ایران شناسی بدون دروغ، 59

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۵۹

 

 

کتاب «دانش نامه آثار تاریخی فارس» را، از آن جهت که یک فرآورده ی فارسیان درباره ی فارس است، نمی توانند منکر مطالب آن شوند و از اعتبار ساقط بدانند، به آسانی نخواهم بست و بر زمین نخواهم گذارد، زیرا این مستندی است معرف بی تاریخی، بی ریشگی و نوپدیدی مظاهر تجمع و تظاهرات در روابط اجتماعی فارسیان، چندان که بر آن مبنا می توان مدعی شد که پیش از صفویه، جز در کلنی های پراکنده ی عشیره نشین ریشه داری از اعراب و آفریقاییان مهاجر، آن هم در نواری نزدیک به سواحل جنوب، به طور کلی در خطه ی فارس یادگاری از دیرینه ی اسلامی و از مردم ساکن آن اقلیم نمی یابیم!!! این مطلب البته اختصاص به سرزمین فارس ندارد و به یقین جست و جوی یک ملت و مملکت معین، با روابط مشخص تولیدی و تمدنی، در زمینه های اقتصادی و سیاسی و نیز تظاهرات فرهنگی بومی، منطقه ای یا ملی، در جغرافیای کنونی ایران، از پس رخ داد پلید پوریم تا ظهور دولت صفویه، بی حاصل است.

«کاروان سرا: کاروان سرا که نام آن مشتق از کاروان، به معنای گروه مسافران است، استراحتگاه و یا پناهگاه بین راه است که از روزگار باستان با ویژگی های گوناگون در شهر و روستاها و جاده های حاشیه ی کویر و معابر کوهستانی احداث شده است. کاروان سراها با توجه به وضعیت اجتماعی، اقتصادی و مذهبی در دوران های مختلف ویژگی های معماری خاصی داشته اند. کاروان سراهای دوران پیش از اسلام عمدتا بناهایی چهارگوش مربع یا مستطیل شکل اند که با مصالحی چون خشت و آجر بنا شده و دارای اتاق و اصطبل هایی چون خشت و آجر بنا شده اند و دارای اتاق و اصطبل هایی در اطراف اند. پس از اسلام به جهت رونق تجارت و اقتصاد، امنیت راه ها و کاروان ها از اهمیت بیش تری برخوردار شد. بنا بر این علاوه بر افزایش تعداد کاروان سراها، ویژگی معماری آن نیز تغییر یافت». (دانش نامه ی آثار تاریخی فارس، ص ۳۰۶)

باید معلوم شود این حضرات دانش نامه ساز و مدخل نویس به مطالبی که خود تدارک دیده اند، تا چه حد پای بندی عقلی و اسنادی دارند و از بیان آن چه منظوری را قصد کرده اند؟ آیا این فرمایشات فقط جمله سازی و انشاء نویسی است و یا برای نشانی های ارائه داده ی خویش، اعتباری قائل اند؟ این جا افاده فرموده اند که در دوران اسلامی، به علت رونق تجارت و امنیت راه ها، کاروان های بیش تری به راه افتاده و لاجرم کاروان سراهای بیش تری نیز ساخته شده است. اینک به درون دانش نامه می رویم تا ببینیم از آن رونق اقتصادی و امنیت اجتماعی که از پس طلوع اسلام در جوامع اسلامی جاری شده، تا آن جا که به نمایه ی کاروان سراها مربوط می شود، چه سهمی به اقلیم فارس رسیده، چه تاثیری بر رشد اقتصادی آن گذارده، چه بقایایی از کاروان سراهای اسلامی و ماقبل اسلام موجود دارد و قدیم ترین کاروان سراهای آن خطه به چه دورانی مربوط می شود؟!

 

«کاروان سرا و حمام نیریز: این کاروان سرا و حمام قدیمی در مرکز شهر نیریز قرار دارد. در گذشته کاروان های تجاری استان های کرمان، یزد، بندر عباس و فارس که از مسیر نیریز عبور می کردند، در این کاروان سرا که از مراکز مهم تجاری شهر نیریز بوده، اطراق می کردند... این کاروان سرا و حمام هم اکنون پا برجاست و به کاروان سرای سروی و حمام محمد حسین معروف است. این کاروان سرا و حمام احتمالا از موقوفات مدرسه ی غیاثیه بوده که در سال ۱۰۹۶ هجری قمری و در زمان سلطنت شاه سلیمان صفوی ساخته شده است.

کاروان سرای آب گرم کوار: از آثار دوران صفویه است که در شمال شرق روستای آب گرم کوار و در دامنه ی کوه قرار گرفته است.

کاروان سرای آسمان جرد. از آثار تاریخی دوران صفویه است که در شهرستان جهرم، بخش خفر، روستای برایجان واقع شده است.

کاروان سرای احمدی. از کاروان سراهای شیراز است که در محله درب شاه زاده قرار گرفته است... کاشی کاری لچکی های سر در حجره ها مربوط به دوران اختلاط با طرح های گلدانی و پرنده مربوط به سال ۱۳۲۸ هجری قمری است.

کاروان سرای بابا نجم: از آثار دوران صفوی است که در شهرستان فیروز آباد، بخش قیر و کارزین قراردارد.

کاروان سرای باجگاه: از آثار تاریخی دوران قاجاریه است که در کیلومتر ۱۸ جاده شیراز- اصفهان واقع شده است.

کاروان سرای برمیر: از آثار تاریخی دوران قاجاریه است که در غرب شهر گراش واقع شده است. 

کاروان سرای بزرگ بریز: از آثار دوران قاجاریه است که در شمال بخش مرکزی لار واقع شده است.

کاروان سرای بنارویه: از کاروان سراهای شهرستان لار است... این کاروان سرا در تاریخ ۱۰۸۵ ساخته شده است. 

کاروان سرای بید زرد: از آثار تاریخی دوران قاجاریه است ک در بید زرد واقع شده است.

کاروان سرای تنگاب: از آثار تاریخی دوران ساسانی است که در جاده فیروز آباد به تنگاب واقع شده است... حیاط مرکزی این کاروان سرا به ابعاد ۶×۶ متر است که هر ضلع آن دارای دو اتاق به ابعاد ۲۰/۲×۲۰×۲ متر است.

کاروان سرای چنار راهدار: از آثار تاریخی دوران صفویه است که در مجاورت پاسگاه چنار راهدار واقع شده است.

کاروان سرای خان خوزه: از بناهای ساخته شده در دوره صفوی است که در مسیر جاده آباده به شیراز قرار دارد.

کاروان سرای خان زنیان: از آثار دروان قاجاریه است که در خان زنیان واقع شده است. 

کاروان سرای ده بید: از آثار تاریخی اواخر قاجاریه است که در شخهرستان خرم بید واقع شده است.

کاروان سرای دیودان: از آثار تاریخی دوران قاجاریه است که در ۱۰۰ کیلومتری جنوب شرقی شیراز قرار دارد.

کاروان سرای روغنی: از کاروان سراهای شیراز در محله ی درب شاه زاده قرار گرفته است. این کاروان سرا از بناهای کریم خان زند است.

کاروان سرای شورجستان: کاروان سرای شاه عباسی است در شمال غربی شهرستان آباده واقع شده است.

کاروان سرای صفوی ایزد خواست: از بناهای دوره ی صفوی است که در کناره ی شرقی رود خانه ی ایزد خواست واقع شده است.

کاروان سرای علی آباد: از آثار تاریخی دوران قاجاریه است که در مجاورت روستای برایجان واقع شده است.

کاروان سرای فیل: از کاروان سراهای شیراز است که در محله درب شاه زاده قرار دارد. این کاروان سرا از بناهای کریم خان زند است.

کاروان سرای قوام آباد: از آثار تاریخی قاجاریه است که در شهرستان مرودشت واقع شدده است.

کاروان سرای گلشن: از کاروان سراهای دوران صفویه است که در میدان مقابل بازار قیصریه لار واقع شده است.

کاروان سرای گمرک: از کاروان سراهای شیراز است که در محله درب شاه زاده قرار گرفته است. این کاروان سرا از بناهای کریم خان زند است.

کاروان سرای مخک: از آثار تاریخی دوران قاجاریه است که در کیلومتر ۳۰ جاده جهرم به شیراز در سمت جاده واقع شده است.

کاروان سرای منوچهر خان موصلو: از آثار تاریخی متعلق به قرن چهارم - پنجم هجری است که در کیلو متر ۳۵ جاده فیروز آباد واقع شده است. ابعاد کل کاروان سرای ۱۸×۱۸متر است.

کاروان سرای میان کتل: از آثار تاریخی دوران قاجاریه است که بر سر راه جاده قدیم شیراز به کازرون واقع شده است». (دانش نامه ی آثار تاریخی فارس، ذیل مدخل کاروان سرا)

بفرمایید این هم فهرست کاروان سراهای خطه ی فارس بنا بر اعتراف زعمای دانایی فارس. دانش نامه ی آثار تاریخی فارس مثل اغلب موارد دیگر، درباره ی نحوه تاریخ گذاری بر این کاروان سراها در هیچ دوره ای چیزی نمی گوید و توضیح نمی دهد که از چه راه آن یکی را صفوی، این یکی را زندی و دیگری را قاجاری تشخیص داده است، اما با اندازه دقت فراهم کنندگان چنین دانش نامه ای، آن گاه آشنا می شویم که اتاقک تنگاب، یعنی حیاطی ۳۶ متری و چند اتاق دو متری راکاروان سرای ساسانی معرفی می کنند تا معلوم زمانه شود که به دوران ساسانیان کاروان ها با یک بچه شتر و ساربانی بسیار لاغر اندام با باری به قدر هیزم سوخت نیم ساعت یک آتشکده ی زردشتی، آن هم به نوبت، جا به جا می شده اند!!! واقعا که سازندگان و مدخل نویسان چنین دانش نامه هایی را باید بر سر کلاسی نشاند و ابتدا برای آنان معنا و منظور و مفهوم کاروان سرا را باز گفت. این مطلبی است که عینا در مورد کاروان سرای ۳۰۰ متری منوچهر خان موصلو نیز تکرار می شود، که نمی دانیم با چه نشانه هایی بنای آن را تا قرن پنجم هجری به عقب کشیده اند!!! با این همه و در مجموع و با گذشت از این شیرین زبانی های فاضلانه، از فحوای اطلاعات فوق در می یابیم که احداث کاروان سراها نیز در سراسر خطه ی فارس به دورتر از زندیه نمی رود و با اعتبار بیش تری مدعی می شویم که پایه ی بنای شهری به نام شیراز را در عهد زندیه ریخته اند!!! در این صورت باید به دنبال آن شیراز با وضع «بی مثالی» گشت که حافظ وصف می کند و برای بی زوالی آن دست به دعا می برد!!! اما اینک و با التجا به آن بیان پیشین دانش نامه سازان شیراز، تا همین جا معلوم شد که اثرات و نتایج آن فرصت رونق تجارت و فضای امنیت مستقر شده در سرزمین های اسلامی، به دلیل ساده ی نبود کاروان سراها، تا زمان زندیه، هنوز به شیراز وارد نشده بود!!! 

 

بار دیگر از این زنگ تفریح هم خارج می شوم و به تخت جمشید باز می گردم که مجموعه ای از حقه بازی های سرهم بندی شده است که پس از تخریب عمدی هویت اصلی و ایلامی آن، به دست باستان شناسان مبرز غرب و با وصله پینه ی قطعات پراکنده ی محدودی از سنگ و نقش، درست همانند جور چینی پاسارگاد، تخت جمشید ساخته اند. می خواستم بلافاصله و پس از این که به طور قطع معلوم شد در همه جای تخت جمشید تنها و تنها کتیبه هایی با نام و از زبان خشایارشا جواب گو و مدعی آن ساخت و سازهاست، به دو سنگ نوشته ی مانده از داریوش در تخت جمشید بپردازم و جعلی بودن آن ها را اثبات کنم، اما لازم آمد که به مناسبت احوال و برای استحکام مقال، چند کلامی در باب یک سفر نامه بیاورم که مانند نزدیک به تمامی سفرنامه های دیگر، ضمیمه هایی قلابی به قصد جا اندازی و اثبات و شاهد تراشی قدمت این و آن اثر به اصطلاح تاریخی است، که باسمه سازان کنیسه پیشاپیش تدارک آن را دیده اند، بحثی که در جزییات کامل به زمان خود عرضه خواهم کرد.

«بنا بر این مطالعات نیبور شکاف میان تاریخ پیش و پس از اسلام را پر کرد و یا به عبارت دیگر، روی این شکاف پل زد و با خوانده شدن خطوط میخی و روشن شدن تاریخ پیش از اسلام ایران، شکاف های موجود در میان قسمت های مختلف خاور نزدیک هم پر شد. علاوه بر این، طرح های بسیار جالبی که نیبور از آثار مختلف تخت جمشید تهیه کرده بود، زمینه ی کاری شد برای باستان شناسانی که پس از نیبور به ایران آمدند و به کاوش پر داختند. بنا بر این نیبور در میان تمام سیاحانی که از ایران دیدن کرده اند، جای ویژه ای را به خود اختصاص داده است و ما به خاطر این ویژگی جای او، برای او احترام خاصی قائلیم و اثرش را ارجمند می داریم». (کارلستون نیبور، سفرنامه، ص ۱۲، مقدمه ی مترجم)

چنین اظهار عبودیتی از جانب پرویز رجبی، که کار او ماله کشی ناشیانه بر سوراخ سنبه های دیوار بدنمای تاریخ ایران باستان بوده است، هنوز نسبت به سودی که اختراع یک سیاح مجعول به نام نیبور نصیب کنیسه کرده، چنان که در بحث بعد بیاورم، بسیار الکن و اندک می نماید و از آن که به زمان خود تسمه از گرده ی سیاحان قلابی و ناموجود ارسالی از مغرب به ایران خواهم گذراند، که قریب صد در صد آن ها ساختگی اند، اما اینک به این بسنده می کنم که بگویم نیبور نام همان سیاح نخبه ای است که گویا قریب ۲۵۰ سال پیش و در اواخر دوران تسلط کریم خان برای کپی برداری از نقوش و خطوط موجود در تخت جمشید از مسیر بوشهر، به چهل منار رفته و بازگشته است. او در این ماموریت موهوم ظاهرا موظف بوده است کتیبه و نقوش معینی را به عنوان موجودیت تاریخی و فرهنگی تخت جمشید ثبت کند که حجاران ارسالی از اورشلیم قرار داشته اند بعد ها در آن عرصه بیافرینند!!! نقوش و کتیبه هایی که هرچند از حک بخشی از آن ها، به علت نیافتن سطوح مورد نیاز صرف نظر کرده اند، اما نقش آن ها در سفرنامه نیبور پیدا می شود؟!!!! اینک برای آشنا کردن اهل خرد با گوشه دیگری از گستره شیادی های انجام شده در موضوع تاریخ ایران باستان و از آن که نیبور را کریستف کلمب افتخارات هخامنشی شناخته اند، می خواهم شما را به تماشای صحنه ی کوچکی بکشانم که ببینید مسئولین هوشیاری در برابر این تجاوزات آشکار تاریخی و فرهنگی، چه گونه در مواجهه با علنی ترین توهین به شعور اجتماعی مردم ما، چشم و گوش و دست و پا بسته، خود را به نادانی زده اند!!!

«چون در ایران لباس من لباس اروپایی بود، در شیراز نتوانستم مانند دیگر کشورهای مشرق زمین آزادانه به گردش بپردازم و به این خاطر نتوانستم نقشه ی دقیقی از شیراز تهیه کنم... در شکل بیست و سه که در آرامگاه حافظ تهیه شده است، مسجدها به طور مشخص تری به چشم می خورند. در شکل بیست و سه، شماره ی یک: شاه میر حمزه است، شماره ی ۲ شاه چراغ، شماره ی ۳: مدرسه، شماره ی ۴: سیدالحسین، شماره ی ۵، خاتون جامع، شماره ی ۶، بی بی دختر است. این ها مسجد هایی هستند که از غارت های پی در پی شهر جان سالم به در برده اند. هیچ کدام از این مسجد ها مناره نداشتند و مردم می گفتند که ساختن مناره در ایران معمول نیست و مؤذن اذان را یا جلو مسجد و یا روی بام مسجد می گوید... ساعت هشت صبح روز بیست و سوم آوریل ۱۷۶۵ در شیراز زلزله ی آن چنان شدیدیآمد و خانه ی کهنه ای که من در آن زندگی می کردم، چنان تکان خورد که فکر کردیم خانه فرو خواهد ریخت». (کارلستون نیبور، سفرنامه، ص ۱۵۴)

نیبور که با همان لباس اروپایی از سراسر فارس عبور کرده، به دهات رفته، همه جا سرکشیده، خدمت گزار به مزد گرفته، حتی در رواق های زورخانه های شیراز نشسته و ورزش باستانی تماشا کرده،  این جا برای پوشاندن نادانی های ارائه داده در موضوع شهر شیراز، بهانه ی لباس را می آورد که نمی دانیم چرا تعویض نمی کرده است؟!!

«در ایران خانه هایی وجود دارد به اسم زورخانه و هرکس می تواند به زورخانه برود و زور خود را به معرض تماشا بگذارد. وقتی من برای اولین بار به دیدن یکی از این زورخانه ها رفتم، هوای زورخانه چنان آلوده بود که به تر دیدم فورا این محل را ترک کنم. در عین حال یک بار دیگر به دیدن زورخانه رفتم و این بار آن قدر در این محل ماندم، که بتوانم تصوری از یک زورخانه و ورزشی که در زورخانه می شود، به خوانندگان ام بدهم». (کارلستون نیبور، سفرنامه، ص ۱۵۸) 

باید بپرسیم که نیبور با چه لباسی به زورخانه رفته است؟ اگر لباس اروپایی، پس رفت و آمد او در شیراز با لباس غیر محلی تولید اشکال نمی کرده است، پس چه گونه علت نا آشنایی خود با شیراز و تهیه ی آن نقشه ی نادرست را به گردن لباس اروپایی اش می اندازد و اگر زمان حضور در زورخانه لباس محلی پوشیده بود، پس می توانست با همان لباس به سرکشی شیراز رود و از آن نقشه ی دقیق بسازد. اما اصل مطلب، به دلایلی که خواهم گفت این است که زورخانه هم مانند کتیبه های داریوشی در تخت جمشید، از عناصری بوده، که می باید به نام و قلم نیبور در ۲۵۰ سال پیش تایید شود!!! برای آشنا شدن با عمق و اهمیت تخدیر کننده ی دروغ های آشکاری که ماموران یهود در سطوح مختلف و از جوانب گوناگون درباره ی تاریخ ایران و به طور کلی شرق میانه به کار زده اند، کافی است به همین چند سطر از نوشته های مثلا نیبور در سفرنامه اش نگاهی پرسشگرانه بیاندازیم و نقاشی او را در زیر ببینیم که بنا بر ادعای خود او، حاصل نظری است که از چشم انداز مقبره ی حافظ به وسعت شهر شیراز انداخته است.

      

 

 

 

 

آیا متوجه شدید؟ ظاهرا و چنان که از متن بالا بر می آید، باید که آن بارگاه بلند بالا و آن گنبد آسمان آرای گوشه سمت راست این نقاشی، که از صفحه ی ۲۵۷ ترجمه ی فارسی سفرنامه ی نیبور برداشته ام را، بنا بر ادعای او، آرامگاه حافظ بپنداریم وگرنه قید او که تصویر را از کنار مقبره ی حافظ برداشته، بی معنا می شود که اثر دیگری جز این بنا در عرصه ی خارج از شهر و در چشم انداز استقرار نقاش نمی بینیم!!! آیا همین قید و ذکر مقبره ی حافظ به نام و از زبان نیبور، خود شگردی نیست تا یادبود حافظ از این راه به عمق ۲۵۰ سال دورتر برود؟ و گرنه می پرسم اگر به زمان نیبور مقبره و اثر و بارگاهی از حافظ در شیراز برقرار بوده، چرا گوشه ای از آن را در این باسمه نمی بینیم تا سند قرار دهیم؟!!! بقیه ی باسمه نیز شمای همان شهری است که در زمان کریم خان هم امورات طهارت مردم اش تنها با یک حمام می گذشته و آن گاه که اطلاعات نیبور در باب مساجد شیراز در عهد زندیه را نیز بررسی کردم و در کنار نقاشی این مقبره ی ناشناس قرار دادید، که از طراحی های شخص نیبور معرفی می کنند، آن گاه شاید که از قبیل دانش نامه سازان و باستان پرستان ما اندکی به خود آیند، دستی به پیشانی و گوش های خود بکشند و از هضم زورکی هر آن چه به خوردشان داده اند، سرانجام احساس کسالت کنند و دریابند آن کسان که چنین بارگاه و بنایی را به جای مقبره حافظ در قرن هجدهم میلادی جا زده اند، جایگاه متعصبان زود باور ما را، از بز اخفش معروف نیز پست تر گرفته اند!!!

«۶۵ سال پس از وفات حافظ، یعنی در سال ۸۵۶ هجری قمری، شمس الدین محمد یغمایی، وزیر میرزا ابوالقاسم بابر گورکانی، حاکم فارس، برای اولین بار عمارتی گنبدی شکل را بر فراز مقبره ی حافظ بنا کرد و در جلو این عمارت حوض بزرگی ساخت که از آب رکن آباد پر می شد. این بنا یک بار در زمان حکومت شاه عباس کبیر و دیگر بار، ۳۵۰ سال پس از وفات حافظ، به دستور نادر شاه افشار مرمت شد. در سال ۱۱۸۷ هجری کریم خان زند بر مقبره ی حافظ، بارگاهی به سبک بناهای خود ساخت و بر تربت اش سنگی مرمرین نهاد که امروز نیز باقی است. همچنین تالاری با چهار ستون سنگی یکپارچه ی بلند ساخت که از طرف شمال و جنوب گشاده بود و در دو سوی آن، دو اتاق بنا کرد به گونه ای که مقبره ی حافظ در پشت این بنا قرار می گرفت؟!!!! پس از کریم خان زند در سال ۱۲۷۳ هجری قمری طهماسب میرزا موید الدوله حکم ران فارس آرامگاه حافظ را بار دیگر تعمیر و مرمت کرد و در سال ۱۲۹۵ هجری قمری معتمد الدوله فرهاد میرزا فرمان روای فارس در گرداگرد مقبره ی حافظ معجری چوبی ساخت». (دانش نامه ی آثار تاریخی فارس، ص ۲۱۱)    

 

اگر سئوال کنم آن شمس الدین محمد یغمایی و میرزا ابوالقاسم بابر که به فکر ساخت بنای گنبد دار بر مقبره ی حافظ بوده اند، چرا خانه ای برای خود در شیراز نساخته اند، نمی دانم آن ها که حتی از منبع آب حوض مقابل قبر حافظ نیز خبر داده اند، چه خواهند گفت و باز اگر بپرسم از آن بنای دائما مرمت شده و گنبد دار چرا در نقاشی نیبور اثری نیست، شاید که پاسخ دهند بنای بلند سمت راست نقاشی، همان بارگاه ساخته شده به وسیله ی یغمایی است تا باز بپرسم که بر سر آن عمارت چه آمد که کار مقبره ی حافظ را به بنای این معجرها کشاند؟!!! بدین ترتیب و بر اساس همین داده های مثلا دانش نامه ای، صاحب حافظی می شویم که خود می نویسند سنگ قبرش را کریم خان زند نوشته است!!! اگر بپرسم بر سنگ قبر اصلی حافظ چه گذشت، یقین بدانید کسی پاسخی نخواهد داد و گرچه معلوم نیست مدخل نویسان دانش نامه ی آثار تاریخی فارس، همین توصیفات ساخت و ساز بر قبر حافظ از دیر زمان تا عهد قاجاریه را از کجا برداشته و به کدام بقایا و یا لااقل نقاشی رجوع کرده اند، اما اگر بزک قبر حافظ به خواست کریم خان را هم جدی بگیریم، که مستندی ندارد، برابر تاریخی که می دهند سالیانی پس از خروج نیبور از ایران انجام شده و آن چه را که اینک از سابقه ی مقبره حافظ می گویند این که به دنبال دو سه دوره ساخت و ساز و مرمت نامعلوم و در خیال، که اثری از آن ها هویدا نیست، صد سال پس از زندیه نیز، این قبر نو سر برآورده در بیابان های اطراف شیراز، از شکل غریبانه ی تصویر بالا، با معجری چوبی در زیر آسمان باز، معمورتر نبوده است. به زبان دیگر و در واقع امر و اگر بخواهیم بر اساس یادگارهای موجود، حرفی زده باشیم، به تر است همین معجرهای چوبی را نخستین سعی معاصر در ساخت گوری برای شاعری به نام حافظ در محلی به تصادف انتخاب شده بدانیم!!! آیا شرح زیر نمی رساند که نیبوری در کار نبوده و مانند ده ها نمونه ی دیگر کسانی به نام این و آن مطلب نوشته و از تصور خود تصویر ساخته اند، تا فقط عناصر و عوامل ناموجود، اما مورد نیاز خویش را به ثبت رسانده باشند؟!! با این همه، به دلیلی دیگر به باستان پرستان توصیه می کنم که اصالت و صحت آن نقاشی نیبور را نپذیرند، زیرا در غیر این صورت ناگزیر قبول کرده اند که شیراز عهد نیبور و اواخر دوران کریم خان هم نو قصبه ای بی امتداد و با وسعت و ساخت و سازی بوده که شاید برخی از سران سپاه توصیف شده ی خان زند در آن می گنجیده اند و قضیه هنگامی صورت فانتزی به خود می گیرد که به فهرستی رجوع دهم که نیبور از مساجد شیراز در عهد زندیه می آورد، بی این که تشخیص دقیق محل استقرار همگی آن ها در نقشه ی کتاب، به سادگی میسر باشد. 

 

۱. مسجد شاه میر حمزه: در شیراز مسجدی به این نام نیست، در نزدیک دروازه ی اصفهان امام زاده نوبنایی با نام امام زاده علی بن حمزه است که مانند بسیاری دیگر به زمان قاجار و این یکی در عهد ناصر الدین شاه دارای بقعه و بارگاه شده و بی تردید نیبور نمی توانسته است از آن با خبر بوده باشد. از متن و شرح نیبور در کتاب سفرنامه می توان به طور ضمنی استنباط کرد که بنای خارج از شهری را که در نقاشی شماره ی بیست و سه آمده، تصویری از امام زاده میرحمزه است، اما تاکید نیبور بر این که نقاشی را از چشم انداز قبر حافظ کشیده، درک مسئله را دشوار می کند.  

۲. شاه چراغ: معلوم است که شاه چراغ را هم نمی توان مسجد نامید به خصوص که بنای این امام زاده نیز، همچون امام زاده علی بن میر حمزه، دارای گلدسته است و نیبور نه فقط این دو امام زاده را مسجد گرفته، بل تمام مساجد شیراز را بدون گل دسته گفته است!!! پس یا باید گل دسته های موجود در این دو ابنیه را، افزوده های پس از نیبور بدانیم، که موضوع و محملی ندارد و یا این که نیبور فرضی، مهمل نوشته است!!!

۳. مدرسه: جاعلان این قبیل امور که از دور برای ایرانیان همه چیز ساخته اند حتی در تصور خود نامی برای این مدرسه نساخته اند تا پی گیری مطلب آن میسر باشد.

۴. سید الحسین: در شیراز مسجدی به این نام ثبت نیست و ظاهرا در کازرون امام زاده ای به نام سید حسین شناخته شده است. در جنوب شرقی شیراز هم آستانه ی سید علاء الدین حسین را در عهد زندیه ساخته اند که مسجد نیست و از بخت بد نیبور دو گل دسته ی بسیار بلند دارد! 

۵. خاتون جامع: بی شک تا امروز هیچ مؤمنی سمت محراب و قبله ی این مسجد با نام من درآوردی را به شیراز ندیده است!!!

۶. بی بی دختر. معلوم نیست سازنده ی این نام برای مسجدی در عهد زندیه به شیراز، چه اسمی را با اسم دیگر در ذهن خود مخلوط کرده است؟ احتمالا بی بی زبیده و قلعه دختر را!!!

 

می بینید که نیبور مورد احترام رجبی نه مساجد شیراز عهد کریم خان را می شناخته، نه تصور درستی از مقبره ی حافظ داشته و نقاشی سرهم شده ی او از شیراز و اطلاعاتی که از این شهر می دهد آشکار می کند که از مسجد و بازار و ارک کریم خانی و به خصوص دروازه ی قرآن که باید لااقل دو بار از زیر آن گذشته باشد و می نویسند در زمان کریم خان دایر و معمور بوده، چیزی ندیده و نمی دانسته است!!!

«دروازه ی قرآن: در ورودی جاده ی اصفهان به شیراز، در نزدیکی تنگ الله اکبر و در میان کوه های بابا کوهی و چهل مقام واقع شده است. وجه تسمیه ی این دروازه وجود قرآنی بر فراز طاقی مرتفع است. این طاق در زمان عضد الدوله دیلمی در فارس ساخته شد. قرآنی نیز در آن جای داده شد تا مسافران به برکت عبور از زیر آن سفر را به سلامت به پایان برند... در دوره ی حکومت زندیه، کریم خان زند مجددا آن را باز سازی نمود». (دانش نامه ی آثار تاریخی فارس، ص ۲۵۱) 

آیا عجیب نیست که یک دیلمی به قرن چهارم هجری، در شیراز هنوز فاقد مسجد و حمام و بازار و آب انبار و کاروان سرا، فقط طاق و دروازه و اتاقکی برای استقرار قرآنی بسازد تا روندگانی را از آسیب سفر حفاظت کند که هرگز به شیراز وارد و خارج نمی شده اند؟!!! اینک در این مبحث گشوده یاد آوری کنم که از عهد کریم خان هم به شیراز فقط چهار مسجد می شناسیم، که به زمان خود با دلایل واضح بیان خواهم کرد که تمامی آن ها را در همان دوران زندیه ساخته اند: مسجد عتیق، مسجد میرزا کریم صراف، مسجد نو و مسجد وکیل. اگر معلوم شود که تا عهد کریم خان به شیراز مسجدی نبوده، آیا راه دیگری جز این می ماند که قبول کنیم بنای شهر شیراز در عهد زندیه و به تدریج تا زمان قاجار از زمین برآمده است، آیا از چنین شهر نوساز قرن دوازدهمی، می تواند در قرن ششم و هفتم هجری، سعدی و حافظ بیرون آمده باشد؟!!!

 

حضرات بیدار شوید، جشن حفاظت از جعلیات نگیرید و به سلامتی دروغ، از کیسه ی خلق الناس، دود به پا نکنید و جوجه کباب و دوغ!! بالا نیاندازید. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در چهارشنبه نوزدهم اردیبهشت 1386 و ساعت 23:0 | آرشیو نظرات
ارسال شده در چهارشنبه، ۱۹ اردیبهشت ماه ۱۳۸۶ ساعت ۲۳:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان