه پیشنهاد می کنم شناخت کتیبه های شوشی هخامنشیان را از بررسی همین گزارش مفصل داریوش، نخستین آپادانا ساز شوش، در باب نحوه ی بالا بردن بنای کاخ اش آغاز کنیم. می بینید که کاخ او کامل است، با دیوارهای تزیین شده، الوارهای چوب سدر حمل شده از لبنان برای سقف، طلاکاری و رنگ آمیزی با لاجورد و نصب عقیق و فیروزه هایی که ظاهرا بر نقش برجسته ها می نشانده اند، ستون های سنگی بلند، نقره و آبنوس و عاجی که صنعتگران مصر و هند و رخج و زرگران مادی بر روی آن ها کار می کرده اند. اجزاء و مواد و عواملی که فقط می توانند در پایان کار ساخت یک بنا و در مرحله ی آرایه اندازی به خدمت گرفته شوند. مجموعه ای که ماهیتا استعداد بقای نسبتا دراز مدت دارد و ممکن نیست که از این ساختمان رنگین فقط چند زیر ستون باقی مانده باشد بی این که ذره ای از آن طلا و نقره و آبنوس و عاج و عقیق و فیروزه و آن دیوارهای آراسته، در زیر خاک ها به سلامت نمانده باشد. اما از یکصد سال پیش تاکنون در محوطه ی هخامنشی شوش تنها چند زیر ستون دیده ایم و همین. مورخ می داند که این متن دروغین را، که نوشتار آن از لوحه های طلا تا سفال های شکسته ی خمره ها کشیده شده، تنها به این قصد فراهم کرده اند که عوام الناس خوش خیال باور کنند که تمام ملل روی زمین به داریوش بیگاری می داده اند و اگر می خواهید اثر انگشت یهود و حد دشمنی آنان با مردم بابل را در این خرده الواح جعلی خنده دار نیز بیابید توجه کنید که در میان این همه ملت هنرمند و صنعتگر و مشغول به کارهای استادانه، بابلیانی که سازنده ی آن برج و باغ معروف و دارنده ی نظریه های نو در ریاضی و هندسه اند، در کاخ تی تیش مامانی داریوش، فقط خشت می زده آجر می پخته و عملگی می کرده اند!!!!!

«روی این شفته کاخ ساخته شد. این کار که زمین تا عمق کنده شود و این که روی شفته پایه گذارده شود و این که آجرها را قالب بگیرند مردمان بابل این کار را کردند». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۹۳)

ملاحظه می کنید که سهم بابلیان در ساخت آپادانای داریوش در شوش فقط حفر و پخت گل و حمل چوب بوده است!!! آیا چه زمان آتش نفرت یهودیان از مردم بابل فروکش خواهد کرد؟!! مورخ چنان که گذر زمان تعلیم داده و می دهد و با بررسی حوادثی که این روزها در عراق می گذرد و درسی که بازماندگان بخت النصر در بغداد کنونی به جنگ افروزان یهود داده اند، تصور می کند که سرنوشت جهان را سرانجام نتایج این جنگ و کینه ی دراز مدت تاریخی از دو طرف تعیین خواهد کرد!

«DSg: کتیبه ای قطعه قطعه به فارسی باستان و به بابلی روی پایه ی ستون.
من داریوش هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه مردمان، شاه روی این زمین، پسر ویشتاسبه ی هخامنشی. داریوش شاه می گوید: من این کاخ را با ستون های اش ساختم». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۸۵)

از متن بالا برمی آید که داریوش، یعنی تدارک کننده ی آن شرح بلند بر روی همه چیز در شوش، باز هم با دیدن ته ستون بر زمین بی کار مانده ای، به وسوسه افتاده است تا برای تاریخ و آیندگان یادگاری بگذارد و بار دیگر یاد آوری کند که ستون های همان کاخ هم کار اوست!!!

«کتیبه هایی که روی زیر ستون ها کشف شده اغلب محتوای یکسان دارند... داریوش در این کتیبه بنای تچره را، که با املای اشتباه دچره نوشته شده، به خود نسبت می دهد. اطلاعات باستان شناسی در این باره متاسفانه به قدری مبهم است که نمی توان دقیقا معلوم کرد که منظور داریوش کدام بناست». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص۱۱۵)

این صدای ناله ی لوکوک است که از سرگیجه ی ناشی از بررسی کتیبه های هخامنشی در شوش و از جمله کتیبه ی داریوشی بالا بر زیر ستون، عارض او شده است و برای افزایش این سرسام چاره ناپذیر چنین می نماید که باز هم داریوش به محض دیدن زیر ستون بعدی، تکمله ی احساسی دیگری برای کاخ نازنین اش سروده است.

«DSj: کتیبه ی سه زبانه روی پایه ستون. داریوش شاه می گوید: به خواست اهوره مزدا، این کاخی را که من ساختم هرکسی ببیند، به نظر او زیبا می آید، اهوره مزدا من و مردمم را بپاید». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص۲۸۶)

اگر این کتیبه ها را واقعی و نه مجعول بپنداریم، آیا تاریخ به معرفی یک دیوانه مطلق بی ظرفیت مشغول نیست که در جای یک امپراتور نشسته است؟!!! اما کار ساخت این آپادانای داریوشی در شوش که از آن فقط چند ته ستون و چند تکه پاره ی دیگر در موزه لوور به جاست و بر اصالت آن ها جز سازندگان جدیدش گواهی نمی دهند، به همین جا ختم نمی شود و از این پس به صورت کاریکاتوری از تاریخ هخامنشیان در می آید، که برای خردمند جز سر تکان دادنی از سر افسوس باقی نمی گذارد:

«XSa: کتیبه ی سه زبانه روی پایه ستون در چند قطعه:
خشایارشا می گوید: به خواست اهوره مزدا داریوش شاه، پدرم، این کاخ را ساخت». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص۳۱۵)

این فرزند داریوش است که به سهم خود پایه ستونی را یافته و تاکید می کند که تچره ی شوش را پدرش ساخته است. آیا کار را تمام شده بپنداریم و هرچند بقایایی از یک اتاق هم در شوش نیست، بر مبنای تاییدیه ی فرزندش، گواهی دهیم که داریوش در شوش کاخی ساخته است؟

«XSc: خشایارشا، شوش، تنها به فارسی باستان، در ۵ سطر، روی یک لوح مرمرین ناقص.
من خشایارشا هستم، شاه بزرگ شاه شاهان، شاه مردمان، پسر داریوش شاه هخامنشی. شاه خشایارشا می گوید: این کاخ را من ساختم، پس از این که شاه شدم. این را من به صورت لطفی از اهوره مزدا طلب می کنم». (کنت، فارسی باستان، ص ۴۹۱)

همه چیز درهم و برهم شد. خشایارشا بدون توجه به شهادت قبلی خویش، ناگهان مدعی می شود که پس از شاه شدن کاخ شوش را به لطف اهوره مزدا ساخته است و چون در شوش فقط چند پایه ستون در سطحی معین پراکنده است، پس کسی نمی تواند مدعی شود که منظور خشایارشا کاخ دیگری بوده است. اما این هم هنوز پایان زیر ستون و قطعه سنگ نویسی های سلاطین هخامنشی در شوش برای تصاحب یک کاخ بی نشان نیست. 

«XSe: کتیبه ی بابلی در شوش بر روی لوح مرمرین.
 خشایارشا شاه بزرگ می گوید:  آن چه در این جا کردم، و آن چه در جای دیگر روی زمین کردم، این ها به دست من انجام شد، هر آن چه من کردم». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ۳۱۶)

این حرف کلی خشایارشا درباره آن چه در شوش و یا دیگر نقاط جهان انجام داده، جز آن یکی دو نشانه معماری نیمه کاره در تخت جمشید، مصداق دیگری ندارد. مورخ در می ماند که خشایارشا را دروغ ساز بنامد و یا کتیبه نویسان یهودی در دوران جدید را مقصر بشمارد که برای تاریخ تراشی مخصوص خود، حتی رعایت احوال و آبروی این شاه هخامنشی را نکرده اند، که در اجرای پروژه ی پوریم به آن ها کمک فراوان کرده است!

«D2Sa: کتیبه به زبان فارسی باستان روی پایه ستون، بسیار آسیب دیده است، به نحوی که اصل و نسب داریوش دوم قطعی نیست.
این آپادانا با ستون های چوبی را داریوش، شاه بزرگ، آن را ساخت، اهوره مزدا با ایزدان داریوش شاه را بپاید». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۳۲۲)

از این جا داریوش دوم وارد گزافه گویی درباره ی کاخ سازی در شوش می شود و این هم یک آپادانای دیگر که مدعی ساخت آن است و البته در همان محل قبلی. این یکی ستون های چوبی دارد و مانند آن چه داریوش اول و خشایارشا ساخته اند بقایایی جز همان چند پایه ستون سنگی در شوش ندارد، که حتی تکافوی تمرین کتیبه نویسی شاهان هخامنشی را هم نمی کند.

«D2Sb: کتیبه ی دو زبانه، به فارسی باستان و بابلی، روی پایه ستون ها، در دو نسخه:
من داریوش هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه مردمان، شاه روی این زمین، پسر اردشیر شاه هخامنشی. داریوش شاه می گوید: اردشیر، پدرم ابتدا این کاخ را ساخت، سپس من این کاخ را به خواست اهوره مزدا ساختم». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۳۲۲)

روابط گرم پدر و فرزندی، به شاهان هخامنشی اجازه نمی داده است که در بیان دروغ هم همدیگر را از یاد ببرند. در این جا داریوش دوم، پدرش را در ساخت همان کاخ با ستون های چوبی، که واقعا نمی دانیم در کجا بوده و کم ترین اثری از آن ها پیدا نیست، شریک می کند. مضحک ترین بخش این داستان زیر ستون نویسی در این است که گرچه تمام آن ها را، به نام شاهانی با فاصله زمانی بسیار پر کرده اند، اما در محوطه ی کوچکی در شوش و کنار هم یافت شده است!!! تنها راه حل مشکل این معجزه ی ساخت و ساز چنین است که تصور کنیم امپراتوران هخامنشی کاخ های شان را بر روی هم و چند طبقه می ساخته اند!!!

«A2Sa: کتیبه ی سه زبانه، در چهار نسخه، روی پایه های چهار ستون، تمام متون قطعه قطعه اند و بخش بزرگی از متن بازسازی شده است.
اردشیر شاه می گوید: داریوش جد من این آپادانا را ساخت، سپس در زمان پدر بزرگ ام، اردشیر، آپادانا سوخت، حال به خواست اهوره مزدا ، آناهیتا و میتره، فرمان باز سازی آپادانا را دادم». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۳۲۷)

حالا نوبت اردشیر دوم است که از دیگران عقب نماند و به محض ورود اعلام می کند که در همان محیط کوچک موسوم به محوطه ی هخامنشیان در شوش، فرمان نوسازی آپادانایی را داده است، که جدش داریوش ساخته و در زمان پدر بزرگ اش اردشیر سوخته بود. حالا دیگر به اوج این تراژدی و نهایت درهم ریختگی و بی چارگی جاعلان یهود برای جمع و جور کردن باسمه کاری های تاریخی درباره ی ایران باستان رسیده ایم. پدر بزرگ اردشیر دوم، اردشیر اول است که از او در شوش کتیبه ای معرفی نکرده اند و اگر گمان کنیم که منظور زمان اوست، پس چرا داریوش دوم، که فرزند اردشیر اول است، نه فقط به آتش سوزی آپادانا در زمان پدرش اشاره ای ندارد، بل چنان که در کتیبه ی D2Sb در بالا خبر داده، کاخ نیمه ساخت اردشیر اول را، که اردشیر دوم مدعی آتش سوزی در آن است، به اتمام رسانده است!!! باید نتیجه بگیریم که از فرط آشفتگی، سلاطین قلابی هخامنشی پس از پوریم و در واقع کتیبه تراشان به نام آن ها، اطلاعات سر هم بندی شده ی مربوط به جد و آباد آن سلسله را مخلوط کرده اند. چنان که احوال من هم از این همه دروغ بافی و حقه بازی به هم خورده، می خواهم ادامه ی بررسی را به یادداشت بعد موکول کنم. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در دوشنبه چهارم تیر 1386 و ساعت 1:0
ارسال شده در دوشنبه، ۰۴ تیر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۱:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : رحماني
دوشنبه، ۰۴ تیر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۵:۲۷
 
با سلام خدمت همگی

فهم نموداری
(از مجموعه بحث های مدیریت فرهنگی)
هدف از این بخش بیان یک مفهوم است ، راهی برای فکر کردن شفاف
در علم ریاضی ابتدا برای توضیح یک فرمول علائم را به کار نمی بردند و جمله می نوشتند خواندن این جملات بسیار مشکل بود ولی استفاده از علائم باعث بسته بندی فرمولها ، ساده کردن فهم آنها ، و امکان بررسی فرمولهای طولانی شد که به راحتی قابل درک شدند مثلا شما اگر بخواهید فرمول فوریه را جمله بنویسید چه خواهد شد ؟ تقریبا خواندن و فهمش اینقدر مشکل و گیج کننده خواهد شد که حتی برای مشتاقان هم مایه دردسر خواهد بود اما شما مثلا فرمول زیر را با قراردادی ساده راحت حفظ می کنید و استفاده می کنید
C^2 = A^2 + B^2
این روش نیز هدف اش چیزی شبیه به این فرمول نویسی است ، فهم سریعتر ، شفاف تر و ...

همیشه برای سریعتر حل شدن مساله و حذف زواید و حاشیه های فکری و به منظور سهولت در تصمیم گیری ، بهتر است آنچه را که مد نظرتان است روی کاغذ با ترتیب دلخواه خود بنویسید ، با این کار از حواشی خلاص می شوید و در ضمن تمام فکر خود را، مجتمع شده ، روی یک کاغذ می توانید ببینید
بعد می توانید برای هر ردیف درصد وزنی تعریف کرده و برای هر کدام این مقدار را تعیین کنید ،
این کار را برای حالت های مختلف انجام دهید ، عدد نهایی بدست آمده از هر حالت را با هم مقایسه کنید به جواب نسبی می توانید برسید
مثلا
یکی می خواهد از شهرستان بیاید تهران، اما نمی تواند تصمیم نهایی را بگیرد
با این روش می تواند عوامل مهم برای زندگی کردن خود را ردیف کند
مثلا ورزش برای یکی مهم است پس در این لیست می آید ، برای یکی اهمیتی ندارد و در این لیست جایی ندارد و ...
بعد تعداد ساعات و هزینه ای را که برای رسیدن به هر ردیف باید صرف کند جداگانه بنویسد ، چه در شهرستان چه در تهران را مثلا برای یک ساعت کوهنوردی در شهرستان 1:30 زمان با احتساب رفت و برگشت نیاز است و 300 تومان هزینه ولی در تهران مثلا 3:0 ساعت خواهد بود و1000 تومان هزینه و ... یا برای هزینه های جاری زندگی و ...
بعد درصد وزنی هر کدام را می تواند تعیین کند ، اینجوری این شخص می تواند مقایسه نسبی درستی را بین زندگی در تهران یا شهرستان داشته باشد
و در نتیجه تصمیم نهایی را عاقلانه تر می تواند بگیرد
البته منظور من استفاده از این نوع تفکر در کارهای فرهنگی است و این یک پیش درآمد بود
آیا می دانید جایگاه خود شما در آرامش و رفاه و تحصیل و وضعیت خانوادگی و در میان مردم ایران یا جهان چگونه است و کجاست ؟ آیا می توانید بگویید مثلا وضعیتتان بهتر از چند درصد از مردم دنیاست ؟!
برای این منظور نموداری رسم کنید و حداقل و حداکثر را تعیین کنید بعد جایگاه خود را معین کنید
یا مثلا مسلمانی اتان را ، پارامترهای مسلمانی را بنویسید و به خود نمره بدهید و روی نمودار رسم کنید
ببینید چه می شود (در مورد مسلمانی ،داستان مطمئنا غم انگیز خواهد بود)
مزیت مهم این روش در بحث های فرهنگی این است که در بحث های فرهنگی روش هایی برای برنامه ریزی و کنترل فکر مخاطب وجود دارد که معمولا ترفند و حربه، مهم اشان پیش فرضها و تصورات از پیش ساخته هستند که چون هاله ای ازغبار مانع دیدن آفتاب می شوند ، اما وقتی مطلبی را روی کاغذ بنویسید تاثیر این پیش فرضها به حداقل می رسد ،
یا اگر نمودار حرکت یک فکری را رسم کنید به راحتی حرکت این فکر را به سوی قرآن و اسلام (برای ضعف یا حذف آن) می توانید تشخیص دهید و به شیطنت ها پی ببرید
مثلا
مولوی : قرآن و انسان را به عصای موسی و افسونِ عیسی نیز شبیه می‌كند؛
حال راحت تر می توان در مورد مولوی فکر کرد و شیطنتش را دید ؟ اینطور نیست؟
امیداورم که توانسته باشم آنچه که منظورم بوده را رسانده باشم ؟؟؟
تا بعد ...
اگر اشکالی کلان می بینید حتما کمک کنید تا بحث ها تکمیل شوند
با تشکر

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان