ایران شناسی بدون دروغ، 56

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۵۶

مقدمه ای که به عنوان زنگ تفریح در ابتدای این یادداشت ها درج می شود، می تواند حساسیت های مثبتی را میان مشتاقانی برانگیزد که فهم و فرصت کافی برای پی گیری این مطالب دارند و در حوزه های معینی علاقمند به تحقیق می شوند. مثلا چند شب پیش برای چندمین بار در قریب یکی دو ماه گذشته شبکه ی اول سیما، در ساعات پس از نیمه شب، مستندی درباره ی مسجد جامع اصفهان نمایش می داد. فرصت مناسبی بود تا معلوم شود هر منبع و مدرک و مانده ی معماری معمّری در ایران، ابزار دست جاعلانی بی رحم برای ایجاد انحراف در ذهن تاریخی مردم ما شده است. گوینده ی معروف فیلم که کارش از باستان پرستی و این گونه تعصبات درگذشته و به قول کسی مهر نمازش، اگر بخواند، قطعه ای از سنگ های اطراف قبر کورش است، اصرار عجیبی داشت تا به همه بقبولاند که مسجد جامع اصفهان سیر تکاملی را، که شاید از نظر کسانی سیر سقوط نیز بنماید، از آتشکده به مسجد، در زمانی قریب به دو هزار سال طی کرده است!!! من این مسجد و چند مسجد کهن دیگر از جمله مسجد جمعه ی یزد و مسجد کبود تبریز و چند بنای دیگر را، به عنوان نمونه، در سال هایی نه چندان نزدیک و یا دور، با حوصله ی کامل دیده ام و می دانم که بر دیوار هیچ یک از این مکان های کهن، هرگز دیوار و یادگار نوشته ای از زایر و رهگذر و نماز گذار و پرسه زنی، به فارسی و یا عربی، پیش از دوران صفویه و یا حتی ماقبل قرن دهم هجری، تاریخ نخورده است!!!!! حالا مخالفان حقیقت برای تولید یادگارهای جعلی به سراغ دیوارهای بقایای معماری های عهد صفویه نروند و با ماژیک یادگاری قرن دومی ننویسند و لااقل این قدر بدانند که در قرون گذشته ماژیک نبوده است و با خود قلم نی و مرکب کهنه نما فراهم کنند که نزد دوستان جهودشان فراوان یافت می شود!!! حالا از کسانی که خود را علاقه مند می بینند دعوت می کنم در محیطی که بزرگ شده و زیست می کنند، در سراسر ایران، دیوارهای ابنیه ی قدیمی را بکاوند و ببینند آیا یادگار نوشته ای با تاریخ پیش از صفویه، با حروف فارسی و یا عربی و یهودی و غیره بر آن ها می یابند؟!! و اگر نبود، که نیست، از خود بپرسند چه پیش آمده است که در قرن دهم هجری ناگهان رفتار آدمیان به این سو متمایل شده است که نام خود را بردیوارهای سالم و یا شکسته ی ابنیه ی قدیم برای یاد آوری به تاریخ و تکمیل اطلاعات گذرندگان آتی به جلوه در آورند؟!!! شاید مردم پیش از صفویه، سلامت میراث فرهنگی را رعایت می کرده اند، یا خطی برای نگارش نداشته اند و محتمل تر از همه این که از میان ابنیه ای که اینک کهن وانمود می شوند، کم تر نمونه ای، واقعا تاریخ ساخت ماقبل صفویه داشته است، تا کسانی بر آن یادگار ماقبل صفویه بگذارند. خصوصا که موضوع جعل و حک و دست کاری در کتیبه های سردر و تعویض کاشی و گچ بری، مبحث دیگری است که اندک اندک زمان ورود به آن ها نزدیک می شود. فمال هؤلاء القوم لایکادون یفقهون حدیثا.

پس زنگ تفریح قبلی خود را پی بگیرم که بازبینی «دانش نامه ی آثار تاریخی فارس» از منظر تطبیق آن با داده های تازه ی تاریخی در این وبلاگ است. این درست است که پیش از این، کلیات مطلب را در سطح تمامی این سرزمین به صورت مستند بیان کرده ام، اما از آن که پیوسته و بیش و پیش از همه صاحب نظران فارس در برابر این مدخل ها رو ترش کرده اند، اینک مناسب می دانم مدارکی را در برابرشان بگذارم که به کوشش خودشان و در طول سال ها فراهم کرده اند. می خواهم بدانم اگر این داده های بومی خود را می پذیرند، پس از چه باب برتری و بالندگی نسبت به دیگر اقوام این ملک را ادعا می کنند و اگر نمی پذیرند پس بدانند که در سطح استان و سرزمین فارس، با این همه شیرین سخن که می گویند ذخیره دارند، در حال حاضر انجمن و مرکزی پیدا نمی شود که بتواند به هویت تاریخی و البته ادبی پارسیان سر و سامان دهد و به آنان دیرینه ای دورتر از دوران صفویان ببخشد!

«آب انبارها خود به گونه های مختلفی تقسیم می شوند. گونه هایی هم چون آب انبارهای خصوصی که عمدتا در زیر ساختمان یا در زیر سطح حیاط ساخته می شوند. آب انبارهای عمومی که عمدتا بناهای بزرگی هستند که توسط حکام و والیان و خیرین و برای استفاده ی عمومی در شهرها، روستاها، دژها، بیابان ها و میان راه ها ساخته شده اند. آب انبارهای شهری که در مراکز محله های شهر، در کنار اماکن مذهبی، آموزشی، رفاهی و تجاری ساخته شده اند. آب انبارهای روستایی که عموما در میدان مرکزی روستاها ساخته شده اند و دارای معماری ساده ای هستند. آب انبارهای قلعه ای که بسیار ساده و اغلب به صورت حوض های سرپوشیده اند. آب انبارهای میان راهی که غالبا در مسیر جاده های کاروان رو و در کنار کاروان سراها ساخته شده اند و مخازنی استوانه ای و پوششی گنبدی دارند. آب انبارهای بیابانی که عموما در میان بیابان های خشک به منظور سیراب کردن دام ها ساخته شده اند». (دانش نامه ی آثار تاریخی فارس، ص ۱۱)

دانش نامه ی به زیر ذره بین ما کوچیده، هفت نوع آب انبار را از یکدیگر تفکیک می کند و می نویسد یکی را مردم معمول در خانه ها می ساخته اند، دومی را که بناهای بزرگی است حکام و والیان و خیّرین برای استفاده ی عموم در شهر و روستا و میان راه فراهم می کرده اند، نوع سوم جنب مساجد و مدارس و مراکز تجاری ساخته می شده اند، نوع چهارم مخصوص روستاها بوده، نوع پنجم را در قلاع و به صورت رو باز می ساخته اند، نوع ششم در میان راه ها و کنار کاروان سراها تدارک می شده و بالاخره نوع بیابانی آن که احشام از برکت آن سیراب می شده اند. پس با این قبول و قرار، به شمارش و زمان و محل ساخت آب انبارهای استان فارس بنا بر فهرستی که «دانش نامه ی آثار تاریخی فارس» معرفی می کند برویم تا بر همه و ابتدا بر مدعیان زعامت در سرزمین فارس معلوم شود که بر مبنای تحقیقات دانش نامه ای که خود به عمل آورده اند، تا دوران صفویه، در سراسر فارس نه خانه ای بوده است که آب انباری خصوصی در آن بسازند، نه حاکم و والی و خیّری یافت می شده تا آب انبار عمومی بالا برند، نه دارای مراکز مذهبی و آموزشی و رفاهی و تجاری بوده اند که در کنارشان آب انباری بسازند و بالاخره نه در راه های فارس کاروان سرایی بوده است که در جایی از آن، آب انباری تدارک ببینند.

«آب انبار آقا: از اب انبارهای بزرگ لار است که در محله ی پیرغیب شهر قدیم لار و در جهت جنوب شرقی بقعه ی میر علی بن حسین شهریار قرار گرفته است. تاریخ ساخت این بنا مربوط به دوره ی صفوی است». (دانش نامه ی آثار تاریخی فارس، ص ۱۲)

این جا غمزه ی معنایی بس دل چسبی پدیدار می شود و آن این که اگر در کنار یک بنای مذهبی یا غیر مذهبی در دوران جدید، یعنی از صفویه به بعد، آب انبار ساخته اند؛ پس اصل آن بنا نیز با تاریخ ساخت آب انبارش همزمان می شود زیرا وجود چنین مراکزی را نمی توان یک روز هم بدون آب انبار آن تصور کرد و اگر بنا بر تحقیقات دانش نامه ی فارس، هیچ نوع آب انباری، تا زمان صفویه در فارس بنا نشده، پس نمی توان ساخت ابنیه ای ذاتا و ماهیتا نیازمند به آب انبار و از جمله مساجد و امام زاده های واجب الزیاره ی شیراز را به دوران ماقبل آب انبارهای آن منتسب کرد! 

«آب انبار دهن شیر: از آب انبارهای دوران صفویه در شهر لار است که در ضلع شرقی ورودی بازار قیصریه واقع شده است». (دانش نامه ی آثار تاریخی فارس، ص ۱۳)

هنگامی که دانش نامه می نویسد آب انبار دهان شیر در ورودی بازار قیصریه ی لار به زمان صفویه ساخته شده، محقق و به خصوص در این گونه مباحث متکی به شک، مشتاق می شود که بداند آیا ساخت آب انبار و بازار آن همزمان بوده است؟ و لاجرم به مدخل بازار در دانش نامه ی آثار تاریخی فارس مراجعه می کند تا با چنین دانش نخبه ای مواجه شود که سرهم بندی بودن و بازیچه پنداشتن همه چیز از نظرگاه گروه معین را آشکار می کند.

«بازار قیصریه ی لار: در شهر لار، در مرکز شهر و در محلی به نام قیصریه ساخته شده است. این بازار که از بازارهای قدیمی شهر لار است، به گفته ی نخبه ی لاری در سال ۸۱ هجری قمری، توسط یکی از حکام لار ساخته شده است. این بازار بر اثر زلزله ای در اوایل هزاره ی دوم هجری قمری ویران شده و تنها بخش مرکزی آن باقی مانده و پس از تسخیر لار در زمان شاه عباس صفوی و به دستور وی توسط حاج قنبر بیک ذوالقدر جهرمی باز سازی شده است. سبک معماری به کار رفته در این بازار همانند بازارچه بزرگ اصفهان و بازار وکیل شیراز است». (دانش نامه ی آثار تاریخی فارس، ص ۷۲)

به راستی که تمام خصوصیات یک دانش نامه ی رسیدگی نشده را در این کتاب جمع کرده اند. بازاری در قرن اول هجری، تا زمان شاه عباس صفوی تشنگی کشیده، تا سرانجام مردی از جهرم، پس از تسخیر لار به وسیله ی شاه عباس!!! به دستور سلطان فاتح صفوی، در مدخل آن بازار، آب انباری به سبک زندیه بسازد و تجار محترم را از تشنگی برهاند!!! این هم یک حکایت خسن و خسین دیگر در موضوع مسائل تاریخ ایران. امان از این زلزله های پاک برانداز، که پس از اسکندر و عرب و مغول، که پیوسته مدد کار و جانشین کمبود اسناد برای جاعلان تاریخ ایران بوده است!!! 

«آب انبار های سید جعفر: از آب انبارهای قدیمی لارند که در مسیر غربی شهر قدیم لار و در محله ی کورچون قرار دارند. تاریخ ساخت این دو آب انبار که به فاصله ی کمی از یکدیگر قرار دارند، مربوط به دوره ی صفویه است». (دانش نامه ی آثار تاریخی فارس، ص ۱۴)

دانش نامه ی آثار تاریخی فارس، به همین نحو قریب پانزده آب انبار و برکه را در سراسر آن منطقه بر می شمارد که هیچ یک هویت پیش از صفویه ندارند. این اوضاع سرزمین تشنه ای است که جز به مدد ذخایر پلکانی آب، در کاروان سراهای میان راه، عبور از هیچ شهر به شهر دیگر آن در قدیم میسر نبوده است. پس بر اساس آن چه خود قبول دارند، فارسیان، مقدم بر صفویه، آب انبار و تا زمان زندیه خانه ی شهری نداشته اند و این هنوز به آن شرط است که برای آب انبارهایی که صفوی می خوانند، از تدوین کنندگان دانش نامه مستند معتبری طلب نکنیم!!!

 

 

با نمایش عکس بالا که به عنوان لوحه ی شماره ی پنج در کتاب تخت جمشید اشمیت چاپ کرده اند، بار دیگر و برای اثبات این نکته که بنای تخت جمشید پس از مرگ داریوش آغاز شده و اثری از او در آن مجموعه دیده نمی شود، به تخت جمشید باز می گردم و توجه می دهم که در عکس بالا، که در آغاز خاک برداری ها از منظر هوایی تخت جمشید برداشته اند، بنای محقر داریوش معروف به تچر را می بینیم که در قسمت شمال آن و جایی که با سه فلش پوشیده شده، چیزی جز محوطه ای تراس مانند و خالی از هر گونه عوارض ساختمانی قابل دیدار نیست. این ایوان بزرگ بدون بقایا و آرایه و ستون و درگاه و نقش و غیره، به ترین نشانه بر نیمه کاره ماندن به اصطلاح خانه ی داریوش است.

«ایوان کاخ داریوش: سقف ایوان بر فراز هشت ستون استوار می شده لکن نه در ایوان و نه در قسمت های دیگر کاخ داریوش اثری از بدنه و سرستون باقی نمانده است. ممکن است تصور کرد که بدنه و سرستون ها از سنگ نبوده بل که از چوب بوده است ولی مشاهدات ما وادارمان می کند که در این گونه موارد جانب احتیاط را از دست ندهیم. فقط یک پایه ستون سنگی چهارگوش دو پله ای در قسمت شرقی ایوان مشاهده شد که ممکن است این سنگ را از قسمت دیگر تخت جمشید و فی المثل از بنایی که از طرف پرفسور هرتسفلد در قسمت جنوبی صفه حفاری شده و پایه ستون های مشابه دارد به این محل آورده باشند». (اشمیت، تخت جمشید، ص ۲۲۱)

این هم اعتراف اشمیت دال بر این که در ایوان شمالی کاخ داریوش هیچ اثری از بقایای ساختمانی بر جای نمانده است و می خواهم آن حدس او را دنبال کنم که آن چه در حال حاضر در آن ایوان دیده می شود، حاصل نقل و انتقال هایی است که برای فریب بازدید کنندگان از این جا و آن جا جمع کرده اند.

 

این تصویری نزدیک از جبهه ی شمالی تچر است که در آغاز خاک برداری ها و از زاویه ی زمینی گرفته اند و پس از بلوک های کرسی چینی و عبور از فضای خالی تراس، به دو سنگ دروازه ی افقی و یک قاب پنجره  بزرگ، که همگی فلش خورده اند، در جهت غربی - شرقی بر می خوریم که نخستین عوارض بنای تچر از سمت شمال است.

 

 

در این نمای نزدیک تر، که پس از خاک برداری از جبهه ی شمالی تچر گرفته اند، باز هم جز بلوک های بزرگ کرسی چینی، فضای خالی تراس و سرانجام همان دو دروازه ی ورودی و تک قاب پنجره ی شرقی - غربی را نمی بینیم که در یک ردیف قرار دارند و هیچ عارضه ی ساختمانی دیگری، مقدم بر آن ها، میان بلوک های کرسی و این دروازه ها و قاب پنجره قرار ندارد.

 

 

اما در این عکس و درست در همان محوطه ی خالی تراس مانند، در حال حاضر و از زمان جشن های شاهنشاهی، ظهور ناگهانی سه ارک و طاق نمای سنگی و یک ستون و جرز مجرد فلش خورده با استقرار شمالی - جنوبی را شاهدیم، که گویی از آسمان تخت جمشید بر تراس قبلا خالی خانه ی داریوش باریده اند!!! شگردی که تنها باستان شناسان معزز غربی از نحوه ی اجرای آن باخبرند و تنها امثال تلیا می توانند بر این گونه حقه بازی های رسوا، نام مرمت بگذارند و تنها کودکان پیش دبستانی مجتمع فرهنگی اورشلیم می توانند برای این گونه حقه بازی ها هورا بکشند!!! آیا این حضرات شعبده باز چنین خرگوشان بزرگی را از کدام گوشه ی کلاه شامورتی بازی شان بیرون آورده اند؟!!!  

 

این یکی از آن سه ارک نسبتا کوچک است که ناگهان از میان تراس کاخ تچر سبز شده اند. این ارک ها را از میان ابنیه ی معروف به معبد فراته دار برداشته اند، که در آن کتیبه هایی به خط یونانی در ستایش زئوس در سمت جنوب غربی خارج از سکوی تخت جمشید و نزدیک به دیوار جنوبی آن یافته اند. در حال حاضر کم ترین اثر و یادگاری از آن معابد فراته دار بر جای نمانده و مجموعه ی یافته های آن را یا همانند این ارگ ها به تراس خانه ی داریوش و یا مانند سنگ ها و زیر ستون ها به پاسارگاد منتقل کرده اند.

«محوطه ی جنوبی خارج صفه تخت جمشید مشتمل بر ویرانه های ابنیه ی عهد هخامنشی است و این امر از بقایای ساختمانی همنوع بناهای تخت جمشید که از آن جمله تا اوایل قرن نوزدهم میلادی یک ستون نیز سرپا مانده بود هویداست. تا آن جا که می دانیم وصف ساختمانی این ابنیه در هیچ کجا ذکر نشده است ولی ما می توانیم لااقل نقشه ی آن ها و بلندی دیوار کنگره دار حیاط و پلکان را نمودار سازیم». (اشمیت، تخت جمشید، ص ۵۵)

نتوانستم بر وسوسه ی نصب مجدد این نقل قول هرتسفلد در باب معبد یونانی بیرون صفه ی تخت جمشید، غلبه کنم که هر خردمند دور اندیشی از طریق خواندن آن به سادگی در می یابد که چه بی مایگان پلید طینتی را، با القاب دروغین و مضحک پروفسوران عالی مقام، به عنوان باستان شناس و مفسر تاریخ ایران به ما قالب زده اند!!!

«در پای صفه تخت جمشید معبدی بنا شد. معبد یونانی نبود. در آن ایزدان کهن ایرانی پرستش می شد. با این همه در کتیبه ی نذورات معبد، که به زبان یونانی نوشته اند و نه فارسی باستان و یا فارسی میانه، به جای اهورامزدا نوشته اند زئوس مجیتوس و به جای میترا نوشته اند آپولن و هلیوس و به جای آناهیتا، آرتمیس و آتنه». (هرتسفلد، ایران در شرق باستان، صفحه ی ۲۸۱»

آیا این سخنان لایق دریافت عالی ترین نشان شیادی نیست و آیا اسباب شرمندگی روشن فکری ایران در قرن اخیر نمی شود که چنین مهملاتی را بدون اندک تغیّر و پرخاشی پذیرفته اند؟!! باری، مقصود از چنین بررسی های مقدماتی این است که یاد آور شوم در پس بخشی از آن چه در ظاهر تخت جمشید دیده می شود، از کتیبه و حجاری و ستون شیار دار و ارک های سنگی و غیره، چنان که بررسی خواهم کرد، یک حقه بازی و جعل آشکار پنهان است که با نمونه های بسیار اندک آن آشنا شدید. در حقیقت تخت جمشید واقعی، که می توانست موجب غرور دل بستگان به تمدن ایران کهن پیش از هخامنشی باشد، همان یکصد و پنجاه هزار متر مربع بنای خشتی و زیگوراتی مانده از ایلامیان بود، که شیادان غربی، درآمده به لباس باستان شناس، از بیخ و بن برچیده اند و آن چه را که اینک با صرف هزینه های بسیار، به گونه ای آراسته اند که بر بیننده اثر گذار باشد، جز یک طراحی تازه اجرا شده در مجموعه مخروبه هایی نیمه کاره و به خود رها شده نیست. (ادامه دارد) 

 

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در یکشنبه نهم اردیبهشت 1386 و ساعت 12:0
ارسال شده در یكشنبه، ۰۹ اردیبهشت ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان