ایران شناسی بدون دروغ، 44

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۴۴

در این مباحث جدید که با عنوان «ایران شناسی بدون دروغ» عرضه می شود، مقصود رسیدن به این پذیرش نهایی است، که از اجرای پروژه ی پلید پوریم تا طلوع اسلام، آثار حضور مجرد آدمی، و از پی اسلام تا ظهور صفویه، نشانه ای از حضور قدرتمند و نوساز و تولیدگر انسان در جغرافیای ایران دیده نمی شود. رسیدگی به زوایای مختلف و رد ادعاهایی که به صورت های گوناگون و با عرضه کوهی از مدارک مجعول و ناممکن و بدون نشانه، می کوشد تا ایران پس از اسلام را نیز، همانند دوران باستان، تاثیر ناگرفته از رخ داد پوریم و مملو از توانایی های متنوع معرفی کند، سرانجام به چنان نتیجه ی حیرت آوری خواهد رسید که همانند زلزله ای عظیم از حقیقت، مخروبه های برآمده از دروغ را از زمین منطقه ی ما پاک خواهد کرد و تا آن مرحله هنوز یادداشت های دیگری در پیش است که به مدد الهی در نصب آن ها سریع تر خواهم بود.

پیش از این، مختصرا با گستره بی پایان اندیشمندی هنرمندانه و قدرت تولید ماورای استادانه و دست رسی به تکنیک های فوق عالی، به خصوص در طراحی های اولیه ی خیال انگیز و در صنعت ذوب و آلیاژبندی و قالب گیری و ریخته گری فلز و ساخت سفال و زینت آلات زنانه ی ممتاز، در شرق میانه ی ماقبل پوریم، در محدوده ی بس کوچک یک یادداشت وبلاگی و ارائه ی معدودی تصویر آشنا شدیم و آن گاه معلوم مان شد که هیچ نمونه ی غیر مجعولی نداریم و نمی شناسیم که تولید آن را بتوان به دوران معروف به «ایران باستان» منتسب کرد و اینک به پس از طلوع اسلام در ایران وارد می شوم تا اثبات شود فقدان زیربناهای ضرور، دراثر آسیب عمیق وارد آمده در پوریم، ارتباطات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را چنان ناممکن کرد که ایران اسلامی نیز تا مدت هزار سال در تمدن و فرهنگ جهان نمایش حضور ندارد و تا ظهور صفویه اثری از تحرک و تجمع و تولید و توزیع در اقتصاد، ردی از مدیریت مسلط سیاسی و به طور طبیعی تظاهری از نمایشات فرهنگی، جز جعلیاتی آمیخته به وهم دیده نمی شود و از آن که مباحث پیشین را بر پایه ی یک منبع رسمی کشوری قرار داده بودم، ادامه ی آن را نیز بر اساس داده های همان منبع، یعنی کتاب «۷۰۰۰ سال هنر ایران» دنبال می کنم. در این مرحله لازم می بینم اضافه کنم که این کاتالوک و کتاب، از نظر انتخاب تصاویر و تهیه ی متن به طور کامل از اختیار مراکز ایرانی خارج بوده و به خصوص سردبیر و مسئول آن، میشائل آلرام و الیزابت هرمان هر دو از یهودیان مشهور در این گونه امورند!

«اگرچه اسلام به عنوان یک مذهب، از هنر برای ترویج اندیشه ی خود به اندازه ای که مثلا مذهب مسیحی یا مذهب بودایی از آن سود برده اند، به خصوص به دلیل ممنوعیت شمایل نگاری مقدسین، استفاده نکرد، اما اسلام در معماری و در خلق آثار هنری توسط هنرمندان تاثیری به سزا داشته است. حتی اگر یکی از اولویت های هنر اسلامی در یگانگی و وحدت هنری آن نهفته باشد، نمی توان آن را با تک شکلی اشتباه گرفت: هنر اسلامی در مناطق مختلف، خود را از جنبه های گوناگون به اشکال مختلف نشان می دهد. در بین این مناطق ایران، در کلی ترین مفهوم آن، بی شک یکی از مناطق رهبری کننده است». (موزه ی ملی ایران، ۷۰۰۰ سال هنر ایران، ص ۳۳۷، مقاله ی ماریا ویتوریا فونتانا، با نام هنر اوایل دوره ی اسلامی)

این که مترجم و یا مولف این نوشتار، اسلام را از آغاز نه دین، که مذهب معرفی می کند، نشانه ی روشنی بر سرسری انگاری این گونه بررسی های آبکی است و رقیق تر از آن، مطلبی است که قلم زن متن فوق در باب رهبری ایرانیان در رشد پدیده های هنری - صنعتی مسلمین ادعا می کند!!! پس از این اظهار نظر است که خواننده تهییج می شود تا با نشانه ها و نمونه های قابل لمس و دیدار و اثبات کننده این سرکردگی ایرانیان در هنر اسلامی، آشنا شود.

«پس از دوران اولیه ی اسلام که سال هایی پر از جنگ و نبرد بود ، در دوران فتح و فیروزی، فرهنگی نو متبلور گردید که جای گزین ارزش های پیشین نشد بل که محتوا و اشکال بیان آن ها را، تا جایی که مفید به نظر می رسیدند، پذیرفت. دو محدوده ی فرهنگی وسیعی که اسلام، از ابتدا با جنگ و سپس با برنامه ریزی - بازسازی، با آنان ارتباط برقرار کرد، در غرب فرهنگ بیزانسی و در شرق فرهنگ ساسانی بود». (موزه ی ملی ایران، ۷۰۰۰ سال هنر ایران، ص ۳۳۷، مقاله ی ماریا ویتوریا فونتانا، با نام هنر اوایل دوره ی اسلامی)

چند سطر بالا، که برابر معمول و این بار به بهانه ی شناخت هنر ایران دوران اسلامی، مشغول ساخت صحنه های جنگ و ستیز و شمشیر کشی در شرق و غرب جهان اسلام است، در وجه دیگر و بدون توجه به آثار معماری کهن اسلامی، نظیر مسجد بنی امیه در دمشق، قصد کرده است تا هنر اسلامی را به طور عموم وامدار همسایگان خود بگوید و مسلمین را کپی کشان دارایی دیگران بشناساند. در یادداشت پیشین با آن نمونه هایی آشنا شدیم که بر سبیل تفنن و بدون ارائه ی ادله ی فنی و باستان شناختی ، هنر ساسانی خوانده شده اند: تنگ و بشقاب های بی نوشته و نشانی که حتی یکی از آن ها در حوزه ایران به دست نیامده و پیش تر آورده بودم که گیرشمن، به اصطلاح معروف ترین هنر شناس دوران باستان ایران، ظروف فلزی بی جهت منسوب به ساسانیان را، یافته هایی از کوه های اورال خوانده بود و برای تغییر ذائقه در شیوه های نشاط، مناسب می بینم با متن زیر هم آشنا شوید که به «لاف در غریبی» و دنباله ی آن، بسیار شبیه شده است.

«سیمگران ظرف های گران بها می ساختند و همراه با زرگران، زینت آلات گوهر نشان برای مردان و زنان ثروتمند و نیز اشخاص عادی می پرداختند. چندین ظرف نقره از دوران ساسانیان هنوز موجود است که در موزه ی بریتانی، ارمیتاژ لنینگرار، کتاب خانه ی ملی پاریس و موزه ی هنری متروپلیتن نیویورک نگاهداری می شود. نقوش این ظروف همواره مرکب است از تصویر شاهان و اصلمندان در شکار و در آن ها حیوانات با ذوق و کام یابی بیش تری رسم شده اند، تا انسان ها. سکه های ساسانیان، مثلا سکه های شاپور اول، گاه در زیبایی با سکه های رومی برابر بود. حتی کتاب های دوران ساسانی را می توان جزو آثار هنری به شمار آورد. بنا بر روایات، هنگامی که کتاب های مانی را در ملاء عام می سوزاندند، قطعات طلا و نقره ی جلد آن ها ذوب می شد و بر زمین می چکید. مواد اولیه ی قیمتی در اثاث خانه ی دوران ساسانی نیز به کار می رفت. خسرو اول یک میز طلای گوهرآگین داشت. خسرو دوم برای ناجی خود امپراتور ماد ریکیوس میزی از کهربا ساخت که با پایه های طلای گوهر نشان استوار بود». (علی اکبر سرفراز، بهمن فیروزمندی، باستان شناسی و هنر دوران تاریخی، ص۳۰۱)

حتی قصه ی شاه پریان نیز چنین ساده انگارانه تعریف نمی شود. این جا و بدون ارائه ی گوشه ای از یک پایه ی آن، چنان از میز طلای گوهر نشان خسرو اول سخن گفته اند که گمان می رود کتاب شان را بر همان میز تحریر کرده اند و امپراتوری از روم را معرفی می کنند که از پرسش درباره ی او، بدان علت که بیم دارم به سبب شباهت نام، مدعی شوند از وابستگان خونی به امپراتوران ماد در ایران بوده است، صرف نظر می کنم ولی به هیچ قیمتی زیر بار این اطلاع تازه نمی روم که شاپور اول به صلاح دید ایزدان با سنگ کشته شده را، در این جا صاحب سکه هایی برتر از نوع رومی آن بدانند!!! اگر می توان اثبات کرد که در دورانی دو هزار ساله در اندازه ی خلق سنجاق سر زنانه ای، ابداع و اهتمام هنری، به سبب عواقب و اثرات بنیان کن پوریم صورت نگرفته، پس تمام آن اسامی که به هر صورتی در باب هنر ایران باستان و یا هنر ایران اسلامی سخن ساخته اند، دانسته و نادانسته و خواسته و ناخواسته در دمت منافع یهود بوده اند تا ماجرا و آسیب های پوریم را مخفی نگهدارد.

«تاثیر الگوهای ایرانی بر روی هنر آغاز اسلام هم در محدوده ی معماری و هم در حوزه ی هنرهای زیبا، فوق العاده بوده است. تلاش هایی که در ایران انجام می گرفت همه با نوسازی ساختار جدید دولتی در زمان عباسیان و مراسم و آیین هایی که لازمه ی حکومت آنان بود، ارتباط داشت. هنر آغاز اسلام در محدوده ی ایران مرهون نهضت های هنری مختلف پیش از اسلام در ایران، از دوره ی هخامنشی تا زمان ساسانیان است». (موزه ی ملی ایران، ۷۰۰۰ سال هنر ایران، ص ۳۳۸، مقاله ی ماریا ویتوریا فونتانا، با نام هنر اوایل دوره ی اسلامی)

در همین یادداشت خواهید دید که از دوران هزار ساله ی ماقبل صفویه در ایران، هنوز یک کاسه ی آب خوری درست نیافته ایم و می دانیم که تنها معماری قابل مشاهده ی بومی از آن دوران دراز، قلاعی خشت و گلی بر بلندی کوه ها است و آن گاه در متن بالا با این ادعا رو به روییم که الگوهای ایرانی در معماری و صنایع ظریفه تاثیری فوق العاده مهم در هنر اسلامی داشته است!!! آیا تلقین کنندگان چنین ماورای دروغ اعجاب آوری، چه لذتی از انتشار اطلاعات به کلی بی پایه در هستی ایرانیان می برده اند؟ اگر این سخنان را از روی نادانی و بی خبری بیانگاریم، از آن که چنین مطالب بیگانه با واقعیت را، در یک کاتولوگ رسمی گرد آوری شده توسط کارشناسان عالی مقام مسائل ایران در اروپا می خوانیم، پس سراپای این ایران شناسی حی و حاضر را باید با شیلنگ شست و به صورت صفحه ی سفیدی برای بازنویسی عالمانه درآورد و اگر عامدانه و آگاهانه برای ما دروغ گفته و نوشته اند، پس ایران شناسی موجود دشمن همه چیز ایرانیان بوده است.

با این دو تصویر که از صفحات ۳۴۱ و ۳۴۴ کتاب «۷۰۰۰ سال هنر ایران» برداشته ام، به حوزه ی معرفی نمونه های هنر پس از اسلام در ایران وارد می شویم، که انوار درخشانی از حقیقت را در راه خواهان آن می تاباند. کتاب در توضیح مربوط به تصویر دست راست، در صفحه ی ۳۴۰ به کوتاهی نوشته است:

«تصویر ۴: پارچه ی ابریشمی، از صومعه ی سن ژوس سورمر، سده ی دهم میلادی، موزه ی لور، بخش اسلامی، شماره ی شیء، ۷۵۰۲. یکی از شاه کارهای هنری منسوجات اسلامی، احتمالا محصول یک کارگاه بافندگی ایرانی در این زمان است. این اثر پارچه ای از ابریشم و کتان است که امروزه در مجموعه ی بخش قدیمی صومعه ی سن ژوس سومر نگهداری می شود. این پارچه بر اساس نوشته ی روی آن، مربوط به نیمه ی اول سال ۹۶۱ میلادی است. بر روی پارچه دو جفت فیل چهره به چهره دیده می شوند و بر روی نوار حاشیه، نقش یک ردیف شترهای باختری بافته شده است. درباره ی پارچه های دوره ی آل بویه بحث ها و مناقشات فراوانی وجود دارد. در اوایل دهه ی هفتاد، نتایج سال یابی کربن ۴۱ نشان داد که برخی از این نمونه ها تقلبی هستند»ّ.

باز دیگر با همان حکایت دیرین مصادره ی هستی دیگران، برای پر کردن چاله ی پر ناشدنی ناشی از قتل عام پوریم مواجهیم. این جا قطعه پارچه ای با متن عربی است که می گویند در صومعه ای در جنوب فرانسه یافته اند و با رذالت لازم در زمره ی آثار هنری ایرانیان در قرن سوم هجری، فهرست می کنند! آیا همین نمونه ی کوچک نشان نمی دهد که اینان قرینه ای برای اثبات هرگونه حضور ایرانیان در جهان اسلام، تا پیش از قرن دهم هجری، یعنی زمان صفویه در اختیار ندارند؟ اشارات مختصر مندرج در توضیحات سر درگم بالا زیر لب تلقین می کند که پارچه ی بازمانده محصولی از کارگاه های نساجی دوران آل بویه است، اما در همان حال از نقش فیل ها و شتران باختری! بر روی آن خبر می دهند. چنین پارچه ای با فیل و شتر و متن عربی، اگر در اساس در زمره ی جعلیات یهودیان نباشد، معلوم نیست چرا مثلا نه در مصر، که در جنگل های شمال ایران بافته شده است؟!!!

«تصویر ۷: صفحه ی اول یک نسخه ی «مقامات حریری». دوره ی مملوکان مصر. ۱۳۳۴ میلادی. وین، کتاب خانه ی ملی. اتریش بخش نسخ خطی. در انتها باید گفت که سهم ایران نه فقط در ایجاد و گسترش هنر اوایل اسلام از اهمیتی به سزا برخوردار بود یل که همچنین نقش ایران در هویت بخشیدن به هنر اسلامی دوران های بعدی نیز ابعادی قابل ملاحظه دارد. یک نمونه ی قابل توجه در این باره، صفحه ی اول یک نسخه ی دست نویس «مقامات حریری» از دوره ی مملوکان مصر است. ترکیب تمام رخ صحنه، حالت کلاسیک و رسمی شاه زاده ی بر تخت نشسته که در دایره ی افراد قرار گرفته و دو پیکر بال دار که شالی بر روی سر شاه زاده نگه داشته اند، همه اجزایی هستند که ریشه در هنر کهن ایرانی ـ آسیای مرکزی دارند». (موزه ی ملی ایران، ۷۰۰۰ سال هنر ایران، ص ۳۴۱)

این هم شرحی بر تصویر سمت چپ، که برگی از کتاب «مقامات حریری» معرفی می کنند، از متون پیچیده و درهم فشرده به زبان عرب که به کلی با این تصویر، که محضری از صورت های مغولی است، بیگانه می نماید زیرا تدوین مقامات حریری را به قرن ششم و پیش از حضور مغول در ایران می دانند! اما قدرت تشخیص کارشناسان هنر اروپا را دریابید که ایرانی بودن این برگ کاغذ رنگ شده را بر اساس نوع «بر تخت نشستن شاه نامه در دایره ی افراد متعدد» قرار داده است! آیا طریقه ای دقیق تر و منطبق تر از این مسخره بازی متعفن، برای آشنا شدن با هویت و حضور ایرانیان سراغ نداشته اند و آیا چنین اطوارهای مضحکی در تدوین مطالب جدی جز از تنگ دستی مفرط در یافتن حداقل مصالح لازم برای بافتن دروغ نام دیگری به خود می گیرد؟!!

اینک به سراغ این دو شیء برویم که در تصویر آن ها در صفحات ۳۵۰ و ۳۴۹ کتاب «۷۰۰۰ سال هنر ایران» درج شده است. یک تنگ و سینی ظاهرا نقره که بر آن ها با خطوط زینتی قرون اولیه ی اسلامی، مطالبی حاوی تعارفات و آرزوهای برکت و سعادت و سلامت و غیره برای دارنده ی آن حک شده است. محل یافتن این دو شیء نیز نامعلوم است و بر هیچ گزارش کشفی اتکا ندارد. زمانی که شرح و تفسیر بر این دو نمونه را در کتاب «۷۰۰۰ سال هنر ایران» می خوانیم، هم از وقاحت برآوردندگان کتاب حیرت زده می شویم و هم اندک تردیدمان در این برداشت مرتفع می شود که باستان شناسی خودی و غیر خودی، از ایران اسلامی پیش از صفویه نیز، همانند دوران معروف به ایران باستان، هیچ شیء قابل اعتنایی کشف نکرده است!

«تنگ با نوشته ای به خط کوفی: آذربایجان؟. سده ی دهم هجری. نقره با تزیینات کنده کاری و قلم سیاه. بلندی ۲۶ سانتی متر. قطر ۱۲ سانتی متر. قطر دهانه ۶/۶ سانتی متر.وزن ۳۶/۹۴۳ گرم. تهران، موزه ملی. شماره ی شیء ۴۱۷۸.
این تنگ بدنه ای گلابی شکل دارد که بر روی پایه ای کوتاه و به بیرون برگشته قرار گرفته است. دهانه ی ظرف به شکل یک چراغ روغنی ناودانی شکل از ویژگی های این ظرف محسوب می شود. دو نوار موازی افقی با متنی به خط کوفی با تکنیک قلم سیاه، تنگ را زینت بخشیده است. در بیرون دو باند، یک نوار طنابی شکل به صورت برجسته دور تا دور ظرف را پوشانده است... این تنگ متعلق به یک سرویس ظروف منحصر به فرد با سبک های مشابه در موزه ی تهران است. بر روی برخی اشیاء این مجموعه نام امیر ابوالعباس ولکین یا والچین یا والجیر نوشته شده است. امیری به این نام در تاریخ ایران شناخته شده نیست، اما در آذربایجان فردی به نام ولکین در منصب کارمند درباری زندگی می کرده است... چنین ظرفی اغلب برای پیش کش به مهمان در نظر گرفته می شد. در دوره ی بحران های اقتصادی یا قحطی، این ظروف گنجینه های با ارزشی بودند که امکان تبدیل آن ها به سکه های رایج وجود داشت. آن چه گفته شد می تواند دلیلی بر تعداد ناچیز نمونه های باقی مانده و یافت شده باشد». (موزه ی ملی ایران، ۷۰۰۰ سال هنر ایران، ص ۳۴۷)

تفسیر مختصر شده ی بالا بر این تنگ، که تقریبا با نوشته های مربوط به سینی مجاور آن، به خصوص در باب محل کشف و تاریخ ساخت برابر است، از نخبه ترین نشانه هایی است که ما را به هدف خود در اثبات این مدعا نزدیک تر می کند که باستان شناسی جهان هیچ شیء قابل اعتنایی در دست ندارد که ساخت آن را به هزاره ی اول طلوع اسلام در ایران منتسب کند. کتاب گرچه آذربایجان را محل کشف شیء می گوید، اما در مقابل آن بهنشان عدم اطمینان علامت سئوال گذارده است. در متن کتیبه سینی جنب این ظرف آب حکاکی شده است: «الامیر ابی العباس ولکین بن هارون مولی امیرالمؤمنین» و چون این دو ظرف را متعلق به یک سرویس تشخیص داده اند، پس مالک تنگ را همان مالک سینی گرفته اند و گرچه بلافاصله اذعان می کنند در تاریخ ایران چنین حاکمی شناخته نیست، اما از آن که در گوشه ای ناشناس حقوق بگیری به نام ولکین در آذربایجان یافته اند، پس بی توجه به عنوان امیر المؤمنین حکاکی شده در ظرف، شیء را به او پیش کش می کنند، تا از این راه احمقانه ی پر پیچ و خم سرانجام این شیء در جزییات وابسته به هنر عرب را، متعلق به دربارهای آذربایجان بدانند!!! آیا این کارشناسان با عظمت هنر ایران، دچار صرع سیاه نشده اند؟!! آن گاه به تاریخ گذاری هر دو ظرف، یعنی قرن دهم هجری می رسیم، که با ظواهر شیء همآهنگ نیست، زیرا که در قرن دهم هجری، نه چنان اسلوبی در ساخت و نه چنان خطی از عرب برای نقش اندازی مرسوم بوده است و از این راه قطعا مطمئن می شویم که تنظیم کاتالک «۷۰۰۰ هزار سال هنر ایران» حاصل کار ناشی و ناشایست ترین هنر شناسان تاریخ ایران است، هرچند در این باب هیچ فاصله ای میان تدارک کنندگان این کتاب و گیرشمن و هر شخص و نام دیگری که درباره ی هنر ایران فرضی گذارده و حرفی زده، وجود ندارد، زیرا در بیش از دو هزار سال فاصله ی میان اجرای پوریم و ظهور صفویه، در سراسر ایران دست ساخته ای هنری وجود ندارد تا شناخت آن به هنر شناس و متخصص محتاج شود! و نهایت شیادی این مفسران هنر در انتهای شرح بالا و در جایی ظاهر می شود که قصد می کنند نایابی نظایر چنین ظروفی در ایران را توضیح دهند: می گویند چنین ظروفی را پس از برچیده شدن سفره به مهمانان می بخشیده اند و تتمه ی آن ها را نیز در قحطی ها و تنگ دستی ها به سکه تبدیل می کرده اند. برای من این منظر که میهمانان دربار، هنگام خروج از بارگاه سلطان، هر کدام سینی و تنگ و کاسه و قاشق و ابریق و بشقابی سیمین در زیر بغل برده باشند، چندان طررب انگیز است که می توانم به حساب مسخرگی مطلق و ذاتی این مفسران و کارشناسان یهودی تاریخ و هنر ایران بگذارم، اما حق دارم سئوال کنم که این میهمانان بر سر هدایای منضم به سفره چه آورده اند که نمونه ای از آن ها باقی نمانده و دیگرز این که آیا در زیر زمین های این همه مراکز دانشگاهی و موزه های اروپا سکه ای سراغ دارند که بر گوشه ای از آن سرگذشت تبدیل اش از سینی به سکه درج شده باشد؟!!

تصویر دو بشقاب بالا و بشقاب سمت راست ردیف زیرین را، که از صفحات ۳۵۵ و ۳۶۰ و ۳۶۱ کتاب «۷۰۰۰ سال هنر ایران» برداشته ام، حاصل کار سفالگران قرن سوم هجری در نیشابور و بشقاب سمت چپ ردیف پایین را اثر دست سفال سازان عراق معرفی کرده اند و از آن که تقریبا ساخت تمامی سفال های سده های نخست اسلامی در ایران را به نیشابور نسبت داده اند تا شابور و شهرش را در تاریخ سر پا کنند، دو یادداشت بعد را به معرفی سفال های نیشابور و گستره ی حقه بازی در معرفی این تولیدات اختصاص داده ام تا به اجرای شیادی همه جانبه در مندرجات این مطالب و عرضه ی تصاویر آن واقف شوید و در عین حال اشاره می کنم که اگر سازندگان آن سفال های کهن پیش از هخامنشیان، که در طراحی و صنعتگری در دورانی متجاوز از پنج هزاره پیش، اعجاب هنر شناسان امروز جهان را برانگیخته اند، در قرن سوم هجری، چنین محصولات از همه بابت معیوبی را بیرون داده اند، که مصور کردن شاخه ی گل و هویت پرنده ای از نظر شناخت حجم و رعایت پرسپکتیو برای نقاش آن نامفهوم بوده و تا این حد به قهقرا رفته اند، پس درست همان که تکرار کنم وسعت و سبعیت قتل عام پوریم پایه های دانایی و صنعت و هنر را در جغرافیای شرق میانه از بیخ و بن و برای لااقل دو هزاره ویران کرده است، اما سخن بر سر این است که همین بشقاب و ده ها نظیر دیگر، که برای عرضه ی آن ها موزه ی اختصاصی ساخته اند و کتاب های تجملی چاپ کرده اند، به دلایلی که عرضه خواهم کرد، یکسره ساخت جدید و مجعول اند. دین ترتیب با قاطعیت تمام می توانیم بار دیگر توجه دهیم که هیچ موزه ای در جهان دست ساخته ای از ایران اسلامی تا رمان صفویه در اختیار ندارد که با ادله ای سالم زمان بندی آن قابل اثبات باشد. آیا کتاب «هنر دربارهای ایران« سود آور را به یاد می آورید که هنر اسلامی ایران را با معرفی مینیاتورهای مغولی آغاز کرده بود؟!! (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در شنبه چهارم فروردین 1386 و ساعت 16:30
ارسال شده در شنبه، ۰۴ فروردین ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۶:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان