آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم
مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۱۰
تضاد پدید آمده میان نو دادههای این یادداشتهای جدید و تصورات تاریخی - اجتماعی پیشین، در هر زمینه، سیمای آشکار و عبوسی به خود گرفته و به صحنه جدال دانایی و تعصب و دو راهی تصمیم بدل شده است و اگر خدا بخواهد به جایی کشیده خواهد شد که ندیده انگاری در باب این دادهها بر هیچ کس، که در مسیر آگاهی از آن قرار گیرد، میسر نباشد. به زودی و به یاری خداوند، به مقطعی خواهم رسید که خواننده این سطور را به صف بندی معینی میبرد:
دنبال کنندهی دروغ یا دوست دار درستی، و در میانه جایی نخواهد بود تا فرصت طلبی در پس آن پنهان شود و سنگر بگیرد. فماذا بعد الحق الاالضلال. اینک به تدریج بر همگان آشکارتر میشود که ادبیات پیشین درموضوع تاریخ و هستی و هویت ایرانیان، حیله گرانه و با توسل به وسیعترین صورت بیپروای جعل، در کار تلقین آن ساختار تاریخی - اجتماعی و ادبی بوده، که آغاز و توالی مقتدرانه و موجودیت مستحکم اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را در چهارچوب ایران کنونی، از مقطع پیدایی سلسله پلید هخامنشی تبلیغ کند و با اطوارهایی غریب جار زند که گرچه رومیان و اعراب و یونانیان و مغولان به دفعات کوشیدهاند تا خللی در بنیان تمدن ایران وارد کنند، اما فره ایزدی و فرمان شاهنشاهی و پشتیبانی اهورایی، مانع انهدام این هستی ممتاز تاریخی شده، که گویا آگاهی و علم و مسالمت را در جهان پایه ریخته و بنیان گذارده است! این یادداشتها که با توجه به نمودارهای مادی موجود تنظیم میشود، و تصویر و توضیحی درست نقطه مقابل آن ادبیات ارائه میدهد، به نظر میرسد که اندک اندک زمینهای برای غلبه بر اوهام قبلی آماده کرده، غنچههایی از واقع اندیشی را در لایه نازکی از صاحبان خرد میشکوفاند و در مراتبی این سئوال صورت عمومی میگیرد که راستی چه کسان و برای کسب چه منفعت، در این مجموعه اوراق مجعول و مجهول، از ایرانی پراز ویرانه، سرزمینی سرزنده و مملو از شور حیات، در فاصله اتمام اقدام پوریم تا پیدایی دوران صفویه ساختهاند؟
باید هنوز هم به جزییات بیشتر و ظریفتری رو کنم و اطمینان دهم که در دو سه مبحث آتی، که به زودی و به خواست خداوند خواهم گشود، پردههایی را به تمامی از برابر دیدگانی بر خواهم گرفت، که هنوز نبود شیوهی شهر نشینی در ایران پیش از صفویه را باور ندارند و به غلط ابطال فهرستی از اسامی و القابی در زمره سیاست مداران پر اقتدار و صاحبان کتاب و سخن والا مقدار را، موجب سقوط سر بلندی و تهی کیسگی تاریخی خود گمان میکنند و از یاد میبرند که حقیقت، مسئول مواظبت از اوهام و اذهان نیست و آسان یا دشوار، سرانجام احکام خود را بر خواهنده آن جاری خواهد کرد، زیرا شناخت دوستان و دشمنان تاریخی، بسیار سودمندتر از داشتن و نداشتن فلان غزل و قصیده سرا و آن شمشیر بر کمر قلابی و از این گونه مترسکان است.
پس باز هم به شناخت و شناسایی بیشتر ماندههایی از ابنیهی عمومی مشغول شوم، که معرف زیر بنای اجتماعی قدیم باشد و که با توجه به عمدهترین ویژگی ظهور دولت صفوی، یعنی استقرار و اقتدار مذهب شیعه، در مجموع و به صورتی معقول، ادعای وجود تکیه و حسینیه را، پیش از سلطنت صفویان، نا به جا و غیر ضرور میکند، چنان که بنای تقریبا تمام ۵۵ تکیه و حسینیه موجود در سراسر ایران را، با معدودی استثنای منتسب به عهد صفوی، که نادرست است، از عهد قاجار گفتهاند. پس به بقایای دیگری رجوع کنم که بر آنها نام مصلا گذارده و با حیرت تمام، علی رغم پارهای گمانهها، ساخت حتی نمونهای از آن را، به زمان صفویه نیز نیافتهایم! اگر امواج این زلزله حقیقت، هنوز علامتی در اذهان منجمد و غریزی شده کسانی رسم نمیکند، پس با خبر باشید تکانهایی دیگر، با چنان قدرتی که کند و از کار افتادهترین دستگاههای حقیقت سنج را به نوسان وا میدارد، در راه است.
بر اساس و قاعدهی مسما، مصلا محوطهای باز و با آلایش و آرایش کمتر است که فضایی مناسب و به میزان لازم، برای جنبش و جوشش عمومی ادای نمازهای عیدین و برگزاری فریضهی جمعه در اختیار اهالی شهری میگذارد و زمانی که به نشانههایی واضح، تا زمان قاجار هم هنوز مصلایی نساختهاند، پس بدانید اثبات وجود شهرهای پر جمعیتی در ایران، که نیازمند مسطحی مجهز با نام و کاربرد مصلا باشد، بسیار دیر انجام شده، که پیام تاریخی همه جانبهی واضحی عرضه میکند. در منابع موجود از هفت مصلای قدیم به شرح زیر نام بردهاند، که علت الصاق چنین بر چسبی بر ماندههای قدیمترین آنها، چنان که نقشهها گواهی میدهد، لا اقل برای من روشن نیست:
مصلای طرق، در خراسان که بنایی از میانهی قرن نهم و نزدیک به ظهور صفویه میدانند. مصلای نایین که بنایی از عهد قاجار شناسایی کردهاند. مصلای سبزوار و مشهد که میگویند از عهد صفوی است. مصلای شاهرود و شیراز که باز هم ماندههایی از عهد قاجار گفتهاند و بالاخره مصلای یزد که بدون شناسایی مانده و با توجه به مباحث پیش در باب آب انبارهای یزد، بدون تردید دورتر از عهد قاجار نیست. این تمام بضاعت موجود از مصلاهای قابل ذکر در سرزمین ایران است! اما ببینیم آن بخش را که سابق بر قاجار میشناسانند و یا حتی همان را که به عهد قاجار منتسب میکنند، واقعا مصلی بوده است؟
«پلان مصلای نایین»
رسامی بالا از مصلای نایین است که بر مبنای مقیاس، در مجموع و با تمام حواشی و زوایا، ۳۵۰ متر بنا، به وسعت یک آپارتمان بزرگ امروزی است که محوطه باز آن، اگر فضای اختصاص داده به مقبره و زاویه هارا کسر کنیم، ۳۰ متر مربع، یعنی جمع و جورتر از نشیمن یک خانه متوسط و حد اکثر مناسب صف بندی ۲۰ نماز گزار است. آیا جمعیت نایین به زمان قاجار را چند نفر بگویم، که چنین فضایی مناسب برگزاری مثلا نماز عید فطر، برای مومنین آن باشد؟ وانگهی کدام هندسه دان و زاویه سنجی میتواند بگوید اگر این بنا اختصاص به مصلا دارد، پس قبله در این محوطه میانی و باز، آن گاه که زاویههای بنا به ۴ سمت کامل و بدون شکستگی قبله باز میشود، در کدام جهت و اساس بوده و جایگاه پیش نماز در کجاست؟ پس این بنا هرچند که برآمدهای از دوران قاجار است، اما در ماهیت، معماری و مساحت مناسب یک مصلی را ندارد و نمیتواند محلی برای برگزاری نمازهای عمومی باشد.
در پلان مصلای طرق هم، گرچه فضا باز و بیعوارضتر است، اما بیش از ۶۰ متر مساحت ندارد و افزون بر ۴۰ نماز گزار را جای نمیدهد و از آن که نقشه، شمای جهت نما ندارد، تعیین مکان محراب در آن ممکن نیست و به قرائنی از آن که در پلان، حوض مرکزی نمیبینیم و در طرق هم، چنان که پیشتر خواندیم، نشانی از آب انبار نبود، که بهترین مکان احداث آن باید در کنار مصلا باشد، پس مصلا خواندن این بنا نیز دچار اشکال میشود. به ویژه این که بدانیم این بنا را در میان بیابان و با فاصلهای زیاد از طرق یافتهاند!
«پلان مصلای طرق»
«مصلای طرق: این بنا در ۱۴ کیلومتری جنوب غربی مشهد، کنار جادهی مشهد - نیشابور و در وسط دشتی واقع گردیده و از آثار دوره تیموری سال ۸۳۷ هجری قمری به شمار میرود. با توجه به دوری بنا از مراکز جمعیتی و همچنین وجود قبوری در مجاورت آن، تعدادی از محققان احتمال دادهاند، که مصلای طرق بنای آرامگاه است. لیکن با توجه به شباهت معماری و شهرت آن به مصلا، نمیتوان این نظر را پذیرفت.»
(دائرة المعارف بناهای تاریخی ایران در دورهی اسلامی، شمارهی ۵، صفحهی ۱۱۲)
بدین ترتیب گویا مصلا نباید دارای فضای کافی و در خور جمعیت و صاحب آبریزگاه و مکان وضو و نزدیک به محل تجمع مردم باشد، بل برای مصلا خواندن یک مجموعهی کوچک میان بیابان، که هیچ تدارکاتی برای نماز گزاران فراهم ندارد، اشتهار و نام گذاری آن به مصلا کافی است!!
«پلان مصلای مشهد»
در این جا نیز قضیه از همان قرار است: کمتر از ۵۰۰ متر بنا، بسیار دور از تجمع مردم، با ۱۰۰ متر محیط باز، که جواب گوی ۷۰ نماز گزار است و بنای آن را به عهد صفوی گفتهاند. هر چند در این جا به نظر میرسد که محراب به سوی قبله است و اعتماد السلطنه در صفحهی ۳۳۴ مطلع الشمس در توصیف آن آورده:
«در خارج شهر مشهد، تنها بنایی که دیده میشود مصلاست که در هزار و هشتاد و هفت در عهد شاه سلیمان ساخته شده.»
چنان که در باب مصلای شاهرود نیز میآورد:
«در بیرون شهر شاهرود مصلایی است عبارت از چهار دیوار و محرابی و آن بنا با وجود سادگی ظریف و با روح است کتیبه و تاریخی ندارد که بانی آن معلوم شود ولی پیداست که از بنای آن بیش از پنجاه سال نگذشته است. این بود ابنیه معتبره شاهرود که هیچ یک قدمتی نداشت… در سفح جبل غربی شاهرود بعضی از قبور، به گورستان جهودان معروف است و از این فقره و اسامی اسراییل و ارمیا و غیره معلوم میشود که عیسوی و یهود تا خیلی وقت در اصقاع مملکت بوده اند.»
(اعتماد السطنه، مطلع الشمس، صفحهی ۱۰۴۴)
پنجاه سال پیش از سفر اعتماد السلطنه به خراسان، میانه بر قراری قدرت قاجار است و بر این مبنا تنها دو موج مصلا سازی مسلم، آن هم به تعداد اندک، در ایران دیده میشود: از میانهی قاجار و نیز به دولت جمهوری اسلامی موجود. مورخ براساس یافتههای تاکنون و نیز آن چه در پی خواهد آمد، وسوسه میشود تا سئوال کند: آیا اسلام به ایران، به صورت عام، در زمان ترکان صفوی و با مذهب شیعه وارد شده است؟! اگر آری، پس این همه افسانه شمشیر کشی عرب به عهد عمر را چه کسان و بر سبیل چه قرائنی ساختهاند و اگر نه، پس نمایشی از حضور وسیع مسلمین و مسلمانی ایرانیان و اصولا نشانههای استقرار متمدنانه و مجتمعهای مناسب بر آمدن نمایندگان قدرت سیاسی و عناصر فرهنگی را، پیش از عهد صفوی، در کجای این سرزمین و با کدام علائم و آرایهها بیابیم؟
اما پیش از رجوع به پاسخهای ممکن، بهتر این که هنوز به اسناد رسیدگی کنم.