آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم
مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۱۹
در آغاز بگویم این مدخل نوگشوده و در میان، از فرط بدایت بیان، تنها به کار حقیقت طلبان و مترصدان دریافت و درخواست مباحث نوپخت کپک نازده میآید و به چنان ظرافت نظر میرسد که جز صاحبان حوصله و مایلان به حق را به خود نمیخواند و از آن که یقینا معجزه همین گفتار منفرد، آسیبهای فرهنگی بدنمای بسیاری را علاج میکند، میکرب ومولدشان را میشناساند وراهی به دورانی جدید در منطق و مبحث شناخت میگشاید، پس بیکاران لغز پران در این باب اتلاف اوقات نفرمایند و بدون ادراک و انتظار لازم سخن نپراکنند، که بیاعتنایی کامل میبینند و مصداق آن گفتار عرض و زحمت خواهند شد.باری نخستین سئوال در باب شاهنامه این که: چرا در اطراف تالیف این اشعار، چنین افسانههای ناممکن و متعدد و مغایری جمع است و چرا با توجه به هزینههای گزاف از آب در آوردن کار، هنوز در باب مرکز و منبع و محرک و مشتری و موافق و مخالف تولید شاه نامه به نقل و عقیده واحد نرسیدهایم؟ زیرا با خواندن سطور مقدمههای بسیار متفاوت نسخههای مختلف و به اصطلاح قدیم شاه نامه و نیز شروح و تفاسیر جدید بر آنها، معلوم ما نمیشود که سرانجام محمود غزنوی فرضی و تصوری را مشوق و یا دشمن شاه نامه سرایی بشماریم:
«دومین پادشاه غزنوی، محمود پسرسبکتکین، ۳۸۷-۴۲۱ هجری، بیش از پیشینیان از خلافت دوری گزید و هرچند مسلمانی متعصب بود برای استقلال سیاسی از هیچ چیز فرو نگذارد. در دربار او برای پرورش زبان فارسی چنان اهتمامی شد که هرگز تا آن روزگار سابقه نداشت. فارسی حتی چنان در ادارهی کشور رسوخ یافت که ابوالفضل بن فضل وزیر به کار بردن زبان عربی را لغو کرد. دربار این نیرومندترین و جنگاورترین پادشاهان دوران، یک آکادمی واقعی بود. هرشب در کاخ پادشاهی یک انجمن ادبی برپا میشد که اهل ذوق شعرهای خود را در آن جا بر میخواندند و در حضور پادشاه به ارزیابی و انتقاد میپرداختند و شاه از این کار سخت لذت میبرد . محمود به سان پادشاه پیشین، بیش از هر چیز شعرهای ملی و تاریخی را میپسندید و از شنیدن سرگذشت پادشاهان و پهلوانان ایران باستان خسته نمیشد.»
(شاهنامه، به کوشش پرویز اتابکی، مقدمه مول، صفحهی ۲۲۹۳)
تنها دلیل صحت این صحنههای مسموم، که اندازه و علت لذت سلطانی در هزار سال پیش را سنجیده، احتمالا وجود مجری ممتاز شبهای شعر و مجالس شعر شویی و تعارف بافی امروز در تلویزیون است که به نشانی نام و خبرگی و کهنه کاری، شاید هم از توابع و اخلاف و باقی ماندگان همان برگزار کنندگان شبهای شعر دربار محمودی است و اگر معتادان و مشتاقان به نشستهای ادبی متداول، برای دیر رسیدن به این شبان شعر سلطان محمودی آه میکشند، دل داری دهم که با نفس تنگی دود پایه، که غالبا بدان دچارند، صعود به ارتفاع یکی از قلاع غزنه برای حضور در انجمن آن سلطان ادب دوست، بسیار بر آنان دشوار میبود و بهتر آن که به تمهیدات و ممکنات روزگار بسازند و از یاد نبرند خلاف تعارفات ژول مول، شهر و کاخ شاهی به دوران محمود غزنوی، در زمرهی تصورات بیبقایا مانده است. پس سخن رانی مول را حلال کسانی بدانیم که یوغ دادههای باطل موجود را، بیهیچ احساس آزاری، بر گردن میبرند و با باز گذاردن گریبان، مفتخرا و با طیب خاطر به تماشا میگذارند. ما با اسلوب معمول خود میپرسیم اگر محمود این همه فارسی میپسندید و وزیرش کار با زبان عرب را جرم و حرام میشناخت، پس چرا همین یکی دو سکهی قلابی عهدش را با عربی غلیظ و فصیح نوشته و مگر القاب موجود بر این سکهها را، که در اساطیر بیبنیان دیگر، بذل و بخشش سپاس گزارانه بغداد به او میگویند، به پاداش عرب ستیزی از خلیفه گرفته است؟!!
«این مطالب با آن چه صاحب چهار مقاله در احوال فردوسی و رفتار سلطان محمود یاد کرده، مغایر است. اگر محمود ارج «شاهنامه» را نشناخت و با فردوسی دشمنی ورزید درست برای این بود که محمود بدگویی از ترکان و عربان و ستایش پادشاهان باستانی ایران را نمیپسندید… چنان که خواهیم دید محمود از تخمه ترکان بود به زندگانی و کارنامهی پادشاهان ایران باستان رغبتی نداشت و همین بزرگترین دلیل نفرت او از فردوسی و شاه نامه بوده است.»
(پیشین، پاورقی همان صفحهی و صفحهی بعد)
تا همین جا صاحب دو محمود شدیم که چشم دیدن یکدیگر را ندارند، یکی به روایت مول و دیگری از زبان جهانگیر افکاری مترجم مقدمه او بر شاهنامه، که هر کدام منظور و مقصد خویش دنبال میکنند! مایلم گریبان هر دو را بگیرم و بپرسم این احکام و بدایع و ودایع چشم دریده و مقابل نشسته را چه گونه و از چه گنجینه محافظت شده و مصون مصادره کردهاند؟ و اگر بخواهم تمام دیگر خیالات در باب محمود را به دنبال بیاورم بیم آن میرود که خواننده از فرط دل زدگی از این همه دروغ و خلاف نویسی، ادامهی مطلب را پی نگیرد. زیرا به راستی گرداگرد ماجرای سرودن و بودن شاه نامه و فردوسی و محمود و دیگر متعلقات مربوط، چندان افسانه پدیدار است که عین و متن شاه نامه در مقابل آنها مختصر مینماید و این پر حرفیهای غیر مستند که هوش و حواس و حوصله را از هم میپاشد، نخستین مشخصه هر دادهی بیبنیان و ساخت دست یهودان است.چنان که توجه به نمونه سکههای محمود، حتی اگر به احتمال قلابی بودن آنها اعتنا نکنیم، خود حکایت روشنی از نادرستی تلقینات موجود درباره او از جمله فارسی پرستی اش را بیان میکند.
«انتشار شاهنامه فردوسی در اکناف جهان سرگذشتی شنیدنی دارد. چه از وقتی سرودن این منظومهی بلند و پایدار آغاز شد و تحریر آن در سال ۳۸۴ قمری به پایان رسید و در سال ۴۰۰ تحریر نهایی آن آماده شد، تاکنون که اندکی از هزار سال گذشته است، این حماسه اقوام ایرانی به اشکال و صور گوناگون در دسترس جهانیان قرار گرفته است. ملت ایران و دوست داران راستین زبان فارسی در جهان، در مدت ده قرن تمام، به وسیله خواندن متن و شنیدن آن از دهان قصه و شاهنامه خوانها، مخصوصا در قهوه خانهها و زورخانهها و مجالس خاص شاهنامه خوانی، بر پهنای اندیشه انسانی و هنر گران سنگ و جاودانی شاعر وقوف یافته و از معانی و دقایق آن لذتها برده و از گنجی چنین کم مانند و بیش بها فواید اندوختهاند.»
(ایرج افشار، شاه نامه از خطی تاچاپی، صفحهی ۳)
با این نقل از کتاب ایرج افشار، به وادی بدون انتها و بیبر و باری وارد میشوم که به صداقت وشهادت وسوگند میتوان مدعی شد در سراسر حقه بازیهای جاری در موضوع تاریخ و فرهنگ و ادب ایران پیش و پس از اسلام، این یکی، یعنی تراش نسخههای کهن برای شاه نامه و انتقال آن به جهان، از ویژگی ممتازی در بافتن بیمحابای مهمل برخوردار است، که یکی از نمونههای آن در متن بالا عرضه شد : معرفی دوست داران زبان فارسی، در ایران و در جهان، که از هزار سال پیش، در قهوه خانه و زور خانهها و مجالس خاص شاه نامه خوانی مشغول افزودن بر پهنهی اندیشه خویش از راه خواندن شاه نامهاند!!! زورخانه و قهوه خانههایی که در ایران هم، زمان ظهور کوتاهی دارند وزورخانه و قهوه خانههای جهان را هم، که محل ومجلسی مخصوص نقالان شاه نامه برای شیفتگان زبان فارسی داشته باشد، چنان که شاهد شدیم، فقط ایرج افشار میشناسد! زمانی که صاحب نظران پرآوازه موجود، در انتقال مطالب دل خواه و هدف دار خویش، تا به این مرحله بیاسلوبی و تاراج بیتعقلی میکنند، پس جز بستن امید به جوانان، چه انتظار تغییر و یا لااقل تدقیق در میادین خیال بافیهای این چنینی است؟
بالا: سکهی نقره که میگویند ضرب بلخ و از آن سلطان محمود بوده، به تاریخ ۴۱۵ هجری و به وزن ۱۷ گرم که متن روی آن: عدل، یمین الدوله و امین المله، نظام الدین ابوالقاسم و متن پشت آن: لله، لا اله الا الله وحده لا شریک له، القادر بالله محمود. گویی تمام تاریخ محمودی را تا آن جا که فضا اجازه میداده، بر این سکه منعکس کردهاند و اگر خدای ناکرده چنین سکهای یافت نمیشد نمیدانستیم سلطان محمود سفارش دهندهی شاه نامه که بود، زیرا نشان دیگری از او جز همین سکه به دست نیاوردهایم!!!
وسط: سکهی طلا، سلطان مسعود غزنوی، ضرب همدان! به تاریخ ۴۲۳ هجری و به وزن ۳۴/۳ گرم .
پایین: سکه نقره سلطان مودود غزنوی، بدون نام ضراب خانه و به تاریخ ۴۴۰ هجری، وزن ۷/۲ گرم. ظاهرا این غزنویان هرچه در سفارش و ستایش شعر و خدمت گزاری به زبان فارسی ماهر و دل سوز و حساس بودهاند، در ضرب سکه پس پسکی رفتهاند، زیرا در ۲۵ سال فاصله زمانی میان این سه سکه، از نظر نوع نگارش، کیفیت و ارزش سقوط کردهاند. چنین که میبینید لااقل در این سکهها، اگر نسبتهای آن را هم جعل نپنداریم، از فارسی پرستی غزنویان و فاصله گیری آنان از خلیفه، درهیچ دوره، نشانی نیست!
«از شاهنامه، نزدیک به سیصد نسخه تاریخ دار، در فهارس کتابخانهها شناسانده شده و اگر نسخ بیتاریخ یا جدید را بر این تعداد بیفزاییم، از هزار میگذرد. در این نسخهها طی قرون، کاتبان، خواسته و ناخواسته کاست و فزودهایی اعمال کردهاند و اینک هر چه نسخه از زمان فردوسی دور و به زمان ما نزدیکتر باشد، پرغلطتر و کم اعتبارتر است.»
(رستگار فسایی، متن شناسی شاه نامه، صفحهی ۲، مقاله امین ریاحی با نام جهان شاه نامه شناسی)
امین ریاحی افغانی در زمره کسانی است که عمر خویش در کار شاه نامه کردهاند. بیحاصل و خام، با قرینههای بسیار، که جز تطویل بیبار کلام و جهاندن اسب خیال از موانع تردید، چیزی برای اثبات ندارد. نقل فوق را از آن باب آوردم که به درستی بر تعداد از هزار افزون نسخ خطی شاه نامه اشاره میکند، وگرنه در میان بافتههای او چنان بیانات واضحا کم خردانهای پیداست که لاجرم گمان صحت عمل ومقصد ومنظور در کاربران امور شاه نامه را از آدمی میرباید:
«پس از این که پای اروپاییها به هند باز شد و رواج زبان فارسی و محبوبیت شاه کار فردوسی را در آن دیار دیدند، از آن جا که برای توفیق در ادارهی آن سرزمین پهناور نیازمند شناخت مردم و فرهنگ آنها بودند، تهیهی نسخهی بالنسبه صحیحی از شاه نامه و تحقیق در محتویات آن را لازم شناختند و به دستور کمپانی هند شرقی ماتیو لمسدن از معلمان فارسی در کلکته به کمک چند تن از هندیان فارسی دان تصحیح شاه نامه را بر اساس ۲۷ نسخه آغاز کرد و فقط جلد اول آن را در ۱۸۱۱ در کلکته به چاپ رساند. متن کامل شاه نامه به تصحیح ترنر ماکان از افسران انگلیسی مامور در هند در چهار مجلد با مقدمهای فارسی در سال ۱۸۲۹ در کلکته انتشار یافت و این نخستین چاپ بالنسبه معتبر شاه نامه به مقیاس آن روز بود، که بعدها اساس چاپهای سنگی متعددی در ایران و هند قرار گرفت.»
(منصور رستگار فسایی، متن شناسی شاه نامه، صفحهی ۹، مقاله امین ریاحی با نام جهان شاه نامه شناسی)
یافتن استعدادی چنین شگرف در مخفی کردن دم خروسی بدین بلندی و اعمال و ایراد چنین شگردی، نه فقط برای پوشاندن این حقیقت که کمپانی هند شرقی در صدور شاه نامه برای ایرانیان چه رسالتی به عهده داشته و اجرا کرده، بل تطهیر آن به عنوان اقدام فرهنگی قابل ستایش کلنلهای ارتش استعماری اشغال کنندهی هند، از سوی محققی که میخواهد بیطرف بماند، چندان و چنان موجب اعجاب است که ناچار باید به دنبال یافتن نام امین ریاحی در فهرست حقوق بگیران کمپانی هند شرقی باشیم! اگر آن مرحوم در دسترس بود از او میپرسیدم چرا کمپانی هند شرقی برای جذب قلوب هندیان، که بیتردید با فارسی زبانان هند به افزونی شمار قابل قیاس نبودهاند، به تصحیح وداها دست نزده است؟‼
«از شاهنامه تا دویست و اندی سال پس از پایان سرایش آن، دست نویسی در دست نیست و از سدهی هفتم نیز تنها دو دست نویس مانده است که کهنترین آنها، یعنی دست نویس فلورانس، مورخ ۶۱۴، نیز ناقص است و تنها نیمهی نخستین شاهنامه را در بردارد. ولی از سدهی هشتم تعداد دست نویسهای آن بیشتر میگردد و هر چه جلوتر میآییم، بر شمار آنها میافزاید، تا آن جا که شاید امروزه رقم دست نویسهای کامل و ناقص این کتاب که در کتابخانههای عمومی و مجموعههای شخصی در سراسر جهان پراکندهاند، از هزار بیرون باشد. پیداست که دسترسی به همهی این دست نویسها کاری است نه شدنی و نه سودمند، بل که اگر مصحح شمار بزرگی از دست نویسهای سدههای هفتم تا دهم را فراهم آورد، وظیفهی تصحیح انتقادی را در این یک مورد به جای آورده است. همچنین تنظیم یک جامع نسخ از همین دست نویسها نیز اگر هم شدنی باشد، کاری بیهوده است، بل که بسنده است که مصحح از میان آنها معتبرترین شان را برگزیند و اساس تصحیح قرار دهد، ولی البته در برخی موارد ـ چنان که نگارنده کرده است ـ به دست نویسهای دیگر نیز نگاهی بیافکند.»
(رستگار فسایی، متن شناسی شاه نامه، صفحهی ۵۲، مقاله جلال خالقی مطلق با نام دانشی به نام شاه نامه شناسی)
اگر امین ریاحی را محققی شناسا و ساعی در امور حقوقی و ادبی فردوسی و شاه نامه بدانیم، بیتردید جلال خالقی مطلق در میان مصححان شاه نامه، ممتازترین در سطح جهان است که او نیز عمر خویش بر سر کار بیحاصل و غیر ممکن تصحیح شاه نامه گذارده است، زیرا که اوضاع در این قضیه نسخه شناسی و مقابله با وجود نمونههای کنونی از شاه نامه چندان آشفته است که در فرصت بعد به آن خواهم رسید و اینک در این اندازه بسنده میبینم که گوشههایی از شکایتهای شخص خالقی مطلق در این باب را بخوانید :
«نخست دربارهی خویشاوندی دست نویسهای شاهنامه، این نکته گفته شود که دست نویسهای این کتاب را میتوان به چند شاخه کلی بخش کرد، ولی ترسیم نمودار یا درخت خویشاوندی آنها شدنی نیست، چون تنها میان چند تایی از آنها خویشاوندی ثابت و نزدیک هست. یکی از خویشاوندی میان دست نویسهای استانبول ۷۳۱، قاهره ۷۹۶ و برلین ۸۹۴ و دیگر خویشاوندی میان دست نویسهای لنینگراد ۷۳۳ و پاریس ۸۴۴. خویشاوندی میان دیگر دست نویسها یا دور است یا گردنده. برای نمونه دو دست نویس لندن ۶۷۵ و قاهره ۷۴۱ پس از آن که در بخش بزرگی از آغاز کتاب با یکدیگر نزدیکاند، سپس دست نویس قاهره ۷۴۱ از لندن ۶۷۵ کمی دور میگردد و به دست نویس فلورانس ۶۱۴ نزدیک میشود، ولی هر سه دست نویس در یک شاخه باقی میمانند. هم چنین دو دست نویس واتیکان ۸۴۸ و لنینگراد ۸۴۹ که در آغاز خویشاوندی بسیار نزدیک دارند، در داستان سیاوخش از یکدیگر دور میگردند، دست نویس نخستین به دست نویس لندن ۶۷۵ نزدیک میشود و دست نویس دومین به دست نویسهای لنینگراد ۷۳۳ و پاریس ۸۴۴ میپیوندد و یا دو دست نویس لیدن ۸۴۱ و آکسفورد ۸۵۲ که در آغاز کتاب از اعتبار بیشتری برخوردارند، از آغاز داستان سیاوخش، ناگهان دچار فساد میگردند و در عین حال با یکدیگر خویشاوندی بسیار نزدیک پیدا میکنند، تا آن جا که جای گمانی نمیماند که این دو دست نویس در این داستان در یک یا دو پشت خود از یک دست نویس واحد و فاسد جدا گشتهاند. علت این خویشاوندیهای گردنده این است که دست نویس اساس کتابت، همهی دفترها یا همهی داستانهای شاهنامه را نداشته است و یا برخی جاها صفحههایی چند از آن افتادگی داشته و کاتب ناچار در این جاها دست نویس دیگر را اساس کتابت قرار داده است. گذشته از این، برخی از دست نویسهای شاهنامه دارای خویشاوندی آمیخته هستند . یعنی وابستگی آنها را حتی در یک داستان واحد هم نمیتوان شناخت. این آمیختگی از این جا پیدا شده است که کسی دست نویسی را با دست نویس دیگر از شاخهای دیگر مقابله کرده و برخی اختلافات را در بالا و پایین بیتها در کنار صفحهها و میان ستونها نوشته است. سپس چون این دست نویس اساس کتابت دیگر قرار گرفته، کاتب این اصلاحات را درون متن نموده است و از این جا دست نویسی با خویشاوندی آمیخته پیدا گشته است.»
(رستگار فسایی، متن شناسی شاه نامه، صفحهی ۵۵، مقاله جلال خالقی مطلق دانشی به نام شاه نامه شناسی)
پس برای گریز از تورم اوراق، از انتقال دادههای دیگران در میگذرم که اعتراف میکنند در فهارس موجود، اعم از مقید به تاریخ و نام نسخه نویس و یا آنها که بینشاناند، بیش از هزار نسخهی دست نویس از شاه نامه شناسایی شده است . آیا چه مقدار از این هزار نسخه را، نسبت به زمان تالیفی که شایع است، واقعا در ۵۰۰ سال مقدم بر صفویه نوشتهاند؟ اگر از حیرت تعادل خود از دست نمیدهید و پس نمیافتید، بگویم که: هیچ ‼!
(ادامه دارد)