ایران شناسی بدون دروغ، 66

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۶۶

بيرون کشيدن تدريجي زهر، از ذهن تاريخي مسموم شده ي ملتي، به حذاقت مخصوص نيازمند است. بايد پاد زهري از همان سم که شالوده انديشه ي تاريخي منطقه، بل جهاني را کرخت و بي اثر کرده و از همان موادي که در آلودن اندیشه های ما به کار برده اند، ترياق لازم را ساخت و به قوي ترين اذهان تزريق کرد تا با بالا بردن اندک اندک تعداد سالمين، بر نفرات اين تيم مجاهدت و پرستاري بيافزاييم و اندک اندک سلامت را به خيالات هويت شناسانه ي واهی ایران و جهان باز گردانيم. به گمان من گلوبال کردن اسناد خيانت يهوديان در نو نويسي دروغین تاريخ، براي حوزه ي وسيعي از جهان باستان، از روم و يونان و مصر و بين النهرين و ايران، در برکشيدن نقاب از صورت بي فرهنگ جهودان و اثبات دشمني ذاتي بني اسراييل با دانش و دانايي انسان، چندان موثر است که شکاف بزرگي در پيکره ي يهوديت و شناخت روشني از بي باکي آن قوم در پروراندن آفت دروغ و جعل، در مزرعه ي فرهنگ آدمي پديدار خواهد کرد. آن چه را که آنان در باب تخت جمشید نوشته، به تصویر درآورده و ادعا کرده اند، اینک همان تریاق ما و در زمره ی اسنادی است که به دادگاه بررسی جنایات فرهنگی یهودیان ارائه می دهیم، که به یقین از ستم کاری مستقیم آنان نسبت به بشریت و حتی از نسل کشی پنهان مانده ی پوریم و آن چه که امروز در فلسطین و عراق و افغانستان می گذرد، وسیع تر و نابود کننده تر بوده است.

«به فرمان داریوش مبلغ ۹۰۴ کارشا نقره به دست یک مدیر بین شبانان پارمیزا که مسئول کار ایشان سادومیش است و درمحل مارساشکا وظایف خود را به خوبی انجام داده اند، داده شد، به هر نفر هشت کارشا». (کامرون، ترجمه ی لوحه ی شماره ی ۶، از الواح یافت شده در خزانه، به نقل از کتاب الواح خزانه ی تخت جمشید)

اگر چیزی از آن کارشا و شکّل های نقره را، که در نقل بعد می آید، یافته بودیم، که بنا بر ادعای مترجم این لوح، در جیب هر چوپانی دست کم هشت واحد آن ها پیدا می شده، اینک مدعی نمی شدم که سراپای منقولات منتسب به لوحه های تخت جمشید، برابر معمول، قرار دادن قصه هایی برای بهره برداری های مخصوص یهودیان، بر به جا مانده های تاریخی است. از سوی دیگر اگر این کارشاها و شکّل ها را سکه ندانیم، پس هخامنشیان در مرحله ی ماقبل ضرب سکه قرار می گیرند که روابط مالی امپراتوری ظاهرا جهانی شان را، برابر عهد عتیق، با قطعات بی شکل فلز سازمان می داده اند!!!

باری، پیش از این گفته شد که در حوالی سال ۱۹۳۳ میلادی، در بدنه ی استحکامات دیوار شمالی تخت جمشید، چند ده هزار لوح به خط عیلامی و سپس ۶۵۰ و یا ۷۵۰ عدد دیگر در اتاق شماره ی ۳۳مجموعه ی خشتی خزانه، یافت شده است. ۱۵ سال بعد، در سال ۱۹۴۸، بنا بر منقولات، جورج کامرون، بر مبنای متن ۸۵ لوح از الواح خزانه کتابی ساخت با نام «الواح خزانه ی تخت جمشید» که در آن داستان های سرسام آوری از روابط بسیار عادلانه و انسانی میان کارفرمایان و کارگران سازنده ی تخت جمشید در زمان داریوش روایت شده است، که متن فوق ترجمه ی یکی از آن هاست. بدون ذره ای تردید و بر مبنای تحقیق عالمانه ی انجام شده، در هیچ یک از این الواح، اعم از آن چه در بایگانی استحکامات شمالی و یا در اتاق شماره ی ۳۳ خزانه یافت شده، کوچک ترین اثری از نام داریوش و خشایارشا یافت نمی شود و متن این لوحه ها جز به روابط میان معابد و زیگورات های ایلامیان مربوط نیست. برای اثبات این مطلب، فعلا و به اختصار و اشاره کافی است یاد آوری کنم که اگر در تمام کتیبه های تخت جمشید کارفرما و سازنده، خشایارشا و آن هم به عنوان شاه بزرگ و حاکم معرفی می شود و در سراسر آن سکو کم ترین اثر دست نبرده ای از داریوش ندیده ایم، پس چه گونه او فرمان پرداخت حقوق شبانان پارمیزا را داده، که محل آن را فقط خدا می داند و همانند سادومیش و مارساشکا، یعنی دیگر نام های مندرج در این لوحه ی کوچک، تنها اسامی مردم عیلام را به یاد می آورد؟! اگر دستور پرداخت حقوق شبانان را، که اندک ارتباطی با مسائل ساخت و ساز در تخت جمشید ندارد، از داریوش بدانیم و در میانه ی اسناد ساخت و ساز نیمه کاره ی تخت جمشید بیابیم، پس راهی نمی ماند جز این که تصور کنیم داریوش و خشایارشا صندلی و سریرشان را همان در میان خرابه های در حال ساخت تخت جمشید می گذارده، جزیی ترین مسائل مربوط به امپراتوری را در میان هیاهوی سنگ بران و حجاران اداره می کرده و احتمالا شب را در زیر چادر می گذرانده اند وگرنه با هیچ منطقی دستور پرداخت حقوق شبانان را نباید میان دیگر فرامینی یافت که بنا بر ادعای خودشان موضوع آن اختصاصا در باب کارگران مشغول به کار در تخت جمشید بوده است!!! از طرف دیگر آیا امپراتوری فرضی هخامنشیان را آن قدر درتدارک سلسله مراتب اداری - سیاسی محدود و فاقد شالوده ی امانت و درست کاری و اعتماد بیانگاریم که دستور پرداخت حقوق چوپانان نیز به پاراف و فرمان شخص امپراتور نیاز داشته است؟!!! 

«بردکاما به شاکا خزانه دار اطلاع می دهد بایستی مبلغ سه کارشا و دو شکّل و نیم نقره به یک درودگر مصری موسوم به هردکاما سرکارگر صد نفر کارگر، از کارکنان روزمزد پارسه بوده و ضامن اش وهوکا است، پرداخته شود». (همان، ترجمه ی لوحه ی شماره ی ۷۰ خزانه)

هنوز به این مطلب ورود نکرده ام که سراپای این به اصطلاح ترجمه ها از متن عیلامی، در زمره ی پلید ترین حقه بازی های روی زمین است و برای اثبات این مطلب کافی است از آن ها بخواهیم که اگر نام داریوش به زبان عیلامی، به تکرار در متن کتیبه ی بیستون منقور است، پس از میان این چند ده هزار لوحه ی عیلامی تخت جمشید، آن نمونه ای را نشان دهند که معادل نام عیلامی داریوش در کتیبه ی بیستون بر آن حک شده باشد و چون با اطمینان کامل می دانیم در اجرای چنین اقدامی، از آن که تمامی آن الواح مربوط به پیش از حضور هخامنشینان در تخت جمشید است، ناتوان خواهند ماند، پس مسلم بدانید مجموعه ی آن چه را هالوک و کامرون و هرکس دیگر در کتاب های شان در باب الواح تخت جمشید آورده اند، یک داستان سرایی بی اساس برای تهیه ی خوراک های مسمومی است که از جمله خانم کخ در کتاب «از زبان داریوش» به هم بافته است.

«قسمت عمده ی الواح در وسط اطاق انبوه شده بود. بقیه در میان خاک و ‌آوار از کف اتاق تا ارتفاع دو متر بالای آن پراکنده بود. لازم به توضیح نیست که متن این الواح و اثر مهر روی آن ها تا چه اندازه واجد اهمیت است». (اشمیت، تخت جمشید، ص ۱۷۰)

این شرحی است که اشمیت در باره ی اتاق شماره ی ۳۳ و موقعیت الواح میان آن می آورد. توده ی بی شکل و پراکنده و سازمان داده نشده ای که هرگونه ادعای تدارک و نوشتن آن ها در زمان دراز چهل ساله را بر باد می دهد، زیرا آن امپراتوری که اسناد اداری دراز مدت اش در میان اتاقی پراکنده است، مسلما از عهده ی اداره ی ۱۲۷ ایالت بر نمی آمده است!!! این الواح بقایای آخرین اسناد اداری - مالی مربوط به روابط میان زیگورات های عیلامی است که به علت در جریان بودن، در زمان حمله ی هخامنشیان، هنوز به انبار و مخزن دیوار استحکامات شمالی انتقال داده نشده بود.

و این هم عکس اتاق ۳۳  و توده ی میانی آن، که اشمیت به عنوان سند یافت شدن الواح خزانه در صفحه ی ۱۴۸کتاب تخت جمشید چاپ کرده است. در این جا چند توده ی درهم ریخته و پراکنده از الواح دیده می شود که در میانه ی اتاق انباشته است. کامرون چنان که پیش تر خواندیم، این الواح را مستندات چهل سال روابط اداری، اقتصادی در زمان ساخت تخت جمشید می داند. آیا منطقی است که سیستم اداری یک امپراتوری اسناد خود را به مدت چهل سال و بدون بایگانی و طبقه بندی در میان اتاقی دپو کرده باشد؟!!! و آن گاه که در سطور زیر تنها با بخشی از حقیقت در باب این الواح آشنا شدید، آن گاه از عمق آن خیانتی خبردارتان می کنم که مورخین و کارشناسان یهودی تاریخ ایران، نسبت به پنهان کردن حقایق، برای پوشاندن رد پای پوریم، اعمال کرده اند.

این همان اتاق ۳۳ و محل یافت شدن الواح در مجموعه ی خزانه ی تخت جمشید، پس از آوار برداری است که اشمیت در صفحه ی ۱۴۸ کتاب خود ثبت کرده است. این سند جاودان شهادت می دهد که ایرانیان تاریخ خود را از زبان و قلم چه اعجوبه هایی در دروغ بافی آموخته اند!!! در این جا اتاق نسبتا بزرگی را می بینیم که ظاهرا سقف آن بر دو ردیف ۴ عددی ستون با پایه های مربع استوار بوده است. من پیش تر نوشته ام و در فیلم «تختگاه هیچ کس» هم به شرح آورده ام، که چیدن این پایه ستون های بدون قلمه و سر ستون، در زمان اخیر و با قصد تغییر و تعویض هویت یک محوطه ی خشت و گلی ایلامی، با یک نمای هخامنشی انجام شده است و همین عکس را برای صاحبان خرد در سراسر جهان حجت می گیرم که کارشناسان یهود تا چه حد عقلانیت مردم ما و جهان را بازیچه گرفته و نازل پنداشته اند، زیرا وجود دو دیوار در میان اتاق، که هر دو به زیر ستون های سنگی برخورده کرده اند و با فلش نمایش داده ام، آشکارا دروغ های شاخ دار این پروفسوران شارح تاریخ و آثار تاریخی ایران را بازگو می کند. اشمیت در توضیح این پدیده ی باور نکردنی، که دیوارهایی از میانه ی زیر ستون ها بگذرد، مطلبی در کتاب تخت جمشید آورده، که تا ابد موجب شرمساری دانشگاه های غربی و مدافعان وطنی آن ها خواهد بود.

«حریق عظیمی که خزانه را منهدم کرد در اتاق ۳۳ به خصوص شدید بوده است. دیوارهای خشتی این اطاق که گچ کاری آن خرد شده و به رنگ قرمز و سیاه درآمده به ضخامت زیادی سوخته و پخته شده است. سطح اتاق از یک طبقه ی ضخیم خاک آوار سوخته مشتمل بر قطعات ذغال و حتی ذرات پارچه ای سوخته و ریسمان پیچیده پوشیده شده و در کف اتاق نیز اثر آتش آشکار است ولی در وسط اتاق دو قطعه دیوار موجود است که اگر چه روی کف سوخته ی اتاق قرار دارد اما از آسیب آتش مصون مانده است با در نظر گرفتن سطح پیدا شدن الواح چنین نتیجه می گیریم که این دیوارها قسمتی از اتاق و انبار طبقه ی دوم بوده که به کف این اتاق سقوط کرده است». (اشمیت، تخت جمشید، ص ۱۷۰)

آیا متوجه شدید؟ اشمیت می گوید که این دیوارها با همین نظم و سلامت، که در عکس ثبت است، از طبقه ی دوم اتاق شماره ی ۳۳ به طبقه ی پایین سقوط کرده است!!!!! اگر باور نمی کنید ده بار دیگر نقل او را بخوانید. آیا چه گمان کنیم؟ شخص او تا همین مدارج عالی و اندازه ی بلند احمق و خیال پرور بوده و یا در حالی که با همکاران و همفکران خود قهقهه ی مستانه می زده اند، شرط بسته اند که روشن فکری موظف ایران تا بدان حد مجذوب و مزدور بوده است که حتی چنین ادعای مافوق بی خردانه ای را نیز خواهند پذیرفت، چنان که پذیرفته اند!!! 

اشمیت در همان صفحه ی ۱۴۸ کتاب تخت جمشیدش با چاپ عکس بالا می نویسد: «وزنه ی سنگی نوشته دار، آن طور که در اتاق ۳۳ پیدا شده است». اجازه دهید این عکس را هم سند دیگری در اثبات حوزه ی بس وسیع حقه بازی در امور باستان شناسی تخت جمشید معرفی کنم. در عکس علاوه بر وزنه ی سنگی، به یک زیر ستون مدوّر نیز برمی خوریم، حال آن که زیر ستون های تدارک شده در عکس پیشین، در همین اتاق، تماما چهارگوش و مربع است!!! آیا درست نمی گویم که زیر ستون های سراسر محوطه ی خزانه، سر هم بندی شده و نو کار گذارده است؟!! برای افزودن بر اعجاب خویش توجه کنید که آن ها سیما و بدن کارگر محلی حاضر در اتاق ۳۳ را، خلاف صدها نمونه ی دیگر، سیاه و سانسور کرده اند، زیرا بیم داشته اند کسانی سراغ این شاهد را بگیرند و از حقایق امر آگاه شوند. اما هنوز نهایت اعجاب در گوشه ی دیگری نهفته است، زیرا اگر این نوشته ی اشمیت را باور کنیم که این اتاق و دیگر فضاهای محوطه ی خزانه طبقه ی دومی هم داشته، پس جنایاتی را که ماموران شیاد دانشگاه های غربی در محو آثار و بقایای تمدن کهن عیلامیان در تخت جمشید روا داشته اند، دو برابر می شود.

این شما را هم اشمیت در صفحه ی ۱۳۷کتاب تخت جمشید خود از موقعیت و مساحت ۱۲۵۰۰ متری مجموعه ی خزانه رسم کرده است. تمام خطوط قرمز، چنان که خود می نویسد، بقایای آثار آتش سوزی است که در آن محوطه یافته اند. در این مجموعه به ده ها فضای خشت و گلی تفکیک شده و سالن ها و اتاق های کوچک و بزرگ بر می خوریم که تمامی آن ها، چنان که از تصویر اتاق ۳۳ معلوم است، پس از آوار برداری با بقایای بلند دیوار به ارتفاع چند متر نمایان شده اند که می گویند طبقه ی دیگری هم داشته است. این اتاق ها و فضاهای خشت و گلی محل سکونت، تامین خدمات و عبادت عیلامیان کهن، به گستره ی یکصد و پنجاه هزار متر مربع، با همین آثار و بقایای آتش سوزی در شمال و جنوب و شرق و غرب و مرکز محوطه ی تخت جمشید نیز پراکنده است. این علامات آتش سوزی وسیع که تنها شامل ابنیه خشت و گلی است و ذره ای از آن در ابنیه سنگی آن سکو دیده نمی شود، به سهولت از هجوم مخرب همراه با آتش زدن عمدی همه چیز، در زیگورات تخت جمشید به هنگام تصرف آن به وسیله مهاجمان هخامنشی خبر می داده، برای کاشفان و باستان شناسان و نوسازان تخت جمشید، راهی جز این باقی نگذارده است که آن آثار رسوا کننده ی هخامنشیان مزدور یهود را به کلی برچینند.

«ما موفق نشدیم دیوارها را به همان بلندی که از دل خاک بیرون آورده می شد و در بعضی نقاط چندین متر بود به وسیله ی پوشش آجری بر روی آن ها نگهداری کنیم. ناچار لازم بود دیوارها را تا ارتفاع نیم متری سطح زمین کوتاه و بالای آن ها را با آهک و کاگل اندود کنیم». (اشمیت، تخت جمشید، ص ۱۵۵)

این اعتراف سهمگین به نابود کردن آن اتاق های سوخته، پرده از اسرار تخت جمشید بر می دارد. آن ها این غارتگری دوباره و نوین در باب تمدن کهن ایرانیان، پس از هجوم دیرین هخامنشیان را، با وقاحت تمام در زمره ی خدمات و مرمت های خود نوشته اند و افسوس که تاکنون کسی نبوده است تا به صورت آن ها تف بیاندازد و آن چه را در دهه های اخیر و از جمله در دوران جمهوری اسلامی به یاد داریم و شاهد بوده ایم، بخشیدن مدال و تمجید مکرر از این خیانت کاران یهودی در مراسم و مراکز رسمی است، که نحوه ی اجرا، مقصد مجریان و مرکز دستور دهنده به آنان دیر یا زود شناخته خواهد شد.

 

برای آن که با وسعت میدان کوتاه کردن دیوارهای خشتی و عیلامی تخت جمشید، که اشمیت می گوید، یا در حقیقت عرصه و گستره ی محو آثار آتش سوزی های هخامنشی در این زیگورات عیلامی آشنا شوید، کافی است به دو عکس بالا نگاه کنید که معرف تنها گوشه ای از خیانت باستان شناسان غربی به تاریخ و هویت کهن ایرانیان است. در عکس بالا دیوارها و فضاهای معین خشتی و آجری بیرون آمده از دل خاک را بر سر پا می بینید و در عکس زیر تصویر تبدیل آن محوطه های اصیل، به زمین برهوتی که در آن ته ستون های قلابی کاشته اند!!! مجموعه ی این هجوم به اصالت کهن تخت جمشید برچیدن یکصد و پنجاه هزار متر دیواره های چند متری و کاشتن دست اندازهای چند ده سانتی کاه گل کشیده به جای آن است. آن ها دیوارها و محوطه های آتش زده شده ی عیلامی به وسیله ی هخامنشیان را محو کرده اند و برای گم کردن تمام و کمال رد واقعیت، همان آتش سوزی را به اسکندر نسبت می دهند، بدون این که ذره ای اثر از ادعای آتش سوزی اخیر آن ها را در تخت جمشید سنگی بیابیم. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر در جمعه هجدهم خرداد 1386 و ساعت 16:0 | 31 نظر
ارسال شده در جمعه، ۱۸ خرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۶:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان