ایران شناسی بدون دروغ، 55

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۵۵

مصمم بودم در بخش دوم زنگ تفریح این یادداشت ها، «دانش نامه ی آثار تاریخی فارس» را از حرف آ و از مدخل «آب انبار» بررسی کنم تا معلوم شود که این شناس نامه ی دشوار صادر شده برای سرزمین عریض و طویل فارس، چه گونه تمام داده ها و ادعاهای مرا در این باب تایید می کند که از مبدا پوریم تا ظهور صفویه، به علت برش عمیق ضد تمدنی ناشی از نسل کشی بی منتهای پوریم، آثاری از تجمع و تمدن و تولید و توزیع در سراسر ایران و از جمله فارس به دست نیامده و ایمان دارم که فراهم آورندگان این ظاهرا دانش نامه، در شرایط داشته های امروز، یعنی پس از ارائه ی مدخل های جدید «ایران شناسی بدون دروغ»، هرگز چنین کتابی را به بازار عرضه نمی کردند، تا مطالب ارائه شده در مقالات این وبلاگ، از زبان و قلم خودشان، مستند نشده باشد. آیا شگفت آور نیست که نویسندگان و فراهم آوران همین دانش نامه، در عین حال که معترف اند در شیراز ماقبل زندیه حتی یک خانه مسکونی سراغ ندارند، اما قادرند برای خود نمایی و سور چرانی درباره حافظ و سعدی سخنرانی کنند و بر سر و روی یکدیگر و بر پیشانی و چشم و گوش ملتی شیره بمالند؟!!!

«آرامگاه شاه شجاع: شاه شجاع فرزند مبارزالدین محمد بن امیر مظفر بود و سلسله وی (آل مظفر) جانشین اتابکان فارس گردید. وی در سال ۷۸۶ ه. درگذشت. آرامگاه اش در شیراز و در شمال غربی حافظیه و در بلوار هفت تن قرار دارد. شاه شجاع قبل از مرگ وصیت کرده بود که جسد وی را در زمین های مصلی و در جوار قبر شیخ محمود قطب الدین به امانت دفن کنند تا توسط امیر اختیار الدین کرمانی جنازه را به مدینه برده، در آن جا به خاک سپارند. پس از مرگ وی به دلیل اختلافاتی که بین جانشیان او به وجود آمد، وصیت او عملی نشد و در همان جا باقی ماند. بعدها در زمان کریم خان زند و در سال ۱۱۹۲ ه.ق یکی از درباریان به نام میرزا محمد کرمانی متخلص به ظفر که از نوادگان شاه شجاع محسوب می شد، در صدد ساختن بقعه ای بر روی قبر و تجدید بنای آرامگاه برآمد، ولی فرصت و زمینه لازم برای تحقق این امر فراهم نشد و چون سنگ قبر شاه شجاع را برده بودند، به دستور کریم خان، سنگ تراشیده شده و مرغوبی بر روی قبر نصب شد و بر روی آن با خط نستعلیق عالی این عبارات در ۲۱ سطر نوشته شد: «هو الحی الذی لایموت. هذا مدفن السلطان العادل الباذل المرحوم المغفور شاه شجاع المظفری و وفاته فی سنه ست و ثمانین و سبعمائه من الهجریه کما قال العارف السالک شمس الدین محمد حافظ علیه الرحمه حیف از شاه شجاع! و تجدید مزاره فی شهر ربیع الثانی ۱۱۹۲».
در سال ۱۳۳۸ توسط انجمن آثار ملی، گنبدی از کاشی های فیروزه ای بر روی قبر وی ساخته شد. این گنبد بر ۴ ستون استوار است و فضای داخلی آن کاشی کاری و معرق کاری شده است. بنای آرامگاه بر روی یک صفحه که سه پله از سطح زمین اختلاف ارتفاع دارد، تأسیس شده است و از چهار گوشه آن چهار ستون مایل با سنگ های سفید، به گنبد آبی رنگ آن متصل می شود. گنبد به وسیله کادر بندی ها به ستون ها متصل شده است. ۴ کتیبه شامل تاریخ بنا و اشعاری از شاه شجاع و حافظ نیز در درون گنبد و چهار کتیبه از اشعار حافظ که در مدح شاه شجاع سروده بود، در قسمت بیرونی گنبد و به خط نستعلیق بر روی کاشی نوشته شده است». (دانش نامه آثار تاریخی فارس، ص ۳۵)

ولی برخورد با مطلب بالا، در بخش آرامگاه های آن دانش نامه، وادارم کرد که ابتدا این حاشیه ی مرتبط با یادداشت تفریحی قبلی را، که تجمع آدمی و مرکز سیاسی در شیراز را تنها از زمان زندیه اثبات می کرد، مقدم بگیرم و از مدخل آرامگاه شاه شجاع در دانش نامه ی موصوف به عنوان سندی همه جانبه سود برم که پهنای بی کران مصیبت هایی را مسّاحی می کند که به صورت بیابانی از دروغ و توطئه، مردم ما را در آن سرگردان کرده اند. نخست این که از فرط حیرت، تعادل معمول خویش از دست دهیم و بپرسیم این چه حکایتی است که یک سلطان مقتدر آل مظفر را که به شیراز منزلگاه و سر پناهی ندارد، صاحب گوری بدانیم که سنگ نام آن را به زمان زندیه و گنبد آن را در عهد رضا شاه بنا کرده اند!!! آیا گورها صلاحیت و استحکام بیش تری برای ماندگاری دارند، یا دربارها؟!!! احتمالا دفن کنندگان شاه شجاع از آن که به همت انفاس قدسیه حافظ با خبر بوده اند که به عهد ما از حوالی قبر آن سلطان بلوار هفت تنان خواهد گذشت و شاه شجاع و حافظ در مکان آخرت همسایه خواهند شد، صلاح را در دفن آن سلطان! میان بیابان های اطراف شیراز دیده اند و نه فی المثل در صحن شاه چراغ که می نویسند از قرن سوم هجری آماده ی چنین پذیرایی هایی بوده است و اگر پاسخ این سئوال را بخواهیم که بزرگان عزادار شیراز، پس از دفن آن شاه مورد خطاب و عنایت حافظ، ولیمه ی پس از دفن میت را در کدام خانه صرف می کرده اند، جز زیر آسمان پاک جایی برای نشان دادن ندارند! معلوم است در چنین دست تنگی مفرطی، گرد آورندگان این دانش نامه و نه دائرة المعارف، ناگزیرند به نام شاه شجاع و بدون ارائه ی اصل، وصیت نامه ای بسازند و به بهانه ی ارادت به یک مجهول دیگر، بنویسند که او خود مایل بوده است تا موقتا در بیغوله های خارج شهر دفن شود!!! و چون اثبات مدفن، دست کم به ارائه سنگ قبری همزمان نیازمند است، آن گاه سارق قهاری اختراع می کنند تا پیش از کریم خان، سنگ قبر شاه شجاع به دوش، عازم محله ی یهودیان برای فروش آن باشد و بدین شگرد پلاک تازه تراش قبر شاه شجاع، در زمان زندیه، رسمیت بیابد و برآن متنی را بخوانیم که نه فقط آن شاه که حافظ و دیوان اش نیز بدون نیاز به خانه و دربار و طویله و مدرسه و انبار، صاحب حضور تاریخی و ادبی شوند!!! از دیدگاه این محقق ساخت چنین مقبره ای برای شاه شجاع پیش و بیش از این که کوششی برای ثبت حضور فیزیکی و هستی سیاسی آن شاه مفقود الاثر و حاضر در ابیات و غزلیات باشد، ساخت سندی برای اثبات موجودیت حافظ است!!! بی چاره این مردم بازیچه پنداشته شده که ...

مقبره ی سوپر مدرن و حسرت برانگیز شاه شجاع در شیراز 

نگاهی به این قبر ملوس و مدرن و سفینه شکل شاه شجاع بیاندازید که برای سازندگان آن جای افسوس باقی گذارده که کاش می توانستند سند آپارتمان نوسازی از برج های تازه سر برآورده ی شیراز را هم، که به این قبر بیاید، به نام آن سلطان غازی و غیور صادر کنند تا زندگی و مرگ او به شیراز مسجل شده باشد!!! اما خانه گور نیست که هر از راه رسیده ای دستی بر رخسار آن برد و سنگ تاریخ و قبه ای به دل خواه بر آن بگذارد، چنان که هر زمان بر پیرایه های گور حافظ می افزایند و مقرر است میدان اش را بسی فراخ تر بگیرند تا خرافات و مشغولیات عوامانه در اعماق بیش تری نفوذ کند و علافان بیش تری را به خود بخواند!!! در وضعیت فعلی پاسخ به این سئوال که چرا از این شاه شجاع که حتی روزی را بدون جنگ با پدر و برادر و حاکم اصفهان و آذربایجان و غیره نگذرانده، خنجر و شمشیر و کارد آشپزخانه و قاشق غذا خوری و نعل و تازیانه ی اسب و سیخونک الاغی به دست نیامده، بسیار آسان می نماید، زیرا منصفانه است قبول کنیم از سلطان بی خانه و سر پناه، که چون کارتن خواب های کنونی پیوسته در هوای بهشتی شیراز، زیر آسمان گذران می کرده، نمی تواند لوازم منزل به جای مانده باشد!!! این است گوشه ای از آن ستیز متعفن و مضحک که در دو سه قرن گذشته با عقل و منطق و آگاهی ملتی به راه انداخته اند و مدعیان آگاهی و علم امروز هم، همان اراجیف مجعول و تازه ساز را در دانش نامه ها، بدون اندک تاملی در این گونه تولیدات بی صاحب و بها، تجدید تولید می کنند؟!!! اگر در شرایط و با عوامل کنونی نمی توان حضور تاریخی - سیاسی شاه شجاع را واقعی کرد، پس کسی از میان شیراز و غیر شیرازیان قد علم کند و برای زمانه بنویسد آن تاریخ نویسان آل مظفر و آن شاعرانی که از دست سلاطین آن سلسله جام طلا می گرفته اند، مطلب خود را در زیر کدام سقف می نوشته و از روزگارشان جز اوراق کاغذی، که در هر زمان می توان نوشت، چه مانده است؟ وگرنه بدانید که تمام این حضور اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مرکبی شده، که تا مدخل صفویه برنوشته اند، با باد نادرستی خواهد رفت. اینک ماجرای این فاجعه ی عظیمه ی فرهنگی و تاریخی و هویت شناسانه را که به عنوان رخ دادهای هزاره ی نخست پس از طلوع اسلام، برای مردم ما نویسانده اند، چنین خلاصه کنم: تا آن جا که به مواد و عوارض مادی و قرینه های باستان شناختی، برای اثبات نوسانات اقتصادی و سیاسی تاریخ این سرزمین، از مبدا پوریم تا صفویه مربوط می شود، دست همگان خالی است و چیزی به چشم نمی خورد، ولی برای هر قرن چند مصلح اجتماعی و دانشمند و مورخ و شاعر و کتاب نویس و حکیم به ما بخشیده اند تا در جای کاروان سرا و بازار و حمام و آب انبار و دیگر مظاهر مادی تاریخ به کار بریم!!! این همان قرار دادن لرزان و بی دوام هرم حیات ایرانیان، بر تیزی راس آن است و نشان می دهد که ظاهرا گردش امور تاریخ، در اقلیم ما، خلاف قواعد دوران، معجزه وار و برای عبرت صاحب نظران، از رشد فرهنگی آغاز شده است!!!

دوستانی مرا وادار کردند که من باب حاشیه ای بر زنگ تفریح، در باب دو سنگ نگاره ی بالا، یعنی کتیبه های سر پل ذهاب، که بی هیچ مایه و مدرکی به نقوش آنوبانی در دوران تمدن لولوبئی مشهور شده، توضیح بیش تری بیاورم. نوشته های نقش سمت راست در تصویر بالا قابل خواندن نیست و متن و نوع خط کتیبه ی سمت چپ نیز منتشر نشده و پذیرش های کنونی، در زمره ی شایعات افواهی، مبتنی بر گمان و باز هم برای گم کردن رد پای پوریم است. هیچ یک از این دو نقش برجسته علائم و اعتبار رسمی و خصوصیات کتیبه های کهن را ندارند و در هر دو حجاری، مهاجمان رفتار و شمایل و آرایش و البسه گزیدگان را بر خود نبسته اند. شرح کتیبه ی سمت راست را در ایران شناسی بدون دروغ شماره ی ۱۷ آورده ام و در باب شرح کتیبه ی سمت چپ نیز می توان گفت  با کار خام و آماتوری رو به روییم که رخ داد ایلغاری خشن را ثبت کرده است. در تصاویر سمت چپ مرد مهاجم فاقد ژست ها و وقار معمول سرداران و حاکمین حاضر در نقوش کهن است. کمانی را ناشیانه بر دوش دارد و با دستی چماق و با دست دیگر تبری برداشته است. زن مقابل او، که حلقه ی اتحاد به مرد عرضه می کند، بر کتف خود مقداری وسایل نظامی می برد که در ظاهر تبر و تخماق هایی کوچک اند. آن چه جای تامل دارد، نقش ستاره ی چهار پری است که برفراز سر مرد در کتیبه ی سمت چپ و همان نقش بر گردن آویز مهاجم کتیبه ی سمت راست قرار دارد. متعلق کردن نقش این ستاره به نمایه های شناخته شده ی بین النهرین آسان نیست و نظیر دیگری ندارد، مگر این که آن را نمایه ی نخستین و قدیمی ستاره ی داوود بگیریم، به خصوص که زن و مرد کتیبه ی سمت چپ را نیز می توان الگوی استر و مرد خای برپا کننده ی پوریم گرفت. در این کتیبه نیز نکته ی مهم، پوشش سر تمامی اسیران با نوعی کلاه است که در مورد نخستین اسیر، سقف مسطح و تاج گونه ای دارد. شاید حکاک به این ترتیب مقام او را در میان دیگر اسیران متمایز و ممتاز کرده است. به گمان من هر دو نقش سر پل ذهاب، گزارشی شتاب زده و آماتور از ماجرای پوریم است که محل حکاکی دور از دید و غیر قابل دست رس آن، نشانه ای است که مردمی در کوه پناه گرفته و سرانجام جان به در نبرده، کوشیده اند تا اجرای سفاکی ویژه ای را برای آیندگان ثبت کنند. اگر کتیبه ی بیستون را گزارش رسمی و با شکوه از تجاوز داریوش به بومیان منطقه بدانیم، کتیبه های سر پل زهاب گزارش غیر رسمی و مردمی و با صراحت بیش تر و نمایشی عریان تر از اوباشگری های همان متجاوزین و در سطح پوریم است.

حالا به موقعیت جغرافیایی کتیبه به اصطلاح آنوبانی در بالا و به آن مغاره هایی توجه کنید که معمولا از داخل به هم مرتبط اند و قابل پذیرش است که مامن موقت فراریانی بوده باشد، فراریانی که به ظاهر در میان آن ها هنرمندانی صاحب مسئولیت نیز بوده اند. کسانی که در حال گریز و در آن شرایط دشوار محیط، که استقرار ساده بر آن تیغه ی سنگی را نیز هولناک می کرده است و بی شک با حد اقل لوازم، وظیفه ی گزارش و ثبت اوضاع عمومی سرزمین شان را فراموش نکرده اند. هر صاحب خرد معمول نیز در می یابد که این کتیبه و نیز نوع حجاری و موقعیت بسیار دور از دست رس آن، تنها برای اعلام به آینده و از سوی یک نیروی کم توان آماده شده و از هیچ سمت و با هیچ دلیل نمی تواند وسیله ی ابراز قدرت از سوی حاکمی در بین النهرین معرفی شود که مجموعه ی حجاری های آن ها، چون تابلوهای کلاسیک زمان ما با شکوه و ارزشمندند! 

 

اما هنوز نکته ای باقی است: در ۸ تصویری که این جا و آن جا از کتیبه ی به اصطلاح آنوبنی در پل زهاب دیده ام، علی رغم برخی بد ذوقی ها در گرته برداری، همه جا نقش فراز سر مرد، ستاره ای ۴ پر است، که امروز در آرم اتحادیه ی نظامی اروپا، ناتو، نیز منعکس می بینیم. با اشاره هایی از جمله از زبان «کوستلر»، شاید بتوان مدعی شد که این ستاره چهار پر نخستین نما و الگوی ستاره ی داود نزد یهودیان بوده است. اما در تصویر سمت چپ، همین کتیبه را می بینیم که کودکان نان خور کنیسه، به خیال خودشان برای محو رد پای تعویض ستاره ی فراز سر اهورا مزدا در کتیبه ی بیستون و ایجاد اغتشاش، به جای ستاره ی چهار پر، جاعلانه و احمقانه، ستاره هشت پر شمش را قرار داده اند!!!! آن ها و اربابان شان ظاهرا به دشواری و پس از بی آبرویی کامل بین المللی در خواهند یافت که آن دوران سروری ایران و اسلام و شرق شناسی، بدون بازگشت سپری شده و امروز کم ترین تحرک آن ها زیر نظر جوانان هوشیار و مردم هوشیار و بد بین شده ی منطقه می گذرد. 

پس اینک به بررسی خویش از تخت جمشید بازگردم. بار دیگر بنویسم که تعیین تکلیف با تخت جمشید نخستین مایه ی دانایی درباره ی تاریخ ایران است. زیرا تمام دروغ و حقه بازی و شالتاق و شارلاتانی و شیادی ها در موضوع تاریخ ایران، از این مخروبه ها آغاز می شود و ویران کردن اطلاعات موجود درباره ی این مجموعه، چنان که پیش تر هم اشاره آوردم، تلنگر به آجر نخستین است تا جور چینی ناشیانه ی کنونی درباره ی تاریخ ایران را یکی یکی بر هم خراب کند، منظری نو از هستی و هویت عمومی این خطه بسازد و پرده از قتل عام پوریم و عواقب ضد تمدنی آن بردارد، که تحقق آرزوهای بشری را، لااقل یک هزاره به تعویق انداخت. شناسایی بی تعصب و دقیق تخت جمشید، در عین حال به معنای آشنایی درست با آن مجموعه هخامنشی نام است که بنیان گذاران تمدن و توانایی وسازمان دهندگان موجودیت ملی ما معرفی شده اند و بر مبنای آن چه تاکنون شنیده ایم، پایه گذار تخت جمشید را باید که داریوش بشناسیم. مطلبی که در یادداشت های بعد بطلان مطلق آن را اثبات خواهم کرد. (ادامه دارد)              

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در پنجشنبه ششم اردیبهشت 1386 و ساعت 15:0
ارسال شده در پنجشنبه، ۰۶ اردیبهشت ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۵:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان