ایران شناسی بدون دروغ، 43

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۴۳

 

 

پس از بررسی و عرضه ی چند نمونه مختصر از مانده های بومیان کهن ایران ماقبل هخامنشی، که معرف هستی انحصاری و فرهنگ ممتاز شرق میانه ماقبل هجوم هخامنشیان بود؛ به دورانی وارد می شوم که تنها به سبب پیدایش خط میخی داریوشی، نادانانی با عنوان ایران شناس و بوزینگانی به نام باستان پرست، بی اعتنا به دست آوردهای صنعتی - هنری پیشین، دوران آغازین تاریخ و تمدن ایرانیان نامیده اند!!! بی شرمی این گروه دروغ باف تا چنان مرتبه ای صعود می کند که حتی خط کهن ایلامی ۲۰۰۰ سال مقدم بر خط میخی داریوشی را، گرچه در روابط فرهنگی - سیاسی داخلی هخامنشی نیز وسیعا کاربرد داشته، نادیده می گیرند و از یاد می برند که بی استعانت از خط و زبان ایلامی، خط محدود میخی داریوشی، به علت ساخت جدید خود، قابل فهم نبوده و اگر همه جا در کتیبه های اصلی هخامنشی، خط میخی داریوشی را با خط کهن ایلامی و بابلی همراه می بینیم، جز این نیست که آن خط های کهن، خط میخی داریوشی ناشناس را قابل خواندن می کرده اند. این عالی ترین کلید برای رد اصالت کتیبه هایی است که تنها با خط میخی داریوشی یافته اند و ابزاری است تا به سادگی، همراه ادله های تکمیلی دیگر، جاعلانه بودن کتیبه های تک زبانه ی هخامنشی و به خصوص چهار کتیبه ی همسان منتسب به داریوش سوم را اعلام کنم که کرونولوژی سلسله ی هخامنشی را معرفی می کند. درعین حال چنین واقعیتی قطعا به این معنا نیست که تمام کتیبه های سه زبانه هخامنشی را اصیل بدانیم. این مطلب و مبحث بسیار آموزنده ای است که به خواست خداوند در آخرین بخش ساسانیان، اگر اجازه ی انتشار یابد، و یا در مقدمه ی ورود به مباحث مستقل پوریم، در ادامه ی همین یادداشت ها، با تفصیل تمام ارائه خواهم کرد.

«بر اساس آگاهی های کنونی ما، هنر هخامنشی، هنر رسمی قلمرو هخامنشیان است که برای توجیه و تحلیل حکومت، به دستور پادشاه خلق می شد. به همین دلیل، از هنر معماری تا هنر در ابعاد کوچک، باید خواسته های پادشاه را از هر جهت، هم در حوزه ی هنری و هم در محدوده ی خصوصی وی برآورده می ساخت. تبدیل اندیشه به اثر هنری، وظیفه ی کارمندان درباری عالی رتبه ای بود که مستقیما تحت نظارت پادشاه به عنوان راس هرم قدرت قرر داشتند. هنرمندان و پیشه ورانی که به کار گمارده می شدند احتمالا از مناطق مختلف سر زمین های پهناور هخامنشیان اعزام می شدند. گذشته از هنر درباری، اطلاعاتی نیز درباره ی هنر و زندگی روزمره ی مردم عادی به دست ما رسیده است. البته حجم این اطلاعات چندان قابل توجه نیست، چرا که خانه ها معمولا از خشت خام خشک شده در هوای آزاد ساخته می شدند و از آن جا که در مکان های مسکونی انتظار کشف یافته های جالب توجهی نمی رود، معمولا این بخش ها در کاوش های باستان شناسی از زیر خاک بیرون آورده نمی شوند... اشیاء مربوط به زندگی روزمره که در کاوش ها به دست می آیند، شامل سفال های کاربردی، ابزار پیشه و سلاح هستند که از نظر پژوهش های مردم شناختی حائز اهمیت هستند ولی از جنبه ی هنری ارزش چندانی ندارند». (اریکا بلایبتروی، ۷۰۰۰ سال هنر ایران، مقاله ی هنر هخامنشی، ص ۲۰۹)

حتی اگر بر تمام یافته ها و نیز دست ساخته های جدیدی که به نام هنر هخامنشی قالب می کنند، مهر اصالت زنیم؛ باز با مراجعه به مختصات آن ها و منطبق با برآورد بلایبتروی، ارزش هنری ندارند و فقط نمونه هایی از تولیدات صنعتی هستند که تقریبا می توان گفت یا به طور کامل نوساخته هایی جاعلانه در دوران جدید و یا مانده هایی از مردم و اقوام و بومیان ایران کهن اند که به سود هخامنشیان مصادره شده است. بلایبتروی معترف است که نمونه های هنر هخامنشی به تبعیت از فرامین و امیال شاه و به دست کارمندان درباری تهیه می شد. این توصیف از دهان یک کارشناس هنر، با معنای فقدان کامل نشانه های خلاقیت هنرمندانه و انزوای کامل حکومتی، در زمان مورد بحث برابر می شود؛ زیرا خروج نخبگان فرهنگی از نمایشات اقتدار هر مجتمع سیاسی، به معنای منفور بودن آن مرکزیت است. بلایبتروی در عین حال تذکر می دهد که در میان نمونه های یافت شده در محیط های زندگی عادی و عمومی، اشیاء ارزشمند نبوده است. آن گاه اگر این هستی بی جلای مردم معمول در دوران هخامنشی را، با دست ساخته های مصرفی شکوهمند منازل مردم ماقبل هخامنشی، چون تجمع های جیرفت و سیلک و حسنلو و مارلیک و تل باکون و شهداد و شوش و ایلام مقایسه کنیم، معلوم می شود که احتمالا مردم زمان هخامنشیان، فرصت ابراز هنرمندی در زندگی روزمره را، به سبب ستیز مداوم و مستمر با متجاوزان هخامنشی اجیر یهودیان نداشته اند!

این دو ظرف را در اندازه ای سمبل هنر هخامنشی و با ارزش ترین اشیاء به یادگار مانده از آن دوران می دانند، که ریتون با نقش شیر را، هم بر روی جلد و هم داخل کتاب ۷۰۰۰ سال هنر ایران چاپ کرده اند!!! اما این ها دو ظرف صنعتی نوسازند که کم ترین اثری از خلاقیت هنری، از آن دست که در گاو سفالین و یا عقاب بشقاب زیویه دیده می شد، بر خود ندارند، دیگر مراجع رسمی معرفی هنر هخامنشی آن ها را به هیچ شمرده و در زمره ی مجعولات مسلم منتسب به هخامنشیان ذکر کرده اند.

«با توجه به وفور آثار فلزی موجود در بازار عتیقه طی قرن بیستم، فشارهای وارده از جانب دلالان آثار باستانی، مجموعه داران و موزه ها و همچنین کمی آثار به دست آمده از حفاری های رسمی، موضوع جعل آثار فلزی ایران باستان برای کلیه ی موزه ها امری عادی به شمار می آید... سه نمونه شیء ساخته شده از طلا که عبارت اند از یک جفت دستگیره ی حیوان نما و ساغری که انتهای آن به شکل سر قوچ است، در گذشته به عنوان نمونه هایی از فلز کاری هخامنشی منتشر گردیده اند. این نمونه ها به احتمال زیاد از ساخته های دنیای نوین امروز بوده و در واقع جعلی اند... کمی پس از انتشار متن کتیبه به وسیله ی هرتسفلد، صحت آن مورد تردید واقع شد و به دنبال این موضوع سایه ای از شک و تردید این چهار ظرف را فرا گرفت که به همین خاطر به ندرت این ظروف نقره در مباحث مربوط به فلز کاری دوره ی هخامنشی عنوان می شدند». (س. گانتر و پل جت، فلز کاری ایران، ص ۲۷ و ۳۲ و ۹۳)

مثلا در کتاب بالا که یک بررسی کم و بیش جدی از فلز کاری پیش از اسلام ایرانیان است، هرچند به روال معمول و بدون ارائه ی ادله ی مورد نیاز، غالب نمونه های موجود از ظرف و ظروف هخامنشی و اشکانی و ساسانی را تایید می کند، اما به دو دست ساخته ی بالا کم ترین اشاره ای ندارد. پرسه ای در بازار باسمه سازان توریستی در سراسر شرق میانه، از قاهره تا اصفهان، هزاران نمونه از این گونه ظروف به اصطلاح هخامنشی و به تر از آن ها را به خریدار عرضه می کند، زیرا صنعتگران این باسمه ها قرار نبوده و اصولا قادر نیستند تا حیوانی با گرافیک جاودانی و جادویی، چون آن پیکره ی مفرغی کلورز گیلان بیافرینند و یا حتی کپی کنند. نمونه ی ظروف بالا را می توان حد اکثر ابراز مهارت در اجرای سفارش نزد کپی کاران و باسمه سازانی دانست که در همه جا ریخته اند. با این همه اجازه دهیم که سازندگان کتاب ۷۰۰۰ سال هنر ایران، خود شرح و تفسیر این ظروف را بر ما بخوانند.

«ریتون به شکل سرشیر: همدان، غرب ایران مرکزی، ۴۵۰-۵۰۰ پ.م. زر: بلندی ۳/۲۲ سانتی متر، قطر کف، ۵/۱۹ سانتی متر، قطر دهانه، ۸/۱۲ سانتی متر، وزن ۸۹۲ گرم. تهران، موزه ی ملی. شماره ی شی: ۱۳۲۱.
به این جام قیف مانند با شیارهای افقی و تزیین گل لوتوس و نخل و پیچکی در دور دهانه، با ۱۶ گل لوتوس، در جلوی بدنه یک شیر بالدار متصل شده است. شیر نشسته نیز مانند جام کاملا سالم است. فقط پریدگی های کوچکی بین شیارهای بینی و سبیل های شیر دیده می شود. یال های ظریف تجریدی شده دارای ردیف های متعدد جعدهای قلاب مانندند. بدن شیر به موهای شکم که کمی به طرف بالا تاب دارند ختم می شود. در بین ساق پاهای جلویی به سمت جلو دراز شده در زیر، یک مثلث با رئوس نوک تیز، نشاندهنده ی پشم های انتزاعی شده هستند. بال ها در بالای پاها قرار گرفته اند. بال ها توخالی هستند و از دو ورقه ی زرین به هم لحیم شده اند و فقط در قسمت جلو به دقت کار شده اند، بال ها دارای دو ردیف پرهای ریز ظریف و سه ردیف پرهای بلند هلالی هستند. در دهان باز شده شیر، زبان نصب شده است. در پشت آن سوراخ آب ریز وجود دارد که دیده نمی شود. این شی نفیس از هنر زرگری هامنشیان احتمالا متعلق به ظروف تشریفاتی شاهانه بوده است. ریتون های فلزی متعددی از دوره ی هخامنشی یافت شده که در آن ها نیز مانند این نمونه، معمولا جام به سر یک حیوان شاخدار یا یک شیر متصل شده است. یک نمونه قابل مقایسه در موزه متروپولیتن، نیویورک وجود دارد: جام زرین با چهار ردیف شیار افقی، و بالاتنه یک شیر بدون بال با شیوه ی انتزاعی مشابه سر و یال ریتون ما، نصب شده است». (موزه ی ملی ایران، ۷۰۰۰ سال هنر ایران، ص ۲۲۲)

این شیء نوظهور و تو خالی و کم ضخامت و در برابر آسیب های زمان بی مقاومت، که معلوم نیست پس از ۲۵ قرن، از طریق چه معجزه ای چنین سالم مانده، در زمره بی هویت ترین اشیاء اصطلاحا هخامنشی است که بر هیچ گزارش اکتشاف اتکاء ندارد و همین قدر اشاره می کنند که اخیرا در همدان یافته اند. شاید که این جام از نظر فنی و هنری بی ارزش و محصول لحیم کاری چند قطعه ورق زرین چکش و قلم خورده را بر سر چهار راهی در همدان و یا در پستوی زرگر خانه ای از کارگاه های جعل یهودیان یافته باشند، اما مسلم است که صلاحیت عرضه به عنوان یک شیء تاریخی ـ باستانی را ندارد و با هر کاسه و جام دیگری که در هر مغازه ی قلم زنی شهرهای توریستی و غیر توریستی آشکارا می فروشند، از نظر دوران شناسی و ارزش گذاری هنری برابر است. اهل فن نیک می دانند ارائه چنین ظروف بی هویتی، که در هیچ بررسی قابل اعتنا از هنر هخامنشی جدی گرفته نشده اند، به عنوان عالی ترین مظهر هنر هخامنشی، در یک کتاب و نمایشگاه رسمی، خلاف اصول باستان شناسی و اکتشاف که هر شیء بدون گزارش کشف را فاقد صلاحیت ارائه به عنوان مستند تاریخی می داند، خود به ترین دلیل بر دست تنگی و ناچاری و نیز فقدان نمونه هایی از هنر هخامنشی است، زیرا اصولا چنین هنر مستقلی در فاصله ی کوتاه حضور مخرب هخامنشیان در شرق میانه و در برزخ کم از پنجاه ساله ی آغاز هجوم آنان به جهان کهن تا اجرای پوریم، که جز داستان تجاوز و مقاومت در آن جاری نیست؛ فرصت شکل گیری مجزا و معین نداشته است.

«از تخت جمشید و دیگر شهرهای هخامنشی مانند همدان، تعداد زیادی ظروف تزیینی غیرکاربردی به دست آمده که برخی دارای کتیبه هایی هستند و بدین وسیله می توان تاریخ دقیق آن ها را تعیین کرد. یک ظرف زرین ساده با نوشته ای از خشایارشا، شامل نام و عنوان او به زبان پارسی باستان، ایلامی و بابلی نو، در اکباتان، اقامتگاه تابستانی پادشاهان هخامنشی کشف شد. معلوم نیست که آیا این ظرف هدیه ای از سوی پادشاه به یکی از درباریان شایسته بوده یا این که متعلق به ظروف مخصوص ضیافت خشایارشا بوده است. یک ریتون که در همان منطقه کشف شده، فاقد نوشته بوده و بسیار با شکوه تر از ظرفی است که نام خشایارشا بر لبه ی آن کنده کاری شده است. اصالت ظروف زرین به دست آمده مورد تردید است، تاریخ گذاری این ظروف فقط با توجه به شکل و سبک هنری تصاویر آن ها امکان پذیر است». (موزه ی ملی ایران، ۷۰۰۰ سال هنر ایران، ص ۲۱۳)

اوضاع کنونی در ارزیابی ظروف طلا و نقره ی منتسب به هخامنشیان صورتی بس مضحک دارد، زیرا اصالت آنان را با نقوش و حجم و فرم آن ظروفی تطبیق می دهند و تعیین می کنند که نقش آن ها در حجاری پلکان های آپادانا آمده است و چون می دانیم آپادانا یک بنای نیمه کاره است که به سبب بروز پوریم به خود رها شده و به طور قطع چنان دیدارهایی که در سینمای پانل پله های آپادانا نمایش داده می شود، در عالم واقع رخ نداده و چنان هدایایی که سنگ نگاره های سکوی آپادانا ادعا می کند، هرگز رد و بدل نشده، پس روشن است که ظروف جعلی کنونی را، به سبب مشابهت تمام، با کپی از نمونه های خیال پردازانه ی حجار صحنه ی بار عام آپادانا ساخته اند! ظرف طلای نوشته دار سمت چپ، که در تصویر بالا همراه با آن جام بی هویت آمده، از نظر توضیحات فنی و دوران شناسی تاریخی، چنان حقیر و فقیر و غیر قابل اعتنا است که تنها زیر لب و بدون ارائه ی آدرسی دقیق می گویند که آن را هم در همدان یافته اند!!! قالب زدن این ظرف کاملا معمولی و فاقد خصوصیات ساخت کهن، به هنر هخامنشی، که باز هم معلوم نیست با چه ترفندی از آسیب زمانه مصون مانده و نمی گویند در کجای همدان یافت شده و چرا هخامنشی می دانند، چندان دشوار بوده است، که ناگزیر خشایارشا را به یک اقدام مخصوص تازه به دوران رسیده ها مجبور کرده اند تا در کنار یک ظرف، که به طور عادی و معمول باید به دید یک امپراتور نیاید، به تقلید یادداشت پشت دفتر مشق نوآموزان تازه به مدرسه راه یافته، به سه زبان بنویسد: این جام من است!!! توسل ایران شناسی شایسته ی تمسخر کنونی به چنین شگردهای کودکانه، چنان شگفت آور است که جز با ناگزیری تام و تمام آن ها در تمسک به هر دست ساخته و داستان نو، برای صاحب هنر شمردن هخامنشیان توضیح دیگری ندارد و اگر در منابع کنونی در باب کتیبه ها و دست نوشته های هخامنشی، اعم از کنت و شارپ و لوکوک، متن نوشته ی این کاسه ی قلابی را نمی بینیم، از آن جهت است که در آن کلمات، نامی از خشایارشا نیست تا هم ساخت و هم انتساب آن به خشایارشا و هم سخن از آن اقامتگاه دیده ناشده ی تابستانی هخامنشیان در همدان و اصولا نام گذاری بر همدان به عنوان یک شهر هخامنشی، مجموعا به یک کیت و پکینگ کامل دروغ تبدیل شوند! آیا ناشران و متن پردازان کتاب «۷۰۰۰ سال هنر ایران» واقعا تا این حد بیرون از مبانی موضوع قرار دارند یا صحیح تر این که بگوییم تاریخ ایران باستان، از مبدا تا مقصد، جز بافته ی بد سلیقه و ناشیانه ای از تار و پود دروغ نیست؟!!

«وقایع آغاز سلسله ی ساسانی، علی رغم پژوهش های نو، در پرده ای از ابهام قرار دارد. ساسان نیای بزرگ آنان که نام خود را به این سلسله داد، احتمالا موبد موبدان در معبد آتشکده ی آناهیتا در استخر واقع در تخت جمشید و بر طبق روایات افسانه ای از اخلاف مستقیم هخامنشیان بود. فرزند وی پاپک نیز همین منصب را در معبد آناهیتا در استخر داشت. پارس، مرکز سابق سرزمین هخامنشیان، در آن زمان توسط شاه زاده ای محلی اداره می شد که لقب شاهی داشت و سکه به نام خود ضرب می کرد، ولی تحت حاکمیت پادشاهان اشکانی بود. پابگ علیه این «پادشاه کوچک» قیام کرد و خود پادشاه پارس شد. پابک، فرزند ارشد خود شاپور را به عنوان جانشین و وارث تاج و تخت خود برگزید ولی برادر جوان تر وی اردشیر، از پذیرش برادرش به عنوان پادشاه سر باز زد. اما پیش از آن که این مسئله به جنگی بین دو برادر بیانجامد، شاپور با «بصیرت ایزدان» در حادثه ای به وسیله ی سنگ های یک آوار کشته شد». (موزه ی ملی ایران، ۷۰۰۰ سال هنر ایران، ص ۲۹۷)

باز سازی سراپای داستان های مربوط به ایران پس از پوریم از همین قماش و در مجموع نمایش نامه ی بی سر و تهی است که حتی بازیگران حاضر در صحنه ی آن نیز زبان یکدیگر را نمی فهمند. آن ها ابتدا همه چیز را در چنان پرده ی ابهام سوراخ سوراخی می پیجند که از درزهای آن ریزترین مطالب، بدون نیاز به ادله و اسناد، قابل دیدار می شود! از شغل ساسان خبر می دهند، می دانند که از پشت هخامنشیان بوده، نام و شغل فرزندش را نیز ضبط کرده اند و با کمال تعجب در این جا حادثه ای را لو می دهند که مختص ساسانیان موجود در کتاب ۷۰۰۰ سال هنر ایران است! زیرا چنان که می خوانیم ایزدان عاقبت اندیش نوع ساسانی، برای ممانعت از نزاع میان دو برادر، بر سر تخت و تاج، یکی از آن ها به نام شاپور را، به ضربه ی سنگ می کشند. در این صورت دیگر نمی دانیم نویسنده ی کتیبه های نقش رستم و صاحب آن مجسمه ی داخل غار و ضرب کننده ی سکه های نقره با نام شاپور مقتدر و آن همه نقش برجسته که صاحب صورت آن را شاپور معرفی کرده اند، چه کسی بوده، تا تمام پیوندهای تاریخی ساسانی از همان ابتدا در هم بریزد. حالا همین کتاب می خواهد نمونه های هنر این سلسسله ی ساسانی را، که از آغاز موجودیت آن بر چنین افسانه و حقه بازی و دروغ هایی استوار است، معرفی کند!

این هم دو شاه کار هنر ساسانی که در صفحات ۳۲۴ و ۳۲۵ کتاب ۷۰۰۰ سال هنر ایران، معرفی کرده اند. تنگ و بشقابی قلم خورده با کمی شاخ و برگ و علف و چند مرغ و جوجه ی پراکنده و دو رقاصه ی نیم برهنه و چند قایق و ماهی و فرشته و دیگر حیوانات درهم و برهم و همین. این تنگ و بشقاب به ترین نشانه است که قدرت تخیل سازندگان این ادوات مصرفی ظاهرا درباری چندان علیل بوده است که حتی در چنین صحنه آرایی های اشرافی نیز درمانده اند! اگر واقعا این لوازم در دربارهای ساسانیان مصرف می شده، پس امپراتوران ساسانی سلیقه ای ابتدایی و حتی پست و عوامانه داشته اند. زیرا که اندک نشانه ای از بروز هنر در این تنگ و بشقاب و نظایر دیگر آن ها نمی بینیم و به تصاویری شبیه است که در مسابقات نقاشی های کودکان زیر ده سال عرضه می شود و چنان که در شرح آن می خوانید، حتی مفسر این تنگ و بشقاب هم نمی داند این اشیاء بدون هویت را تاثیر گرفته از چه چیز بداند و چنان شرح پریشانی، از جمله درباره شیر و پلنگ و تعداد متغیر رقاصه ها از خود می بافد که بی شک در زمره برجسته ترین مهمل نویسی های جهان از کار درآمده است. در این جا نیز برابر الگوی اشیایی که ساخت آن را به دوران پس از پوریم می کشانند، این دو شیء نیز فاقد گزارش و محل دقیق کشف است! زیرا که اگر وجب به وجب خاک ایران را تا عمق صد متر بکاوند هرگز قادر نخواهند بود دست ساخته ی ارزشمندی از بومیان ایران، به دنبال اقدام پلید پوریم تا ظهور صفویه بیابند.

تنگ با نقش رقاصه ها: کلاردشت، (انتقال از موزه گلستان به موزه ملی ایران، تهران)، سده ی ۷/۶ میلادی. سیم، بخشی زراندود. بلندی ۵/۲۵ سانتی متر، قطر ۲/۱۴ سانتی متر، قطر دهانه ۳/۶ سانتی متر، وزن ۶/۹۳۸ گرم. تهران، موزه ی ملی. شماره شی: ۲۵۰۰.
این تنگ با بدنه ای تخم مرغی شکل و گردن کوتاه جام مانند، و لبه ای برگشته و شیاردار است. در طرف انتهای تنگ، دو سوراخ آبریز در دهان دو شیر به حالت تمام رخ، تعبیه شده است. در دو طرف لبه ی بالایی تنگ، دو سوراخ دیده می شود که برای نصب دسته بر روی تنگ بوده است. نقش برجسته ها به روش چکش کاری ایجاد شده است. زمینه ی صحنه زراندود است. در زیر دهانه ی ظرف بقایای متنی به خط پارسی میانه که به روش سوزن کاری ایجاد شده اند، دیده می شود. در صحنه چهار رقاصه ی زن در جاپیکره ی دیواری، نقش شده اند. جا پیکره های دیواری از چهار ستون با تزئینات به شکل برگ تشکیل شده، پایه و بدنه ی ستون را گل ها و شکوفه هایی شکل داده اند. از یک بدنه ی ستون، برگ ها و شاخه های مو به صورت پیچک نشان داده شده اند که آن ها خود قسمت بالای تاق هلالی شکل را می سازند. هر دو رقاصه صورت را به طرف دیگری برگردانده و تشکیل یک جفت را داده اند. آرایش موی سر آن ها کاملا هنری، با گیس های بافته ی بلند و گردن بندهایی با آویز قطره ای شکل، نشان داده شده است. لباس بلند و تنگ رقاصه ها از پارچه ای ظریف ساخته شده و اجزای بدن را در زیر آن می توان تشخیص داد. بر روی شانه و دست آنان پارچه ای حمایل شده است. آنان در دستان خود شاخه های گل، ظروف کوچک نذری و حیواناتی را نگه داشته اند. در زیر پاهای آنان نیز حیوانات مختلفی مانند ببر، قرقاول و کبک دیده می شود که ترکیب آنان یادآور صحنه ای بهشتی است. در بالای ستون ها، در گوشه های تاقی ها، دو رقاصه و دو نوازنده نشان داده شده اند. انتهای زیرین تاقی دو ردیف برگ دیده می شود که دور بدن یک موجود افسانه ای بالدار، که در کف ظرف قرار گرفته، نقش شده اند. در قسمت بالای ظرف، بر روی شانه، رشته ای از برگ های نوک تیز سرنیزه مانند با یک حلقه ی برآمده ی کنده کاری شده دیده می شود. اجزا تزئینی مشابهی بر روی تنگ دیگری از سده ی هفتم میلادی که در موزه ی بوستون نگهداری می شود، وجود دارد. نقش دختران رقاصه در زیر تاقی، بر روی تنگ ها و ظروف آب ساسانی، موضوعی بسیار رایج بوده و با آیین ایزد بانوی ایرانی باروری، آناهیتا، ارتباط می یابد. . اما درباره ی این که آیا دختران رقصنده بر روی ظرف سیمین ساسانی، خود آناهیتا یا کاهنان آیین آناهیتا هستند، بحث های زیادی وجود دارد. این نظریه نیز مطرح شده که احتمالا این صحنه ها مربوط به جشن های مختلف فصول سال هستند که روزهای معینی در تقویم زرتشتی به آن ها اختصاص یافته است. گذشته از آن باید به ویژگی های دیونوسوسی این تصاویر اشاره کرد: رقاصه ها، شبیه کاهنان دیونوسوس هستند و همچنین پسربچه ی برهنه، ساقه های مو و حیوانات وحشی نیز در آیین دیونوسوس، نمادهایی آشنا هستند. بر روی یک تنگ ساسانی مربوط به سده ی ۸/۷ میلادی که اکنون در گالری هنری فریر نگهداری می شود، دیونوسوس با عصای مخصوص و یوزپلنگ نشان داده شده است. البته موزائیک های بیشاپور که توسط هنرمندان رومی ـ سوری به دستور شاپور اول ساخته شده نیز به وضوح با تصاویر دنیای دیونوسوس مربوط اند. این آثار هنری نشان می دهند که آئین یونانی دیونوسوس در ایران در زمان ساسانیان نیز به حیات خود ادامه می داده و حال به هر شکل با آیین آناهیتا مخلوط شده بوده است.
در انتها اشاره ی مختصری به تصویر سیمرغ در کف تنگ داریم که جزو یکی از نقوش شاخص هنر ساسانی محسوب می شود. بر روی یک ظرف آب بزرگ که در پاولوگا در اوکراین کشف شده ولی البته قطعا منشا ایرانی داشته است و در سده ی ششم میلادی تاریخ گذاری شده. سیمرغ به عنوان نقش اصلی در بدنه ی ظرف نشان داده شده است. تصویر این پرنده افسانه ای بر روی صفحات گچبری و نیز بر روی نقوش پارچه های ابریشمی ساسانی آن گونه که در اشکال و نقش برجسته های تاق بستان دیده می شود. نقش بسته بوده و بعد از دوران ساسانی نیز به کرات از این طرح الگوبرداری شده است». (۷۰۰۰ سال هنر ایران، ص ۳۳۱)

آن شاپور اول که خواندیم در آغاز سلسله، به صلاح دید ایزدان عهد ساسانی و برای حفاظت امپراتوری نوپا از پراکندگی و اختلاف، پیش از رسیدن به منصب سلطانی، به ضربه ی سنگ کشته شده بود، در شرح این تنگ بی هویتی که می تواند در هر زمان و مکان و با دست هر زرگر نیمه حرفه ای ساخته شده باشد، ناگهان زنده و سلطان می شود تا هنرمندان رومی و سوری را برای ساخت موزاییک هایی با تصاویر دنیای دیونوسوس یونانی به بیشابور فراخواند!!! آیا این بیانات برخاسته از جنون محض، بد عاقبتی و رسوایی و سرگردانی دروغ گویان را اعلام نمی کند؟!!

«بشقاب با نقش ماهی گیران: رشی، گیلان، سده ۷-۶ میلادی. سیم، بخشی زراندود. دهانه ۵/۲۰ سانتی متر، بلندی ۱/۴ سانتی متر، وزن ۱۸/۵۸۳ گرم. تهران، موزه ی ملی. شماره ی شیء: ۴۱۵.
در زیر بشقاب یک پایه ی حلقوی به قطر ۷ سانتی متر و بلندی ۲/۱ سانتی متر، لحیم شده است. رویه بیرونی بشقاب، صاف و دارای خوردگی زیاد است. نقوش برجسته ی روی بشقاب با کنده کاری زمینه ایجاد شده و فقط مدال کوچک در وسط بشقاب، جداگانه ساخته و به آن افزوده شده است. زمینه ی نقش برجسته، زراندود است. هنرمند، داخل بشقاب را مانند دریایی به تصویر در آورده که پر از ماهی، اردک و موجودات افسانه ای است. در لبه ی بیرونی، در چهار راس دو قطر عمود بر هم دایره، یک قایق با دو ماهیگیر دیده می شود. برخی از ماهیگیرها، پاروهای بلندی برای به حرکت درآوردن قایق و برخی قلاب یا نیزه یا تور برای شکار ماهی در دست دارند و ماهی ها در سبدهایی آویخته به پشت ماهیگیران یا درون قایق نگهداری می شوند. ماهیگیران بالاتنه ای برهنه دارند و فقط یکی از آنان به طور کامل لباس پوشیده و کلاهی نوک تیز بر سر دارد. در بین قایق ها پسربچه های برهنه ای نقش شده اند که خرامان بر روی سطح آب می لغزند و حالتی افسانه ای به تصویر می بخشند. وجود چهار موجود افسانه ای بالدار که به عنوان حیواناتی چون قوچ، اسب، شیر و بز کوهی، با بدن ماهی تصویر شده و به صورت دایره ای، دور مدال مرکز بشقاب قرار گرفته اند، این حالت افسانه ای را تشدید می کند. بر روی مدال، یک کبک دیده می شود که یکی از نقوش رایج در اواخر دوره ی ساسانی است. ترکیب صحنه از نظر تعداد و ترکیب اجزا منفرد، کاملا ترتیبی مشخص داشته و به وضوح قرینه است. این نقش تا آن جا که می دانم در هنر فلزکاری ساسانی منحصر به فرد است، حتی اگر اجزا منفرد صحنه در نمونه های مشابهی از هنر فلزکاری یا دیگر اشکال هنر درباری ساسانی یافت شود». (موزه ی ملی ایران، ۷۰۰۰ سال هنر ایران، ص ۳۳۰)

اگر باستان پرستان ما ذره ای شعور و حساسیت و غیرت ملی داشته باشند، باید که انتساب این بشقاب به سلاطین ساسانی را منکر شوند، زیرا نشان می دهد که اجداد نام آور آنان، که گویا با رومیان می جنگیده اند، چنان که در این سینی مصور است، ماهی ها را با چوب چوگان صید می کرده اند!!! سمبل کاری مفزطی که در ساخت این بشقاب به کار رفته، نشان می دهد که سفارش دهندگان این گونه ظروف واقعا بازاری، برای تولید آن به جاعلین جا خوش کرده در زیر زمین هایی از اروپای شرقی تا شیراز، دستمزد اندکی می پرداخته اند تا جایی که کبک مرکزی بشقاب را به جای نقش اندازی یکپارچه، بر فلز لحیم کرده اند!!! اگر کسی آن پیکره ی بی نظیر گاو مارلیک را در خیال نگه داشته است، با نقوش این بشقاب باسمه ای بسنجد، تا بر او معلوم شود که حتی اگر این ظرف را اثری مانده از زمان ساسانیان بدانیم، چه افول خوفناکی در برداشت از هنر، میان سازنده ی دیرین آن پیکره ی گاو، با صنعتگر این سینی بد نقش و مملو از صورتک های بی ارتباط و پراکنده رخ داده است!!!

آشنا شدن با این دو شیء اصطلاحا ساسانی، ثبت شده در صفحات ۳۲۹ و ۳۳۱ کتاب رسمی ۷۰۰۰ سال هنر ایران نیز برای ملاقات کامل با نمونه هایی از رسوخ شیادی در ایران شناسی نوع یهودی، بسیار کار ساز است. کوزه ی کوچک ترشی سمت راست را، که در همه جای جهان و در اندازه های متنوع یافت می شود، و این یکی را حتی نمی دانند از کجا یافته اند، در زمره ی هنر!!! ساسانیان به ثبت رسانده و در نمایشگاهی در اروپا در دید مردمی از همه جا بی خبر قرار داده اند!!! از ابتکارات بسیار قابل توجه در ساخت این کوزه ی ساسانی، چنان که در شرح زیر می خوانید، پیدا بودن نوارهایی در بدنه آن، حاصل گردش چرخ سفالگری است، که میزان ناشیگری سفالگر این ظرف ضخیم را نشان می دهد!!! بی شک و از آن که متن و شرح های کتاب «۷۰۰۰ سال هنر ایران» را کارشناسان هنر در اروپا نوشته اند، از مطالبی که خواندید و آن چه در زیر می آید، به آسانی معلوم می شود که این حضرات بلند آوازه، یا چیزی از مفهوم هنر نمی دانند و یا سرگرم تدارک حقه بازی های معمول کنیسه اند!!!

ظرف با دو دسته: محل کشف نامعلوم. دوره ی ساسانی، سده ی ۸/۶ میلادی. سفال با لعاب سبز. بلندی ۵/۲۰ سانتیمتر، قطر ۵/۱۱ سانتیمتر، قطر (دهانه) ۵/۹ سانتیمتر، تهران، موزه ی ملی. شماره شی: ۴۰۳۹.
این ظرف دو دسته، دارای یک پایه ی حلقوی، بدنه ای شکم دار با شیارهای برآمده بر روی آن، شانه ی مدور و گردنی استوانه ای، بلند و پهن است که با گوشه ای تیز به یک نوار پهن در زیر لبه ی پهن انحنادار جلو آمده متصل شده است. دسته های خمیده در دو طرف بر روی شانه قرار گرفته و در بالا به گردن وصل شده اند. شکل ظرف که برگرفته از الگوهای یونانی است در ظروف لعابدار پارتی نیز بسیار رایج بوده و از این اشکال در دوره ی ساسانی نیز برای ساخت ظروف استفاده ی فراوان کرده اند. البته در این دوره این اشکال در ظروفی با ابعاد بزرگ تر و با هماهنگی کمتر مورد استفاده قرار گرفته اند، همان گونه که در این ظرف نیز مشاهده می شود. پایه ی ظرف کمی پریدگی دارد، بخش هایی از لبه ی بالایی ظرف مرمت شده است. در زیر لعاب سبز ـ آبی بر روی سطح شکم ظرف به وضوح می توان خطوطی را که در حین ساخت ظرف بر روی چرخ سفال گری پدید آمده اند، مشاهده کرد. این ظرف احتمالا در سده ی پنجم یا ششم میلادی ساخته شده است. (موزه ی ملی ایران، ۷۰۰۰ سال هنر ایران، ص ۳۳۴)

نکته ی اساسی هنوز این جاست که از آن ریتون طلایی هخامنشی تا این کوزه ی لیته ی ساسانی، آدرس محل جست و جو و شماره ی کشف ندارند و در رده ی اشیاء تاریخی قرار نمی گیرند و بی استثنا آن محصولاتی که به عنوان هنر ایران دوران پس از پوریم تا پایان ساسانیان، در کتاب «۷۰۰۰ سال هنر ایران» نمایش داده اند، برخلاف آن چه از دست ساخته های ممتاز بومیان ایران پیش از پوریم دیدیم، فاقد گزارش و محل دقیق کشف و در نتیجه به عنوان مستندات تاریخی به قدر بال مگسی قابلیت رجوع ندارند و اگر کتاب رسمی ۷۰۰۰ سال هنر ایران ناگزیر به عرضه ی این آثار ناشناس و بدون صاحب شده، پس چنان که بارها بیان کرده ام، بدانید که علی رغم این همه افسانه ی رنگارنگ در موضوع تاریخ ایران باستان، تاکنون هیچ اثری از حضور سازنده ی انسان، در فاصله ی پوریم تا طلوع اسلام در ایران دیده نشده است. زیرا باور کردنی نیست خالقین آن سفال های مارلیک و سیلک و کلاردشت و شوش، که زبان از بیان اندازه ی هنرمندی در طراحی و ساخت آن ها عاجز است، دو هزاره بعد، چنین کاسه کوزه های مسخره ی بی ارزشی، آن هم به تقلید از یونانیان و غیره ساخته باشند که اندک ردی از تصورات هنرمندانه در آن ها نمی بینیم.

ظرف شیشه ای: محل کشف نامعلوم. سده ی ۴-۳ میلادی. شیشه: بلندی ۸/۲۷ سانتی متر، قطر دهانه ۷ سانتی متر، قطر پایه ۷ سانتی متر. تهران، موزه ی ملی.
این ظرف با لبه ی مدور و صاف، با بدنه ی عمودی که به سمت پایین انحنادار می شود، دارای پایه توخالی مخروطی است که یک صفحه مسطح گرد در زیر آن دیده می شود. شیشه ی شفاف به رنگ سبز روشن و ته رنگ زرد، دارای حباب های هوا به بزرگی سر سنجاق و کمی بزرگ ترند. لایه ی پایین پوسته شده، در بعضی قسمت ها دارای هوازدگی به رنگ شیری، روشن و با جلای رنگین کمانی است. تزیینات عمودی به صورت نوارهای بلند به رنگ سبز روشن با برآمدگی ها و فرو رفتگی های موجی شکل سبز روشن و قهوه ای روشن هستند، دو نوار کوچک افقی سبز روشن بر گردن ظرف که یکی از آن ها در بالا دارای نوارهای عمودی است، دیده می شود. قسمت هایی از تزیینات از بین رفته اند. در موزه ی شیشه ی کرنینگ، یک ظرف تقریبا مشابه وجود دارد. لیوان های بلند با دیوارهای تقریبا عمودی و موازی و لبه ی کمی به بیرون برگشته، احتمالا در ایران از نوع قدیمی تر لیوان هایی با بدنه ی شیشه ای کلفت مشتق شده است. یک نمونه، جام بلندی از منطقه گیلان است که تاریخ آن بین سده ی اول و سوم میلادی است و بر روی آن به تناوب نوارهایی با تزیینات تراش دار مدور و یا به شکل دانه ی برنج دیده می شود. اما در بین ظروف رومی، جام هایی با دیوارهای عمودی موازی معمول نبوده اند. شاید لیوان های مشابه در شرق مدیترانه با پایه ی بلند و تزیینات «طناب های مارپیچ» را بتوان با این ظروف مقایسه کرد. احتمالا نوع کوچک تر و مسطح، مانند دو لیوان موجود در موزه ی شیشه ی کرنینگ که محل کشف هر دو آن ها نامعلوم است را نیز بتوان جزو این ظروف به حساب آورد. یکی از این ظروف که در سده های ۴/۳ میلادی تاریخگذاری می شود، در زیر پایه دارای یک شماره ثبت است. ظرف دیگر مربط به سده ی سوم میلادی است. گلدان های با دیواره های عمودی موازی یافت شده در گور شماره ۸ در سودان، که مربوط به سده ی سوم میلادی هستند نیز تشابهاتی با این ظروف دارند، البته آن ها کمی بزرگ تر بوده و دارای نقوش مروارید شکل در لبه و تزیینات تراش داده شده، هستند. نوارهای تزیینی موج دار افزوده، از ظروف میان رودان در سده های سوم و چهارم میلادی شناخته شده هستند. این نکته می تواند به عنوان مبنایی برای تاریخگذاری این لیوان در اوایل دوره ی ساسانی، مورد استفاده قرار گیرد. (موزه ی ملی ایران، ۷۰۰۰ سال هنر ایران، ص ۳۳۴)

در این جا با تفسیر و حاشیه رفتن هایی مواجهیم که فریاد می زند نمی دانیم این لیوان را کجا، چه کسان و در چه زمان ساخته اند، اما وقاحت بی پایان این یهودیان که درباره ی تاریخ و فصول هنری ما مطلب نوشته اند، به آن اندازه می رسد که با این همه ابهام، شیء ناشناس و بی شناس نامه ای را که محل کشف آن را هم نمی دانند، در زمره آثار ساسانیان بیاورند! در این صورت و با این اسلوب، انتساب هر لنگه کفش کهنه ای که در زباله دانی بیابیم به ساسانیان و یا هر قوم و قبیله ی دیگر، ممکن خواهد شد!!! اینک و در حالی که به استثنای تولیدات یونانی، از دورانی که با حماقت فوق عالی، روزگار اشکانیان می گویند، حتی یک نمونه دست ساخته انسانی ندارند که بتوانند با اسناد و گزارشات سالم، فرآورده ای در فاصله ی پوریم تا طلوع اسلام در ایران معرفی کنند، به آسانی و بار دیگر مدعی می شوم که بر اساس رد گیری سالم نمونه های تولید در ایران، می توان بدون ذره ای تردید اعلام کرد که ماجرای پلید پوریم، چرخه زندگی انسانی و هستی ممتاز شرق میانه را در این گهواره تمدن بشری متوقف کرد، کودک سالم در حال رشد درون آن را ربود و چنان که در تورات آمده، «بر صخره ها کوبید». (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در سه شنبه بیست و نهم اسفند 1385 و ساعت 22:30
ارسال شده در سه شنبه، ۲۹ اسفند ماه ۱۳۸۵ ساعت ۲۲:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان