ایران شناسی بدون دروغ، 61

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۶۱

ظاهر قضیه چنین است که مدت ها پیش از کشف رمز خط میخی، نیبور را برای نسخه برداری از کتیبه ها به تخت جمشید فرستاده اند و از متن سفرنامه ی او چنین بر می آید که اطلاعی از چند و چون قضیه ندارد و می کوشد خود را در اندازه ی یک کپی بردار محض بی خبر بنمایاند، اما حاصل کار او چیز دیگری می گوید و در لا به لای سطور کتاب اش، رد پاهایی دیده می شود که معلوم می کند اطلاعات او درباره خط میخی و هخامنشیان و داریوش و تخت جمشید، بسیار بیش از یک نسخه بردار مامور و مزد بگیر در زمانی پیش از کشف رمز خط میخی است و از آن که در عصر نیبور، یعنی چند دهه مقدم بر قرائت کامل متون میخی، کم ترین اطلاعی از هخامنشیان و کورش و داریوش و اسکندر متهم شده به تخریب تخت جمشید در اختیار کسی نبوده است، آن گاه برخورد با چنین مضامینی در کتاب نیبور، آن دم معروف خروس را از قبای سازندگان او بیرون می اندازد:

«آیا این همان خط آسوری باستان نیست، که تمیستوکلس در نامه ی بیست و یکم خود به آن ها اشاره می کند؟ او از دوست اش تقاضای چهار کاسه می کند، که در روی این کاسه ها، به جای این که با خط جدیدی که به دستور داریوش ابداع شده است، نوشته باشند، با خط آسوری باستان نوشته شده است. علاوه بر خط هایی که به آن ها اشاره شد، چهار خط G / چهارده و بعضی از خط های I / چهارده جالب توجه است. تا جایی که من اطلاع دارم، همه نوشته هایی که تاکنون به آن ها اشاره کردم ناشناخته هستند و جالب توجه است، که در این سنگ نبشته ها نشانی از خط پارس های هند، که فرزندان ایرانیان باستان هستند، به چشم نمی خورد. خط پارس ها را خطی باستانی می دانند. با توجه به این که خط های موجود در تخت جمشید قدیمی ترند، می توان چنین نتیجه گرفت، که ایرانی ها به کرات خط خود را عوض کرده اند». (نیبور، سفرنامه، ص ۱۴۱)

این که داریوش خطی ابداع کرده باشد و اصولا شناخت داریوش به عنوان یک عنصر تاریخی دخیل در تخت جمشید، یا این که پیوند فارسیان هند با ایرانیان باستان و خط اوستا و خود اوستا و از این قبیل توهمات و تدارکات، از مسائل غریبه و نامفهوم در ۲۵۰ سال پیش بوده و چنین معلوم می شود و نشان می دهد که یا سفرنامه ی نیبور به کلی دست نوشته ای در پستوهای اورشلیم است و یا بنا بر نیازهای تازه، در مطالب آن به دوران جدید دست برده اند.

«این ها هستند مهم ترین قسمت های باقی مانده از کاخ با شکوه تخت جمشید، که بیش تر از ۲۰۰۰ سال پیش ویران شده است. همه قطعات مورد احتیاج که حمل و نقل شان دشوار نبوده است، مدت ها است که دیگر در این جا نیستند. با این وصف آن چه که بر جای مانده، می تواند هر بیننده ای را غرق در شگفتی کند. با مطالعه ی این خرابه ها می بینیم، که ایرانی ها هنر معماری و پیکر تراشی را خیلی جلوتر از یونانی ها به پایه بلندی رسانیده اند. بیش تر قسمت های تخت جمشید در محل های بسیار خوبی ساخته شده اند. در عین حال در گوشه ی جنوب غربی ساختمان ها در نزدیک یکدیگر ساخته شده اند و در این جا، در دیوار اصلی گوشه های زیادی به وجود آمده است و به این خاطر نقشه ی کلی کمی ناهنجار شده است. هنوز نمی دانیم، تا خراب شدن کاخ ها به دست اسکندر، چه مدت کاخ ها مسکون بوده اند. ظاهرا تخت جمشید در آغاز یک کاخ یا یک معبد بوده است. به این ترتیب می توان برای تخت جمشید معماران زیادی متصور بود». (نیبور، سفرنامه، ص ۱۲۵)

در این جا نیز با همان پیش تازی اطلاعات درباره ی تخت جمشید، در ۲۵۰ سال پیش مواجهیم. در زمان نیبور کسی از دوران شناسی ابنیه ی تخت جمشید کوچک ترین خبر درستی نداشت و تاریخ تخریب و نیز نقش دروغین اسکندر در انهدام آن، هنوز در زمره ی توهمات متداول درنیامده بود و از روی آن خرابه ها تشخیص این مطلب موهوم و تبلیغاتی که ایرانیان در هنر حجاری و مجسمه سازی! بر یونانیان مقدم بوده اند، ممکن نمی شد، زیرا کسی نمی دانست که بقایای تخت جمشید مانده هایی از کدام دوران است، چه صاحبی داشته، چه گونه تخریب شده و مسئول آن چه کسی بوده است. بنا بر این از طریق همین اظهار نظرهای رسوا کننده و بی هنگام نیبور، با اعمال کلاشی در متن سفرنامه ی او آشنا و مطمئن می شویم که اطلاعات برآورندگان کتاب، از دروغ های دوران جدید تغذیه شده است.

«بهترین مهمانی که من از ساکنین این جا داشتم مرد عربی بود از سوریه، اما او خودش را از بحرین می دانست و از این روی از اعتبار خوبی برخوردار بود. چون علمای بزرگ شیعه از این جزیره هستند. این مرد تنها کسی بود که من با او بدون مترجم صحبت می کردم. او بیش تر از ۳۰ سال بود که در ایران بود و از دهکده ی کمره، که در این حوالی بود، آن قدر درآمد داشت، که می توانست زندگی خیلی راحتی داشته باشد. او از این که عرب بود به خودش می بالید و بیش تر لباس عربی می پوشید و دیگران او را شیخ می نامیدند. کدخدای مرودشت، که خواندن و نوشتن بلد بود ملا نامیده می شد. چون این شیخ تظاهر به عالم بودن می کرد و می گفت، که اغلب به خرابه های تخت جمشید می رود و به تماشای این آثار باستانی می پردازد، امیدوار بودم، که او بتواند به من بگوید، که نویسندگان عرب و ایرانی درباره ی این آثار چه می گویند. او فقط یک کتاب می شناخت که در آن به این خرابه ها اشاره شده است. این کتاب «تاریخ مروج الذهب المسعودی الشافعی» بود. نویسنده ی این کتاب ضمن مطالب دیگر می نویسد: «سلیمان نماز صبح اش را در اورشلیم، نماز ظهرش را در بعلبک و نماز مغرب اش را در بحر المیت و نماز شب اش را در چهل منار به جا می آورد». این اخبار ممکن است برای مسلمان ها مهم باشند، ولی اروپایی ها کاری به آن ندارند. من با شیخ در همه جای چهل منار به گردش پرداختم و به طوری که او متوجه نشود، او را به جایی بردم که سنگ نبشته های کوفی در آن جا قرار داشتند. امیدوار بودم که او قادر به خواندن این سنگ نبشته ها باشد و بتواند آن ها را با الفبای امروز عرب ها برایم رونویسی بکند. اما شیخ پرداختن به این موضوع را کار بی هوده ای خواند». (همان، ص ۱۴۷)

رجبی به عنوان مترجم، در صفحه ی ۷۵ نسخه ی فارسی سفرنامه تذکر می دهد که «نیبور در همه جا تخت جمشید را پرسپولیس نوشته است». این که نیبور با عنوان پرسپولیس در ۵/۲قرن پیش آشنا بوده، خود به اندازه کافی موجب تفریح است و می گذرم از این که نامی از «چهل منار» در مروج الذهب نیست، اما علم او و آن مرد عرب به این نکته که منظور مسعودی از ذکر نام «چهل منار» هم همان تخت جمشید و یا پرسپولیس بوده، دیگر جز به معجزه شباهت ندارد. زیرا می دانیم در زمان نیبور هنوز نسخه ای از متن عربی و یا فارسی کتاب مروج الذهب، به این دلیل ساده که هنوز آن را ابتدا خلق و سپس کشف نکرده بودند، در اختیار کسی نبوده است!!! بدین ترتیب با خبر می شویم که دم و دستگاه تاریخ سازی یهودی، در دوران جدید، برای مردم شرق میانه، در عین حال تا چه اندازه به هم ریخته و سرشار از سهل انگاری است!!!

«در گوشه ی سمت غربی ساختمان، در i / پنج، هنوز یک سنگ ایستاده وجود دارد، که ۲۰ پا ارتفاع دارد. در قسمت بالای این سنگ، سه سنگ نبشته به چشم می خورد. شاردن این سنگ نبشته ها را خیلی ناخوانا رو نویس کرده است. کمی پایین تر از این سنگ نبشته ها ، باز هم در جایی نسبتا بلند، سنگ نبشته ی D / چهارده قرار دارد». (نیبور، سفرنامه، ص ۱۱۲)

منظور نیبور از ساختمان i / پنج، بنای تچر یا همان خانه ی محقر داریوش است و آن سنگ هنوز ایستاده نیز جرز سمت غرب ایوان است که با آن آشناییم و پیش ترمعلوم شد که بر جرز فروریخته و قرینه ی سمت شرق آن، پس از نوسازی، به نام خشایارشا، در دوران جدید کتیبه کنده اند!!! حالا نیبور شیرین کاری دیگری بر این همه درهم ریختگی می افزاید و مدعی می شود که کمی پایین تر از کتیبه های خشایارشا، بر جرز غربی، سنگ نبشته ی «۱۴/D » را دیده است!

سنگ نبشته ی ‌B/۱۴ در کتاب نیبور، ص ۲۴۰           سنگ نبشته ی c/۱۴ در کتاب نیبور، ص ۲۳۹ 

سنگ نبشته ی ‌D/۱۴ در کتاب نیبور، ص ۲۴۲                 سنگ نبشته ی E/۱۴ در کتاب نیبور، ص ۲۴۱

داستان این چهار کتیبه ی عربی - فارسی که می گویند از قرن نهم بر سنگ های داخل بنای تچر حک بوده، از شنیدنی ترین حکایات جعل در ابنیه ی تخت جمشید است. نیبور، چنان که خواندید، نوشته است که مورد «‌D/۱۴»، را در زیر کتیبه های خشایارشا بر ستون غربی ایوان تچر حک کرده اند، اما تصویر زیر به روشنی نشان می دهد که بر آن جرز جز سه کتیبه ی خشایارشا چیز دیگری نیست.

آیا واقعا نیبور نامی در تخت جمشید بوده و کتاب اش حاصل کنکاش در کتیبه های موجود در آن خرابه هاست؟!! پس چرا گمان کرده است آن کتیبه ی «‌D/۱۴» به زبان فارسی را در جرز سمت غرب ایوان داریوش کنده اند؟ و از آن هم مهم تر این که او گرچه برابر الگوی بالا، ۴ متن عربی - فارسی منقوش بر سنگ های تچر را نمایش می دهد، اما فقط محل همین «‌D/۱۴» را، آن هم به غلط تعیین کرده است؟!!! بدین ترتیب و اصولا موضوع کتیبه های تچر، چندان به هم ریخته است که تاکنون هم سرانجام نمی دانیم کدام کتیبه را چه زمان و در چه محل و چه کسی کنده است!!!

«سنگ نبشته های کاخ داریوش: به طوری که از سنگ نبشته های کاخ داریوش معلوم می شود بنای مزبور توسط داریوش آغاز گردیده و به وسیله ی خشایارشا پایان یافته است و لااقل قسمتی از راه پله ی غربی آن به وسیله ی اردشیر سوم افزوده شده است. از آن جایی که در انتشارات مختلف، محل سنگ نبشته ها به طور صریح و روشن معین نشده و اضافات و تصحیحات مربوط به آن ها در نشریات متعدد و گوناگون پراکنده است مناسب تر دانستیم که در این مورد مانند موارد دیگر کتاب، محل کشف متن کتیبه ها و آخرین ترجمه ی آن ها را مذکور داریم... کتیبه های متعلق به دوره بعد از هخامنشی در تخت جمشید از حدود بحث این کتاب خارج است، ولی تصویر دو کتیبه ی ساسانی و دو کتیبه ی کوفی که همه مانند چند کتیبه ی اسلامی دیگر در کاخ داریوش کشف گردیده، در این کتاب مندرج است. در لوحه ی ۱۵۷، دو کتیبه ی زمان شاپور دوم دیده می شود که روی بدنه ی جنوبی جرز شرقی درگاه بین ایوان تالار اصلی کاخ داریوش نقر گردیده است. ترجمه ی احتمالی و مبهم آن ها در کتاب پایکولی تالیف پرفسور هرتسفلد، ذکر شده است. یک کتیبه به خط کوفی از عضدالدوله در سال ۹۵۵ میلادی در کنار کتیبه ی ساسانی حک شده که آخرین ترجمه ی آن نیز توسط پرفسور هرتسفلد مذکور انجام شده است. کتیبه ی دوم به خط کوفی روی بدنه جنوبی جرز غربی همان درگاه در سال ۱۰۰۲ میلادی حک شده است». (اشمیت، تخت جمشید، ص ۲۱۹)

تمام حقه بازی های انجام شده ی معمول در تخت جمشید و این جا در کتیبه های کاخ داریوش، در همین نقل و نظر کوتاه اشمیت، مشهور ترین صاحب عنوان و مهم ترین مولف در موضوع آن خرابه ها، قابل ملاحظه است. نخست این اعتراف اوست که می نویسد در زمان داریوش ساخت کاخک او به اتمام نرسیده است! پس کسی جواب دهد که مقر سیاسی داریوش در زمان حیات و جای خواب شبانه ی این به اصطلاح قدرتمند ترین امپراتور هخامنشی در کجا بوده است؟!! سپس اشمیت گلایه می کند که موضوع کتیبه های تچر بسیار نامرتب و درهم ریخته است تا آن جا که پای خود را به کلی از کتیبه های فارسی و عربی کنار می کشد، حتی آدرسی که برای کتیبه ی به اصطلاح پهلوی تچر می آورد، غلط است و از همه حیرت آور تر این که اشمیت، کم ترین اثری از آن چهار کتیبه ای را که نیبور با خطوط عربی - فارسی آورده، در کتاب اش منعکس نکرده است!!! و البته آن عضد الدوله که در تچر کتیبه به خط کوفی دارد، همان سلطانی است که در قرن چهارم به شیراز فاقد حمام، دروازه ی قرآن ساخته است!!!

این تصویر و محل دو نمونه از کتیبه های فارسی - عربی تچر است که نیبور با شماره «‌D/۱۴» و «‌B/۱۴» معرفی می کند. ملاحظه کنید که نه در بلندی، که در قدمگاه و در کنار هم کنده شده است. چه طور ممکن است که نیبور فقط یکی از این دو کتیبه ی همسایه را، آن هم به غلط ثبت کرده باشد؟!!! تمام این عوارض و شواهد می گوید که شخص نیبور و کتیبه های فارسی - عربی اش تنها از کوزه ی جعل تراوش کرده اند و ذره ای تردید نکنید که اگر برجسته ترین شاگرد و یا استاد انجمن خوش نویسان ایران را به تچر بفرستید، هرگز قادر نخواهد بود به زیبایی نیبور گوتی نژاد، از روی کتیبه هایی بر سنگ، چنین کپی های ممتازی در خوش نویسی فارسی و عربی بیافریند، که تحریر استادانه و استفاده ی ماهرانه ی او از قلم نی عربی، کنه مطلب را باز می گوید!!! آن گاه برای این که بدانید تاریخ و فرهنگ و ادبیات و هویت مردم این ملک تا چه حد بازیچه ی دست این شیادان جاعل بی شرم بوده است، به تاریخ های ثبت شده در کتیبه ی شماره ی «c/۱۴» توجه کنید که سه زمان مختلف حک را نشان می دهد: ابتدا و تا سطر هفتم را یک علی بن سلطان خلیل بن سلطان حسن به سال ۸۶۹ تحریر کرده، سپس دو سطر بعد را میرزا علی نامی، غلام حضرت شاه زاده، به سال ۸۸۱ توشیح فرموده و سرانجام بر سطر نهایی، ابراهیم سلطان بن شاهرخ در سنه ۸۲۶، یعنی چند دهه مقدم بر آن دو نفر دیگر، امضا گذارده است؟!!!! آیا سازندگان این صحنه های کثیف و مملو از انواع آلودگی های فرهنگی، از این که ملتی را با جعلیات خود دست انداخته اند، چه میزان بین خود تفریح کرده و با چه لذتی به ریش روشن فکران مبهوت مانده ی ما خندیده اند؟!!! (ادامه دارد)

 + نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در چهارشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1386 و ساعت 10:30

ارسال شده در چهارشنبه، ۲۶ اردیبهشت ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۰:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : علی
چهارشنبه، ۰۷ آذر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۱:۴۵
 
عالی

 
نویسنده : Siavash
سه شنبه، ۱۹ تیر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۰:۵۵
 
آيا كتابي در حال حاضر موجود است كه خط ميخي را كامل توضيح داده باشد. نام آن كتاب را بفرماييد
و اگر شما عكس هايي از لوح گلي كه روي آن با خط ميخي نوشته شده باشد داريد خواهشمندم براي من ارسال كنيد

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان