ایران شناسی بدون دروغ، 36

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۳۶

دست بستگی و بد شانسی مطلق جاعلین تاریخ ایران، در تدارک اسنادی بروز می کند که بتواند ادعاهای آنان در استحکام زیر بنای اقتصادی و سیاسی ایران پیش از صفویه را اثبات کند. آن ها که قادر نبوده اند مسجد و مدرسه و کاروان سرا و بازار و حمام و آب انبار و کاخ و دربار کهنه بسازند، ناچار سعی خود را منحصر و متوجه تدارک نمودارهای فرهنگی سهل الجعل کرده، آلبوم های معرف هستی ملی و نمایه های تولیدی و هنری ایران را، با پاره خطی خوش نوشته، کتابی در امور معمول زندگی، تالیفات تاریخی پر از ادعاهای غیر ممکن و بدون مظاهر و مستندات، مینیاتورهایی مملو از نمایش خلوت اشراف و امرا و درباریان، در کوشک های زینتی هوش ربا، همراه ابزارهای متنوع خوش گذرانی از ساز و کمانچه تا قدح های ظریف ساخت و تنگ های گردن بلند، ساغرهای بلورین خوش تراش، فرش های نقشین و پرده های نگارین، زمین و دیوار و سقفی پوشیده از موزاییک ها و منبت های رنگین و مردمی با لباس های متنوع و کمربند های مرصع و شمشیر و خنجرهای پرکار پوشانده اند و گرچه در همین باب هم نتوانسته اند نمونه پیش از مغول ارائه دهند، اما سراپای دوران مغول و ایلخانان و تیمور را چنان با دست نوشته ها و تابلوهای نقاشی پر کرده اند، که ماجرای اصلی آن سلاسل در زیر این فرآورده ها گم می شود و اگر طلب کنیم بقایای به جا مانده ی یکی از این همه آثار پراکنده در تابلوهای مینیاتور، تا حد یک خنجر مغولی، یا تنگ آب و شربت و شراب خوری و فرش زیر پای شان را به ما بنمایانند، بار دیگر به شرح و تفصیل آن در فلان و بهمان کتاب و نوشته رجوع می دهند!!!

«در دوره ی مغول یک نوع سفال دیگر یعنی سفال موزاییک (کاشی معرق) در ایران شایع شد. در این طریقه قطعات کوچک به شکل و اندازه ی مختلف بریده و از آن ها طرحی به شکل موزاییک ترکیب می شود. این قطعات کوچک، که از روی نقشه پهلوی هم قرار می گیرد، به وسیله ی گچ که از پشت ریخته می شود، به هم می چسبد و این گچ مایع سوراخ ها و منافذ را طوری پر می کند که طرح یک تکه جلوه می نماید. این سفال موزاییک با تزیینات آجری لعاب دار که در زمان قدیم در ایران و عراق مرسوم بود نسبت دارد. تکمیل این طریقه که به تدریج صورت گرفت نتیجه ی تقاضا و تمایل برای طرح های مفصل و رنگارنگ بود. این صنعت در زمان سلجوقیان عمل می شد و نمونه ی آن در ابنیه ی قونیه در آسیای صغیر که در قرن سیزدهم شناخته شده دیده می شود. در این جا تزیین داخلی چندین مسجد مانند مسجد لرنده و پای حاکم و سرچالی که بعضی دارای محراب هستند به وسیله ی سفال سازان ایرانی که در موزاییک کاری استاد بودند ساخته شده است. در قرن هفتم هجری این طریقه تکمیل شد و سفال سازان ایرانی نه تنها آن را به حد کمال رسانیدند بل که طرح ها و رنگ آمیزی جدید ابتکار کردند که قرن ها بعد مورد استفاده واقع شد». (س.م. دیماند، صنایع اسلامی، ص ۱۹۵)

شوخ طبعی در این محققین عظیم الشان، سر به آسیب عقلی می زند و گویی برای رفع سوداها و مالیخولیاهای خود و تمسخر ما مطلب نوشته اند: در این جا از پیدایش کاشی معرق و یا به قول دیماند «سفال موزاییک»، به سعی سفال کاران ایرانی، که ظاهرا در موزاییک سازی استاد بوده اند! به عهد سلجوقیان می گویند، اما برای ملاحظه ی حاصل کار این استادان عالی مرتبه ی ایرانی، خواهان را می فرستند تا سری به ترکیه زند و تزیینات داخلی مساجد لرنده و پای حاکم و سرچالی را تماشا کند و اگر برسبیل کنجکاوی بپرسد چرا حاصل کار استادان ایرانی سر از مساجد ترکیه بیرون زده، به سادگی پاسخ می دهند که در زمان سلجوقیان ترکیه جزء کوچکی از ایران بوده است، تا پرسنده احساس غرور کند، ذوق زده شود و دنبال سئوال خود را نگیرد!!!

«خوش نویسی، طی قرن ها، در ایران ارزش و اعتبار بسیار یافت، ولی مدرک معتبری نداریم تا ثابت کند که کتاب خانه، کارگاه سلطنتی، جایی که نقاشان و خوش نویسان در آن جمع می شدند و به ایجاد کتاب های خطی مصور می پرداختند، قبل از زمان مغول وجود داشته است». (ابوالعلا‌ء سودآور، هنر دربارهای ایران، ص ۳۶)

سود آور هم، گرچه خود می گوید مدرکی برای اثبات خوش نویسی پیش از مغول ندارد، اما بی مدرکی مانع او نیست تا مدعی شود که قرن ها پیش از مغول، خوش نویسی نزد ایرانیان «ارزش و اعتبار بسیار» داشته است و چون در هیچ کشور دور و نزدیکی قطعه ای دست نوشته ی قابل مصادره به سود دارایی ملی و باستانی ایرانیان در این زمینه نمی یابد، پس صحنه ی خوش نویسی دوران مغول را چنان می آراید که بدون نیاز به مدرک گمان کنیم که خوش نویسی و مینیاتور سازی و تدارک پیشرفته ی کتاب، در زمان مغول، بی شک بر پایه ی میراثی کهن استوار بوده است و البته سود آور به دنبال این نیست تا در ابتدا قطعه ای «بد نوشته» به خط فارسی مانده از قرون نخست اسلامی بیابد و سپس مدعی نوع «خوش نوشته» ی آن در زمان مغول شود!!!

«تیمور هم شاعر بود و هم کتاب دوست، تا جایی که گروهی از نقاشان و خوش نویسان ماهر ایرانی را، که عالی ترین کتاب های خطی را نوشته و پرداخته بودند، در کارگاه ـ کتاب خانه خود گرد آورده بود. در دوران حکومت تیمور، آثار خطی اصیل و معتبری به خط نستعلیق نگارش یافت و به عنوان به ترین کتاب های خطی برگزیده و تکثیر شد. تیمور به بی سوادی مشهور بوده و ظاهرا برای ایجاد کتاب خانه، کارگاه، اقدامی انجام نداده است، در حالی که این کتاب خانه، کارگاه ها در زمان شاه زادگان تیموری یا میرزاها ایجاد شد. جانشینان تیمور، همگی، افرادی تحصیل کرده و با فرهنگ بودند که از کتاب خانه ها و کارگاه ها حمایت و کتاب های خطی نفیس و منحصر به فردی را پردازش و تدوین کردند... هر یک از شاه زادگان از کارگاه هنری خویش حمایت می کرد. در آن کارگاه ها، علاوه بر آن که کتاب های خطی نگاشته و پرداخته می شد، برای دیگر بخش های هنری همچون تزیین و منقش ساختن منسوجات مجلل و گران قیمت و قاب گذاری تزیینی و تاریخی روی کاشی، سنگ و چوب کارهایی صورت می گرفت. ترک ـ مغولانی که فرزندان دشت های آسیای مرکزی و تعلیم دیده ی استادان ایرانی بودند، از شیوه ی نیاکان خود، ایلخانان پیروی می کردند و ثروت های غارت شده را در راه حمایت از فعالیت های کارگاه های هنری تیموریان، که از طرف شاه زادگان مغول و مطابق با سنت های ایرانی ـ اسلامی اداره می شد، صرف می کردند». (ابوالعلاء سودآور، هنر دربارهای ایران، ص۵۹ و ۵۸)

چه نامی جز هذیان و لاف و گزاف نامحدود بر این مطالب می توان گذارد: تیمور بی سوادی که لابد به زبان فارسی شعر می گفت و در زمان او خط های خوش بسیار نوشته و کتاب های ممتاز ساخته می شد. این تحلیلگران تاریخ و هنر ایران در این اندازه زیرکی داشته اند که تیمور را بی سواد بگویند، زیرا اگر او را از ابتدا حامل فرهنگ و ذوق هنری می شناختند، دیگر الصاق صفت توحش به مغول و ترک و تیمور و تاتار برای آن ها دشوار می شد و لاجرم تمام حکمت روزگار را نه به تیمور، که به فرزندان او منتقل کرده اند تا لاف زنند که مجالست با اساتید ایرانی، در نیم نسل، از آن قوم وحشی خون ریز، خردمندانی صاحب فرهنگ و کتاب خانه ساز بیرون کشیده، تا جایی که ثروت های غارتی را صرف تولیدات فرهنگی ایرانی ـ اسلامی می کرده اند!!! بنا بر این ساده ترین راه مقابله با این اراجیف برنامه ریزی شده، که قصد فریب اندیشه ورزی و آرامش و استدلال و اسناد و قلب حقایق روشن فرهنگ عمومی را دارد، بررسی عمیق تر داده های خود آنان است.

اینک چرخی در آن نمونه ها و نمودارهایی می زنم که سود آور در کتاب اش، «هنر دربارهای ایران»، به عنوان نمایش مظاهر فرهنگی حضور مغولان در ایران عرضه کرده و تابلوی بالا نخستین تصویر آن، با چنین زیر نویسی است، که به پراندن متلکی در باره ی تاریخ و هنر شبیه تر شده است.

«۱. سوار کار مغولی به همراه وزیر امور مالی
چین، سلسله ی یوان، قرن هفت و هشت هجری
کار روی ابریشم، ابعاد: ۳/۳۴�۳/۴۵ سانتی متر
تصویر متعلق به سوار کار مغول است که روی پارچه ابریشم نقاشی شده و گویا بخشی از طومار بزرگی باشد که در آن چند صفحه از حکایتی دنباله دار بیان شده است. جامه ی فاخر سوار کار نشان مقام و رتبه ی بالای اوست. همراه او مردی است که بالاپوش ارغوانی بر تن دارد و ترکیب چهره اش نشان می دهد که اهل چین نیست، بل که خصوصیات او بیش تر به ایرانیان و آسیای مرکزی ها می خورد. مقام سوار جلوتر از سوار مغول بالاتر و ظاهرا یکی از ماموران ایرانی است که برای وصول مالیات با مقامات درجه بالای مغول در چین همکاری می کند». (ابوالعلاء سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۳۰)

چه قدر ملتی باید بی پناه و درمانده باشد، که کسانی جرات کنند با تیتر هنر شناس و مورخ و از این قبیل، چنین مالیخولیاهایی را به خوردشان دهند تا پارچه ای نقاشی شده در چین را، بر اساس چنین شرح پریشانی، نشان حضور قدرتمند خود در تاریخ بیانگارد و در این مورد افتخار کند که همراه یک مغول بدون صورت، برای وصول مالیات تا پای تخت چین رفته است!!! این که سودآور مثلا از روی چشم و ابروی سوار، ایرانی بودن او را معین می کند، خود به قدر کافی موجب رسوایی است و آن گاه که مقام و موقعیت و حرفه ی سوار را هم، چنین در جزییات، از روی این نقاشی بدون شرح و بی هویت و نیم پاک شده، تشخیص می دهد، دیگر خود را تا مرتبه ی غیب گویان بالا می کشد. آیا فقط نمایش این تابلو و شرح ضمیمه ی آن، که از بی مایگی خبر می دهد، به تنهایی برای به زباله سپردن تصورات موجود درباره حمله ی مغول به ایران، بسنده نیست؟!!

۲. سکه ی چنگیز خان
احتمالا در افغانستان، بدون نام ضراب خانه
در سال ۶۲۱ هجری، به وزن ۳ گرم.
پس از تسخیر ایران توسط چنگیز خان البته ضروری بود که سکه های جدید به نام او ضرب شود. نمونه ی اصلی سکه ای بود که به نام سلطان محمد خوارزم شاه ضرب شده و برای ضرب سکه های جدید از آن استفاده شد. از یک طرف ضروریات بازرگانی و از سوی دیگر نیازهای حکومت جدید موجب شد پیوند عمیقی بین این دو برقرار شود. روی سکه نام خلیفه عباسی الناصر برای حفظ سکه در امور تجاری با سایر مملک اسلامی حفظ شد و پشت سکه عبارت قالبی اسلامی جدید، «چنگیز خان دادگرترین فرمان روا» حک شد. عنوان سلطان برای این که خلیفه ی مسلمین را بالاتر از خود تصور کند و یا وابستگی خود را به او نشان دهد، پیش از نام چنگیز ذکر نشد و در عوض به عنوان قدرت مطلق تصور شد». (سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۳۱)

باید بکوشم خوش اخلاق و با نزاکت بمانم. حالا ببینید همان چنگیز خان مغول که در یک نشست پانصد هزار آدم می کشت و شهرها را به آب می بست، در این سکه ی سراپا مجعول، تا چه حد ملاحظه کار شده است: نام خود را با لقب دادگر، در کنار نام سلطان محمد خوارزم شاه و خلیفه ی الناصر عباسی، بدون عنوان سلطان حک می کند تا کسی از او نرنجد و بتواند باب دوستی و تجارت را با همه باز نگهدارد!!! این که در این سکه ی ۳ گرمی چه گونه سه داستان بلند را همراه تاریخ ضرب ۶۲۱ هجری گنجانده اند، آن هم در حالی که بر این سکه ی به خط و لفظ عرب، نام واضح چنگیز و تاریخ ضرب دیده نمی شود، موجبی جز این ندارد که ما در موضوع تاریخ نگاری، بازیچه ی دست بی رحمانی شده ایم که در وارد آوردن آسیب بر ذهن عمومی از هیچ شیوه ی خیال بافی حیله گرانه روی نگردانده اند! آیا دقت در همین سکه که به عنوان تنها سند حضور چنگیز خان در تاریخ ایران قالب می زنند، برای محو ماجرای او کافی نیست و آیا چنان آوازه ای با چنین سکه ی مجعول بی ارزشی جور می شود؟

۹. فرمان ایلخان گیخاتو
شمال غرب ایران، به تاریخ ۶۹۰ هجری
مرکب بر کاغذ، به اندازه ی ۵/۲۷�۸۸ سانتی متر
این فرمان از طرف حاکمی مغول ـ که نام بودایی دارد ـ با خط عربی و فارسی که نیمی از آن ترکی است، نوشته شده. همچنین مهر و علامت چینی روی آن چسبانده اند که نشانه ی طبیعت متباین فرهنگ ایرانی در این دوره است. این نخستین فرمان سلطنتی معروف ایلخانان در ایران است. متن آن که برای محافظت از موقوفه ی متصوفه تنظیم شده، بدین مضمون است:
[ایرینجین تو] رجی دستور داده
شیکتور، آق بوقا تغاجار ضمانت کرده
احمد صاحب دیوان تایید کرده
ماموران ایوانیک جمع آوری مالیات، روسا و نمایندگان دولت اردبیل، باید بدانند که دهکده ی مندشین در منطقه لانجا توسط امیر بزرگ بایتمیش آقا به زاویه ی نصرت فقیر اعطا گردید تا رونق گرفته و عوائد آن صرف اطعام درویش ها و زائران زاویه گردد. مطلع شدیم که دهکده در فقر به سر می برد و از ما خواسته شد که مکتوبی بدهیم برای حمایت بیش تر، برای این که باعث رونق دهکده و خیر و برکتی برای دولت پایدار ما شود. این سند به این دلیل نوشته شد که اموال و دارایی های موقوفه را از پرداخت مالیات و سایر مشمولین معاف کند، برای این که دهکده پررونق شده و درآمد آن صرف اطعام درویش ها و مسافران زاویه گردد و خیر و برکتی برای دولت پایدار ما شود. این نامه در اوائل جمادی الثانی سال ۶۹۲ هجری در اردوگاه سلطنتی کاریز نوشته شد».(سود آور، هنر دربارهای ایران، ص ۳۴)

پس این فرمان مغولی، با نام بودایی و خط و زبان ترکی و مهر چینی، نشانه ای است از طبیعت متباین فرهنگ ایرانی که تمام عناصر حیات روی زمین را در خود جمع داشته است! هنگامی که قرار شود برای ملتی، بدون نشانه های اقتصادی و سیاسی، با سود بردن از هزار گونه حیله و ترفند در صنعت و هنر جعل، قبای حضور با آرایه های فرهنگی بدوزند، از توسل به این همه وصله های ناهمرنگ ناگزیرند. آن چه مرا به وجد می آورد و به نهایت شادمانی می رساند، آن امضای یگانه و بی نظیری است که گیخاتو، خلاف عرف نامه نگاری های امروز، بر بالای کاغذ گذارده است. وسواس او در پیچیده کردن خطوط و زاویه ها و تکرارها در این امضا فقط نشان می دهد که جاعل این فرمان، در یکی از بانک های روزگار ما حساب کلانی داشته است!!! و مهم تر از این اغتشاش و شورش در برداشت فنی، محتوای نامه است که می گوید در زمانی که بنا بر همین مدعاهای موجود، ایلخانیان هنوز مسلمان هم نبوده اند، برای آسایش دراویش موقوفه های آن ها را برای برخورداری از برکات آن حمایت می کرده اند!!!

۱۰. صحنه ی به شکار رفتن اردوان به همراه اردشیر
ابعاد تصویر: ۱۰�۵/۱۱
اردشیر جوان، پسر بابک و نوه ی ساسان، موسس سلسله ساسانی، به همراه اردوان پادشاه اشکانی، در این صحنه ی شکار نقاشی شده اند. شکار، تفریح و ورزش، سرگرمی محبوب شاهان ایرانی و مغول به شمار می رفت و غالبا در کتب خطی شاه نامه در این دوره تصویر شده است». (سودآور، هنر دربارهای ایران، ص ۳۷)

در این نقاشی، که تنها علت تعلق آن به عهد مغولان، صورت و چشمان مغولی اردوان و اردشیر است، فقط جای داریوش اول هخامنش را خالی می بینیم! اگر در این اسناد کاغذی و سکه های تاریخی، که ساختن کوهی از آن ها برای کنیسه، جز به خدمت گرفتن چند خانوار یهودی هزینه ی دیگری ندارد، چنان چنگیز یاسا پرست مسالمت جویی می یابیم، که به رعایت احوال و احترام خلیفه ی مسلمین، از ذکر عنوان سلطان برای خود صرف نظر می کند، پس طبیعی است که اردوان اشکانی نیز، به جای جنگ بر سر حاکمیت بی بقای دنیوی، همراه اردشیر ساسانی، به شکار روند!!! آیا حس نمی کنید که کسانی به آسانی ما را بازیچه ی تصورات خود کرده اند تا گریبان شان را به سبب آن نسل کشی پلید پوریم نگیریم؟

۱۷. آینه ای برای شاه شجاع
احتمالا در اصفهان، به تاریخ ۷۷۷ هجری ساخته شده است.
جنس آینه از برنز و روی آن حکاکی شده.
قطر آینه ۵/۲۰ سانتی متر.
بر رغم بازگشت پیروزمندانه شاه شجاع در سال ۷۶۷ هجری، به شیراز، نزاع بین او و محمود مرتفع نشد و هر دو سعی می کردند با شیخ اویس متحد شوند. سرانجام محمود شاه با دختر اویس ازدواج کرد و موجب خشم و حسادت همسر اول اش، خان السلطان گردید. خان السلطان، پنهانی شاه شجاع را وادار کرد تا به محمود شاه حمله کند. این عداوت و دشمنی همچنان تا سال ۷۷۵ هجری بین این دو باقی ماند، تا آن که سه دشمن اصلی شاه شجاع هر یک به طریقی از دنیا رفتند: پهلوان اسد خراسانی، فرمان روای شورشی کرمان، کشته شد و شاه شجاع کرمان را دوباره ضمیمه حکومت خود کرد، شیخ اویس در سی و شش سالگی در تبریز درگذشت، محمود شاه، چهار ماه بعد، بی آن که جانشینی برای خویش برگزیند در اصفهان دنیا را ترک گفت. سلطان اویس، پسر شاه شجاع، که علیه پدر با شاه محمود متحد شده بود، جانشین شاه محمود شد. هنگامی که شاه شجاع به اصفهان لشکر کشید، سلطان اویس پشیمان شد و به این ترتیب اصفهان به دست شاه شجاع افتاد. شاه شجاع چند روز بعد گویا توطئه مرگ پسرش را چید و در یک حادثه سلطان اویس به قتل رسید. او که دیگر رقیبی نداشت، آماده حمله به تبریز شد، در این هنگام، سلطان حسین جلایری جانشین پدرش شیخ اویس شده بود. سلطان حسین در برابر شاه شجاع تاب نیاورد و به این ترتیب تبریز در سال ۷۷۶ هجری تسخیر شد. این آینه در همان زمان که شاه شجاع قصد حمله به تبریز داشت، در اصفهان ساخته و پرداخته شد. پشت آینه وردهایی حک شده که احتمالا برای موفقیت و کمک در تسخیر تبریز است. نوشته های حاشیه آینه با آیات قرآن مزین شده، که از عظمت خداوند سخن می گوید و پس از آن مطالبی به این مضمون نوشته شده:
«برای اعلی حضرت، سلطان عالی مقام، سرور و صاحب اختیار مردم سرور همه فرمان روایان ایرانی و عرب، ظل الله، قهرمان بر و بحر، از خداوند فرمان برداری می کند، سلطان شاه شجاع، خداوند سلطنت او را حفظ کند. سال ۷۷۷ ماه محرم».
عناوین و القابی که به ترتیب روی حاشیه ی آینه ذکر شده، مشخصا اختیارات جدید شاه شجاع را منعکس می کند. احتمالا این عناوین به این دلیل بر حاشیه ی یک آینه آمده که تمایلات خود خواهانه و خودپسندانه شاه شجاع را نشان دهد. (ابوالعلاء سودآور، هنر دربارهای ایران، ص ۴۷)

هیچ عنوانی جز «تاریخ نگاری خاله زنکانه» مناسب متن بالا نیست، که از رفت و آمد و جوان مرگی های ناگهانی مملو است و اگر برای این همه افت و خیز تاریخی لااقل همین قاب آینه را به عنوان مدرک ارائه می دهند، که حکاکی آن کار چند ساعت یک مهر ساز کنار بقعه ی سید اسماعیل در جنوب تهران است، باز هم باید شکرگزار یهودیان باشیم، زیرا که بخش های بزرگی از تاریخ ایران پس از اسلام، شامل سلسله ی طاهریان و صفاریان و غزنویان و سلجوقیان، به اندازه ی همین قاب آینه ی پر از اوراد هم سند اثباتی ندارد. این که چنین مدرک معتبری! مربوط به سال ۷۷۷ هجری، که نیم قرنی از حیات سیاسی ایلخانیان هم دور تر است، در بخش مغولان کتاب سود آور چه می کند، پاسخی جز این ندارد که سازندگان تاریخ مملو از توهم و سرشار از موهومات ایران، چیزی جز همین خرده ریزهای ساختگی در چنته ندارند و اگر تمام آن چه سود آور می تواند به عنوان نمونه های هنر دربارهای ایران پیش از صفویه ارائه کند، این زوائد بی ارزش است، پس با استحکام تمام اثبات می شود که داده های کنونی درباره ی هزاره نخست تاریخ ایران پس از اسلام نیز، همانند ۱۲ قرن سکوت پیشین، جز رنگ و روغنی بر تابلوی شنیع پوریم نیست و اضافه کنم اگر کسی می تواند از احوال نام آوران متن بالا و به خصوص آن پهلوان اسد خراسانی، مختصر مطلب دندان گیری به دست آورد، مرا هم شریک خود بشمارد. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در دوشنبه سی ام بهمن 1385 و ساعت 11:30
ارسال شده در دوشنبه، ۳۰ بهمن ماه ۱۳۸۵ ساعت ۱۱:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان