ایران شناسی بدون دروغ، 31، درباره نسخه ها، 2

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۳۱

به نظر می رسد هنوز کسانی به عمق و اهمیت مباحث تازه گشوده در موضوع تاریخ ایران اسلامی، پی نبرده و ماهیت و محتوای این گفت و گو را درک نکرده اند که با ارائه ادله و اسناد متنوع و در حوزه های مختلف، می کوشد عواقب رخ داد پلید پوریم را، آن طور که واقع شده، ترسیم و اثبات کند و نشان دهد بروز آن نسل کشی عظیم، نه فقط تا اسلام اثر حضور آدمی را از این سرزمین برانداخت که تا قرن یازدهم هجری نیز برقراری تحرک اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی برای مهاجرین به این سرزمین را ناممکن کرد و اینک نه فقط تمام گمان های موجود بر هستی اجتماعی ایران اسلامی، تا دو سه قرن پیش، از اسناد اثباتی محکم بی نصیب است، بل مهم ترین آسیب پوریم را، نه در آن روی داد پلید، بل خفته در متن توطئه تاریخ نویسی های جدید یهودیان می بینیم که به قصد پنهان کردن رد آن نسل کشی، آماده کرده اند. تاریخی که بخش اسلامی آن، دنباله و منضم به رشته مصالح بی خاصیتی است که با آن، پیش از ظهور اسلام، هخامنشیان پس از خشایارشا، امپراتوری اشکانی و ساسانی و ضمائم پایان ناپذیر، نظیر ادیان و کتب و مراودات و منازعات بین المللی در روزگار باستان را ساخته اند. این مبحثی فوق غول آسا و تلاشی است که معتبر کردن مدخل های آن، برای مردم منطقه و سراسر جهان، زمینه های توسل به اندیشمندی نوین فراهم می کند، شیوه های تازه ای در سازمان دهی کم تر متشنج تجمع های انسانی ارائه می دهد و از آن که تزریق این مخدر دروغ، عمدتا با سرنگ فرهنگ انجام شده، پس موثرترین پاد زهر ستیز با این مسمومیت افسرده ساز نیز جز از راه خارج کردن سم این گونه مجعولات از جسم جامعه، حاذقانه نخواهد بود.

پس در پی اثبات فقدان زمینه و زیر بنای لازم برای گسترش روابط تولید و توزیع و تجمع، چون کاروان سرا و بازار و شهر و حمام و آب انبار، در دوران پیش از صفوی، به نبود مظاهر مادی قدرت دولتی و مراکز سیاسی و نمایه های اشرافیت ملی، در هزاره نخست طلوع اسلام در ایران توجه دادم، آن گاه به مبانی و نمونه های فرهنگی، با این بیان بنیانی رو کردم که در شرایط عدم تحرک اقتصادی و سیاسی، ظهور شاخص های فرهنگی و از جمله صاحبان این همه دفتر و دیوان، ناممکن است و برآن اساس هر تولید مکتوب پیش از سه قرن اخیر را در زمره ی جعلیات جدید و ساخت مراکز مجهز نونویسی کتب قدیم نما دانستم و صراحتا درخواست کردم هر مرکز و مقامی که در اختیار داشتن دست نوشته ای به زبان فارسی و از دوران قدیم تر از قرن یازده را مدعی می شود، پس از دریافت تاییدیه ی فنی برای سلامت و صحت آن، از مراکز بی نظر خودی، نسخه و نتیجه را به همگان عرضه کند تا این مباحث را بدون جر و بحث و داوطلبانه مسدود و منتفی و حتی منحرف اعلام کنم.

بدین ترتیب و بر اساس بررسی های رنگارنگ و مراجعه به مقولات متعدد مرتبط با این مدخل جدید، در بیان این یقین مسلم تردید ندارم که از هیچ مسیری دسترسی به فارسی نوشته ای مطمئن و معتبر که تاریخ تولید پیش از اصطلاحاً صفویه داشته باشد، ممکن نیست و بر این روال، نه فقط شاه نامه، که هر برگ نوشته دیگر به این زبان ، اعم از دیوان و دستورنامه و غیره، که تاریخ نگارش مقدم برآن دوران خورده باشد، مطلقا جعل جدید است و برای استحکام این مبحث لازم می بینم شاهدی دیگر را به جایگاه ابراز نظر بخوانم:

«مجموعه ی مارتو، که به وسیله ی ژرژ مارتو به دولت واگذار شد، به کتاب خانه ملی فرانسه امکان داد تا صاحب چند نسخه فوق العاده زیبا و نفیس شود. در واقع مارتو صاحب چند آلبوم خوشنویسی شده و چند جلد با صحافی بس شکوهمند بود. به این ترتیب در سال ۱۹۱۶ نسخه های شماره ی ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۷ مخزن فارسی وارد کتابخانه شدند. بسیاری از این نسخه ها از آن عتیقه فروش های ایرانی بودند چنان که نسخه ی شماره ی ۱۹۴۶ متشکل از دو ورق از شاهنامه ی «دموت» است. این مجموعه همچنین نشانگر توجه استثنایی فرانسویان به هنر ایرانی در سال های ۱۹۰۰ تا ۱۹۱۰ است. از آن پس خرید و تملک نسخه های خطی فارسی ادامه یافت، اما سرعت و آهنگ سابق را نداشت. در عین حال صورتی منظم داشت امروز، در سال ۲۰۰۲ شمار نسخه های خطی مخزن فارسی به رقم ۲۱۸۶ جلد رسیده است».

(فرانسیس ریشار، کتاب ایرانی، ص ۲۸)

فرانسیس ریشار، از جمله برجسته ترین نسخه شناسان غربی است، در کتاب اش تاریخچه و داستان تشکیل قفسه و قسمت نسخه های زبان فارسی در کتاب خانه ی ملی فرانسه را می آورد و آغاز آن را، ۱۷۳۹ میلادی یعنی سه سال پس از پایان حیات سلسله ی صفویه می داند و از آن که تشکیل بخش نسخه های فارسی در هیچ کتاب خانه ی دیگری در خارج و داخل ایران، به دورتر از این زمان نمی رود، پس مطلب واضحی است که ماقبل ۳۰۰ سال پیش، جست و جو برای یافتن مخزن کتابی به زبان فارسی فقط ددر افسانه هایی از قبیل الفهرست ابن ندیم ممکن است!

«بقای نسخه خطی فارسی در مقام تنها شکل کتاب در دنیای فرهنگ ایرانی تا نیمه سده ی نوزدهم میلادی، آثار و پیامدهای بسیار مهم در زمینه ی نقل و انتقال متون و استنساخ و تصحیح آن ها داشته است. ادبیات زبان فارسی خیلی دیر با صنعت چاپ آشنا شد و نخستین متون چاپ شده، آن هم از سده هفدهم میلادی و مخصوصا از اواخر سده ی هجدهم، در اروپا به منصه ی ظهور رسیدند. این متون آراسته شدن به حلیه ی چاپ را مرهون کیفیت آن نسخه های خطی بودند که در اختیار نخستین ناشران قرار داشتند. افزون بر این، شناختی که در روزگار نسبت به زبان فارسی وجود داشت در چاپ متون فارسی موثر بود. در این زمینه ترکیه عثمانی و هند مسلمان در مقام «انتقال دهنده ی» نسخه های خطی نقشی مهم ایفا کرده اند. همچنین باید به سهم انبوه شروح و تفسیرهایی اشاره کرد که ادبا و فرهنگ نگاران عثمانی در سده های شانزدهم و هفدهم میلادی و رقیبان هندی آنان در سده های شانزدهم تا هیجدهم میلادی در زمینه متون ادبی کهن فراهم آورده بودند. در طول سده هجدهم و در نخستین سال های سده نوزدهم، نقش هند، که زبان فارسی در آن جا هنوز زبان رسمی بود، و حتی پس از استقرار انگلیسی ها در بنگاله، تا سال ۱۸۳۰ این مقام را حفظ کرد، بسیار قابل ملاحظه بود».

(فرانسیس ریشار، کتاب ایرانی، ص ۳۷)

آیا متوجه مطلب شدید؟ فرانسیس ریشار به مسابقه پرهیجان و بازار پر رقابتی اشاره می کند که قریب دو قرن، در عثمانی و هند، بر سر ساخت نسخه های کهن فارسی رواج داشته و هنگامی که فقط بخش کوچکی از فرآورده ها و محصولات این رقبا را بازگو کنم، شاید از گستره صدمه ای مطلع شوید که جاعلان یهود باعث آن بوده اند و با تیری چند نشان زده اند: نخست برای دوران هزارساله سکوت اقتصادی و سیاسی فرهنگی در ایران اسلامی، هر هویت دل خواه، هر سیاست و سلسله مورد پسند و هر ادب منطبق با سلیقه خویش را به نام شاعران و صاحبان سخن فارسی و قطب و پیر و مراد و مولوی و مقتداها و غیره به بازار ریختهاند و اگر آن سوی این سکه، یعنی قالب کردن این مجموعه های جعل به موزه ها و مجموعه داران با قیمت های گزاف را هم در نظر بگیریم، شاید تا حدودی از تورم سود در کیسه هایی باخبر شوید که زیرکی نوع یهود، در کسب بی محابا و نامحدود آن بی رقیب و بدیل شناخته می شود.                           

«وقتی به جست و جو و احصای کتاب ها می پردازیم، به صراحت می بینیم که در سده های شانزدهم و هفدهم میلادی در ایران کاتبانی می زیسته اند که در انتشار کتاب های تاریخی واقعا متبحر و کاردان بوده اند. مثلا در میان نسخه های خطی کتابخانه ملی می توان به سه نمونه از این کتاب ها اشاره کرد: عبدالواحد بن مولانا عرب مرودشتی، کاتب تاریخ عالم آرای عباسی در سال ۱۷۰۷، که به شماره ی ۲۲۵ ضمیمه فارسی و کتابخانه ی ملی فرانسه جای دارد، حداقل یک نسخه ی دیگر از این متن تهیه کرده است که در کتابخانه ی رشت در ایران حفظ می شود. هم چنین میرزاعلی بن مظفر بن محمد جعفر کاتب خاتون آبادی که ترجمه ی فارسی تاریخ طبری را در سال ۹-۱۵۸۸ میلادی کتابت کرده است، کاتب شمار قابل توجه و تحسین برانگیز متون تاریخی مکتوب که در فاصله ی سال های ۱۵۸۸ تا ۱۶۲۷ کتابت شده اند و اکنون در کتابخانه های مختلف پراکنده هستند. محمود بن حاجی محمد، کاتب کارگاه های فعال و پرکار شیراز، چندین جلد از تاریخ معروف میرخوند را کتابت کرده است که یک جلد از آن ها در کتابخانه ملی فرانسه و یک جلد دیگر آن ها در کتابخانه ملی برلین است. یک کاتب دیگر نسخه های خطی تاریخی در قرن هفدهم میلادی در ایران محمد صالح خاتون آبادی است که به نظر می رسد که متخصص کتابت و تهیه این نوع کتاب ها بوده است. او در سال ۱۶۶۴ میلادی نسخه ی دیگری از عالم آرای عباسی را خوش نویسی کرد که اکنون به نام کتاب ایرانی در کتابخانه مونیخ یافت می شود. شاید علت وجود این هنرمندان «متخصص» و آزموده، شیوه ای است که در تهیه و کتابت این نوع کتاب ها به کار می رفت زیرا که این شیوه چندان آسان و مناسب برای از حفظ کردن نبود و انجام آن نیاز به نمونه و سرمشق داشت».

(فرانسیس ریشار، کتاب ایرانی، ص ۵۷)

 این هم چند هنرمند خودی، که در قرون جدید مسئول نان درآوردن از مسیر نسخه بدل نویسی برای کتاب های کهنه اند! سئوال ساده و بی جواب مانده در این باب زمانی سر بلند می کند که بپرسیم این کاتبان بزرگ چنین متونی را در این قرون اخیر از ذهن خود نوشته و یا نسخه ی کهنه تری را تکثیر کرده اند؟ اگر این ها خیال بافی شخصی است که هیچ، ولی اگر استکتاب از نسخه های کهن است، پس احتمالا اصل مورد مراجعه خویش را، پس از استکتاب به دور انداخته اند، زیرا قدیم ترین نسخه های موجود، همین بازنویسی شده هایی است که داستان آن را می خوانید! و بد نیست بدانید در همین شمایل فعلی نیز، از مجموع نسخ خطی فارسی در کتاب خانه ها و موزه های جهان پراکنده است، افزون بر ۹۵ درصد را نسخه هایی تشکیل می دهد که مربوط به مولفین پس از صفویه اند و آن اندک نسخه های رقم کهنه خورده نیز، که به شاعران و حکیمان و صوفیان و سخن دانان ماقبل صفویه نسبت می دهند، بی تردید و تعارف، نو نویس هایی است که بر آن رقم کهنه نهاده اند!

«افزون بر این ها کتابخانه ی ملی پیش از بروز جنگ جهانی اول صاحب شماری نسخه ی خطی بس ارزشمند از متون نایاب و کتاب های مذهّب نفیس شد که آن ها را یک ادیب و دانشمند بزرگ ایرانی که چند سالی در پاریس سر کرده بود به کتابخانه فروخت. او افزون بر این که کتابخوان و کتابدوستی بزرگ بود، چندین متن کهن ارزشمند فارسی را به چاپ رسانده و صاحب مقالات و همچنین تحقیقات خاورشناسی به فارسی، انگلیسی و فرانسوی بود. سخن از (علامه) محمد قزوینی در میان است که نام کامل او میرزا محمدخان پسر حاج ملاعبدالوهاب پسر عبدالعلی قزوینی است. او مدتی را در لندن گذرانده و در بریتیش میوزیم به مطالعه ی نسخه های خطی پرداخت، بعد به پاریس رفت و از ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۴ در آن جا گذراند، پس از آن به برلین رفت. در ۱۹۱۹ به پاریس بازگشت و از ۱۹۲۶ تا ۱۹۲۸در مدرسه ی ملی زبان های شرقی به تعلیم و تدریس پرداخت. آن گاه به ایران بازگشت و در آن جا درگذشت. قزوینی در فاصله ی سال های ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۴ پنجاه و دو نسخه خطی فارسی به کتاب خانه فروخت: یک نسخه در ۱۹۱۰، پنج نسخه در ۱۹۱۱، چهار نسخه در ۱۹۱۲، یازده نسخه دز ۱۹۱۳، و بیست و شش نسخه در ۱۹۱۴، در همین سال چند نسخه عربی هم به کتابخانه فروخت. در میان نسخه های فارسی چندین متن ادبی سده ی نهم هجری و نیز چندین جلد کتاب که قبلا به ادبای بزرگ روزگار قاجار تعلق داشت، دیده می شوند. او همچنین برای تحقیقات خود بسیاری از نسخه های موجود در پاریس را مطالعه کرده بود».

(فرانسیس رشار، کتاب ایرانی، ص ۲۷)

و این هم یکی از نام دارترین واسطه های انتقال متون قدیم نمای فارسی به خریداران خارجی، که وصف دیگری از او را باز هم به عنوان دلال نسخه های قدیم، از زبان مینوی و هنینگ در یادداشت قبل خواندیم. آدمی در ارزیابی والاعنوان ترین چهره های فرهنگی معاصر، از قزوینی و بهار و نفیسی و دیگر اسامی در می ماند. اگر اینان دوست دار و خدمت گزار فرهنگ و ادب ایران اند، پس چرا به سیمای دلال و واسطه ی انتقال کتاب های خطی کهنه برای کتاب خانه های اروپا درآمده اند و اگر فرض کنیم که با اشراف بر مجعول بودن نسخ، آن ها را به بی سوادان و ماموران غربی، یعنی همان کسان که با تبختری احمقانه خود را کارشناس در همه چیز می پندارند، به اصطلاح قالب زده اند؛ پس باید بر صورت شان تف بیاندازیم که با علم بر نادرست بودن دست نویس هایی که با قصد کلاه برداری فرهنگی و هویت سازی قلابی برای مردمی محروم و محکوم این سرزمین فراهم شده، به جای سر دادن آواز اعتراض، بی اعتنا به ماهیت موضوع، جهودانه از آب گل آلود ماهی گرفته اند!!! کسی از میان این همه مدعی سرانجام سر بلند می کند تا تکلیف این خیل بی پناه جوانان مشتاق آگاهی را، با این آشفته بازار ادعاهای ملی کاغذی روشن کند؟

«ژان اوتر، یک سوئدی که به مذهب کاتولیک گرویده بود، و دوست پی یر آرمن بود، برای انجام یک ماموریت سیاسی به ایران فرستاده شد. او از بصره بیست و دو نسخه خطی فارسی به پاریس فرستاد که بعضی از آن ها در اصل به مجموعه های سلطنتی صفوی تعلق داشتند. اوتر که سه سال پیش از آن، در ۱۱۵۰ هجری قسطنطنیه را به قصد ایران ترک کرده بود، در فاصله ی همان سال و سال ۱۱۵۲ آن کتاب ها در اصفهان به دست آورده بود. یک کتاب از این ۷ - ۸ کتاب اخیر پیش از آن به دوله رس عضو شرکت هند شرقی هلند تعلق داشت».

(فرانسیس ریشار، کتاب ایرانی، ص ۲)

«در این جا باید مخصوصا به دهش معروف آنکتیل دو پرون ( ۱۷۳۱ تا ۱۸۰۵) اشاره کرد که در سال ۱۱۷۶ قمری، هجده نسخه ی خطی فارسی (و مزدایی) را که از سفر خود به هند آورده بود به کتابخانه بخشید. او در سال های ۱۱۶۸ تا ۱۱۷۶ در هند و مخصوصا در سورات به سر برد، که اقامت او در سورات بسیار پربار و خاطره آمیز است زیرا که در ضمن آن هم فارسی یاد گرفت و هم توانست چند متن رایج در میان پارسی ها (زرتشتیان) را به امید یافتن آرا و مکتب زرتشت، تهیه کند».

 (همان، ص ۴)

«می توان همچنین به دقت ردیف کنونی ۱۵۶ نسخه ی خطی دیگر مجموعه ی آنکتیل را بازیابی کرد. این نسخه ها در تاریخ ۲ مای ۱۸۰۵، در مقابل شش هزار فرانک به تملک «کتاب خانه» درآمد که حالا عنوان امپراتوری یافته بود. البته این معامله با پادرمیانی سیلوستر دوساسی (۱۷۵۸ تا ۱۸۳۸ میلادی) معروف تحقق یافت. این نسخه ها، به استثنای تقریبا ۱۵ کتاب که همه آن ها ارزش تاریخی و مخصوصا ادبی دارند در سال ۱۱۷۶ ق. از هند به پاریس حمل شدند. آنکتیل دوپرون آن ها را به وسیله ی ژی. ـ بی. ژانتی، که در سال ۱۱۸۹ ق از هند به فرانسه باز می گشت، به پاریس فرستاد. آنکتیل در هندوستان با ژانتی آشنا شده بود. او در هنگام توقف در سورات نسخه های خود را در چند مجلد مرتب کرده و آن ها را به شکلی یکنواخت صحافی کرده بود».

(همان، ص ۵)

«در سال ۱۷۷۸ میلادی، یک مخزن عمده ی دیگر از نسخه های فارسی بر مجموعه های موجود پادشاه افزوده شد، و آن مجموعه ای بیش از صد کتاب بود که یک سروان ارتش فرانسه به نام ژان - باتیست - ژوزف ژانتی (۱۷۲۶ تا ۱۷۹۹ میلادی) از هند آورده بود...  در این مجموعه، که در سال ۱۷۹۲ به «کتابخانه» تعلق یافت، ۷۹ نسخه ی خطی فارسی وجود داشتند که مرتبط با تاریخ سرزمین های اسلامی، هند مسلمان و نیز تواریخ محلی بودند. بدیهی است که شمار متون دینی هندی خیلی کمتر است و متون ادبی تقریبا نادرند. اما در همین مجموعه شمار کتاب های منحصر به فرد و متون نفیس پرارزش بس فراوان است».

(همان، ص ۵)

«کتابخانه ملی در سال ۱۷۸۹ میلادی، به گونه ای نامناسب فرصتی گرانقدر را برای تقویت و افزایش غنای خود از دست داد. به این معنی که در اوایل تابستان آن سال، ۶۹ نسخه ی خطی فارسی ژان باتیست شووالییه دوکونان، که تازه در گذشته بود، به فروش گذارده شد، اما کتابخانه در خرید آن ها اهمال کرد. شووالییه روکونان از سال ۱۷۷۰ تا ۱۷۷۹ میلادی فرماندار چاندر ناگور در هند بود. مجموعه او مخصوصا ارزش تاریخی خاص داشت زیرا حاوی متون کم یابی بود آن ها را ژان باتیست ژانتی در هنگام اقامت در اوده برای او گردآورده بود. ژانتی می توانست به راحتی کتاب های مورد نظر خود را در آن شهر بخرد».

(همان، ص ۸)

«در سال ۱۸۰۲ تا ۱۸۱۷ میلادی کتابخانه ی ملی توانست یک مخزن مهم را به تملک درآورد که سرشار از متون ادبی فارسی بود. برخی از این متون به مجموعه های سلاطین دکن تعلق داشته بودند. مثل مجموعه پی یر دوبروی که حاوی بیشتر از صد نسخه بود و غالب آن ها در حدود سال ۱۷۹۰ میلادی، به یک شکل و شیوه در سورات هند، که او چند سال در آنجا مقیم بود، صحافی شده بودند. در نیمه ی تابستان ۱۷۹۸ میلادی یک پاریسی به نام دول ئه مولی ین پیشنهاد فروش مجموعه ای از نسخه های خطی فارسی و بنگالی را به کتابخانه ی ملی داد که در اصل از آن اوگوستن ژاک آن اوسان تازه درگذشته بود. آن اوسان در حدود سال ۱۷۷۰ در مقام مترجم در بنگاله به سر می برد و در سال ۱۷۸۵ میلادی همچنان در منطقه ی چاندرناگور زندگی می کرد».

(همان، ص ۹)

«در اوایل قرن نوزدهم چند مجموعه ی دیگر که از هند آورده شده بودند به گنجینه ی خیابان ریشیلیو افزوده شدند. از آن جمله اند ۸ نسخه ی فارسی که در همان اوایل قرن به وسیله ی ژان باتیست ژولیف در هند تهیه شده بودند».

(همان، ص۱۱)

«در سال ۱۸۲۷ میلادی کتابخانه ی ملی امکان یافت تا از یکی از پسران آنتوئان پولییه، ۳۱ نسخه ی خطی فارسی بخرد. پولییه کتاب خانه ای بس غنی داشت. او در جوانی به خدمت انگلیسی ها در هند درآمد و از ۱۱۸۷ تا ۱۱۹۷ در اوده و پس از آن از ۱۱۹۷ تا ۱۲۰۳ هجری در لکهنو به سر برد».

(همان، ص ۱۱)

«کتابخانه ملی تا پیش از سال ۱۸۳۰م توانست صاحب چند مجموعه دیگرشود، که در هند فراهم آمده بودند، مخصوصا چند جلد که پیش از آن به دانگری تعلق داشتند و او در حدود سال ۱۷۶۰ میلادی «سردار» یعنی فرمانروای جهانگیر نگر بود».

(همان، ص ۱۲)

«وانتورا، الار، و کور، نظامیانی بودند که پس از خدمت در سپاه ناپلئون به هند رفته بودند. آنان با شاهزادگان هندی نشست و برخاست داشتند وبه تقلید آنان مجموعه هایی ترتیب دادند که بعدها به فرانسه رسیدند. چنان که در سال ۱۸۳۸ میلادی از لاهور نسخه ای برای ای. اف. ژومار رسید که آن را به کتابخانه سلطنتی داد و همان است که به شماره ۹۲۹ به ثبت رسیده است».

(همان، ص ۱۲)

«پس از آن کتابخانه ی ملی در سال ۱۸۸۳ میلادی صاحب نسخه های شماره ی ۱۰۳۸ تا ۱۰۴۲ مخزن شد که پیش از آن به ژنرال کلود اوگوست کور تعلق داشته بودند. ژنرال کور در سال ۱۸۶۴ میلادی در لاهور درگذشته بود».

(همان، ص ۱۲)

«کتابخانه ی آدام کلارک از کتاب های مجموعه داران غیر حرفه ای انگلیسی تشکیل شده بود مثل سموئل گیز ، آرچیبالد سویینتون، که پیش از آن مالک نسخه های شماره ی ۶۱۹، ۷۵۴، ۱۹۱۶، ۲۱۵۱ مخزن فارسی بود و در حدود سال ۱۷۶۵ میلادی به انگلیسی ها در کلکته ی هند خدمت کرده بود».

(همان، ص ۱۳)

«یک شخصیت جالب توجه هم در این میان وجود دارد به نام سرهنگ جان ستاپلز هارییوت که در پاریس اقامت گزید. در حدود سال ۱۸۳۲ میلادی مبلغ «کلیسای کاتولیک فرانسه» در خیابان فوبور - سن- مارتن بود. او در سال ۱۸۳۹میلادی درگذشت و چندین نسخه خطی فارسی برجا گذاشت که نمایانگر فعالیت او در هند هستند. او در دیناپور (پتنه) به مترجمی اشغال داشت».

(همان، ص ۱۳)

«یکی از شاگردان فارسی آموز دوساسی که مدتی در هند اقامت گزید ژوزف اچ. گارسن دوتاسی، ۱۷۹۴ تا ۱۸۷۸ میلادی است که نسخه های خطی فارسی بسیار گرد آورده بود و یکی از آن ها، شماره ۱۰۳۲ مخزن فارسی، به طور قطع و یقین به کتابخانه ملی رسیده است».

(همان، ص ۱4)

«از سوی دیگر، اوژن بورنوف که در سال ۱۸۵۲ میلادی درگذشت، پس از آن که مدتی را در هند به جست و جوی نسخه های خطی گذراند، بر آن شد که کارهای آنکتیل را در زمینه ی کیش مزدایی دنبال کند. هشت جلد از نسخه هایی که او تهیه کرده بود، شماره ی ۱۶۶۳ تا ۱۶۷۰ مخزن فارسی، اکنون در کتابخانه ی ملی جای دارند».

(همان، ص ۱۴)

«شارل دوشوئا (۱۸۱۶ تا ۱۸۴۵) که در جوانی درگذشت، در سال ۴-۱۸۴۳ میلادی یک ماموریت علمی در هند انجام داد. او توانسته بود در احمدآباد، بمبئی و بیجاپور، نسخه های خطی کاملا کمیاب، که غالبا نسخه های منحصر به فرد بودند، تهیه کند.  آن نسخه ها عبارتند از شماره های ۸۶۵، ۹۴۹ تا ۹۷۹، ۹۸۹ و ۱۲۱۹ مخزن فارسی و چندین نسخه ی دیگر که پس از درگذشت او به گنجینه ی خیابان ریشلییو منتقل شدند».

(همان، ص ۱۴)

«جیمز دارمستتر (۱۸۴۹ تا ۱۸۹۴) استاد کولژ دوفرانس و استاد نامدار تحقیقات ایرانی، سفری به شمال هند (بمئی و پیشارو) کرده و تعدادی نسخه ی خطی فارسی گرد آورده بود که بسیاری از آن ها، به شماره های ۱۱۷۹ تا ۱۲۱۶ مخزن فارسی، اکنون در کتابخانه ملی هستند».

(همان، ص ۱۴)

«یک متن بسیار معروف قرن هفتم هجری، مثنوی شعر عرفانی بلند جلالالدین بلخی است که در شش دفتر در قونیه سروده شده است. تدوین این نسخه موضوع کار فاضلانه گسترده و عمیقی بوده است که توسط عبداللطیف عباسی گجراتی در گذشته به سال ۱۰۴۸هجری به انجام رسیده است. او نخست در کابل وپس از آن در پیشاور وجاهای دیگر به جست وجوی نسخ مثنوی پرداخته و همه این متون را گرد آورده واز آن پس از سال ۱۰۳۲هجری در شهر برهان پور هند سال ها برسر این کتاب عمر گذارده وسرانجام نسخه کاملی از کتاب مثنوی فراهم کرده است».

(همان، ص۷۳)

بدین ترتیب و برای دریافت حد شلختگی و ناشیگری در پخت شوربای شعر ظاهرا کهن فارسی، همین مانده بود که برای یافتن آن مثنوی که می گویند در قونیه سروده شد، سیصد سال پس از شاعر، یک اهل گجرات را، مشغول جست و جو در کابل و پیشاور بیابیم!!! این ها فقط چند نمونه از معرفی مراکز و مهد اولیه کتاب هایی است که اینک فرانسویان درگنجینه و مخزن نسخ فارسی خود انبار کرده اند، چنان که بقیه نیز جمع آوری شده هایی از کارگاه های نسخه نویسی عثمانی است! مطابق این اعترافات، دست اندر کاران کاسبی پر درآمد جعل کتب و نسخ فارسی در همسایگی ما، بسیار پر کار بوده، یک لحظه نیاسوده اند. اینک نه فقط کتاب خانه ملی فرانسه به این جعل های گران قیمت، که با قصد گوش بری حساب شده و اوهام پراکنی ادبی و تاریخی انجام داده اند، بل خیل نسخه شناسان نا آگاه خودی نیز به آن ها با عنوان آثار فرهنگ ملی می نازند و از خود نمی پرسند چرا این نمونه های گران قدر، که گویا معرف ذوق و فرهنگ و هنر و زبان شیرین ایرانیان وفارسیان است، از دیگر سرزمین های حواشی این ملک صادر شده است!؟ این سرنوشت غم بار فرهنگ ملتی است که نخبگان آن، درجای کشف حقیقت، با نمونه هایی که تاکنون خوانده اید، برای حرامیان و متجاوزین به تاریخ و فرهنگ خویش، نوکرانه پادویی و دلالی کرده اند! 

(ادامه دارد)

ارسال شده در یكشنبه، ۰۸ بهمن ماه ۱۳۸۵ ساعت ۰۱:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان