ایران شناسی بدون دروغ، 62

 آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۶۲

 

معلوم شد نسخه برداری نیبور از میان این همه کتیبه ی تخت جمشید، منحصر بوده است به دو کتیبه ی داریوش، از جمله کتیبه ی بزرگ و سه زبانه او بر دیوار جنوبی و چند کتیبه به خط فارسی - عربی، که در اصل و در همین اواخر، به قصد قالب زدن دیدار چند شاه و حاکم قلابی از تچر حک شده و نیز دو کتیبه ی خشایارشا در جرز غربی ایوان کاخ داریوش و دیواره ی شمالی سکوی آپادانا، و از کتیبه های دیگر تخت جمشید، که خود مدعی دیدار آن ها شده و اینک اثری از آن ها نیست، رونوشتی برنداشته است!!! 

«باقی مانده ساختمان k / پنج (بنای کنونی و پنهان نگه داشته شده ی موزه)، با توجه به پیکر کنده هایی که در محل ساختمان قرار دارند، در حدود سه پا در عمق زمین قرار دارد. این ساختمان ظاهرا فقط دو اتاق داشته است. اتاق جنوبی چهار درگاه دارد. در جرزهای درگاه غربی پهلوانی دیده می شود، که با شیری گلاویز است. در این سمت سه پنجره ی کور هم قرار دارد. در جرز این درگاه مردی است رکه جامی در یک دست و دبوسی در دست دیگر دارد. چیزی که در دست خدمت گزار دیگر است در زیر خاک مانده است. در درگاه دیوار میانی، پیکر کنده هایی به چشم می خورد. از اتاق دیگر این ساختمان دو درگاه بر جای مانده است. در جرز هر درگاه دو مرد نیزه به دست قرار دارد. در این جا هم مانند ساختمان های H و I پنج (کاخ داریوش و خشایارشا)، در گوشه ها سنگ های بلند اندامی به چشم می خورد، اما این بار در این سنگ ها سنگ نبشته ای وجود دارد». (نیبور، سفرنامه، ص ۱۲۰)

این توصیف کاخ میانی است که در حال حاضر موقعیت کهن آن را با شگرد تدارک موزه تغییر داده و از انظار پنهان کرده اند، در سه سال اخیر فیلم برداری از درون آن ممنوع است و پس از بروز مباحث جدید، اجازه ورود به برخی از قسمت ها را نمی دهند. تغییر فرم شمایل اصلی این پانل و نیز فقدان کتیبه بر جرزهای ورودی ایوان، که نیبور ادعای دیدار از آن ها را دارد و به طور کلی سکوت نسبی تصویری و تفسیری در باب این بنا، از مراتبی در این مجموعه ی کوچک حکایت می کند که به احتمال زیاد با داستان اصلی تخت جمشید بی ارتباط نیست. این که چرا نیبور از سنگ نبشته ی جرزهای این بنا، که اینک اثری از آن نمی بینیم، علی رغم ماموریت خود کپی برنداشته، بر وسعت کج خیالی محقق می افزاید. در حقیقت و با توجه به مباحث آتی، گرچه اظهار نظر قطعی در باب شخص و سفرنامه ی نیبور، نیازمند بررسی های باز هم بیش تری است، اما آن چه را که به یقین می توان گفت این که سفرنامه ی کنونی نیبور لااقل آن متن اورژینالی که او به مرکز تدارک سفر خود ارائه داده نیست و آن گاه که به گذران نهایی زندگی او در اقوال موجود گوش می دهیم، بیش تر به آن سمت گردش می کنیم که به طور اصولی منکر وجود چنین شخص و ماموریت و مطالب او شویم.

«نیبور در سال ۱۷۷۸ به ملدورف در دیتمارشن کوچ کرد و ۳۵ سال بقیه ی عمر خود را در این ده دور افتاده به سر برد. پسر نیبور درباره ی پدرش می نویسد: «او کشاورز بود و تمام عمرش یک کشاورز خوب باقی ماند، با همه ی پاکی های یک کشاورز و خطاهای کوچک طبقه ای که متعلق به آن بود». (نیبور، سفرنامه، مقدمه، ص ۲۸)

آن کشاورز خوب، که از هند تا مصر را مساحی می کند، از خطوط میخی و عربی کپی بر می دارد، طرح های نقوش سنگی تخت جمشید و نقش رجب و نقش رستم را به استادی روی کاغذ می آورد، سه جلد کتاب ناب از دیدارهای اش می سازد، در باب جزیره ی خارک و دولت افشاریه و زندیه تاریخ می نویسد و با این همه ۳۵ سال آخر عمر ۷۵ ساله اش را به طور ناشناس در دهی پرت افتاده می گذراند، از اساس فقط می تواند ساختگی باشد!!! آیا او به چه کار می آمده است؟ اگر نظر مرا می خواهید کهنه وانمودن کتیبه های داریوش و حکام مسلمان بازدید کننده از تخت جمشید در قرون متمادی ماضیه، تا لااقل دیرینه ۲۵۰ ساله ی آن ها شاهدی به نام نیبور بیابد، زیرا فقدان داریوش در تخت جمشید، با انکار کامل آن امپراتوری برابر می شود و نبود آن یادگارهای به خط عربی - فارسی، بر سراسر تخت جمشید سایه ی سکوت از چشم افتادگی سیاسی می افکند.  

 

  

 

کتیبه های سه زبانه ی داریوش، با متون مختلف،  بر دیوار جنوبی تخت جمشید

 

 

کتیبه های سه زبانه ی خشایارشا، با متن واحد، بر دیداره ی دروازه ی ملل

 

ردیف بالا سنگ نبشته ی یکپارچه ای است به طول تقریبی ۸ و عرض تقریبی ۲ متر، که بر نیمه ی سمت چپ آن متنی به زبان میخی داریوشی و بر نیمه ی سمت راست آن دو متن مختلف به زبان های عیلامی و بابلی حک شده است و در زیر آن کتیبه ی خشایارشا بر دیوار دروازه ی ورودی را می بینید. یک مقایسه ی سطحی میان این دو کتیبه نشان می دهد که کتیبه ی داریوش، چنان که شرح آن را بیاورم، تازه نوشته است و گرچه به طور طبیعی باید چند دهه مقدم بر کتیبه ی خشایارشا حک شده باشد، اما هیچ یک از عیوب گذشت زمان را برآن نمی بینیم!!! این شاه کار جعل، حتی از اسلوب متداول کتیبه های هخامنشی در تخت جمشید نیز پیروی نکرده و خلاف دیگر نمونه های سه زبانه ی موجود در آن محوطه، که متن واحدی را تکرار می کند، در این جا مضمون هر کتیبه مستقل است و چنان می نماید که سه داریوش مختلف، مشغول بیان سه داستان متفاوت، به سه زبان گوناگون برای گذرندگان زمان خویش و تاریخ پژوهان آینده است. این یکی از نخبه تحفه هایی است که یهودیان در تنگناهای سند تراشی تازه، برای هخامنشیان عرضه کرده اند!!!

«کتیبه به زبان فارسی باستان روی دیوار جنوبی صفه: اهوره مزدا است، بزرگ ترین ایزدان، او داریوش را شاه کرد، شهریاری را به او داد، به خواست اهوره مزدا، داریوش شاه است. داریوش شاه می گوید: این مردم پارس که اهوره مزدا به من داد، بسیار خوب، با اسبان خوب با مردان خوب، به خواست اهوره مزدا و به خواست من، داریوش شاه، از هیچ کس دیگر نمی ترسند. داریوش شاه می گوید: اهوره مزدا با تمام ایزدان مرا بپاید، و اهوره مزدا این مردم را بپاید از سپاه دشمن از گرسنگی و از دروغ، بر این مردم سپاه دشمن، قحطی و دروغ چیره نشود. این همان چیزی است که همچون موهبتی از اهوره مزدا، با تمام ایزدان، می خواهم. اهوره مزدا با تمام ایزدان این را همچون موهبتی به من دهاد. من داریوش هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه مردمان بسیار، پسر ویشتاسپه هخامنشی. به خواست اهوره مزدا این ها مردمانی هستند که من با این سپاه پارس گرفتم، آن هایی که از من می ترسیدند و به من خراج می دادند: اوژ، مد، بابیروش، آثورا، مودرای، آرمینا، کاتاپاتوکا، اسپردا، یائونائیای خشکی و در دریا، اسگارتا، پرثوا، زرکا، هرائیوا، باختریش، سوگدا، اووارزمیا، ثتاگوشا، گدارا، ساکا، مکا. داریوش شاه می گوید: اگر تو چنین می اندیشی، من نمی خواهم از دیگری بترسم. این سپاه پارس را بپاید، اگر سپاه پارس پاییده شود، تا مدت ها شادی زوال ناپذیر خواهد بود، بر این خانه فرود خواهد آمد». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۷۱)

این متن طولانی کتیبه ی داریوش در دیوار جنوبی سکوی تخت جمشید به خط میخی داریوشی در زمانی است که به نظر می رسد خلاف پر حرفی های موجود در باب یکتا پرستی او، هنوز کافر و چند خدا پرست بوده است!!!!! اصرار او به دعوت تمام ایزدان برای همکاری با اهوره مزدا تا موهبت های مورد نیاز او را تامین کنند، این کتیبه را به متنی سر به هوا و بی هویت بدل می کند. در این متن سخنی از ساخت و ساز تخت جمشید و از این قبیل مسائل معماری نیست، فرصت دیگری است تا فهرست ترسندگان از خود را به تاریخ اعلام کند!!! فهرستی که بلافاصله پس از اعلام آن، با متنی بی معنا و محل، از این قبیل دنبال می شود که: پارسیان را بپایید تا شادی به خانه ی شما فرود آید!!! پارسیانی که تنها در این کتیبه ها، آن هم با ابهام فراوان به تاریخ معرفی شده اند و در پی بر باد رفتن سریع آن سلسله دیگر نشانی از آن ها پدیدار نیست.

«کتیبه به زبان عیلامی روی دیوار جنوبی صفه: من داریوش شاه هستم. شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه مردمان، شاه روی این زمین، پسر ویشتاسپه، هخامنشی. داریوش شاه می گوید: روی این صفه، آن جا که این کاخ (قلعه) ساخته شد، در آن جا هیچ کاخی (قلعه ای) ساخته نشده بود، به خواست اهوره مزدا من خود این کاخ (قلعه) را ساختم. آن گاه کاخ (قلعه) استوار و با شکوه ساخته شد و دقیقا به همان گونه که من فرمان داده بودم. داریوش شاه می گوید: اهوره مزدا، با تمام ایزدان، مرا بپاید و این کاخ را و نیز آن چه روی این صفه گر آورده شده است. آن چه انسان خائن می اندیشد رخ ندهاد». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۷۲)

معلوم نیست چرا داریوش شروح سیاسی تسلط بر اقوام دیگر را به خط و زبان در اصطلاح فارسی باستان و توصیف و توضیح ساخت و سازهای معماری اش را به خط و  زبان ایلامی بیان می کند؟!! تصویری که او از کاخ های ساخت خود بر روی صفه آورده است، آن گاه که بر تمامی ابنیه ی تخت جمشید مهر «ساخت خشایارشا» زده اند، محقق را به این نتیجه می رساند که یا داریوش از کتیبه های فرزندش در ابنیه تخت جمشید بی خبر بوده و یا جاعلان این کتیبه ی دیوار جنوبی، از کوشش های خشایارشا در این باره چیزی نمی دانسته اند!!! در مجموع بسیار عجیب است که این چند پانل سنگی نیمه کاره به خود رها شده ی تخت جمشید، چندان از نظر امپراتوران هخامنشی ارزش نازیدن و لاف و گزاف داشته باشد که هر یک از آن ها، به راست یا دروغ، در هر گوشه ای افتخار کودکانه ی احداث قسمتی از آن را به خود بسته اند، تا جایی که داریوش مدعی می شود اتاق اش هیجده تاقچه داشته و اردشیر سوم پس از ۲۲ سال سلطنت، با نصب چهار کتیبه، که آب جعل واضح از آن می چکد، به تاریخ فخر می فروشد که در گوشه ای از تخت جمشید چند پله ساخته است؟!!!

«کتیبه به زبان بابلی روی دیوار جنوبی صفه: اهوره مزدای بزرگ، که از همه ی ایزدان بزرگ تر است، که آسمان و زمین را آفرید، که مردمان را آ فرید، که به انسان های زنده که بر روی آن هستند کام یابی داد، که داریوش را شاه کرد و شهریاری را به داریوش شاه داد، روی این زمین وسیع که در آن کشورهای بسیاری هست: پارس و ماد و دیگر سرزمین ها، با زبان های دیگر و کوه ها و دشت ها، از این سوی دریا و از آن سوی دریا، از این سوی صحرا و از آن سوی صحرا. داریوش شاه می گوید: با یاری اهور مزدا، این ها کشورهایی هستند که چنین کردند، در این جا گرد هم آمدند: پارس و ماد و دیگر کشورها، با زبان های دیگر و کوه ها و دشت ها، از این سوی دریا و از آن سوی دریا، همان گونه که من بدیشان در این مورد فرمان داده بودم، هر آن چه من کردم، با یاری اهوره مزدا کردم، اهوره مزدا، با تمام ایزدان، مرا بپاید. من و آن چه را من دوست دارم». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص۲۷۴)

متن این کتیبه به خط و زبان بابلی هم نه فقط با محتوای کتیبه های همجوار متفاوت است، بل هذیانی روشن و نامربوط نویسی بیمار گونه ای است. گویی داریوش مشغول پس دادن درس جغرافیا و نوشتن انشا درباره ی آمال و آرزوهای خویش، نزد معلمی بابلی است: دنیا کوه و دشت و دریا و صحرا دارد، بسیار دوست می دارم این و آن چیز را و یکی یا تمام خدایان از من و آرزوهای ام مواظبت کنند!!! در مجموع این چهار کتیبه ی باقی مانده در دیوار جنوبی صفه ی تخت جمشید، که به داریوش نسبت می دهند، از عالی ترین نشانه های خوردن کفگیر ایران شناسی بی مایه ی جهانی به انتهای دیگ است.

 

 

محل نصب کتیبه ی داریوش در دیوار جنوبی صفه و نیز محل سکونت موقتی که برای سازندگان کتیبه، چسبیده به آن ساخته اند.

 

به این تصویر از محوطه ی جنوبی تخت جمشید دقیق شوید که از صفحه ی ۶۳ کتاب تخت جمشید اشمیت برداشته ام. در فلش کوچک پایین و در کادر سفید میانه ی دیوار، محل نصب کتیبه های داریوش و با اندک فاصله ای با دو اتاقک کوچک و نوساز برخورد می کنیم که حتی بر آن ناودان نصب کرده اند تا معلوم شود که عمر استفاده از آن ها کوتاه نبوده و بدانیم که حک کتیبه ی قلابی حتی برای متخصصان اورشلیم نیز چندان ساده و سریع میسر نمی شود!!! دو بنای فلش خورده ی نظیر همین اتاقک ها را، بر نخستین سطح بالای دیوار نیز می بینیم که در آن جاعلانی دیگر و با منظورهای دیگر مسکن داده شده اند. از درهم ریختگی عمومی فضای جنوبی تخت جمشید و برجای بودن آوارها، در منتهای دست چپ و میانه ی تصویر، معلوم است که عکس را در اوائل ورود هیئت حفاری به تخت جمشید برداشته اند.

 

 

 

 

  

حالا به این تصویر نگاه کنید که مدتی پس از عکس قبل گرفته شده، زیرا که آوارهای انتهای دست چپ عکس و محوطه میانی تخت جمشید را برداشته و دو فقره از اتاقک های اقامتی را نیز پس از رفع نیاز خود برچیده اند!!! حالا تخت جمشید دارای کتیبه ای از داریوش بر دیوار جنوبی و تنظیماتی غیر ایلامی در قسمت جنوب آن شده است. اما هنوز حیرت محقق فروزان مانده که چرا داریوش و به تر است بگوییم جاعلان جدید کتیبه ها را بر دیوار پرت افتاده ی جنوبی حک کرده اند، که به طور معمول گذرگاه کسی نبوده و هیچ روزن ورودی به داخل تخت جمشید نداشته است؟ اگر این کتیبه ها را کهن بپنداریم آیا مناسب تر نبود که داریوش آن ها را بر سینه دیوار مدخل ورودی پله های غربی حک می کرد تا مقابل دیدگان مهمانانی قرار گیرد که به سوی دروازه ی ملل و آپادانا می رفته اند؟!!!  (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در یکشنبه سی ام اردیبهشت 1386 و ساعت 9:0 | آرشیو نظرات
ارسال شده در یكشنبه، ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۹:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان