ایران شناسی بدون دروغ، 40

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۴۰


کسی و از جمله مهدی بیانی چیزی در این باب نگفته است که شاه نامه ی بایسنغری، با وجود چنان توصیف عاشقانه ای درباره ی جزء جزء صفحات آن، از کجا پیدا شده و تنها خبر می دهند در میان نسخ متعدد از شاه نامه های کتاب خانه ی سلطنتی، از روزگار دور باقی مانده است!

«اما بعد، درین ایام که تاریخ هجری به هشتصد و بیست و نه رسیده است، حضرت شاه و شاه زاده ی اعظم ... معز الحق و الدنیا و الدین امیر زاده بایسنغر خان ... از شغف و اهتمامی که به کلام موزون و سخن گزاری مطبوع و دانستن اخبار و آثار پسندیده ی سلاطین بزرگوار و آیین گزیده پادشاهان جهان دار از اکاسره ی نام دار و قیاصره ی کام کار که بر صحایف صفایح لیل و نهار است دارد، گاه گاهی به مطالعه ی شاه نامه که فردوسی طوسی گفته است و در نظم آن در دری سفته است اشتغال می نمود. هرچند شه نامه های متعدد در کتب خانه ی همایون معد بود، اما جنانک مزاج نازک و طبع لطیف شه و شه زاده آن را پسندیدی نبود و چون در روزگار دولت همایون ... هنر بالا گرفته است ... اشارات همایون نافذ گشت که از جند کتاب یکی را مصحح ساخته مکمل گردانند... و در دیباجه حکایت جمع آوردن باستان نامه که اصل شه نامه است و جمعی شعرا که به نظم آن مشغول شدند تا آن زمان که بر فردوسی اتفاق کردند...». (مهدی بیانی، فهرست ناتمام تعدادی از کتاب های کتاب خانه ی سلطنتی، ص ۳)

بیانی، متن فوق را از مقدمه شاه نامه منتسب به بایسنغری به کتاب اش، «فهرست ناتمام کتاب خانه سلطنتی ایران» منتقل کرده که حاکی است گروهی درقرن نهم و در درباری نه چندان با صاحب مشخص، فرمان گرفته اند که با مقایسه ی نسخ مختلف، متن مصححی از شاه نامه فراهم کنند که مناسب مطالعه ی شاه و شاه زاده باشد! این که ششصد سال پیش، شاه زاده ای از اسلوب و طریق فراهم آوردن متن انتقادی با خبر باشد و انجام آن را به دیگران تکلیف کند، به ویژه شاه زاده ای از دربار تیموریان، که سبب شاه نامه پسندی آن ها موجب سئوال است، خود به قدر کافی سازندگان این دروغ ها را رسوا می کند، اما از آن که قرار بر ارائه ادله و براهین برای این مباحث است، پس به جزییات مطلب ورود کنم. در این متن نیز همان بازی مختص جاعلین کم توجه را شاهدیم که «چون» و «چند» را با چ سالم، ولی «چنانک» و «دیباچه» را با جیم نوشته اند!!! بیانی در کتاب فهرست اش که داستانی شنیدنی دارد، قریب ۵۰۰ عنوان از کتباب خانه ی دربار پهلوی را معرفی می کند که تقریبا به تمامی دواوین شعرای مختلف از دوران های گوناگون است. از معرفی ده نسخه شاه نامه آغاز می شود، که شرح نسخه ی منتسب به بایسنغری در راس عناوین فهرست قرار دارد و نخستین کتابی است که معرفی می شود. این که به روزگار ما، کتاب خانه ی سلطنتی، تنها دیوان شعر جمع کرده باشد، مصیبت بزرگی را که شعر و شاعری بر همین فرهنگ بی آب و رنگ فارسی فرود آورده، به خوبی می شناساند و می دانیم که این آفت نه فقط بر کتاب خانه ی دربار پهلوی که بر ذهن عمومی مردم ما مسلط است.

«با این که این نسخه ی بی نظیر خوب نگاهداری شده و فرسوده نشده است متاسفانه دو سقط دارد، یکی بعد از صفحه ی ۱۷۸ که چهار ورق و معادل قریب ۸۰۰ بیت است و دیگر پس از صفحه ی ۵۰۵ که سقط آن نیز به همین میزان است و در صحافی مجددی که شده صفحات ۱۵۱ ۱۵۴و ۱۷۸ و ۱۷۹ را متن و حاشیه و مشوش تصحیف کرده اند (کذا)! تاریخ ورود این نسخه به کتاب خانه معلوم نیست. در پشت صفحه اول در بالای شمسه مرصع مهری با سجع «سلام علی ابراهیم، ۱۲۲۳» و در ذیل شمسه مهر امیر نظام گروسی، سجع «عبده الراجی حسنعلی، ۱۳۲۳» را دارد و شاید نسخه را هم او تقدیم کتاب خانه کرده باشد». (مهدی بیانی، فهرست ناتمام تعدادی از کتاب های کتاب خانه ی سلطنتی، ص ۶)

آن ۸ صفحه ی کسری شاه نامه ی بایسنغری را به یک یا چند مجموعه دار هالو و اهل افاده، جداگانه فروخته اند و بقیه ی آن را هم، چنان که حکایت آن بگویم، به هالوی بزرگ زمان خود، محمد رضا پهلوی! تقریبا تمام صاحب نظران و من جمله قزوینی، از ظهور ناگهانی چنین شاه نامه ای، دچار شگفتی شدند، خروشیدند، سر و صدا کردند و برابر معمول بلافاصله و با رسیدن حق السهم لازم، پیش از تعیین تکلیف نهایی و مشخص، موضوع و مقوله را به کلی درز گرفتند!!! مثلا در این مورد قزوینی معترض است که ادعای باقی ماندن شاه نامه ای، که هنوز بوی روغن و رنگ می دهد، با مقدمه ای نوظهور، از قرن نهم هجری، با عقل مغایر است.

«بنا بر مشهور این مقدمه در سنه ی ۸۲۹ به فرمان بایسنغر بن شاهرخ بن امیر تیمور گورگان متوفی در سنه ی ۸۳۷ جمع و تحریر شده با خود اصل شاه نامه به فرمان همان شاه زاده کما زعموا از روی چندین نسخه به فرمان او اصلاح و تهذیب و تصحیح شده است. ولی صحت این مسئله، یعنی اصلاح و تحریر شاه نامه و مقدمه ی آن به توسط بایسنغر، تاکنون برای راقم این سطور به نحو قطع و یقین که قلب بدان مطمئن گردد ثابت نشده است و علی ای نحو کان این مقدمه بسیار جدید است». (قزوینی، بیست مقاله، جلد دوم، ص ۶)

و از تحاشی و انکار اصالت نسخه ی بایسنغری شاه نامه، به وسیله ی چند محقق دیگر و از جمله یان ریپکا نیز باخبریم و پیش تر هم خواندیم که برتلس در تصحیح متن انتقادی شاه نامه، تا سال ۱۹۵۷، یعنی ۵۰ سال پیش، از وجود چنین نسخه ای با خبر نبوده و در تصحیح متن انتقادی خود از آن بهره ای نبرده و حتی یان ریپکا هشدار داده است که در تصحیح شاه نامه باید نسخه ی بایسنغری را ندیده گرفت.

«برای دانستن خصوصیات «نسخه ی بایسنغری»، که میکروفیلم آن پس از وفات ی. برتلس از ایران دریافت گردیده و در ترتیب دادن متن حاضر به کار خواهد رفت به نظریات مشروح کمیسیون نشر متن انتقادی شاه نامه در مقدمه ی روسی رجوع شود. کمیسیون نشر متن انتقادی شاه نامه از فرصت استفاده کرده مراتب امتنان خود را به آقای شجاع الدین شفا و آقای مهدی بیانی که میکروفیلم نسخه ی خطی بایسنغری را برای ما ارسال داشته اند، تقدیم می دارد». (برتلس، مقدمه ی فارسی متن انتقادی شاه نامه، ص ۸)

می بینید که پادوهای فرهنگی مشهور دربار ایران، تنها پس ازسال میلادی۱۹۶۰، تبلیغ بر روی نسخه ی بایسنغری را آغاز کرده اند و تنها نیم قرن است که چشم جهان، به جمال این عجوزه ی عروس نما روشن شده و خواندیم که هم از آغاز بزک های این صورت، به اختفای احوال آن کمکی نکرده است. در برابر این مجموعه ی ناباوری ها، کسانی هم، مطابق نمونه ی زیر، خود را موظف به ترمیم این شکیات دیده، چنان ناشیانه به خانه زده اند که خواندن موهومات آن ها، اهل شناخت را بیش تر به این نتیجه و منظور مطمئن می کند که برای رویارویی با تردیدهای موجود در مقوله ی تاریخ و ادب ایران، صاحب نظری نداریم و این بنای با ظاهر پر سطوت و جبروت به بادی درهم فرو می ریزد.

 

«دومین بار در ۸۲۹ به دستور بایسنغر، نواده تیمور با مقابله دست نویس های متعدد نسخه ای تدوین گردید. در این باره مرحوم علامه محمد قزوینی تردید کرده و نوشته است: صحت این مساله یعنی اصلاح و تحریر شاهنامه و مقدمه ی آن به توسط بایسنغر تاکنون برای راقم این سطور به نحو قطع و یقین که قلب بدان مطمئن گردد، ثابت نشده است. با این که استنباط های علمی آن بزرگوار کمتر قابل تردید است، در این مورد باید گفت که قرائنی هست که تردید آن زنده یاد را رفع و مسلم می کند که شاهنامه بایسنغری به دستور او، و البته نه به توسط خود او، فراهم آمده است، زیرا نسخه ای به خط جعفر بایسنغری، خطاط دستگاه بایسنغر موجود است و نیز مقدمه آن نسخه نشان می دهد که نویسنده یا نویسندگان آن مقدمه دریایی از منابع از جمله دست نویس هایی از شاهنامه با مقدمه های مختلف و متون ادبی و تاریخ را در دست داشته اند و در آن شش قرن پیش جمع آوری این همه کتاب از عهده ی یک نفر، جز با حمایت و مباشرت دربار یک امیر و شاهزاده برنمی آمده است. اما این که حاصل کار مطلوب و مقبول ما نیست، ناشی از فقر علمی آن عصر و ناآگاهی مصححان از روش صحیح علمی بوده است و الا در اهمیت اقدامی که شده تردید روا نیست. شاهنامه ی بایسنغری امروز به عنوان یک متن، مطلقا قابل مراجعه و استفاده نیست، ولی این قدر هست که نام بایسنغر و کوشش کارگزاران دستگاه او در خوش نویسی نسخی از شاهنامه و آراستن آن به مینیاتورها و تذهیب ها حیات تازه ای به شاهنامه بخشیده، به طوری که مقدمه ی آن، منبع همه ی تذکره نویسان در ترجمه ی حال فردوسی شده و بعد از رواج صنعت چاپ همان مقدمه یا خلاصه ای از آن در ابتدای شاهنامه ها جای گرفته است». (متن شناسی شاهنامه فردوسی، مولف دکتر منصور رستگار فسایی، ص8)

می بینیم که منصور فسایی، پاسخ کسانی را که مقدمه ی بایسنغری را انکار می کنند، با رجوع دوباره و در واقع بازخوانی مجدد ادعاهای همان مقدمه، آماده می کند و تقریبا به التماس و درخواست می خواهد که همگان مقدمه و در نتیجه قدمت نسخه بایسنغری را بپسندند!!! حتی برای غسل تعمید قضیه، بهانه می آورد که شاه نامه را گروهی فاقد بضاعت علمی و بدون همراهی مصححی آگاه ساخته اند، تا به دست و پا زدن های بی حاصل و دل سوزی آور او، به رقت قلب دچار شویم!!!! حضرات از سویی به خود می بالند که در قرن نهم فرهنگ فارسی چنان متعالی بوده است که با عنوان پیش تاز در جهان، طریقه تهیه نسخه ی انتقادی را می دانسته اند و از سوی دیگر اعتراف می کنند که شاه نامه بایسنغری چندان پریشان و بی ارزش است که متن و اشعار آن قابل ارجاع نیست و متداول شده که به زیبایی ۲۲تابلوی مینیاتور آن بنازند! اگر منصور فسایی معترف است که شاه نامه بایسنغری متنی به درد نخور دارد، پس لااقل بی ارزشی مقدمه را از همان ادعای مصحح بودن آن دریابد! آیا بر این مجموع فرهنگ فارس که می خواهند به اجبار و التماس آن را کهن بنمایند، مالیخولیا بیش از عقل و اعتبار حاکم نیست؟!!

 

دو نمونه از مینیاتورهای بسیار ممتاز شاه نامه بایسنغری، که از نظر سبک و طرح و اجرا و مواد مصرفی مناسب و عالی و کاربرد رنگ های مدرن سوپر شفاف، بر تمام دیگر مینیاتورهای قرون بعد برتری دارد و اگر بخواهیم ساخت این مینیاتورها را از زمان تیموریان بپذیریم، پس اذعان کرده ایم که هنر ترسیم مینیاتور در ایران مثل خرچنگ عقب عقب رفته و مضحک تر از همه این که نقاش نسخه ی بایسنغری به رغم کار ممتازی که ارائه داده، نام هنری ندارد و ناشناخته است !!!

 

پیش از همه آدمی وسوسه می شود از صحنه پرداز این مینیاتور بپرسد الگوی او برای تصویر چنین کوشک ملوسی، در قرن نهم، کدام بنا و در چه اقلیم و خطه ای بوده است و بقایای در و دیوار این معماری شیرین کارانه را کجا باید یافت؟!! باری، این ها دو نمونه از آن ۲۲ تابلوی مینیاتور نسخه بایسنغری است، نسخه ای که تدوین نهایی آن را در ۸۳۳ هجری نوشته اند و اگر تاریخ تولد بهزاد نقاش را فراموش نکرده باشید، مصور کردن شاه نامه بایسنغری، بر مبنای داده های کنونی، باید که چهل سال پیش از تولد بهزاد انجام شده باشد. اما عجیب این که نه فقط بر هیچ تابلوی مینیاتور بایسنغری امضاء نقاش نیست، بل در مراجع موجود نیز تابلو انداز این کتاب معرفی نشده است! دو نمونه ی بالا به خوبی معلوم می کند که تابلوهای مینیاتور بایسنغری، به برکت رنگ ها و لوازم جدید، از هر نظر، چه تکنیک و چه اجرا، به مراتب از کارهایی که به بهزاد منتسب می کنند برتری دارد، اما فرهنگ نقاشان ایران در عین حال که برای بهزاد اسفند به آتش می کند، در باب سبک و نام تابلو ساز شاه نامه ی بایسنغری صلاح را در سکوت می بیند، زیرا که با اندک تجسسی در این باب معلوم می شود که این کتاب مستطاب را، چنان که شرح آن بیاورم، چندان نزدیک به زمان ما ساخته اند که دیگر فرصت برای معرفی یک بهزاد ثانی و یا استاد نخستینی در هنر مینیاتور سازی ایران از دست رفته بود.

«مقدمه ی شاه نامه ی بایسنغری، با افسانه های واهی و اشعار سست آن، خود موضوع نقد و بررسی جداگانه ای است. کیفیت هنری این کتاب نیز، که پس از پانصد و هفتاد سال گویی هم اکنون از چاپ خانه بیرون آمده، با تذهیب و تزیینات تکامل یافته و نقاشی های کاملا متفاوت با نمونه های ربع اول قرن نهم و طلا اندازی های بین السطور بی سابقه در آن دوران، ما را به یاد نسخه های خطی کتاب هایی می اندازد که ساخت آن ها درگذشته طعمه ی خوبی برای کتاب خانه های سلطنتی و کلکسیون های پول داران جهان به شمار می رفت و منبع درآمد خوبی برای جاعلان و کتاب سازان. اعتبار و اصالت شاه نامه ی بایسنغری را محققان و صاحب نظران طراز اول نپذیرفته اند». (فیروز منصوری، نگاهی نو به سفرنامه ی ناصر خسرو)

بدین ترتیب با یک کلاشی آشکار رو به روییم و با استناد به این حقه بازی ها و آن مجموعه ادله که پیش تر آوردم، بار دیگر تاکید می کنم شاه نامه را در زمان صفویه ساخته اند، چنان که اثبات نوساز بودن آن، نشانه و مستندات باز هم بیش تر و محکم تری دارد:

«شادروان دکتر مهدی بیانی، که سال ها مدیر کل کتابخانه ملی بودند، برای متمرکز نمودن کتب ذی قیمت در کتابخانه ی ملی، با وجود مشکلات زیاد اقداماتی به عمل آوردند و موفق شدند در تاریخ ۷/۴/۱۳۱۷ در حدود ۵۹۲/۱۱ جلد کتاب نفیس خطی و چاپی که قسمتی از آن ها بی نظیر و منحصر به فرد بود از کتابخانه سلطنتی به کتابخانه ملی منتقل نمایند». (مهدی بیانی، فهرست ناتمام تعدادی از کتاب های کتاب خانه سلطنتی، مقدمه ی بدری آتابای، ص ۶)

بدری آتابای در بیان مطلب بالا ناراستی و حقایق را به سود بیانی وارونه می کند. زیرا اصولا به زمان رضا شاه کسانی در اندازه ی رییس کتاب خانه ی ملی جرات عرضه ی نظری که منجر به تخلیه ی کتاب خانه دربار شود را نداشته اند و اگر از گنجینه ی کتاب خانه ی ملی نسخ به اصطلاح نفیسی را هم به اعلی حضرت پیش کش نمی کردند، خود ابراز شهامت شمرده می شد، چه رسد به این که کتاب های دربار را به سود یک مرکز ملی مصادره کنند! حقیقت این که با شروع جنگ جهانی دوم و به سبب موضع جانب داری که شخص رضا شاه نسبت به آلمان ها نشان می داد، هیئت دولت که بمباران تهران از سوی متفقین را پیش بینی می کرد، صلاح را در انتقال گنجینه های ملی از مراکز سیاسی و دولتی، که در معرض تهاجم بیرونی و داخلی بود، به سیلوهای محافظت شده ی فرهنگی دید ه احتمال تخریب کم تری داشت و چنین بود که تمامی کتاب های سلطنتی را، در میانه ی سال ۱۳۱۷، به مخازن کتاب خانه ی ملی منتقل کردند و تمام این مطلب کم ترین ارتباطی با خواست بیانی نداشت.

«در سال ۱۳۳۵ که اداره ی کتابخانه سلطنتی به عهده آن شادروان محول گردید در ضمن کار از انتقال کتاب ها نادم بودند و برای ترتیب و تنظیم کتاب های موجود در کتابخانه سلطنتی مترصد گشتند که فهرست جامعی تنظیم نمایند. لذا از سال ۱۳۳۵ تا سال ۱۳۴۶ که سال فوت ایشان بود تعدادی کتاب را با سلیقه خود و با کمک دسته فردها و یادداشت هایی که از گذشتگان در کتابخانه سلطنتی به جای مانده بود استفاده کرده و فهرستی تهیه نمودند. متاسفانه دست اجل مهلت نداد که پژوهش و کار خود را به اتمام برسانند و به امر حق آن استاد ارجمند که در خوش نویسی استادی ماهر و در شناسایی خطوط مختلف و کتاب تبحر کاملی داشتند به حیات جاودانی پیوستند و در نتیجه فهرست تهیه شده ناتمام ماند». (مهدی بیانی، فهرست ناتمام تعدادی از کتاب های کتابخانه ی سلطنتی، مقدمه بدری آتابای)

این هم نمونه ی دیگری از نادرست نویسی بدری آتابای! اگر در سال ۱۳۱۷ تمام کتاب های دربار به مخازن کتاب خانه ی ملی منتقل شده و در میان آن نزدیک به دوازده هزار کتاب غالبا نفیس و به ظاهر قدیمی، نسخه شاه نامه ی بایسنغری نبوده است، پس مسلما این کتاب را نمی توان در زمره ی میراث های کهنه و حتی قاجاری کتاب خانه ی سلطنتی دانست. و متقابلا چون آن کتاب ها در تغییرات و شرایط پس از جنگ جهانی دوم هرگز به دربار بازگردانده نشد، اگر بیانی در فاصله ی ۱۱ سال فقط توانسته است پانصد جلد کتاب جدیدا جمع آوری شده در کتاب خانه ی نو بنیان دربار را فهرست کند، پس این فهرستی از تمامی موجودی کتاب خانه ی دربار بوده است و نه فهرستی ناتمام، زیرا که فهرست بیانی، از دواوین عمده ی شعرایی، چون فردوسی و عنصری و قطران و ناصر خسرو و خیام و سنایی و انوری و سوزنی و خاقانی و مولانا و سعدی و حافظ، به ترتیب زمان، آغاز و به جنگ های نظم و نثر پراکنده از قرن سیزدهم و چهاردهم هجری، از قبیل نمونه ی المسدس میرزا لطفعلی صدر الافاضل ناشناس، با شرحی که در زیر آمده، پایان می یابد، که نشان از خوردن کفگیر به انتهای دیگ موجودی کتاب خانه ی سلطنتی در سال ۱۳۴۶ دارد، کتاب هایی که بار دیگر و در فاصله ی ۳۰ سال در قفسه های کتاب دربار جمع شده بود و اگر شاه نامه ی بایسنغری را در میان این فهرست جدید می یابیم و نه در میان کتاب های منتقل شده ی دربار رضا شاهی، پس ادعای باقی ماندن این نسخه از زمان تیمور، یک شوخی بی پرنسیب و یخ کرده و یک کلاشی واضح است که در نهایت ادعای نونویس و نوساز بودن شاه نامه در عهد صفویه را محکم و مستند و قابل قبول و بدون تردید می کند.

«این کتاب جنگی است که مولف غالب مطالب علمی و ادبی و تاریخی و دینی و اخلاقی و فلسفی نظم و نثر را، به شکل شش تایی در آن جمع کرده است و هیچ مطلبی در آن نیست که عدد شش در آن نباشد و از این رو با تفنن قطع کتاب را نیز به شکل مسدس کرد و رسم های هندسی که روی جلد ترسیم شده، شش تایی و طلا اندازی روی اوراق کتاب از قطر نیز مسدس است و به شش قلم و به شش رنگ نوشته شده است. آغاز متن کتاب: «چه گونه از عهده ی سپاس خدای سبحانه توانم برآمدن که هم توفیقم بخشید تا نامه ی مخمس را موافق امر قدر قدرت اعلی حضرت... سلطان احمد شاهنشه قاجار... به انجام رساند». (مهدی بیانی، فهرست ناتمام تعدادی از کتاب های کتابخانه ی سلطنتی، ص ۵۹۲)

اگر فهرست بیانی، که بر مبنا و ترتیب توالی تاریخی و دورانی کتب تنظیم شده، از قدیم ترین نسخ شاه نامه آغاز و به این جنگ مسدس همه فن حریف در زمان احمد شاه ختم می شود، پس یا این فهرست حاوی فقط پانصد کتاب شعر را، برای آبرو داری فرهنگی دربار پهلوی «ناتمام» نام گذارده و یا انتظار می کشیده است که کتاب سازان تازه ای در دوران جدید ظهور و فهرست او را کامل کنند!!! در عین حال باید سپاس گذار خداوند بمانیم که کتاب خانه ی دربار، ۵۰۰۰ نسخه را در خود نگه نداشته بود، زیرا اگر فهرست کردن پانصد کتاب ۱۱ سال از عمر و دم و دستگاه بیانی را بلعیده است، پس احتمالا برای فهرست کردن پنج هزار کتاب باید که قرنی بیش از معمول آرزوی طول عمر می کرد. آیا ممکن است کتاب بیانی صرفا برای هویت بخشیدن به شاه نامه ی نوساز بایسنغری تدوین شده باشد و آیا این تکرار ساخت کتاب «پاسارگاد» آستروناخ نیست؟!!! (ادامه دارد)

 

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در دوشنبه چهاردهم اسفند 1385 و ساعت 14:30
ارسال شده در دوشنبه، ۱۴ اسفند ماه ۱۳۸۵ ساعت ۱۴:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان