آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم
مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۱۶
تنظیم این بررسیهای جدید، براساس و با استناد به بقایای آثار و ابنیه تاریخی مانده بر زمین انجام میشود، که برای محقق وسیله رصد عمومی محیط و سنجش توان فنی و فرهنگی در اجتماع معینی است. مورخ قدرت دفاع جانانه از یافتههای خویش را در برابر منکران و مدعیانی دارد که با مباحث نو، دچار مشکل عمدهای شدهاند: نمیتوانند بنای تاریخی جدید بسازند، بازماندههای کنونی را خراب کنند یا به نحو مؤثری در آنها تغییرات مورد نیاز خود را پدید آورند، دیواری را جا به جا و سمت و سوی قبله را تغییر دهند و به چنان بحرانی در ادامه اعلام بزرگ انگاریهای مسخره پیشین گرفتار شدهاند که گویی تمام کاروان سراها و قلاع و بازار و آب انبارهای تاریخی و بر جای مانده را بر مغزشان کوبیده باشم! آیا این ضربه غول آسا، لااقل آنان را از خواب و خرناسه باستان ستایی بیدار خواهد کرد؟ بعید میبینم!
باری به ترتیب و شرحی که گذشت، با سادهترین شکل زندگی در صدها مجموعه زیستی کوچک و متوسط، به صورت قلاع دفاعی بر سر کوهها و در سراسر ایران مواجهیم که در مسیر قرون، گذران امور اجتماعی در آنها بیتغییر مانده، آدمیان ساکن آن، با گودال گرد آوری آب باران قناعت کرده، کارگاه مسگری و زرگری و آهنگری که هیچ، حمام نیز نساختهاند و در گزارشی نیامده که ضمن جست و جوهای جدید، از درون این قلاع، قطعه جواهر و جام نقشین و کوزه پرکار و سکه با ارزش، به شمایل و نام کسی یافت شده باشد، که تاریخ او را بشناسد.
چه گونه تعلقات قومی، زبانی، سنتی و آیینی این منجمد شدگان در وحشت را معلوم کنیم، که ظاهرا تقلای تاریخی ـ اجتماعی نکرده، توان ایجاد تغییر در مبانی هستی خویش نداشته و با حداقلهای ممکن در سلسلهای از نسلها زیستهاند، برگه هویت شناسانه مکتوب و قابل ردیابی و نشان فرهنگی و تولیدی ندارند و نمیتوان از آن مانع بلند گذر کرد که کدام ساخت و کار غریب، تداخل و تعاون میان ساکنان و همسایگان گوناگون این قلاع متفرق را ناممکن کرده و توهم نیاز نخستین به حفاظت و دفاع و تفرد را، تا آخرین نمونههای بررسی شده در این قلعهها پابرجا نگه داشته است؟ چه گونه دریابیم چرا از آن بلندا و انزوا به دشت نیامده، شهر و بازار و کاروان سرا و آب انبار و مسجد و حمام نساختهاند و این چه بیهویتی هول آوری است که با چنین رمز و غمز ناگشودنی، به برج و دیوارههای این قلاع چسبیده است؟! زیرا نمیتوان گمان کرد که این قلعههای بیاستثنا دشوار ساخت، که خاک و آب هر بیل گل آن، از دشت و درهای به بلندای کوهی کشیده شده، محض تفنن بوده، اربابان ایام طرب و استراحت پایان عمر خویش را در آن گذرانده و از مردم معمول خالی بوده است؟ زیرا بدون مکث این سئوال سر برمی آورد که پس مسکن اصلی این خوش نشینان صاحب قدرت و نیازمند تفنن، در کدام شهر و محال بوده و آثار حضور بیرون از قلاع آنان از چه راه قابل دیدار است؟
و آن گاه که حتی در همین اوراق مجعول و بویناک کنونی، که در جای شرح تاریخ و گذران پس از اسلام مردم ایران با نمایش حضور قلدران سیاسی و نظامی و فرهنگی قلابی و غول آسا، از همان سدههای نخستین هجری نوشتهاند، تعلق و توجهی نسبت به مفرد یا مجموعهای از این قلاع ثبت نیست، پس دامنه ناآشنایی با پیشینه عمومی و ملی کنونی، هولناکتر میشود و آن گاه که این جا و آن جا با آثار اندک، اما قطعی و بیتردید و مسلم حضور، به شمایل و نمای مسجد و مناره و مقبره و منبر و پل و بازار و بارگاه و کاروان سرا و آب انبار، مظاهری از دانایی و توانایی پیشرفته، در زمینههای گوناگون و به میان دشت بر میخوریم، پس ابهام گستردهتر میشود و سئوال وسعت میگیرد که به کدام نیاز و دلیل، در میان این دو طیف قلعه نشین بدون هویت و مسجد و محراب و جایگاه سازان پر هنر، در قرون اخیر اسلامی، ارتباطی نمیبینیم و ذرهای از الگوهای زندگی پرجلال و جلای صاحبان این منارهها و مساجد و مقبرهها، به داخل این همه قلعه منتقل نشده است؟
این جا گرهگاه اصلی تاریخ ایران پس از اسلام است که برای گشودن آن، در آغاز و ناگزیر برای تسهیل و تفهیم در عرضهی مدخل، باید بکوشید آن انبان دروغ و نادانی را تخلیه کنید که به منزلگاه ذهن ایرانیان، به عنوان تاریخ پس از اسلام سپردهاند، تا آماده و قادر شویم تفاوت دو تصویر واقعیت از دروغ را، با دشواری کمتر تشخیص دهیم.
«ضرابخانه ها: در زمان بنی امیه بعضی از شهرهای ایران و عراق جولانگاه خوارج گردیده بود، آنها گاهی بر ناحیهای مسلط شده، حتی اقدام به ضرب سکه مینمودند. سکههایی از بنی امیه موجود است که خوارج بر حاشیه آنها شعار معروف خوارج (لاحکم الا لله) را نقش کردهاند. در منابع به بیش از هشتاد ضرابخانه اموی اشاره شده که در آنها به ضرب سکه میپرداختند و به جز ضرابخانههای دمشق، افریقیه (قیروان) و اندلس (قرطبه)، بقیه در ایران و عراق، یعنی سرزمینی که قبلا قلمرو امپراتوری ساسانی بود، قرار داشتند. نخستین سکه دینار اموی ضرب سال ۷۷ هجری و بدون نام ضراب خانه است. مسلما سکه در شهر دمشق، پایتخت خلافت، ضرب شده و اولین درهم در تاریخ ۷۸ هـجری در ضرابخانه شق التیمره، در ایران مرکزی، ضرب گردیده است. بر طبق مدارک موجود این ضرابخانهها فعالیت خود را در یک زمان آغاز نکردند و برخی از آنها پس از مدتی کوتاه کارشان متوقف گردید. با داوری از روی سکههای یافت شده چنین برمی آید که فعالترین ضراب خانه مربوط به شهر واسط بوده است. مشهورترین ضراب خانههای اموی عبارتند از : ابرشهر، ابرقباد، آذربایجان، اران، اردشیر خوره، ارمنیه، استخر، افریقیه، انبار (پیروزشاپور)، انیبار، اندلس، ابهر، باب، برم قباد، بصره، بلخ، بهرسیر، بهقباد اسفل، بهقباد اعلی، بهقباد اوسط، تستر، تفلیس، تیمره، جزیره و جسر، جنزه، جسر شادهرمز، جندی شاپور، جور، جی، حران، حلوان، حیره، دبیل، دربجرد، دستوا، دشت میشان، دمشق، روان، رامهرمز، ری، زرنج، سابور (بیشاپور) سامیه، سجستان، سرخس، سرق، سوس، سوق الاهواز، شق تیمره، طبرستان، العال، عمان، غرجستان، فرات، فسا، فیل، قم، قومس، کرمان، کسکر، کوفه، ماه، ماه بصره (نهاوند)، ماه کوفه (دینور)، ماهی (ماهی دشت)، مبارکه، مدینه بلخ بیضا، مدینه العتیق، مرو، ماسبذان، مناذر، موصل، مهر جانقدق، میسان، نهر بوق، نهر تیری، واسط، هرات و همدان.»
(علی اکبر سرفراز، فریدون آورزمانی، سکههای ایران، صفحهی ۱۵۲)
اینک نهال این سلسله بررسیهای جدید بار میدهد و جار میزند آن سرزمین که به زمان اموی، یعنی قرن اول هجری، با احتمال زیاد، هنوز نخستین گروه مهاجرین را به خود ندیده و نخستین قلاع هم ساخته نبود، چه گونه در متن این سکههای اموی، صاحب قریب پنجاه شهر در اندازه امکانات ضرب سکه شده است و اگر در هیچ یک از این صدها قلعه، ذرهای خرده فلز، که حکایت از این تواناییها کند به جای نیست، پس معلوم میشود آن مظاهر هستی ایران پیش و پس از اسلام، که به صورت نقلی در کتابی، دیوان شعری یا بر صورت سکه ای، به عنوان دلیل ادعای حضور سلطان نشینان بیآثاری، چون ساسانیان و طاهریان و صفاریان و غزنویان و این و آن، بدون عرضه و ارائه عین مادی امکانات چنین بلند پروازیهای فنی و فرهنگی، به ما ارائه میدهند، جز حقههای مخلص و محض نیست که از جمله در متن این سکههای مجعول اموی، به صورت شهری به نام نهر بوق هم ظهور کرده است، چنان که طاهریان و صفاریان را تنها در کتاب بیصاحب تاریخ سیستان و غزنویان پر آوازه و بیآثار را در سطور کتاب دیگری به نام تاریخ بیهقی و در شعر چند شاعر ناشناس مییابیم، و دامنهی این دروغ سازیها، چندان آشکار و مستعد رسوایی است، که میتوان مدعی شد تمام ساخت دولت محمود غزنوی، جز زمینه و مقدمهای بر تولید شاه نامه و انتساب آن به عهد قدیم نبوده است. اگر وجود این بیش از چهل شهر ایرانی، در این مسکوکات اموی در قرن اول را، آشکارا و به عینه دروغ میبینیم، اما چنین سکههایی را به عنوان مستندات تاریخ و حوادث صدر اسلام عرضه میکنند، پس بدانید با جانوران فرهنگ خواری رو به روییم، که زیر و بم ما را شناخته، با مضراب تعصب و با تحریک سیمهای نژاد پرستی کسانی، از کرد و لر و ترک و فارس و غیره، نغمهها و ترانههای تاریخی و دینی و مذهبی دل خواه خویش سر داده، سالیان دراز ما را به ترقص قومی و ملی و تفرقهی متعصبانه واداشته و با سهولت و دل سیری تمام، به ریش ما خندیدهاند. در اتاقی به نام امویان هشتاد شهر سکه زدهاند، که قریب پنجاه شهر آن، چنان که برملا شد، به ایران خالی از آدمی منتسب است و تنها با حک و افزودن کلام «لاحکم الا لله» در کنار برخی از این سکهها، وجود گروه مورد نیاز و ابزار اختلاف دیگری در جهان اسلام، به نام خوارج را، بیهیچ مستند دیگر و با سهولت تمام، به ما ابلاغ کردهاند! آیا هنوز بیدار نمیشویم؟‼
تصویر زیر را از صفحهی ۱۰ همان منبع، یعنی کتاب «سکههای ایران» برداشتهام که نمیدانم اصل آن در کدام مأخذ دیگر بوده است، اما طراح این دو قالب سکه، با خردمندی تمام، سخن خویش را به گوش باور کنندگان تاریخ و اسناد اسلامی نادرست موجود خوانده است: سکههایی با شعارهای اسلامی در یک رو، که بر روی دیگر آن، ستارهی داود حک شده است !!!
پس بدانید که در این واویلای دروغ و جعل و دغل یهودانه، تاریخ اسلام در ایران را نه از روی کتابهای ظاهرا کهنه و دیوانهای شعر و سکههای به نظر له شده و سوراخ و زنگ خوردهی این و آن، بل باید با ملاحظهی مظاهر مادی پا بر جا شناخت، که در این رده، جز از راه بررسی بناهای اسلامی به خصوص مساجد میسر نیست. بناهایی که وجود و حضورشان در ایران، با تردیدهای بیجواب، تنها از قرن دهم هجری قابل قبول است.
«جدول مطالب مندرج بر پشت سکههای هرمز چهارم که از صفحهی ۹۴ کتاب «هرمزد چهارم، ۱۲ سال سلطنت، سیزده سال سکه» برداشتهام.»
جدول بالا تاریخ گذاری بر پشت سکههای ناشناسی به نام هرمز چهارم ساسانی است، که جز همین سکهها مستند دیگری ندارد و بدانید اعداد سال شمار در این جدول، نحوه شمارش و نام گذاری و الفاظ و تلفظ یهودی و عبری است، خطی که در کنار آن میبینید، حتی با خط پهلوی قلابی، از آن دست که در کتیبههای دروغین و نوساز ساسانی آمده، منطبق نمیشود، چنان که سکههای ساسانی موجود در گنجینههای سکه شناسی جهان و در دست عوام، جز محصول کارگاههای جعل یهودیان از ایام گوناگون پس از طلوع اسلام نیست و درست همانند کتیبههای ساسانی حک شده بر دیوارههای مکعب سنگی موجود در نقش رستم، غالبا جعل جدید وسند سازی برای سلسلهای است که تنها در شاهنامه معرفی شده و به خواست خداوند معلوم همگان خواهم کرد که اصل آن کتاب کهنه وانمود شده نیز، ساخت پس از صفویه دارد و تردید نکنید که سراپای داستان سکههای ساسانی نیز، تکرار همان حکایت سکههای اموی ضرب شده در پنجاه شهر ایران است، که با شرح آنها در فوق آشنا شدیم. آیا مایلید فهرست شهرهایی را هم بخوانید که میگویند سکههای این هرمز چهارم مفقوده، که اعداد را به لفظ و لغت عبری میشمرده، در آنها ضرب کردهاند؟!!
«اپر شهر، آترا، اردشیر خوره، ارمنستان، استخر، اهواز، ایران شهر شاپور، ایران (!؟)، بلخ، بیشابور، تای، تچی، جی، خلم، دارابگرد، رامهرمز، رخواده، ریوارشهر، ری، زوزن، سکستان، سمرقند، چاچ، شیز، پرات، کرمان، گرگان، گرزوان، گندی شابور، مرو، مرورود، میبد، نهرتیری، نهاوند، وه اردشیر، ویسپ شاد خسرو، همدان، هرات، سج.»
(همان، صفحهی ۹۶، نقل به اختصار)
به تعبیر و تقریب، این نام همان ضراب خانهها در همان شهرهایی است که اسامی آنها را بر پشت سکههای اموی نیز یافتیم و گویا از چند قرن پیش از اسلام، احتمالا در میان ابرهای آسمان دایر و برقرار بوده، زیرا بر سطح زمین ایران، در جای این شهرهای ضراب خانه دار، آن هم بر بلندیهای دشوار عبور، تنها بقایای قلاعی از دوران اسلامی به جای مانده، که جز حوضچه جمع آوری آب باران، هنوز نشان و اثر دیگری از هستی متمدنانه در آنها نیافتهایم. بدین ترتیب این اساتید جعل وجود ۵۰ شهر را از طریق ارائه ۵۰ سکه ثابت میکنند! زیرا گرچه دیگر نمیتوانند شهر کهنه بسازند، اما قادرند در گوشه هر زیرزمین، به نام وزمان هرکس، از هرشهر وسرزمین، هزار سکه ضرب کنند و بر پشت هر میز و چهارپایه، دهها و صدها کتاب شعر و نثر در استحکام اشارات همان سکههای قلابی بنویسند‼!
(ادامه دارد)