ایران شناسی بدون دروغ، 37

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۳۷

به همین ترتیب، کتاب سود آور، در سیصد سال فاصله ی میان ظهور چنگیز تا استقرار صفویه، از هنر دربار چنگیزیان و ایلخانیان و آل مظفر و تیموریان و سلطان حسین بایقرا و سلسله های ترکمن، جز تعداد اندکی تابلوی مینیاتور، عمدتا از صحنه های شاه نامه، چیز دیگری برای عرضه ندارد، با این تفاوت که چشم های تنگ آدمیان، در تابلوهای زمان چنگیزیان و ایلخانان، با نزدیک شدن به زمان صفویه، اندک اندک گشادتر می شود، تا از این مطلب در شگفت بمانیم که چرا نه فقط چهره ها در مینیاتورهای زمان صفویه، بل حتی شمایل شاهان و صاحب منصبان و سلاطین صفوی و قاجار هم، به سیمای مغولان و حتی ترکان شبیه نیست و آن ابروهای پیوسته و پهن و چشمان درشت و شهلای آهو وش و ریش و سبیل های تاب داده و پرپشت، ناگهان از کجا پیدا می شود، که جای گزین چشمان به هم فشرده، ابروان نازک، سبیل های افتاده و ریش های کم پشت و کوسه ی چنگیزیان و ایلخانان و هلاکوییان و تیموریان شده است؟ شاید که سازندگان دو هزار سال تاریخ قلابی برای مردم ایران، فراموش کرده باشند که سرکردگان سلسله های صفویه و افشار و قاجار را نیز، در اوراق نوشته های تاریخ کنونی، به نوعی دنباله ی قوم و از اخلاف چنگیز خان مغول معرفی کرده اند!!! اما روا نیست که پیش هنگام بتازم، قرار نیست از حوصله و متن بررسی های مقرر جلوتر و به حاشیه روم و مصلحت را در این می بینم که در مرحله ی کنونی فقط به برچیدن ماجرای هجوم مغول و تبعات و دنباله های آن، از تاریخ ایران بسنده کنم.

باری، تا آن جا که به نمونه های تولیدی و تمدنی در سیصد سال فاصله ی میان حیات سیاسی فرضی مغول و ایلخانان و هلاکو وتیمور، تا ظهور صفویه مربوط می شود و تا این جا که لااقل ده منبع قابل اعتنا را کاویده ام، تمامی آن ها، همانند کتاب سود آور، جز چند عنوان تالیف مطلقا مجعول و تعداد بیش تری نسخه های شاه نامه ی مصور، آن هم فقط یکی دو برگ از آن را، به این دلیل که ساخت کامل شاه نامه بسیار پرخرج بوده و نیز چند مینیاتور متفرقه دیگر، چیزی برای ارائه نداشته اند. اما از آن که تفصیلات تاریخی سود آور از این دوران، بسیار سرگرم کننده و شیرین و شوق آفرین است، مناسب می بینم خوانندگان این وبلاگ را از خواندن این تفسیر و تصور و صحنه آرایی های بی سر و ته او، از گذران امور سیاسی در این سیصد سال، بی نصیب نگذارم.

«هجوم مغول، که ششصد سال پس از هجوم اعراب به ایران به وقوع پیوست، نظام سیاسی برتر ایران را برهم زد و سلسله مراتب جدیدی بنیان گذارد که تا حدودی با تحول سکه هایی که در زمان آن ها ضرب شد، نشان داده می شود. سکه هایی که اغلب به سرزمین های دور حمل می شدند و مورد استفاده قرار می گرفتند، به لحاظ تاریخی برای نفوذ و قدرت سیاسی سودمند بوده، اساس و عبارت های قالبی به کار رفته روی آن، نمایانگر مبارزات سیاسی، تغییر مفاهیم حکومت و فرمان فرمایی در خانواده سلطنتی و امور داخلی آن هاست، که عمدتا از جانب ایرانیان ادامه یافت. در ابتدا، ضرب سکه مغولان، بر اساس نمونه های اسلامی بود، همچون اعراب که س از فتح ایران تمثال شاهان ساسانی را در ضرب سکه ها حفظ و فقط عبارات قالبی اسلامی را اضافه کردند، مغولان نیز هنگام ضرب سکه های جدید، نام چنگیز را کنار نام خلیفه الناصر حک کردند». (سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۳۱)

همین چند سطر متن بالا، برای مورخ، انبانی از ادله فراهم می آورد تا دروغ بودن تمام داده های موجود در موضوع تاریخ ایران پس از اسلام، لااقل تا مقطع صفویه را، به مدد اعتراف گروه باستان ستا و توزیع کننده ی توهمات دانشگاه های کنیسه و کلیسایی، اثبات کند. نخست این که سود آور می گوید هجوم مغول، نظام سیاسی و طبیعتا اقتصادی و فرهنگی برتر ایران را بر هم زد! این مطلب از زبان کسی که فصل اول کتاب اش، در معرفی هنر دربارهای پس از اسلام ایران، از محصولات دربار مغول آغاز می شود، بسیار شیرین زبانانه می نماید و مرا وا می دارد از او بپرسم در کدام مقایسه چنین ادعایی را ابراز کرده و اگر در همان محدوده ی بررسی خود، حتی برگی از آن شاه نامه های مغولی و تیموری را، مقدم بر عهد مغول نیافته، پس مغول کدام نظام و با چه نام را بر باد داده و برهم زده است؟! سپس به آن جمله پردازی می رسیم که می نویسد سکه های مغولان، «نمایانگر مبارزات سیاسی، تغییر مفاهیم حکومت و فرمان فرمایی» است و آن گاه که این سخن او را با نبود کامل سکه های مغولی تطبیق می دهیم، به این نتیجه می رسیم که فقدان زیربناهای درست و سالم برای توضیح تاریخ، هنگامی که همه چیز را باید از هیچ ساخت، لاجرم سود آور را نیز مانند دیگران وادار به لفاظی کرده و زمانی این گونه ابتلائات او کاملا بروز می کند که می گوید چنگیز خان نام خود را بر کنار برخی از سکه های الناصر بالله، همانند سکه های عرب ساسانی، سورشارژ کرده است و نمونه ی سکه ای را نمایش می دهد که یک روی کامل آن متعلق به الناصر بالله و روی دیگر آن، باز هم به طور کامل، به القاب و تعارفات چنگیزی منتسب است؟ آیا الناصر بالله سکه اش را با حدس بروز و ظهور چنگیز خان یکسویه ضرب کرده تا به محض تسلط چنگیز جایی برای حک نام خود بر پشت سکه ی خلیفه ذخیره داشته باشد!!!؟ یا این که گمان کنیم چنگیز خان مغول ضرب سکه ای مشترک را به خلیفه ی بغداد سفارش داده است؟!!! تمام این مطالب مغشوش معلوم می کند که سود آور حتی قوانین سورشارژ سکه ها را هم به درستی ادراک نکرده و از یاد نبریم که مباحث فوق هنوز بدون در نظر داشتن این مطلب است که هر سکه و ورق کاغذی که از زمان مغولان و ایلخانان و تیموریان ارائه می دهند، بدون اندک تامل و تردید، بر مبنای آن چه گفته ام و خواهم گفت، جز ساخته هایی از دوران صفویه نیست.

«سکه های هلاکو، تاریخ و نام (ضراب خانه )ی آن ناخوانا
از جنس دینار طلا، به وزن ۵/۷ گرم
نوشته های روی سکه عربی و فارسی است.
نوشته ی روی سکه: لااله الا الله، محمد رسول الله
نوشته ی پشت سکه: قاآن بزرگ، منگو قاآن، هلاکوخان.
مغولان در سراسر قلمرو خویش، شیوه ی تساهل و تسامح مذهبی را حفظ کردند. عمدتا عبارات قالبی روی سکه ها با در نظر گرفتن ملزومات بازرگانی و در منطقه ای که جمعیت آن را مسلمین تشکیل می دادند، در نظر گرفته می شد. هرچند هلاکو هنوز بودایی مذهب بود و همسرش مسیحی - نسطوری متعصب، عبارات قالبی روی سکه ها بر اساس موازین اسلامی حک می شد». (سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۳۲)

آشنا شدن با این شیوه ی نخبه ی تسامح و تساهل مذهبی مغولان سخت شور انگیز است و اگر الگوی آن را رفتار چنگیز بگیریم، چنین تعبیر می شود که او با کشتار عمومی، شهری را از سکنه خالی می کرد تا در مورد مذهب شان تسامح و تساهلی یکسان روا داشته باشد! در این سکه ی ظاهرا هلاکویی نیز، خلاف داده سود آور، گرچه حاشیه ی اطراف سکه، مربوط به اطلاعات ضراب خانه و تاریخ ضرب، محذوف و ناخوانا است، ولی نام کامل هلاکو خان به وضوح دیده می شود و آن چه را نمی بینیم قسمت فارسی آن است! زیرا که بر روی سکه به زبان خالص و فصیح عرب می خوانیم: لااله الا الله، محمد رسول الله، صل الله علیه و سلم و بر پشت سکه نیز آمده است: قاآن الاعبد لله موبای قاآن هلاکو خان. از مولفی که در هر باب دچار توهم است و در رویا های ضد یونانی و ضد عرب و ضد مغول و ضد ترک خود غلط می زند، به طور طبیعی انتظار بیان تاریخ درست ایران و شرح ابواب هنری آن نمی رود، حقیقت ماجرا این است که اگر سکه های مغولی و ایلخانی را با القاب عبدالله و یا شعار لا اله الا الله می خوانید، فقط و فقط بدان سبب است که جاعلان تاریخ ایران، که سرسکه های مختلف و متنوعی را برای ساسانیان و طاهریان و صفاریان و غزنویان و خلفای بنی امیه و غیره فراهم کرده اند، واقعا نمی دانسته اند که برای یک سکه ی مغولی چه سمبل و شعاری انتخاب کنند و به چه خط و واژگانی بنویسند و چنین است که سکه های این دوران را، چنان اسلامی می یابید که نخستین قاآنان مغول نیز خود را عبدالله خوانده اند!!!

«ابوسعید بهادر خان ایلخان عاشق پیشه: ابوسعید بهادرخان، ۷۱۷ هجری، آخرین ایلخان بزرگ از خانواده ی هلاکو بود، که بر ایران حکومت کرد. او در سیزده سالگی جانشین پدرش اولجایتو شد. اولجایتو، پیش از مرگ، ابوسعید را به امیر چوپان سردار سپرد. امیر چوپان، بی درنگ رشید الدین وزیر را که به همراه چهارده پسر خود اداره ی امور مالی را در دست داشت، اعدام کرد. امیر چوپان کم کم هر یک از پسران اش را حاکم ایالات مختلف کرد و عملا اختیار حکومت را به دست گرفت و بدین گونه طایفه ی مغول امیر چوپان حکومت طایفه ی رشید الدین، که فارس بودند را، از بین برد و خود جانشین آن ها شدند. هنگامی که ابو سعید وارد مرحله ی جوانی شد، دل باخته ی دختر امیر چوپان، بغداد خاتون همسر امیر حسین جلایری شد. بر طبق یاسا، خان های مغول این حق انحصاری را داشتند که از هر زنی که مایل بودند تقاضای ازدواج کنند و اگر دل باخته ی زنی شوهر دار می شدند شوهر آن زن می بایست از همسر خود جدا شود. امیر چوپان که حدس می زد ابوسعید از دخترش خواستگاری خواهد کرد، دختر و دامادش را به شمال غرب فرستاد. ابوسعید که از این عمل امیر چوپان بسیار عصبانی شده بود، دستور داد برادر بغداد خاتون را به بهانه ی تجاوز به حرمسرای خان بزرگ اعدام کنند. او که نمی توانست بغداد خاتون را فراموش کند، در فراق او چه اشعاری که می سرود:
بیا به مصر دل ام تا دمشق جان بینی
که آرزوی دل ام در هوای بغداد است
و سرانجام امیر حسن را مجبور کرد تا از همسر خود جدا شود و خود با او ازدواج کرد». (سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۴۰)

در نقل فوق، تاریخ به وجهی فوق معمول به تمسخر گرفته شده است. معلوم نیست میان سپردن ابوسعید به امیر چوپان و قتل کامل خانواده ی رشید الدین وزیر چه ربط عاقلانه ای است؟ در این جا مطالب کاملا خلاف روال ایلخانی عمل می کند وگرچه نوشته اند که ایلخانیان از زمان غازان خان، رسما به اسلام پیوسته اند و سکه های ایلخانی از زمان هلاکو نیز به لا اله الا الله مزین بود، ولی ظاهرا آخرین ایلخان، به نام ابوسعید، درباره ی زن دیگران، به یاسای چنگیزی متعهد بوده و به آن عمل می کرده است! مشکل مورخ در این است که نمی داند چنین خیالات زبده ی شخصی و ذهنی ابوسعید را، سود آور از کدام کانال غیب دانی کشف کرده است؟ تمام این مطالب نشان می دهد که خبره ترین جاعلان، حتی با همدستی گله ای از اساتید دانشگاه های بزرگ خودی و غیر خودی و کرسی های متنوع و متعدد ایران شناسی نتوانسته اند این تور دراز تاریخ ایران را طوری ببافند که هنگام بیرون کشیدن از آب خالی نباشد. سودآور که در این متن خود را از تمام جزییات این عشق سوزناک، تا مرحله ی تشخیص حدسیات پدر عروس با خبر نشان می دهد و نیز پس از این همه قرن می داند که برای رفع غائله، عروس را به چه سمتی فراری داده اند، چه طور تشخیص نداده است که از مصر دل کسی نمی توان دمشق را دید؟!! احتمالا سود آور نیز همان قدر از جغرافیای شرق میانه بی خبر مانده، که ابوسعید بهادر خان بوده است، اما در بقیه ی عمرش مهلت دارد تا لااقل برای این بیت سر هم بندی شده ی مطلقا بی معنا و خنک، به صورتی که خود می داند، شرح روشنگری بنویسد.

«ایرانیان از هنگام حکومت مغول، ارتباطات تجاری - اقتصادی فعالی، از مسیر خلیج فارس با دریاچه ی چین برقرار کرده بودند. زبانی که در این مسیر بازرگانی ـ که زبان بین المللی هم بود ـ مورد استفاده قرار می گرفت، فارسی بود. ایرانیان بسیاری، در چین و کشورهایی چون که در مسیر خلیج فارس و چین بود، سکونت گزیده بودند. با توجه به مطالب ابن بطوطه، آن ها در محلی ساکن شده، مراسم مذهبی و دینی خویش را در مساجدی که ساخته بودند، همراه با رهبران مذهبی و روحانیون اجرا می کردند. ابن بطوطه، نام شیوخ متصوفه که مسئول خانقاه های محلی هم بودند، این گونه بر می شمارد: شیخ شهاب الدین کازرونی در هند و شیخ برهان الدین کازرونی در چین، مسئول اخذ عوائد و نذوراتی بودند که بازرگانان اهدا می کردند». (سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۷۸)

کاش این دو شیخ بزرگ کازرون که در چین و هند مسجد ساخته اند، ابتدا در شهر خود مسجدی بنا می کردند تا شهرشان تا همین اواخر بدون مسجد نمانده باشد. کاش این ابن بطوطه ی قلابی که پیش تر نیز در موضوع بالا بردن کاخ کسرایی در شیراز با او آشنا شدیم و در سفرنامه اش اذعان دارد که از شیراز به سمت شرق نرفته و طبیعتا چین و هند را ندیده است، توضیح می داد که تاجران ایرانی که ضمن فارسی حرف زدن تا چین، کالا های شان را در جاده های ایران بر قاطران و شتران به مقصد خلیج فارس می برده اند، در سرزمینی که به زمان مغولان خیالی هنوز یک کاروان سرا و بار انداز نداشته، در طول راه شب را کجا بیتوته می کرده و در میان بیابان از چه راه آب و علوفه و غذا به آنان می رسیده است و اگر فرض را بر دست رسی آن ها به آب های خلیج بی محابا فارس، مثلا از راه آسمان بگیریم، آن گاه می پرسیم که این تجار ایرانی که بدون مکث با یکدیگر تا چین فارسی حرف می زده اند، با چه سرویس کشتی رانی کالاهای خود را به چین برده اند، زیرا نخستین کشتی ها را، در سراسرجهان و ابتدا از مدیترانه، در ۱۵۰۰ میلادی، یعنی دویست سال پس از ایلخانان به اوقیانوس ها رانده اند!!! آیا به راستی سود آور و این مجموعه جاعلانی که نقشه جهان امروز را، در ۲۴۰۰ سال پیش، با دست یک جغرافی دان یونانی موهوم، احتمالا از طریق اسطرلاب و فرض و جادو رسم کرده اند، تا خلیج فارس قدیمی بسازند، خود تاریخ ملاحی در آب های جهان را نمی دانند یا محقق ایرانی را بی خبر و خنگ انگاشته اند؟!!!

«به رغم تهاجمات پی در پی اقوام ترک ـ مغول، در اوایل قرن پنجم هجری و سلطه ی طولانی آن ها بر سرزمین های فارس زبان، زبان اداری و ادبی دربار، همان فارسی باقی ماند. زبان ترکی، با وجود ساختار اداری و دستوری متمایز و نحو غنی، هرگز نمی توانست با میراث ادبی فارسی برابری کند. هرچند زبان مادری شاه زادگان حکومت های ترک ـ مغول فارسی نبود، با این حال در جو فرهنگ ایرانی ـ اسلامی پرورش یافته بودند و بسیاری از آنان حامیان پر و پا قرص و محکم هنرهای ایرانی و کتب فارسی شدند... در رساله ی محاکمة اللغتین که بی شک برخوردهای نژادی و سیاسی طبقات بالای اجتماع را منعکس می کند، امیر علی شیر نوایی، بر برتری زبان ترکی نسبت به زبان فارسی تاکید کرده است: «کاملا مشخص شده که زبان ترکیهوشمندانه، قابل فهم تر و خلیق تر از زبان فارسی است، در حالی که زبان فارسی به لحاظ تفکر و علم خالص تر و کامل تر است. درست کاری، صداقت و بخشش ترک ها و هنر و فلسفه ی ایرانیان کاملا روشن است». برعکس آن چه انتظار می رفت، عرضه و ساختار آثار ترکی علی شیر کاملا به ساختار و اصول ادبیات فارسی متکی بود. از جمله خمسه ی او از روی خمسه ی نظامی الگو برداری شده بود. وقایع نگاری به نام واصفی، درباره ی ترغیب او به ترسیم طنز ترکی و تکذیب فضلای ایرانی چنین نوشته است: «چنین گوید در محلی که ملا بنایی از عراق آم، روزی از مجلس میر افاضل و اعالی مجتمع بودند. میر فرمودند که از لطایف و ظرایف یعقوب بیک سخن گویند. مولانا بنایی گفت: هیچ لطافت و خوبی یعقوب بیک برابر آن نبود که ترکی نمی گفت. میر فرمودند که: که ای بنایی درشتی و خنگی را از حد گذرانده ای و قابل آن شده ای که نجاست در دهان تو کنند. بنایی گفت: سهل است، همان گیرم که شعر ترکی گفته باشم». (سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۱۱۶)

چه مغولان نازنینی! دائما در اندیشه ی تهیه و تکثیر و آرایش شاه نامه اند، زبان فارسی را رسمی اعلام می کنند، بر نخستین سکه های شان خدا را به یکتایی می ستایند و در مدارای دینی پس از کورش هخامنشی یگانه اند!!! پس چرا این فارس های پر مدعا امام زاده ی چنگیز خان را بر پا نمی کنند و شب های عزیز به زیارت آن نمی روند؟ این مطالب که از قول و قلم چند ناشناس و بی نشان بیان می شود، به نعل و به میخ کوفتن کاملی در بیان ارزش های دو زبان ترکی و فارسی است، تا از میان یک بررسی ظاهرا بی آزار، آن نتیجه گیری موهن نهایی به دست آید که جان ترک و عرب ستیز و آلوده به ناسیونالیسم پوسیده و بی مبدا سود آور را نوازش می دهد. چنین است که دعوت من به بنیان شناسی تاریخی، معنای مستقل و مهم خود را می گیرد و ما را از تاثیر این گونه اباطیل نوساخته ی مجعول تفرقه انگیز در امان نگه می دارد، که بر مبنای فقدان کامل هرگونه آثار رشد اقتصادی و سیاسی، با قدرت تمام منکر اصالت سطر به سطر داده های مکتوبی شده ام که به پیش از دوران صفویه نسبت می دهند و این سخن، البته رو به عین مادی مانده ها دارد و گرنه کنکاش در مطالب و متون دوران صفویه و در راس آن ها ساخت دواوین متعدد و منسوب به سده های مقدم اسلامی، که شاه نامه اعلا ترین نمونه ی آن در حقه بازی فرهنگی است، خود مبحث دیگری طلب می کند، که به اراده و خواست خداوند خواهم گشود.

«نخستین شاه نامه ها: چهار تصویری که خواهد آمد، متعلق به کتبی خطی است که عموما از آن ها با عنوان شاه نامه های کوچک نام برده می شود. تاریخ تقریبی پردازش و تدوین آن ها ۶۹۹ هجری و احتمالا به حمایت غازان خان در بغداد پردازش و مدون شده است. به دستور او و با توجه به مقایسه بین خصوصیاتی از قبیل آرایش مو، کلاه، شاخ و برگ درختان و غیره، با نسخه مرزبان نامه، به تاریخ ۶۹۸ هجری، در بغداد نگارش و پردازش شده است. در سال ۷۴۱ هجری نیز شاه نامه اینجو در شیراز نگارش و منتشر شده است». (سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۳۷)

بدین ترتیب سود آور شاه نامه نویسی را از انتهای قرن هفتم و سیصد سال پس از فردوسی آغاز می کند و صحت تاریخ گذاری نسخه های معرفی کرده ی خود را به سنجش با کتاب هایی ممکن می گوید که در ترسیم شاخ و برگ درختان و کلاه و موی نقاشی ها، به تصاویر این شاه نامه شبیه اند و اگر از آنان دلیل صحت تاریخ گذاری همان کتاب های مورد مقایسه را طلب کنید، برابر معمول، این بار شباهت شاخ و برگ و کلاه و موی آن منبع و مستند را با همین نسخه شاه نامه اساس می گیرند! چنین است آن دور باطل و چرخه حماقتی که دوران شناسی همه چیز تاریخ ایران را درخود فرو برده است. باری، این نمونه های شاه نامه، که غالبا تنها لت هایی از تصاویر است، فقط در یک مورد به معرفی نسخه ی کاملی منجر می شود، که تصویر برگ آخر آن را ملاحظه می کنید.

«۲۷. شاه نامه فردوسی
باز نویسی شده توسط اسماعیل خواجه، پسر مبارک قدم
۵۲۲ ورق با ۲۴ تصویر، که صفحه ی اول مفقود شده است
خط نستعلیق در چهار ستون و در هر ستون ۲۵ سطر
آب رنگ مات، مرکب و طلا اندازی
صحافی با چرم قهوه ای مراکشی
ابراهیم میرزا، حاکم شیراز، احتمالا به دلیل افراط در باده گساری در سال ۸۲۸ هجری، همچون برادرش بایسنقر میرزا جان داد... در بین کتب خطی زیادی که در شیراز، طی دو قرن پس از مرگ ابراهیم میرزا پرداخته شد، این شاه نامه به خاطر پردازش کیفیت هنری و ویژگی های عجیب و جدید و ترکیب بندی هایی که دارد، معروف شد. این کتاب خطی با مقدمه ی قدیمی تر و نثر نادر ابومنصوری آغاز شده و به جای قدمه ی معمولی که برای بایسنقر نوشته می شد قرار گرفته است. گرچه هنوز خط نستعلیق در مراحل اولیه ی پیشرفت بود، با این حال خوش نویسی این کتاب پیشرفته تر از خط نستعلیق جعفر بایسنقری بود... در تتمة الکتاب با خط رقاع که روی آن طلا پوشانده شده با خط سیاه کم رنگی نوشته شده... این نسخه توسط این بنده ی حقیر اسماعیل خواجه، فرزند مبارک قدم خراسان در ماه رجب سال ۸۴۵ هجری باز است». (سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۷۱)

همه چیز در اطلاعات این شاه نامه، از آن چرم مراکشی تا مرگ ابراهیم میرزا به سبب افراط در شراب خواری و مقدمه ی شاه نامه که تازگی دارد و خط نستعلیق پیشرفته ی آن و به خصوص تتمة الکتابی که نیمی از آن فارسی خالص با لغاتی چون فرخی و فیروزی و گفتار، و نیم دیگر آن در معرفی نسخه نویس و زمان نسخه برداری، به بیان و لغت خالص عرب است؛ از بدل کاری محض خبر می دهد. با این همه کسی این شاه نامه ی سود آور را جدی نگرفته و ماخذ فراهم آوری نسخ نقد جدید نبوده است و از همه مهم تر سود آور نگفته است که این نسخه ی دردانه ی او اینک کجا و نزد چه شخص و یا موسسه ای است، زیرا سندی دارم که اثبات می کند مراکز مسئول ایران شناسی و موزه داری ایران، هیچ شاه نامه پیش از صفوی را به رسمیت نمی شناسند و به چشم ندیده اند!!!

«تاثیر گسترده و عمیق و مفید و سازنده ی اندیشه ی ناب و پالوده ی فردوسی بر عنصر ایرانی آن چنان است که همگان را به تحسین و اکرام و اعزاز این شخصیت بلند مرتبه برانگیخته است. بخش اسلامی موزه ی ملی ایران بنا بر رسالت خطیر فرهنگی خود در انجام وظایف و با توجه به اثرات چشم گیری که اندیشه ی این شخصیت بزرگ بر فرهنگ و هنر ایران داشته است، افتخار دارد نمایشگاهی از آثار و اشیای موزه ای را، که مزین به اشعار با نقوش و مضامین برگرفته از شاه نامه ی حکیم توس است، با عنوان «تجلی شاه نامه در هنر اسلامی ایران»، برای تجلیل از این ستاره آسمان شعر و ادب ایران برگزار کند. شایان ذکر است که از همان سده های اولیه ی خلق شاه نامه، اشعار فردوسی و مضامین و مفاهیم شاه نامه ای به صورت های گوناگون در فرهنگ و هنر ایرانی تاثیر و جلوه ی چشم گیر داشته است». (موزه ی ملی ایران با همکاری معاونت آموزش میراث فرهنگی، تجلی شاه نامه در هنر اسلامی ایران، ص ۵)

حالا به سراغ کتاب تبلیغاتی این نمایشگاه می رویم تا ببینیم موزه ی ملی و میراث فرهنگی چه آثاری را از تاثیر اشعار و مضامین و مفاهیم شاه نامه در اختیار دارند که به صورت های گوناگون بر فرهنگ و هنر ایرانی، از همان قرون اولیه ی سرودن شاه نامه، تاثیر گذار بوده است و با کمال تعجب و البته طبیعتا، باز هم نخستین نمونه ی این آثار را از قرن دهم هجری و به زمان صفویه می بینیم.

۱. شاه نامه ی فردوسی
دوره: سده ی دهم هجری
در اندازه ی ۲۳�۸/۳۷ سانتی متر
شماره ی موزه: ۴۳۶۱
شاه نامه به خط نستعلیق روی کاغذ ترمه ۱۱۷۴ صفحه، ۲۵ سطر در هر صفحه، دو صفحه ی اول دارای سرلوح مزدوج مذهب مرصع بی سطور این دو صفحه طلا اندازی شده است... دارای رقم کاتب و به تاریخ ۹۳۸ هجری است». (موزه ی ملی ایران با همکاری معاونت آموزش میراث فرهنگی، تجلی شاه نامه در هنر اسلامی ایران، ص۱۱)

پس از این نمونه نیز سراسر کتاب را مملو از تاثیر شاه نامه در هنرهای عهد صفوی و دوران قاجار می بینیم، که زمان برگزاری مسابقه ی شاه نامه نویسی شناخته می شود و گرچه در ضمن این نمونه ها دو سه کاشی با اشعار فارسی نشان مان می دهند و بی هیچ ادله و گزارش باستان شناسی، یافت شده در کاشان و نیشابور از قرن هفتم هجری می گویند، اما به زودی با احوال آن ها نیز آشنا خواهیم شد. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در شنبه پنجم اسفند 1385 و ساعت 10:0
ارسال شده در شنبه، ۰۵ اسفند ماه ۱۳۸۵ ساعت ۱۰:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان