ایران شناسی بدون دروغ، 27، مکاتب و مراحل و مکان های جعل، 3

 آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۲۷

اگر مدعی شوم نمونه ای از کتاب به خط و زبان فارسی با زمان تحریر ما قبل سه قرن پیش نداریم و خواستار آن شوم که مراکز مسئول، به گزینش خویش، هر کتاب هزار، نهصد، هشتصد و هفتصدو ششصد و پانصد و چهارصد ساله به خط و زبان فارسی، با متن شعر و نصیحت و عرفان و اندیشه، که بر صحت آن سوگند می خورند و بر اصالت آن اطمینان دارند، از جمله قرآنی ترجمه دار را، برای تایید قدمت، به آزمایشگاه تشخیص بفرستند و اگر این مهم را زیرنظر نمایندگان دانشگاه ها و مراکز صاحب صلاحیت صورت ندادند، پس با خبر شوید سطری از آن چه در باب فرهنگ و فارس بازی های کنونی می دانید، و مایه و پایه ی تصورات ملی قرار داده اند، واقعیت بیرون از تبلیغات دو قرن اخیر ندارد و آن گاه هر منبعی را که چون فارس نامه ها و شبه شاه نامه ها، واژه ای در باب معنای تاریخی و اقلیمی و هویت و حضور فارس ها نوشته است، دور ریختنی و در جهت ایجاد شکاف بیش تر میان مردم این ملک و نیز مخفی کردن بی تحرکی تاریخی مطلق در ایران تا زمان اخیر بدانید و سوگند که اگر مطلبی خلاف ادعای من مسلّم شد، عذر خواهانه تمام این نوشته ها را باز پس بخوانم، از این پس در باب فرهنگ فارسیان، که با دمیدن باد فربه شده، چیزی نگویم و ننویسم و اگر هیچ کتاب و دست نوشته به خط و زبان فارس ها، از این آزمایش ساده به سلامت نجست، پس همین قدر قبول کنند که شاه نامه را پس در دو سه قرن اخیر سروده اند و مسیر کنونی در ستایش منزلت قومی فارسیان، که بر اساس ادعاهای شاه نامه تنظیم شده، عبور از بی راهه دروغ و موجب اغتشاش و تشویش در ذهن ساکنان و سازندگان این سرزمین است و از آن که می دانم نمونه ای برای تشخیص به آزمایشگاهی فرستاده نخواهد شد، تا روسیاهی به بار نیاید، پس به شیوه ی خود جدید نویس بودن شاه نامه و نظایر آن را اثبات خواهم کرد و اگر اشاره ی روشن تر بخواهید، بپرسم آن شاه اسحاق اینجو و امیر مبارزالدین محمد و شاه شجاع و شاه منصور و غیره، که به عهد حافظ با شهامت و غیرت مملکت داری کرده اند، بقایای کاخ و کوشک شان در کجای شیراز است که حتی تا شصت سال پیش، چنان که به زمان لازم و با اسناد و تصاویر کافی، نشان خواهم داد، شهرکی کوچک، بی توسعه و کم وسعت تر از شاه عبدالعظیم زمان رضا شاه بوده است؟!! و بیافزایم مبنا و محل دعوت من، در اساس رو به تدارک این مهم دارد که جز اعراب مهاجر، در حوزه و حاشیه غربی، اقوام کنونی جمع شده در این آب و خاک، مهاجرینی کم و بیش ناشناس و تازه واردند، در نام و نحله، دیرینگی بومی محرز و قابل شناخت ندارند، برتر شماری احتمالی خویش را، با توسل به افسانه های ناممکن جار می زنند و ایران پس از پوریم، هویتی جز تعلق اسلامی ندارد و ایرانیان به طور عام، فقط بخشی از امت اسلام اند.

«سبک شناسی کتاب پر ارزشی است و مقام آن را بسیار بلند می شمارم، ولی آنچه در این کتاب به پهلوی و تحول کلمات و زبان سغدی و این قبیل موضوعات گفته شده، غالبا ناشی از نا آشنا بودن مولف مرحوم با اصول و قواعد است. تصور مکن که مرحوم بهار را ملامت و سرزنش می کنم. آن مرحوم از تعلیماتی که از درس های پروفسور هرتزفلد قید کرده بود، و از تتبعاتی که بعد از آن مستقلا در کتب پهلوی کرده بود، آن قدر که می توانست منفعت برد و به طور کلی می توان گفت که آن ها را چنان که باید و شاید به کار برده است. به رغم این مطلب ناچارم بگویم در الفاظی که به عنوان تلفظ پهلوی به دست داده، یا در تفسیری که برای آن ها آورده است، غلط کم نیست. برای ما در این مورد همان اشکال خطا که او به دست داده، نعمت خدا داده بوده است، زیرا که چون مزورین این نسخه، همان اغلاط لفظی و معنایی بهار را به کار برده اند، هم به جعالی ایشان پی بردیم و هم منبع الهام و اقتباس ایشان را کشف کردیم.من گمان نمی کنم کتابی غیر از سبک شناسی بر روی زمین بتوان یافت که کلیه این اشکال و معانی نادرست در آن جمع باشد. از سمت دیگر، این تالیف مرحوم بهار برای کهنه سازها و جعال های نسخه های خطی هم نعمت خدا داده است. تمام چیزهایی را که باید از یک نسخه ی خطی کهنه ی خوب توقع داشت بین الدفعتین گردآورده و همه ی خطاهایی را که از آن ها احتراز باید کرد تعداد کرده است. دسته ی مزورین که در ابتدای این نامه وصف کردم چه منبعی بهتر ازین می توانند بیابند! زاد المسافری است بسیار گران بها از برای جمعیت جعالان. این است آن چه من در باب پهلوی های این نسخه توانستم بر روی کاغذ بیاورم، و حال وقت آن است از تو سوالی درباره ی فارسی های آن بکنم. آیا در آنچه بالمره به فارسی های این کاپوس نامه فرای مربوط است نمی توان با آثار همان تعلیمات سبک شناسی برخورد؟ مثلا آیا سازنده ی متن این نسخه در استعمال یاهای مجهول در آخر افعال که در جلد اول سبک شناسی از ص ۳۴۶ تا ۳۵۱ توصیف آن آمده، زیاده روی نکرده و راه خطا نپیموده است؟ به ذهن من، ضمن نگاهی سرسری که به آن می اندازم چنین می رسد که بسیار بیش از آن چه شاید و باید از این قبیل یاهای مجهول در این نسخه ی مجعول استعمال شده است. تقریبا به جای هر «کند» که در نسخه های خطی و چاپی دیگر بوده، این جا «کنذی» به کار رفته است، و امثال آن. آیا خیال می کنی یک مولف قدیم این مطلب را بدین لفظ می نوشت که: «چون همراهان رسیذندی اوی را کشته یافتنذی»؟ پس بیا و به خاطر من با نظری انتقادی و از روی دقت این نسخه را، یا این نمونه هایی از آن را که فرای به دست ما داده است، ببین و بخوان و بسنج. من می دانم که در نظر اول این نسخه اعجوبه زمان و نادره دوران و طرفه بغداد و لعبت نوشاد به نظر می رسد: چه خط زیبایی، چه مجموعه ی بی نظیری از همه خصوصیات خطوط قدیم، آن نقطه های زیر سین و رای مهمله و روی ذال معجمه و زیر گاف فارسی، آن ح کوچولو و ع کوچولو و ص کوچولو در زیر یا در شکم حا و عین و صاد مهمله، آن به هم چسباندن حروف غیر متصله به آن قشنگی و کهنگی، آن املاهای قدیمی در کلماتی مثل داناان و کوایی و جده ی، در جای دانایان و گواهی و جده، و هزار چیز دیگر. ماشاءالله، عجب گنج بادآوری! ولیکن به محض این که انسان ملتفت می شود تمام این خصوصیات در این اوراق بدین قصد فراهم آمده که بی گناهان فریب بخورند، لذتی که به انسان دست می دهد تاثری است که مقصود ومطلوب مشتی مشعبد حقه باز تردست بلعجب بوده است، ذوق آن شعف و شادی در کام انسان بدل به طعم زقوم و حنظل می شود».

(مینوی، کاپوس نامه فرای، تمرینی در فن تزویر، نامه بهارستان، دفتر پنجم، ص ۱۷۷) 

عجب این که مینوی سازندگان کاسه و کتاب و مینیاتورهای کهنه نمای قلابی را با چنین ناسزاها می نوازد و برای آن اساتید که در غرب فن جعل می آموزند، پیغامی ندارد! پس برای خدا همین نکته سنجی ها را، که خالقی مطلق از درفشانی های هنینگ گفته، درباره دیگر نسخ موجود و با استمداد از توان فنی امروز، به کار زنیم تا وزغ هایی را که در جای بلبل نگه می دارند، به مرداب خود بفرستیم. اینک فرصتی بگذارید و چند باری متن بالا را بخوانید. می نویسد آن چه را بهار در باب خط و کلام و زبان ایران پیش از اسلام، و به گمان من محتوای زبان فارسی کنونی به طور کلی، در سبک شناسی به هم بافته، تنها منبعی برای کپی کشی و تقلید جاعلان و در عین حال وسیله و ملاکی است تا کسانی دیگر، با تطبیق دست نویس های مجعول با داده های مغلوط بهار، به سادگی عدم صحت و نو نویسی هر نسخه ای را تشخیص دهند!!! و آن گاه که هنوز مطالب کتاب بهار را در زمره مراجع آموزش دانشگاهی می بینیم، الحق که باید در رثای این فرهنگ بی صاحب مانده و موجود، بس دسته های عزا با سنج و علم و زنجیر و قمه زن به راه اندازیم، سخت بر سر و سینه خود بکوبیم و بر گیسوی باور کنندگان این اباطیل خاک ماتم بپاشیم. همچنین به آن اشارات دیگر توجه کنید که با تمسخر در باب «نقطه های زیر سین و رای مهمله و روی ذال معجمه و زیر گاف فارسی، آن ح کوچولو و ع کوچولو و ص کوچولو در زیر یا در شکم حا و عین و صاد مهمله» و از این قبیل اطوارها و معلق های کاتبان و جاعلان می آورد که به عنوان نشانه های قدمت در این و آن دست نوشته به تماشا گذارده اند. تظاهراتی مضحک و من در آوردی و بی الگو و مغشوش و مزاحم و بی اساس که هیچ یک با دیگری نمی خواند و چنان که مبحث مخصوص آن را به خواست خدا بگشایم، گویی ترقص در باب آن ها را، کاملا به اختیار نرمی قلم و کمر نوسازان این نسخه های مثلا قدیم واگذارده اند.

«در رم که بودیم و در این باب بحث کردیم تو گفتی «خیلی خوب، فرضا که نسخه مجعول باشد چه ضرر دارد؟ مبلغ هنگفتی دلار مورد احتیاج مبرم از آمریکا به مملکت ما می آورد، بگذار هر چه می خواهند نسخه ی کهنه بسازند و به کهنه خرها بفروشند». من مدعی بانک ملی شما و مانع افزایش ذخیره ارز خارجی شما نیستم، خدا چهل صد خروار لیره و دلار به شما بدهد! ولی عزیزم، ما عالمیم و مدققیم، کار ما و مقصود و مطلوب ما به کرسی نشاندن حق و حقیقت است. اگر ما ساکت بنشینیم و رهبری نکنیم مردم دیگر چه گونه پی به حقیقت توانند برد و بین باطل و حق چه گونه تمیز خواهند داد؟ مگر نه به من گفتی که از دست یک لفظ غلط که مرحوم دهخدا در لغت نامه خویش گنجانیده و آبسال را به معنی باغ، و آبسالان را به معنی حدایق، سمت تخلید و پایداری بخشیده، یک شعر ناصر خسرو را برای تایید و تاکید این معنی تبدیل و تحریف کرده و این کار او باعث شده که این لفظ غلط و آن عربی اصل در برهان قاطع چاپ دکتر معین و فرهنگ دکتر مکری نقل و تکرار شده است، روح تو معذب است؟

این یک لغت تو را این طور رنج و شکنجه می داد، حالا یک کتاب پر از این لفظ های مجعول و غلط، و این عبارات و تعبیرات مخالف روح زبان فارسی و سوابق هزار و دویست ساله ی فرس جدید، ماخذ و منبع چند تن از جمع کنندگان لغت و نحو و صرف فارسی شده است و تو مهر خموشی بر لب زده ای! خدا می پسندد؟ آیا با تمام این تفصیلات باز از کاپوس نامه ی فرای دفاع می کنی و آن را زنده می گذاری تا هر بلایی که بخواهد بر سر زبان فارسی بیاورد؟»

(مجتبی مینوی، کاپوس نامه فرای، تمرینی در فن تزویر شناسی، نامه بهارستان، دفتر پنجم، ص ۱۷۸)

پس بدانید کار محقق و مدقق نه حفظ یاوه های باور شده، که بر کرسی نشاندن حقیقت است. می پرسم چرا مینوی و یا هنینگ تنها به این نسخه کاپوس نامه فرای بند کرده و هشدار نداده اند آن چه در خزانه فرهنگ کنونی، با خط شهره به فارسی، به قدیم تر از صفویه منسوب است، جز کاپوس نامه و بدتر و بی پرنسیب تر از آن نیست و اگر بهار را برای تولید سبک شناسی تمسخر می کنند و در جای متهم می نشانند و اگر با نوشتن جزوه پنهان فراهم شده کاپوس نامه قصد تصفیه حساب موردی نداشته اند، که از محتوا و محرک آن بی خبریم و مدعی می شوند مدقق و معتقد به حمایت از حقیقت اند، پس چرا باز هم از خط و زبان 1200 ساله فرس جدید و بر اساس کدام فرآورده مکتوب سخن می گویند که تقارن با قرن دوم هجری است، آیا از این حضرات مدعی صحت شناسه کنونی، برای زبان و کتابت فارسی، یکی قادر است نسخه ای از نگارش به این خط و زبان را مقدم بر سه و حداکثر چهار قرن پیش بیاورد که چون سیاوش داستان ها بتواند از کوره و آتش و آزمایش بازشناسی و تشخیص، به سلامت گذر کند؟! آیا نپرسیم مینوی برابر چه وعده ای رسیدگی به ده ها مورد مشابه کاپوس نامه را معلق گذارد و خود به تایید کنندگان بعدی صدها مغلوط و مجهول تر از کاپوس نامه، حتی از دوران ما قبل اسلام پرداخت؟! به راستی این چه مانع و مرکز است که در تمام سطوح، ایرانیان را از جست وجوی عالمانه دور نگهداشته و روزنه تردید را، جز به ناله های کم دوام، برآنان بسته است؟‼                 

«دوست فاضل معظم جناب آقای مینوی. پس از عرض ارادت و تحیت:

1. رساله ی «کاپوس نامه ی فرای» توسط آقای دکتر مهدوی رسید، از لطف آن جناب تشکر می کنم. رساله را تماما خواندم، بدون شک پرده ی پندار گروهی را این رساله پاره می کند. در مجله ی سخن هم شرحی در مزایای نسخه ی مورد بحث به طبع رسیده است. مقاله ی اول فرای هم در فرهنگ ایران زمین ترجمه شده، بنده هم دچار همین اشتباه بودم و در مقدمه ی بحث درباره قابوسنامه به قلم عبدالمجید امین اشاره به این نسخه کرده ام، و گناه متوجه ما نیست زیرا «اصل صحت و امانت است.» در هر حال رساله ی جناب عالی موجب می گردد که ازاین پس با نظر تامل و تردید در نسخ خطی بنگرند. حتی تصور می کنم قدری این موضوع را باید تعمیم داد و به کتیبه ها و سکه ها و ظروف قدیم! که در سال های اخیر پیاپی عرضه می شود، با نظر تردید نگریست. در اواخر جنگ اخیر دو لوحه عرضه شد به خط میخی و زبان پارسی باستان، که از مملکت خارج شد و در نمایشگاهی در آمریکا به معرض نمایش گذاشته شد و گفتند در همدان پیدا شده یکی از آن ارشامه جد داریوش و دیگری از آن اریارمنه پدر ارشامه، که هر دو خود را «شاه بزرگ، شاهنشاه» نامیده اند. ارادتمند در همان موقع مقاله ای در مجله آموزش و پرورش و مجله ی پشوتن، به انگلیسی، و در ژورنال دو تهران، به فرانسه، منتشر کرد و اشکالات تاریخی مطالب آن ها را یادآور گردید و تقاضا کرد که با وسایل فنی این دو کتیبه را مورد آزمایش قرار دهند، ولی ظاهرا چنین کاری نشد، و آقای دکتر گیرشمن در کتاب «ایران» خود این دو لوحه را از امهات اکتشافات اخیر می داند و اشاره ای هم به تردید بعضی در اصالت دو لوحه مزبور کرده است.

2. درباره ی نسخه ی رباعیات خیام از اول ارادتمند هم تردید داشتم و تردید جناب عالی شک مرا بیش تر کرده است، ان شاءالله این امر هم به زودی روشن خواهد شد.

3. اخیرا نسخه ای از جوامع الحکایات شامل یازده باب از قسم اول، آقای رمضانی منتشر کرده اند. به طوری که اطلاع دارید بنده هم باب اول را تصحیح کرده بودم و اکنون مشغول طبع مقدمه ی آن هستند. به اصل نسخه ی آقای رمضانی مراجعه کردم. در آخرین صفحه ی کتاب نوشته اند: «تم الکتاب بعون الملک الوهاب فی العشر الاوسط من شعبان سنه خمس عشر و سبعمائه...» اگر این تاریخ درست باشد، این نسخه دومین نسخه از لحاظ قدمت می باشد. از طرف دیگر در لوحه ی ترنج مذّهب اول کتاب نوشته شده «به رسم مطالعه حضرت آسمان شکوه خداوندگار عالمیان پشت و پناه اسلامیان الموید من السماء المظفر علی الاعداء مقرب الحضرة العلیا بدرالدولة والدین لولو مدالله ظله علینا.» اگر این لوحه اصیل باشد، نسخه ی مزبور اولین نسخه موجود در دنیا ـ تا آن جا که اطلاع داریم ـ خواهد بود. سلطنت بدرالدین لولو (۶۳۱ ـ ۶۵۷) است و اختلاف این دو تاریخ در حدود ۸۵ سال می شود. کلمه لولو هم در اصل مخدوش است و تراشیده و دوباره نوشته. خط نسخه را هم که بعضی محققین دیده اند از آن قرن هفتم و هشتم نمی دانند.

4. نمی دانم نظر جناب عالی راجع به نسخه ی دیوان سنایی که مرحوم قزوینی با علم به جعالیت فروشنده، خرید آن را به کتابخانه ملی تصویب فرمودند و مرحوم اقبال در سرمقاله ی مجله ی یادگار خرید آن نسخه را بر افتتاح هزارها باب مدرسه (گویا) رجحان داده بودند، چیست؟ ارادتمند محمد معین».

(محمد معین، نامه به مجتبی مینوی، نامه ی بهارستان، دفتر پنجم، ص ۱۸۸)

در زیر، برگ نخست، برگی از میانه و برگ آخر دیوان جعلی سنایی را می بینید که سه خط و شیوه مختلف نگارش دارند! آیا تشخیص مجعول بودن این خط و متن، نیاز به تخصص ویژه داشته است که قزوینی و اقبال، خدا می داند چرا و در برابر چه، در قالب کردن آن به کتاب خانه ملی نقش اساسی و موثر داشته اند؟!!

آیا متوجه اید؟ تمام این گونه آقایان، از عمق هولناک مرداب بزرگ جعل، در جنگل تاریخ و فرهنگ ایران باخبرند و همانند قزوینی و اقبال می دانند باید چه حقیقتی را به چه بهایی بفروشند و اگر از شنیدن این سخن احساس خلاء و بی کسی نمی کنید و به حسرت و افسردگی و ماتم دچار نمی شوید، همین جا بگویم که پیش از عهد قاجار، هرگز به شیراز خبری از دو مقبره حافظ وسعدی نبوده و آن چه در این باب می دانیم از مجرای سفرنامه هایی چون ذکر نامعقولات در کتاب ابن بطوطه است و مخالفان این سخن چه گونه این حقیقت مطلق را رد می کنند، که عکسی را دیده ام و در اختیار دارم از قریب 130 سال پیش که مقبره ی حافظ را با سنگی نوتراش و چند نرده و گلدان، در محوطه ای کوچک نشان می دهد و والسلام.  آیا این همه شارح و مفسر و مبلّغ نام آور که نان خود از مقبره داری شعرای فارس زبان به خانه می برند، مسئول نبوده اند که پیش از این نوحه سرایی ها و معرکه گیری ها و ابراز ذوق ها، شخص و حضور و وجود این شاعران را اثبات کنند و درستی نسخه های دیوان منتسب به آن ها را به دست آورند؟ من این مطالب هنوز بی موقع و عجولانه را از آن روی می آورم تا ملتی را از توجه سقاخانه ای به شعر و شمایل و دل بستگی به چند سنگ و ستون باز دارم، که اوقات شان را به سعی بلیغ روزنامه ها و رادیو و تلویزیون به بطالت می برند و اعلام کنم این گونه شیدایی های بی حساب، نسبت به این دفاتر شعر و قافیه پردازی، که به کاری جز فال گیری و باده اندازی و مزقون نوازی و منت گذاری عامیانه بر سر دیگران و الکن و گنگ پنداشتن زبان این و آن و فروش ناشیانه افاده به عالمیان نیامده، حاصل عمده جز این نداشته است که اصلی ترین ورق دانایی و زیبا ترین سخن زندگانی، یعنی قرآن فصیح را زیر دست دیوان ها بگذاریم و در حالی که آیه ای بارها پر بارتر از تمام دواوین به لفظ فارسی را به یاد نمی سپریم، به همت خانه های فرهنگ شهرداری نشان، تا بخواهید شب های شعر بر پا می کنیم تا آن توجه گوهرین و سازنده قرآن، درلزوم بی اعتنایی به شعر وشاعری به گوشها خوش ننشیند که:

«و الشعراء یتبعهم الغاؤن. الم تر انهم فی کل واد یهیمون. و انهم یقولون ما لایفعلون. جاهلان دنباله روان شاعران اند. نمی بینی که در هر وادی حیران مانده اند و عمل نمی کنند به آن چه می گویند.»

(شعراء، ۲۲۴ تا ۲۲۶)

« و ما علمنا الشعر و ما ینبغی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین. به او شعر نیاموختیم که در شان او نیست، اندرزهایی از قرآن راه نمایی کننده است»

(یس، ۶۹)

آیات بالا، آشکارا شعر را حرف مفت می شمارد، برازنده و در اندازه بیان پیامبر نمی داند و بین شعر و آیات قرآن تقابل قرار می دهد و رسواتر این که مخالفان پیامبر نیز به قصد تخفیف، او را ساحر و مجنون و شاعر لقب می دهند، تا از مقام و معادل شاعری در جماعات بدو نیز، با خبر شویم و از همه زیبا تر انکار الهی در شاعر شمردن پیامبر به علت افول شان اوست. با این همه، شعر ستایی وشاعر پروری، که مسئولین فرهنگی ما صد سال اخیر را به تبلیغ آن گذرانده اند، در ذهن و ذوق هرجوان تضادی علیه قرآن می سازند تا دیوان فلان را لسان غیب شمارد، وصف حال دل سوخته خود پندارد، میان توصیه قرآن و تمایل به اوزان، تضاد ببیند و معلوم است که میل به کدام سو خواهند کرد! باری، می نویسم تا معلوم شود نادرستی منظورها و گسترش مجعولات درتاریخ و فرهنگ ایران، فراوان وآشکارتر از آن است که به دید نیاید و اگر چند نسلی از نظرمندان، زینت سفره را بر صداقت و مسئولیت اجتماعی خویش مقدم گرفته وسفیهانه و حسابگرانه دست از بررسی کشیده اند، آن لشکر نو پدیدی که این ایام از مراکز دانشگاهی فارغ و مصدر امر و آموزشی می شوند، تعهد خود نسبت به این مردم مظلوم و مورد هجوم همه جانبه اسراییلیات قرار گرفته را از یاد نبرند و در این گود مردانگی و نامردی، همچنان و همانند گذشته کباده سنگین دروغ را دور سر نگردانند.

«در این بیست ساله ی اخیر مشتی کتاب خطی در شهرهای مختلف برای فروش به کتابخانه های عمومی و اشخاص عرضه و به مبلغ های هنگفت فروخته شده به عنوان «نسخه ی قدیم» و دارای تاریخ و خاتمه ای حاکی از قدمت، ولی در واقع مجعول و ساختگی، که نام و شهرتی پیدا کرده و باعث فریب خوردن جمعی شده است.

۱.  نسخه ی اندرزنامه کیکاووس که مقاله ای راجع به آن، با قلم این جانب در مجله یغما تحت عنوان «کاپوس نامه فرای» منتشر گردید.

۲.  نسخه ی دیوان قطران «به خط انوری» که مقاله ای آقای دکتر مهدی بیانی درباره آن نوشتند و در مجله یغما منتشر شد.

۳. کتاب الهدایة و الضلالة، تصنیف صاحب ابن عباد که به صورت رساله ای جداگانه توسط آقای حسین علی محفوظ چاپ شد.

۴. نسخه رباعیات خیام مورخ ۶۵۸ متعلق به کتابخانه چستربیتی که آقای پروفسور آربری از روی آن رباعیات را به طبع رسانید.

۵. نسخه رباعیات خیام مورخ ۶۰۴ هجری محفوظ در کتابخانه دانشگاه کمبریج که قبلا متعلق به مرحوم عباس اقبال آشتیانی بوده و در صفحات مجله یادگار معرفی شده و از روی آن عکسی همراه ترجمه فرانسوی پیر پاسکال و عکسی همراه همین نسخه ی چاپ روسیه مورد بحث انتشار داده است، و اخیرا در ترجمه ی آلمانی رباعیات خیام که در آلمان شرقی انتشار یافت نیز از آن استفاده شده است.

۶. نسخه ای از رباعیات خیام متعلق به کتابخانه آقای مهندس عباس مزدا مورخ ۶۵۴ که عکس تمام آن را بنده دیده است.

۷.  نسخه رباعیات خیام مورخ ۶۱۹ هجری دردست عتیقه فروشی امریکایی در نیویورک که عکس ورقی از آن را بنده دیده است.

۸. نسخه ای از دیوان معزی که به عنوان نسخه معاصر شاعر فروخته شد و به آمریکا بردند و بعد شکایت کردند که مجعول از کار درآمد.

۹. نسخه معراج نامه منسوب به ابن سینا به عنوان این که خط امام فخر رازی است و به تاریخ ۵۸۴ مورخ است در جزء کتب آقای دکتر مهدی بیانی، که از روی آن چاپی عکسی منتشر شده است.

۱۰.  المناجات الالهیات عن امیرالمومنین که به کوشش فخرالدین نصیری به چاپ افست در سال ۱۳۴۰ طبع شد.

سه چهار نسخه دیگر از رباعیات خیام و خلاص نطنزی و چیزهای دیگر که قریب بیست سال پیش به کتابخانه ی ملی فروخته شد و حالا در آن جا است نیز باید بر این فهرست افزوده شود. خطاطی که این نسخ یا اغلب آن ها را، مربوط به ۴۸۵ تا ۶۵۸ هجری نوشته، یک نفر و هنوز هم زنده است! تمام این نسخ خطی محصول کارگاهی است که بیست سالی است در طهران دایر شده و یکی دو نفر خطاط و کاغذ ساز و دلال و عتیقه فروش مسئول اداره ی آن دستگاه بوده اند و فریب دادن جمعی خوش باور را پیشه ی خود کرده اند، و یک قلم هفتاد هزار دلار از یک آمریکایی، و یک قلم سیصد و پنجاه هزار تومان از دانشگاه طهران به دعوی دروغ و جعالی و کاغذسازی پول درآورده اند، و اگر پته ی ایشان روی آب نیفتاده بود از این دزدی ها و کلاه برداری ها باز هم کرده بودند. من از قوانین مربوط به جعل این قبیل اسناد اطلاعی ندارم و نمی دانم مدعی العموم یا مدعیان خصوصی آیا می توانند فروشندگان و نویسندگان و تهیه کنندگان این کتاب ها را به محاکمه بکشند و مجازات کنند یا نه، ولی این را می دانم که بسیار ضرر به عالم ادبیات ایران از این کار عاید می شود و شده است و دستگاه های فرهنگی باید به اقدامی جدی متوسل شوند و مجعول بودن این کتاب ها را علنی و آشکارا به اطلاع عموم برسانند و مواظب باشند که دیگر این نوع نسخه های خطی خریداری نشود تا دستگاه از میان برود. بنده باک ندارم که اسامی چند نفر جعال و شیاد و کلاه برداری را که به این قبیل کارها اشتغال داشته و دارند بی پرده پوشی منتشر کنم، و لیکن اگر بنا باشد که بعد از سر و صدای بسیار و محاکمه عاقبت آن ها تبرئه شوند و بنده به عنوان مفتری معرفی شوم، و در این ضمن کتاب های مجعول آن ها از تهمت برکنار شناخته شود، بهتر است که همچنان بدون نام و نشان بمانند و فقط کتاب ها به مردم شناسانده شود».

(مجتبی مینوی، درباره تعدادی از نسخ جعلی، نامه بهارستان، دفتر پنجم، ص ۱۹۱)

اما دولت و دستگاهی به دعوت مینوی اعتنا نکرد و شاید هم به رعایت و هدایت تمایلات زیبا شناسانه، نکوشیدند تا مجعولات موجود در مجموعه نسخ فارسی را معرفی کنند، زیرا ردیف کتاب های خطی فارسی کتاب خانه های شان تخلیه و بدون جای گزین و بد نما و بی بها می ماند!!! باری، این فهرست مینوی است و اشارات دیگران را هم به جای خود آوردم و قول من همان است که در ابتدای این مدخل خوانده اید: حتی یک دست نویس سالم و قابل اثبات و در اندازه گذر از سوراخ غربال بی ترحم صحت به خط و زبان فارسی نداریم که پیش از سه و یا حداکثر چهار قرن اخیر مکتوب شده باشد! این سخن نه با حجت بازدید، بل بر مبنای بنیان شناسی اجتماعی استوار است و ماهیتا و در اصل نمی تواند مغایری بیابد.

(ادامه دارد)

ارسال شده در چهارشنبه، ۲۰ دی ماه ۱۳۸۵ ساعت ۰۳:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان