ایران شناسی بدون دروغ، 51




این تصویر برای سهولت در پیدا کردن جایگاه و پوشش و حالت چهره ی اسیران ، تا پایان این بررسی ثابت خواهد ماند.

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۵۱

آن لکه ننگی که بر سیمای ایران شناسی دست ساخت یهودیان نشاندم، تعویض نقش کهنی در کتیبه بیستون، با لوگویی از خدایان بین النهرین به نام خدای خورشید را، در دوران جدید، برملا کردم و آشکارترین مارک و مهر جعل را بر تمام اوراق ایران و باستان شناسی موجود گذاردم، به قصد این بود تا نشان دهم که باقی و برجا ماندن آن نقش کهن، در رسوایی کامل تاریخ نویسی نوع کنیسه و کلیسایی ایران چندان موثر بوده است که تلاش فوق طاقت برای حذف و جا به جایی آن، در چنان ارتفاع هولناکی را موجه و ضرور دیده اند! آیا در جای این «شمش» وصله شده ی کنونی، کدام نشانه ی دینی و قومی و اعتقادی دیگر نشسته بود، که خود را به چنین تعویض بس دشواری مجبور کرده اند؟!! ساده ترین و سالم ترین پاسخ این سئوال، از آن که سراپای ایران شناسی موجود را در قبضه و انحصار یهودیان می بینیم، این است که گمان کنیم باقی گذاردن نقش اصلی فراز کلاه به اصطلاح اهورا مزدا، تنها می توانست مستندی علیه تلقینات یهود درباره ی تاریخ ایران و نشانی از حضور آنان در آثار دوران و دولت هخامنشیان باشد.

این یک کتیبه و نگاره ی کهن آشوری است از شلمانصر سوم، که «یاهو»، پسر «عمری»، پادشاه اورشلیم در برابر او به خاک افتاده است. به موی سر و ریش و لباس شلمانصر سوم و به آن نشان اهورامزدا و گردونه ی خورشید در این حجاری نگاه کنید تا به وسعت تقلید از تمدن بین النهرین، در نمایشات هخامنشی پی ببرید.

توجه به نکات زیر معلوم می کند که قطعا در جای شمش کنونی، نقش کهن تری قرار داشته است، زیرا گمان افزودن این نقش، در دوران کهن، نیازی به این معرق تراشی و جا گذاری بسیار دشوار و معیوب در آن ارتفاع را نداشته و افزودن هر نقشی، بر سطح صاف سنگ، در زمان نقر کتیبه بی هیچ زحمتی میسر بوده است، پس چنین جا سازی دشواری، از نظرگاه فنی، تنها زمانی غیر قابل اجتناب می شود، که موضوع تعویض در میان باشد، نه تغییر.

جز نمودار به اصطلاح اهورامزدا در بیستون، دیگر سمبل های معدودی که از مرد بال دار در مقابر هخامنشی و در تخت جمشید تراشیده اند، افزوده ای بر فراز کلاه مرد سرنشین بال ها ندارد!!! این مطلب، حتی اگر فرض را بر کهن بودن این تبدیل و یا تغییر بگیریم، بر پیچیدگی شناخت علت وصله کردن سمبل «شمش» بر اهورا مزدای بیستون می افزاید و تنها به این حدس میدان می دهد که بگوییم لابد میان برداشت و بیان از اهورامزدا، در دوران داریوش و خشایارشا، تفاوت هایی به وجود آمده است!!!

اگر دیگر نمادهای بال دار به اصطلاح اهورامزدا، که بسیار اندک است و تنها در چند مقبره و دیوار و درگاه تخت جمشید دیده ایم، چنین نقش و نمایه ای را ندارند و حضور داریوش در مجموعه تخت جمشید و بسیاری از کتیبه های او نیز، چنان که بررسی خواهم کرد، قابل تایید نیست و اگر این نقش را قدیمی بگیریم، پس منطقا نتیجه می گیریم که آن اهورا مزدای بال دار زمان داریوش، که نقش شمش را بر تاج خود قرار می داده، باید به باور دیگری جز زردشتیگری تازه ساز کنونی متعلق بوده باشد!!! این درست است که کار وصله کردن سنگ برای پوشاندن عیوب، در دیگر آثار آن روزگار نیز در مواردی دیده شده، اما انجام چنین تعمیراتی چنان به استادی انجام می گرفته است که هم اینک و پس از گذشت این همه زمان، تشخیص موضع آن ها در غالب موارد به سختی ممکن است، اما با اندک دقتی در این وصله ی فراز کلاه اهورامزدا در می یابیم که در این مورد، احتمالا به سبب دشواری عملیات، کار جا گذاری وصله بسیار ناشیانه و شلخته وار انجام شده، به صورتی که قالب گیری آن دقیق و با سطح اصلی سنگ همرو نیست و در زمان جا اندازی، اطراف وصله و حتی قسمت بالای کلاه به اصطلاح اهورا مزدا را، خرد کرده اند، چنان که آثار مانده از این خرد شدگی بر بالای کلاه و نیز قسمت زیرین گردونه ی شمش، بسیار تازه است!!! امری که به تنهایی جدید بودن کار تعویض نقش فرازین اهورا مزدای بیستون را اثبات می کند.

این تصویر را از یادداشت قبل برای سهولت رجوع، دوباره منتقل کردم تا ملاحظه کنید بخشی از تخریب کلاه و لوگوی شمش، ناشی از جا زدن دشوار و شتاب زده ی آن، به میزانی جدید است که ریختگی های سنگ از آن کاملا تازه می نماید. به ناهمواری لوگو نسبت به سطح اصلی سنگ دقت کنید
که در لبه ی پایینی سمت راست، حتی سایه ی اضافی ایجاد کرده است.

با این همه و حتی اگر این تعویض مارک را کهن نیز بیانگاریم، آن گاه سئوال بی پاسخ تاریخی دیگری سر بر می آورد که بر مبنای چه سیاست و صلاح و مصلحتی، پس از دازیوش، به حذف شناسه اصلی و تاج گونه ی فراز اهورا مزدا، در دیگر سمبل های او، رای داده اند؟!!! سئوالی که تا زمان دریافت پاسخی روشن، برای اهورامزدای مورد پرستش زردشتیان قلابی و جدید الظهور، ناگزیر دو هویت کاملا جداگانه تعریف می کند و می تراشد.

 

 

 

 

این هم کتیبه ی آرامی بار راکاب در زنجیرلی ترکیه، همان نیلوفر در دست و موهای فر زده ی سر و ریش و خدمه ی با مگس پران و نقش اهورا مزدا و گردونه ی خورشید و غیره، که یکی از منابع برداشت تمام اجزایی را معرفی می کند که اصطلاحا و از فرط دست تنگی، هنر هخامنشی تبلیغ می کنند!!!

در سمت راست این دو حجاری فوق ممتاز، اسرحدون را می بینید با مجموعه ای از لوگوی باورهای بین النهرین و از جمله گردونه ی خورشید و سمت چپ نقش آشور نصیرپال دوم است با تمام آرایه هایی که داریوش حتی عصای دست اش در حجاری تخت جمشید را، از او قرض گرفته است!!!

این هم گردونه ی خورشید بر فراز چهره ی خدایی از شوش، درسمت راست و در سمت چپ حجاری صورت ملی - شیپاک با شمشی بر فراز کلاه باز هم از شوش.

این جا و در این مجموعه حجاری های بین النهرین، که هنوز بخش مختصری از آن هاست، کاربرد وسیع و مکرر نقش شمش را در بین النهرین و شوش شاهدیم و می بینیم که تمام اجزاء هویت هخامنشی، از موی سر و ریش و گل و عصای دست و بخور دان و اهورا مزدا و خدمه ی پرده دار و خط و زبان و منشی و حجار و آجر پز و قالب گیر و خشت زن و غیره که در هرکجا مصور و یا نوشته شده، عاریه ای است و امپراتوران بی نشانه ی هخامنشی، آرایه های قرضی دیگران را، با ژست های قلابی متفرعنانه، به خود بسته اند!!! چنان که در پله های بنای نیمه تمام آپادانا، سینمای مضحکی از تصاویر سنگی به راه انداخته اند که گویا ملل مغلوب برای آنان در حال هدیه بردن اند؟!!!! آیا به جا نیست که خود را از زیر این آوار دروغ نجات دهیم که یهودیان به صورت واریز دیوار شکسته ای، با نام تاریخ ایران باستان، بر پیکره ی این مردم سرازیر کرده و راه نفس کشیدن آزاد را بر آن ها بسته اند؟!!!

باری به دیدار از کتیبه ی بیستون و شناسایی نقش قهرمانان ایران کهن بازگردم. تصویر بالا از چیژتخمه ی ساگارتی است، که نمی دانیم به کدام قسمت ایران اشاره می کند. همین قدر از این شمایل در می یابیم که او سرداری خوب صورت و بسیار جوان است که نبرد علیه تجاوز داریوش در قسمتی از این سرزمین را هدایت می کرده است. بینی مردانه و با خطوط و زوایای به قاعده، ابروان قوس دار، چهره ی شاداب، چشمان درشت و بشاش، اسکلت صورت استوار، لبخند دزدیده و آرامش آشکار، سیمای او را در حد الهه ای بی عیب و قهرمان از خود گذشته ای نشان می دهد که قرار گرفتن در صف اسارت، بر ابهت او افزوده است. اینک بخوانیم که داریوش در باب او چه نویسانده است:

داریوش شاه می گوید: «مردی به نام چیژتخمه، یک اسگرتی، بر ضد من شورش کرد، او به مردم چنین گفت: «من در اسگرتی شاه هستم، از خاندان هوخشتره»، سپس، من سپاهی پارسی و مادی فرستادم، یک ماد به نام تخمسپاده، بنده ی من، او را سردار سپاه کردم، با ایشان چنین گفتم: «بروید، این مردم یاغی را که مرا نمی خوانند درهم بکوبید»، آن گاه تخمسپاده با سپاه به راه افتاد، با چیژتخمه نبرد کرد، اهوره مزدا مرا پایید، به خواست اهوره مزدا، سپاه من سپاه شورشیان را شکست داد و چیژتخمه را دستگیر کرد، او را به سوی من آوردند، آن گاه، من بینی و گوش هایش را بریدم و یک چشم اش را درآوردم، در درگاه من، او زنجیر شده به نمایش گذاشته شد، تمام مردم او را دیدند، سپس در اربئیلا تیر به مقعد او فرو کردم». (پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۳۴)

چند مطلب در این شرح، موجب حیرت بسیار است. نخست شباهت کامل سفال صورت این چیژتخمه ی اسگرتی با فرورتی مادی پیشین، که در عین حال با شباهت دیگری در ادعای هر دوی آن ها در این باب که از پشت هوخشتره اند، توام می شود و گرچه برش عمیق فرهنگی ناشی از پوریم اینک چیزی از مفهوم هوخشتره و اسگرتی و ماد و فرورتی و چیژتخم و از این قبیل اسامی به یاد روزگار ما نمی آورد، اما بنا بر این مقدمات، ناگزیریم که اسگرتی را بخشی از ماد و یا ماد را قسمتی از اسگرتی بدانیم زیرا که نام هوخشتره برای مردم هر دو منطقه محرک خیزش علیه داریوش بوده است. این که سرداران نوخاسته از میان اقوام ایران کهن، که قصد سازمان دادن دفاع و مقاومت علیه داریوش داشته اند، خود را به اسامی معینی، از نبونئید بابلی و ایمنی ایلامی و هوخشتره مادی و اسگرتی و حتی بردیا پسر کورش منتسب و متصل کرده اند، نشان می دهد که مردم مستقر در این مناطق مقاومت و خیزش، نسبت به مسئولان سیاسی مقدم بر داریوش، دیدگاه مثبتی داشته، بازگشت به آرامش روزگار آنان را آرزو می کرده و تبعیت از پیروان و بستگان شان را واجب می شمرده اند و اگر مطابق و بر مبنای آن چه اسناد یهود هم پذیرفته و پیش تر بررسی کرده ام، فرزندان کورش، کمبوجیه و بردیا را نیز، خلاف پدر، در موضع مخالفت با یهودیان بگیریم، پس تمام این ایستادگی علیه داریوش را، می توان ستیزه با استیلای یهودیان گرفت. آن گاه به عجیب ترین وجه اشتراک در باب این دو قهرمان ایران کهن، چیژتخمه ی اسگرتی و فرورتی مادی می رسیم که سرنوشت یکسان و پر از انتقام جویی و درنده خویی است که داریوش در باب هر دو نفر به صورت کندن چشم و بریدن گوش و دماغ و نمایش بدن مثله و صورت بدشکل شده ی آن ها به مردم و سرانجام نشاندشان بر تیر اعمال می کند! آیا در این جا هم خوب صورتی چیژتخم را محرک داریوش روان پریش در این وحشیگری ابوغریبی بگیریم یا او را نسبت به مدعیان پیمودن راه هوخشتره نامی، که از پیشینه تاریخی او جز همین ذکر در کتیبه بیستون خبری نداریم، سخت گیرتر بدانیم؟!! در این صورت آیا قهرمانان و مردم این سرزمین ماد و اسگرتی، خلاف توهم کنونی که خطه ی پرورش دهنده و مهد کورش می نویسند، از سرسخت ترین دشمنان کورش و داریوش و به طور کلی مهاجمان هخامنشی نمی شوند؟!!! (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در شنبه بیست و پنجم فروردین 1386 و ساعت 23:30
ارسال شده در شنبه، ۲۵ فروردین ماه ۱۳۸۶ ساعت ۲۲:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان