ایران شناسی بدون دروغ، 26، مکاتب و مراحل و مکان های جعل، 2

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۲۶

این مباحث نه چندان ضرور، برای ارائه به آستان خرمندان و خبرگان را، با قصد به راه و بر سر عقل آوردن کسانی ادامه می دهم که در اندازه ی ادراک مبانی، رشد نکرده اند؛ نمی توانند پیش نیازهای هر شرایطی را درک کنند، بفهمند که نگارش کتاب در جامعه ای بدون نشان اشرافیت و حاکمیت و تولید و توزیع، مثل راه رفتن روزانه و دائم و در تمام عمر، بر دست ها، ناممکن است و حتی با ارائه نمونه هایی چند از گستره شیادی های انجام شده در دو برهه تاریخ پیش و پس از اسلام ایرانیان، باز هم به اداهای بچگانه و ایراد های بنی اسراییلی خویش آویزان اند و از آن که راهبران و در واقع به چاه اندازان این گروه، جز چند نامی در داخل و خارج ایران نیستند، پس چنین پیش آمده که تایید مطلب خویش را از زبان خبرگان خیالی آن ها نیز بازگو کنم، تا اگر بر لجاجت باقی بمانند، بدانیم به صورتی جاویدان و علاج ناپذیر، شیدا و دل بسته دستورات و درخواست های کنیسه و کلیسا شده اند؛ اگر با فرضی کم رنگ، بزرگان و کوشندگان شان را نان خوران همان مراکز نیانگاریم.  

«این جعل و تزویر کتب و خطوط در اسلام سابقه طولانی دارد. ابن خلدون در مقدمه آورده است که وراقی معروف به دانیالی در عهد مقتدر خلیفه، اوایل قرن چهارم هجری، در بغداد بود که کاغذها را کهنه می کرد و به خطی عتیق نما بر آن مطالبی می نوشت. در همین قابوس نامه حکایت شده است که در عهد صاحب ابن عباد، کاتب فاضلی در دیوان او بود که تزویر، یعنی خط سازی می کرد تا اتفاق چنان افتاد که صاحب بیمار شد و در بستر خفته بود و مردم به عیادت او می رفتند و این دبیر فاضل نیز آمد، در ضمن احوال پرسی از صاحب سوال کرد که طعام چه می خورید، او گفت از آنچه تو می سازی، و کاتب دانست که صاحب از کار او آگاه شده است توبه کرد که دیگر نکند: خطیب بغدادی صاحب تاریخ بغداد، از قراری که یاقوت در معجم الادبا می گوید، در عهد القائم بامرالله اثبات مجعولیت و مصنوعیت عهدنامه ای بین حضرت رسول و یهودیان خیبر کرد: در قرن گذشته در مصر نسخه ی نامه ای از حضرت رسول به مقوقس حاکم مصر یافت شد که بی تردید مجعول است. مرحوم میرزا محمدخان قزوینی در مجله ایرانشهر اثبات ساختگی بودن عهدنامه ای را که در اصفهان یافت شد کرده است».

(مجتبی مینوی، کاپوس نامه ی فرای، تمرینی در فن تزویر شناسی، نامه ی بهارستان، دفتر پنجم، ص ۱۶۹)

نکته این است که جعل کتاب در ایران اسلامی نمی تواند پیشینه طولانی داشته باشد، زیرا تا قرن دهم و بل یازدهم و دوازدهم هجری هنوز اجتماع نیازمند کتاب رخ ننموده تا جایگزین جعلی آن، خواستار و کاربردی داشته باشد! کتاب های قدیمی موجود در زمره شاه کارهای تازه ی یهودیان به قصد تلقین تحرک تاریخی و فرهنگی در سرزمینی است که تنها ساکنان قابل شناخت آن، مهاجران پناه برده در قلاع غیر قابل دسترس اند. جعلیات بر جای مانده مکتوب آغاز و تاریخچه ای دورتر از زمان صفویه ندارد و نیز سخن عجیب در متن بالا را از ابن خلدون بشنویم: از اوائل قرن چهارم هجری، زمانی که خط عرب، خود عتیق و ناپرورده و بی علامت است، کاتبی معرفی می کند، حاذق در تقلید خطوط عهد عتیق؟ این شگردی نخبه، شاه کاری در پرده بازی و شیوه ای ممتاز از فنون شیادی است: ابن خلدون که ابتدا باید جواب دهد کیست و این همه آگاهی در باب داستان های کهنه ی مندرج در شاه نامه و فرهنگ ممتاز ایرانیان در قبل و بعد از اسلام را، از چه راه کسب کرده و چرا باور و تبلیغ می کند، تا ابتدا ابهام از نقش و موجودیت خود او برطرف شود، با هیاهو در باب دزدان در حال گریز دیگر، می کوشد خود را از آنان جدا و دور نگهدارد. این آسان ترین روش است که سازندگان مجعولات کتبی در تصفیه و تثبیت حضور برخی از عناوین و اشخاص ساخت دست خویش به کار برده اند و این جا علاوه بر ابن خلدون با قابوس بن وشمگیر در قابوس نامه و خطیب در تاریخ بغداد و یاقوت در معجم الادباء و بسیاری دیگر در مقاله ها و مقولات و مکان های دیگر آشنا می شویم، که همگی لو دهندگان نادرستی دیگران اند، هرچند مرجع اثبات و درستی خود آنان مفقود تر است! ملاک عمده و عمومی من، عمدتاً به علت فقدان نمود و نمایه های لازم، هردست نوشته و نام هر دانشوری را که درباب هستی ماقبل اسلام، ازمبداء پوریم و یا فرهنگ واقتصاد پس از اسلام ایرانیان، در هزاره نخستین هجری، کلامی گفته و نوشته، به پایگاه جعل و عرصه ناممکنات روانه می کنم. 

«این مقدمه طولانی را برای آن نوشتم که ذهن خواننده از زمینه جعل و وضع و تزویر و تدلیس و تقلب در کتب که در پنجاه شصت ساله اخیر در ایران موجود بوده، آگاه باشد. شهر استانبول و کتابخانه های بلاد اروپا هم از این بلا مصون نمانده است، ولی در استانبول بیش تر بازار ساختن مجالس تصویر در کتب قدیم و بر روی اوراق نوشته قدیمی رایج بوده است و یک نمونه آن خاتمه ای است مزین و مذهب در وسط نسخه ای از دیوان خاقانی که خود مورخ ۶۶۴ هجری است و فعلا در موزه ی بریتانیا محفوظ است: نسخه سابقا در تصرف مرحوم فرهاد میرزا معتمدالدوله بوده است و در آن زمان این خاتمه مذهب و تاریخ ۵۱۹ را نداشته: ولی وقتی که از راه استانبول به لندن رسیده است این اضافه را حائز شده است. یک نمونه دیگر دو صفحه مجلس تصویر غازان خان است بر تخت شاهی در نسخه ای از مجموعه ی ده دیوان از دواوین شعرای ایران در کتاب خانه مستر چستربیتی. و بنده یکی از کسانی را نیز که در استانبول متصدی این قبیل تزویرها و تدلیس ها بوده شخصا می شناسم و اقرار او را بهگوش خود شنیده ام».

(مجتبی مینوی، کاپوس نامه ی فرای، تمرینی در فن تزویر شناسی، نامه بهارستان، دفتر پنجم، ص ۱۷۰)

به راستی که قصد باطنی آن مستشرق بلند آوازه را، از این گونه اعترافات و انگیختن این رسوایی و پرده دری نمی دانیم که ظاهرا مشغول آموزش مینوی است و در گوش او وردهای اولیه را می دمد که ساده لوح نباشد و قضایا را به رنگ و روغن ظاهر قضاوت نکند، چنان که بازگویی دوباره آن از زبان مینوی، که پیوسته خود از عوامل ثبات همین تدلیس ها بوده، طبیعی و معمول نیست؛ با این همه درستی این اشاره ها که آزمایش هر برگ نوشته قدیمی شاهدی بر صحت آن می تراشد، شاید که جز مینوی خطابی به هر یک از ما گرفته شود و با گوشه ای از مراتبی آشنا شویم که نه فقط نسخه دیوان خاقانی و قابوس نامه فرای و غیره، بل بدون استثنا هر دفتر نوشتهای به خط و زبان فارسی را شامل می شود که در فاصله قرن سوم تا ده و یازده هجری تاریخ تحریر زده اند. اگر باور این مدعا برکسی گران است، به حوصله خود تا پایان این سری از یادداشت ها فرصت دهد تا مگر ملاقاتی دوباره در فضای تفاهم دیگری فراهم شود، زیرا چندان ادله و اثبات در راه است که جز واماندگان و آستان بوسان تلقینات کنیسه و کلیسا، هر حقیقت جوی بی غرضی را قانع می کند و از سوار شدن دوباره بر خر شیطان باز می دارد.

«مع هذا بعد از این که با تو، که برای عقیده ات ارزشی قائلم در این باب بحث کردم و دیدم معتقد به اصالت این نسخه هستی در عقیده خود متزلزل و مصمم شدم دیگر در این موضوع چیزی نگویم. ولی باز همین که در این روزها موقعی پیش آمد و بر نخستین مقاله فرای در این باب (که در serta Cantabrigiensiaمنتشر شد) نظری افکندم تمام شک های سابق تجدید شد: به تدریج شک مبدل به یقین گردید و حالا نه تنها معتقدم که این نسخه مجعول است حتی مطمئنم که انشای تحریر آن بعد از سال ۱۹۴۲ صورت گرفته است... فراوان بوده است نسخه های خطی و کارهای هنری، از همه نوع، که مجعول بوده است، بسیاری از آن ها به اعلی درجه ی کمال، و مدت مدیدی اصیل و حقیقی شمرده می شده، ولی اصیل شمرده شدن به تنهایی ضامن بقا نمی شود. برای تدلیس و تزویر کتاب های خطی قدیم باید یک دسته جعال و سند ساز با یکدیگر اشتراک نمایند و حد اعلای کوشش را به کار برند که بیننده را بفریبند، زیرا این معامله تنها در صورتی منفعت بخش است که آن را بتوانند به کرسی بنشانند، اما اگر نشست منفعت اش بسیار است. همکارها از چهار نفر کم تر نباید باشند: یکی مرد باسوادی کتاب خوان، دارای اطلاعاتی از کتب و ادبیات و زبان، ضمنا نادرست و بی وجدان، یا حسود و کینه ورزی نسبت به اهل دانش و تحقیق که بعد از ساختن یک کتاب جعلی در گوشه ایبنشیندوزیرسبیلی به کسانی که درباره اصطلاحات وتعبیرات خاص و نکات لغوی و تاریخی کتاب او مجادله می کنند بخندد: و دیگری خطاط و مقلد خط. فرزند من که او را می شناسی در مدرسه هنرهای زیبا تحصیل می کند و از جمله رشته هایی که فرا می گیرد یکی همین خطاطی است و من خود می دانم که عبارت از چیست: یک رشته تمرینات سخت و تحقیقات مختلط برای مستعد کردن شاگرد به تقلید هر شیوه ی معروف و مطلوب و ابداع و کتابت شیوه های مخصوص و یکدست و متحدالاسلوب، و تتبع کتب قدیم و خطوط جدید و کسب اقتدار بر تزویر آن ها به نحوی که با اصل فرقی نداشته باشد: سوم یک صورتگر و مجلس ساز که کار خود را خواب بداند و از عهده ی اختراع سبکی بدیع برآید. یقین داشته باش که هر هنرمندی که با اصول و قواعد جدید در مدرسه ی هنری خوبی درس گرفته و تربیت شده و تمرین کرده باشد می تواند این سبک بدیع را تعبیه نماید، و بی هوده نیست که محققین در تاریخ هنر این شیوه و اسلوب را منحصر به فرد می دانند: چهارم کاسب و بازاری نادرست و زرنگ و پار دم ساییده ای که اسباب کار را برای خدام کارگاه حاضر کند و محصول عمل ایشان را به بازار عرضه نماید. به صرف این امر که تاکنون چنین شرکتی وجود نداشته است استدلال و اتکاء نباید کرد. فن جعل و تزویر ماهرانه عالی مرتبه از جمله هنرهای شهیر و فنون معروف این تمدن مغرب زمین است. آیا وقت آن نرسیده است که این فن شریف چون هنرهای دگر سایه ی خود را بر سر کشور ایران نیز بیفکند؟ در هر یک از مدارس صنایع جمیله، لااقل در اروپا، کلیه ی حیله های فنی و تمامی اسلوب ها و قواعدی را که برای وراقی، یعنی کتاب نویسی و تذهیب و تجلید، در همه ی ادوار تاریخ متداول بوده است، از بزرگ ترین امور کلی تا خردترین جزییات آن، می توان آموخت. مگر نگارستان های ممالک عالم پر از کارهای دروغی رامبراندت وفان دایک نیست؟ یک کاپوس نامه درست کردن از برای یک مدلس و مزور ماهر، کار بچگانه ای است، و در ایران هنوز تهیه کاغذ و مرکب و رنگ های به شیوه ی قدیم آسان است: بعد از این آن اشتباه لوس مردم تازه کار را که به کار بردن رنگ آبی پروس باشد کسی تکرار نخواهد کرد، و هر نسخه ای که تازه تر ساخته می شود به مرحله کمال نزدیک تر و قدیمی بودن آن محرزتر جلوه خواهد کرد. و به هر حال نسخه کاپوس نامه فرای را هنوز کسی مورد امتحان و تجزیه شیمیایی قرار نداده است».

(مجتبی مینوی، کاپوس نامه فرای، تمرینی در فن تزویر شناسی، نامه بهارستان، دفتر پنجم، ص ۱۷۱)

بفرمایید و با مراکز ظاهرا علمی، فرهنگی و دانشگاهی غرب آشنا شوید، که محیط و مرکز آموزش فن جعل اند و چنان که راه نمای مینوی می گوید، در برابر مهارت های آنان، ساخت این و آن کتاب ایرانیان کاری بچگانه و سرگرم کننده به حساب می آید و عظمت کردار آن جا پدیدار است که بدانیم تمام اسلوب های مختلف نگارشی را که در سبک ها و مراحل و قرون مختلف و با خطوط گوناگون به ما می شناسانند، نه حاصل تحول نگارش در مراکز فرهنگی ایران اسلامی، که غالبا محصول ذوق و ابداع استادان و دانش جویان همین مراکز آموزش جعلیات و باسمه سازان دانشگاه گذرانده در دو سه قرن اخیر است! چنان که امیدوارم با دیدن چند نمونه از این همه نسخه های قلابی قدیم، تا حدودی قانع شوید که تولید چند نسخه محدود و نیمه نویس از شاه نامه فردوسی با شناس نامه و هویت قلابی قرن هفتم وهشتم، برایاین جماعت چه اندازه آسان بوده است.

تصاویر برگ نخست، برگ میانی و انجامه نسخه مجعول «کاپوس نامه» را، به خطی می بینید که بیگانگی و تقلید از آن می بارد و تمرینی در تدلیس به وسیله همان شاگردانی است که در دانشگاه های بزرگ اروپا نحوه کلاه برداری فرهنگی از ملت های دیگر و به خصوص مسلمین را می آموزند. بدون شک کار دشوار کتاب سازی با چنین خطوط ابداعی گیج کننده هرگز نمی تواند فقط به قصد بهره برداری مادی انجام شده باشد.

تصاویر آغاز و انجام نسخه ی مجعولی موسوم به «تحدید نهایت الاماکن» و باز هم با خطی به کلی من درآوردی که رقص ناموزون و مصنوعی قلم در گردش هر لغت آن پیداست. اگر به جست و جو و شمارش نحوه و نحله های نگارش در نسخه های موجود از دست نوشته هایی برآییم که به فاصله میان قرن سوم تا یازدهم هجری منسوب می کنند، به یقین با شیوه و اسلوب های متعدد خط نگاری رو به رو خواهیم شد که غالبا به زمان و اقلیمی واحد متعلق اند! آدمی در می ماند مگر در فرهنگ قدیم این مناطق، مسابقه ی ابداع خط در جریان بوده و یا ملاهای موهوم مکتب خانه ها، شاگردان را برای اختراع خطی نو و دوری از اسلوب های معمول به چوب می بسته اند؟! و هنوز نمی پرسم خریداران و خواستاران این ابداعات عجیب و غریب در کدام قلاع می زیسته اند؟!! مسلم است اگر آن مکتب داران قدیم، تکلیف عجیب نویسی در نگارش را به تلامذه ی خود مقرر نمی کردند، که نمی دانیم مجلس درس و فحص شان در کدام قلعه و با کدام کتاب و لوازم تحریر فراهم بوده، پس دعوت به این غمزه سازی ها و ابداعات، که در نهاد خود قصد تمسخر فرهنگ اسلامی را دارد، تنها تکلیف اساتید همان دانشگاه های جعل است که شاید پذیرش هر پایان نامه ای را مشروط به عرضه ی اختراع تازه، در اسلوب نوشتن به خط عرب کرده اند!

و این هم برگ آغاز و میانی و انجامه ی نسخه ای از دیوان قطران تبریزی که گفته اند باز نوشته ای به خط انوری، شاعر قرن ششم هجری از ابیورد است، با شیوه ای مخصوص و مغایر با دیگر خطوط و آرایه ها! این همه ذوق آفرینی و ابداع در میان مردمی که پس از طلوع اسلام اندک اندک از چهارسو به داخل این مرز رخنه کرده و به قلاعی صعب الورود در ارتفاعاتی مسدود العبور پناه برده اند، موجب شگفتی بسیار است. اگر هنوز و پس از گذشت این همه قرن، نشانه های هویت دیرین و یادگارهای مختلف وابستگی فرهنگی و سنتی به مسقط الراس، نزد مردمی که در هر یک از نوارهای چهارگانه ی ایران جمع اند، قابل رد یابی و شناخت است و اگر ساکنان نوار جنوب ایران را آشکارا و در تمام مظاهر، مهاجرانی از اعراب جنوبی و شرق آفریقا می شناسیم و می بینیم، پس کسی از راه مرحمت این محقق منفرد را روشن کند که این زبان فارسی شکرین و ممتاز را، مهاجرین جنوبی، از کدام خطه ی شرق آفریقا و بلوک نشینان عرب جنوبی به سوقات آورده و نگارش به آن را از درون کدام قلاع و چه گونه به تبریزیان و ابیوردیان در آن سوی این آب و خاک آموخته اند؟! می بینید که ساده ترین عقلانیت معمول هم در صحرای فرهنگ موجود ما رد عبور ندارد.

انجامه نسخه مجعولی با نام الهدایه و الضلاله، و سپس دو برگ آغازین و میانی نسخه ی مجعول دیگری از رباعیات خیام. هر دو با قیقاج های نوظهور و جدید در قلم، که فقط با قصد کهنه نویسی انجام شده است. عجیب این که ما در این همه پوست نوشته ای که از لت نگاری های قرآنی به خط عرب و یا تقلیدی از آن در سراسر جهان اسلام یافته ایم، جز انضباط مجدانه در استقرار حروف و تنظیم سطور نمی بینیم، معلوم نیست چرا نویسنده ای در قرون میانی هجری، که در حد بازنویسی جزوه ای از خیام، خود را به نگهداری میراث بیان موظف می بیند، باید این همه در نگارش ولنگار و کثیف کار باشد و شیوه استقرار کلمات بر کرسی منظمی را نداند ؟!! ظاهرا همان استادان احمق و بی پرنسیبی که در دانشگاه های پرآوازه غرب فن جعل می آموزند، به سببی نامعلوم، قدیم نویسی را با غریب و بی سامان نویسی اشتباه گرفته اند!! 

سمت چپ نامه ای مجعول از پیامبر گرامی خطاب به مقوقس است که با نامه دیگری با همین انتساب و به خط کهن عرب متفاوت است. به یقین نادانی که نگارش چنین خطی را به زمان پیامبر برده، مخبط نشان داری است که تمرین شیادی می کرده، کم ترین حرمت برای آگاهی قائل نبوده و بدانید غالب آن ها از همین قماش اند. اگر کسی شبهه می کند که باز ساخت این کتب به قصد کسب درآمد بوده و موجب ابطال اصل ها نمی شود، موظف است آن نسخه اصل شیادانه نگاشته ناشده را، که مورد تقلید بوده، نام برد و نشان دهد، تا با نگاهیده علت و نقص در آن بیابیم، زیرا باردیگر بگویم بررسی بنیان شناسانه از مبانی اجتماعی در فاصله قرن اول تا یازدهم هجری، امکان وجود و نگارش هیچ دست نوشته ای به زبان فارسی در ایران و با هیچ اسلوب نگارشی را ممکن نمی داند، نمی پذیرد و تایید نمی کند. سمت راست و میانی تصویر قبل، آغاز و انجام رساله معراجیه منسوب به ابن سینا و به خط امام فخر رازی است، با گونه دیگری از همان اطوارهای نوظهور در نحوه نگارش و نیز چنین درد دلی از مینوی در باب آن: 

«در باب نسخه ای از رباعیات خیام مورخ ۶۵۸ هجری قمری که در کتاب خانه ی چستربیتی است، چون اصل آن را ندیده ام چیزی به قطع نمی توانم گفت ولی شک و تردیدی در اصالت آن به خاطرم راه یافته، چون نمونه ای از خط آن که در چاپ پروفسور آربری به دست داده شده، شباهت به خط صفحه اول از رساله ی معراجیه ی منسوب به ابن سینا دارد که در تهران به چاپ عکسی منتشر شده است و آن صفحه به اقرار ناشرین آن در همین ازمنه ی اخیره از برای تکمیل متن کتابت شده است. حتی درباره ی باقی این رساله معراجیه و این که واقعا خط امام فخر رازی باشد نیز اکنون دیگر اطمینان کامل ندارم و احتمال این که فریب خورده باشم هست».

(مجتبی مینوی، کاپوس نامه ی فرای، تمرینی در فن تزویر شناسی، نامه بهارستان، دفتر پنجم، ص ۱۶۹)

باید به مینوی و امثال او تذکر داد هر کتابی به زبان فارسی که در تمام عمر به چشم دیده و نگارش آن را به دورتر از قریب چهار قرن قبل برده اند، جعل مسلمی است که به قصد فریب همگانی ساخته شده است.

(ادامه دارد)

ارسال شده در دوشنبه، ۱۸ دی ماه ۱۳۸۵ ساعت ۱۶:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان