آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم
مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۷
باز سازی ویرانههای دو هزار ساله ایران، بازمانده از آسیب پوریم، آبیاری زمین خشکی به قطرههای باران مدیریتی نو اندیش بود. این که ابرهای این ریزش از کجا میرسید، بحثی است که به خواست خداوند و به استمهال اجل، در پی این همه خواهد آمد و خواهم گفت که منظور از ظهور مغول و ایلخانی و تیموری در ایران، چه مضمون و محتوایی دارد و موجبات کدام دگرگونی بنیانی را فراهم کرده است. انقلابی که حاصل مدیریت کسانی بود که نفرین و نفرت شایع دربارهی سرزمین پوریم زدهی ایران را نپذیرفتند و نظیر پا بر جاتر همان استقلال عملی بود که دل بستگان به قدرت خدایان هلنیستی را، ماقبل اسلام، چنان که توضیح آن در کتاب بررسیهای دوران به اصطلاح «اشکانیان» آمد، برای ورود و اقامت دراز مدت در گورستان ایران دچار تردید نکرد. در انتهای یادداشتهای این مبحث جدید، که به مدد الهی پر شمار خواهد شد، بدون کمترین ابهام، بر قبول همگان افزوده میشود که وسعت خرابی بار آمده در پوریم و این که جنبندهای در آن ویرانههای وسیع در حرکت نبود، تا زبان توضیحی بر فقدان حیات در آن کومهها بگشاید، در آن فرهنگ اوهام ساز دیرین، اختصاص خطهی ایران به ارواح را، تا به حدی در خیال مبتدی و مستعد مردم اطراف جدی میکرد که به درازای لااقل دو هزار سال، برابر پردهای که در برابر دیدگان خواهان آن خواهم گشود، تاریخ صاحب شهامتی آماده ورود و سکون در این پهنه بیصاحب مملو از مخروبه و بینصیب از جغرافیای بخشنده و طبیعت وسوسه گر، معرفی نکرده است.
آنها که ممکن است این دیدگاه را تراوش ذهن بدانند، با خبر شوند که در انتهای این رسیدگی، چندان در قبول خالی بودن این خاک از حضور بومیان، در پی رخ داد پلید پوریم، به یقین خواهند رسید، که برای نبود دراز مدت انسان و خاموشی مطلق آن، جز توسل به همین ظاهرا ذهنیات در توضیح تهی ماندن این سرزمین، چارهای ندارند و بدانید که تشریح اعمال و امیال و آثار مردمان کهن، با مقیاس و قبولهای آدم امروز، هر چیز را به کاریکاتوری از نمونههای واقعی آن بدل خواهد کرد و ناگزیرم مثالی بیاورم که دوستی در مراجعه به نظیری برای این گونه مقولات بیان میکرد و میگفت: از دیدگاه یک مهندس معمار، که از تاریخ مصر کهن بیخبر مانده باشد، اهرام قاهره، که در مقابر داخلی آن سنگهای یکپارچهی فراتر از ۶۰ تن در ارتفاع غیر معمول نصب شده، شاهکاری مستحق ستودن است، ولی اگر بگویید این شاهکار را آدمیانی در بیش از ۳۵۰۰ سال پیش عمل آوردهاند، با پوزخند و سیمای حق به جانب متخصصین میپرسد: مگر در آن دوران جرثقیل ۱۰۰ تنی داشتهاند؟ و نخواهید توانست قانع اش کنید که آن سنگ را مردمی در ۳۵ قرن پیش، بیمدد جرثقیلی که در ذهن اوست، به ارتفاع مورد نیاز بالا کشیدهاند. با این همه انکار مدرن او، واقعیت در پیش چشم، یعنی اهرام ایستاده در حوالی قاهره، با تمام عجایب معماری و فنی، هستی و حضور تاریخی سازندگان آن را معیوب نمیکند، که ممکن است در برابر صدای انفجار صاعقه هم با ترس و فریاد میگریختهاند! پس، از دیدگاه مورخی که دنیای قدیم را میکاود، اثبات روی دادها کفایت میکند و جست و جوی بیشتر در موضوع و کشف چه گونگی اجرا و نحوه عملیات آن را از خود ساقط میداند و تنها این گونه دریافتها را، بیاعتنا به بهت کارشناسان، فرصتی میشمارد تا غموض گذشته را بشکافیم، زیرا انکار و تمرد و تمسخر، اهرام را از پیش چشم بر نمیدارد، چنان که گورستان وسیع پس از پوریم ایران، با حاشای فنی، از جوشش حیات و تمدن پیش از آن پر نمیشود. پس چنان که بیان شد وظیفه این بررسی و تحقیق فقط اثبات وقوع و نیز تعیین انگیزه و گستره و حاصل قتل عامی است که یهودیان در شرق میانه ۲۵۰۰ سال پیش و در پروژه پوریم مرتکب شدهاند. اقدامی که منجر به انهدام کامل حضور انسان و قطع تولید مثل و دیگر تظاهرات تمدن شد. تشریح نحوه اجرا و مدت زمان این قتل عام، بر عهده مورخ نیست که مشاور عملیاتی رابیهای یهود و نظامیان هخامنشی نبوده است!
اینک هم، چنان که بقایای بناها و مستحدثات عام المنفعه در ایران نشان میدهد، ترتیب و ترکیب ظهور ارتباطات محلی و شبه ملی میگوید که کاروانها، برای نخستین بار، پس از ۲۲۰۰ سال توقف، بر راههایی رفتهاند که پلهای عهد صفوی گذر از آنها را آسان کرده بود، در کاروان سراهایی توقف کردهاند که صفویان ساخته و کالاهایشان را به بازارهایی رساندهاند، که برابر بررسی زیر، باز هم صفویان بر پا کردهاند و چون از چنین تپش منظم نبض حیات اجتماعی و اقتصادی و تکاپوی مشخص و مرتبط و منضبط انسانی، در ایران پیش از صفوی علامتی ثبت نیست و مراتب معینی از چنین روابطی در آن ادوار دیده نمیشود، پس مورخ توجه میدهد که در میان این هیچ عظیم تاریخی، امکان ظهور این همه شاعر و مورخ و پزشک و هنرمند و مفسر قرآن و مترجم زبانهای پهلوی و یونانی و عربی و سریانی و سیره و فتوح نویس وجود ندارد! زیرا چنین ادعاهای فرهنگی، بدون نمایش زیر بنای استقرار اجتماعی و روابط اقتصادی، تنها به پراکندن شایعه شبیه میشود.
با این همه، در قرون اخیر هم بازارها چندان پر تعداد نیست: ۳۵ نام در سراسر ایران، که گواه نو پدیدی و ندرت جوامع کلان شهری در این سرزمین، به دوران صفوی و پس از آن است. با این تذکر غریب که در خراسان و قم، یعنی دو شهر زیارتی بزرگ ایران، تا اواخر قاجار و اوائل پهلوی، بازاری نساختهاند و در نقاط آبادی چون گیلان و مازندران و طبرستان هم، نه فقط بازار کهن که از زمان صفوی نیز بازار ندیدهایم تا در مجموع عدم پیوند تاریخی جوامع پراکنده در ایران، تا همین اواخر آشکارتر شود. اگر آمار بازارهای برآمده در دوران صفوی را بازبینی کنیم، راهی جز این قبول باز نمیماند که هیچ بازار فعالی در ایران، پیش از ظهور دولت صفوی نبوده و طبیعت ادواری که در آن پل و کاروان سرا هم نساختهاند، جز نبود بازار نیست. مثلا بازارهای سراسر آذربایجان، در اهر و تبریز و ارومیه و خوی و اردبیل، تماما بر آمده در دوران صفوی و پس از آن است، بازارهای اصفهان نیز با اندک نشانههای نامعین و غیر مطمئن، یکسره صفوی است. بنای بازار زنجان و سمنان و شاهرود از عصر قاجار، بازار کازرون صفوی و در شیراز بازارها زندی و یا قاجار است. بازار قزوین را در دوران صفوی ساختهاند، بازار قم برآمدهی پایان روزگار قاجار است. بازار سنندج و بیجار و بم و بروجرد و اراک و نراق و ملایر و همدان هم ماندههایی از زمان قاجار و بازار کرمان و ساوه و تویسرکان صفوی است. چنین مراکز داد و ستد کلی و جزیی، برابر نقشهای که در یادداشتهای پیش عرضه شد، در انتهای شبکهای از راهها و کاروان سراها قراردارد که عملا بازارها را به یکدیگر و با مرکزیت اصفهان وصل کردهاند. جست و جوی من نه فقط برای یافتن عین و بقایایی از بازارهای پیش از اسلام، بل قید و ذکری مکتوب و ادعایی موجود از مراکز داد و ستد عهد ساسانی و پیش از آن، در همین اسناد پریشان و بیپر نسیب و مجهول و بیصاحب کنونی، در هر قسمت و گوشه جغرافیای کنونی ایران، نا کام ماند و معلوم شد که بر اثر آن مرگ مغزی ممتد اقتصادی - اجتماعی، که از پوریم آغاز میشود، تا پیش از صفویه، کمترین شعله و شوری از حیات سیاسی و اقتصادی در پیکره این سرزمین دیده نمیشود تا شاهد زایمان تظاهرات و تمایلات فرهنگی از درون آن باشیم. پس چه گونه بپذیریم در خراسان و طوس که حتی در صفوی هم هنوز بازار ندارند و تمرکز صنفی نمیبینیم، شاعری به نام فردوسی، با کتابی همانند شاه نامه، در سوت و کوری همه جانبه و کامل قرن چهارم هجری، با اشعار و ابیاتی به زبان فارسی امروز، ظهور کرده است؟!
اینک به مبحث و موضوع تمام کنندهی دیگری رجوع دهم که هر چند مدتی است صاحبان پیشین این گونه آراء تاریخی سخیف و بیبنیان از تکرار علنی این اراجیف ساخت یهود طفره میروند، اما تکلیف یاوه پردازان ضد اسلام را در طرح مسئلهی ویرانگریهای مسلمین در ورود به ایران معلوم و زبانهای نیمه بریدهشان را به کلی کوتاه میکند و آن هم شناسایی بقایای حمامهای کهن، در شهرهای مختلف ایران است. حمام، از ارکان زندگی و گذران جوامع کوچک و بزرگ اسلامی است و با تاکید به طهارت مستمر، که در دین اسلام عمده است، هیچ مسلمانی از رجوع مکرر به آن بینیاز نیست. یاد آوری این قید که با رجوع به نمونههای بازماندهی کنونی، که یقینا به دید مستقیم بسیاری از خوانندگان این وبلاگ هم رسیده، معلوم است که حمامها، از نظر استحکام و دوام و کاربرد مصالح ویژه، حتی از پل و کاروان سرا نیز نخبهتر است و همانند آنان در ردیف بقایای معماری نابود ناشدنی قرار دارد و نمیتوان ادعای امحاء کامل آنها را، حتی اگر ساخت شان از هزارهای هم فراتر رود، قبول کرد، چنان که قدیمترین حمامهای محلی، در شهرهای توریستی کنونی، هنوز هم، گرچه نه با کاربرد اصلی، اما با جلای نخستین، مهمان پذیر زینتی بر جایی است که تلاش سازندگان نخستین آن را در تدارک محیط دل چسبی برای طهارت و رغبت رجوع مکرر، موفق جلوه میدهد و از آن که تا روزگار نزدیک به ما، نبود حمامهای خانگی، مگر در زیر سقف منزلگاه حاکم، عام و خاص را، ناگزیر به گرمابههای عمومی میکشاند، پس کنجکاوی در موقع و محل و مقدار حمامهای بر جای مانده، خود وسیلهای برای به دست آوردن تعداد شهرهای بزرگ و جمعیت ساکن در آنها است.
این بررسی ویژه باز هم به این نقطه و نکته ختم میشود که از قریب صد حمام یافت شده در شهرهای سراسر کشور، نزدیک به تمامی آنها صفوی و یا ساختههایی از پس آن دوران است و خود گواهی است که پیش از صفویه شهر بزرگی، که به تعبیه و تدارک معمول و مصطلحترین نمودار خدمات عمومی، یعنی حمام هم بیارزد، وجود نداشته است. و بالاخره این یاد آوری که گرچه بنای حمامها به سرمایه گذاری کلان دولتی، از آن دست که در ساخت کاروان سرا و پل لازم است، نیاز ندارد و بازگشت سرمایه گذاری معمول در ساخت آن تضمین شده است، باز هم غالب حمامهای عمومی را حتی به زمان صفوی و قاجار بر ساخته مشخصی از سوی اشراف غیر حکومتی نمیبینیم که خود از فقدان نازکترین لایهی مال داران ملی حکایت میکند و اگر با همین نگاه به دورتر از زمان صفویه چشم بدوزیم پس تا زمان اقدام پوریم نمونهای از مظاهر اشرافیت برای نمایش در موزهها نیز دیده نمیشود، مطلبی که در جزییات به آن خواهم رسید.
باری، پرس و جوی مکرر مرا به این جواب رساند که معیار ساخت حمام در هر محله، یک باب در برابر هر ۲۰۰ خانوار و یا ۱۰۰۰ نفر و نفوس بوده است و با این قیاس، پس از رسیدگی به ۱۰۰ حمام یافت شده در پهنهی ایران، که غالبا ماندههایی از دوران صفوی است، آمار شهرنشینان کشور را، در آن عهد به صد تا دویست هزار میرساند. با این برداشت پس به بازخوانی فهرست حمامهای قدیم برویم: حمام روستای ترک در میانه، از عهد قاجار. حمام کردشت اهر، از عهد صفوی. حمام لیوارجان مرند، از عهد صفوی. حمام ایل و حمام محمد بیگ خوی، از عهد قاجار. حمام کهنهی میاندوآب، از زمان قاجار. حمام قراچهی ارومیه، از عهد صفوی. حمام لج مهاباد، از عهد صفوی. حمام اوچ دکان و حمام پیر و حمام زرگر اردبیل، از عهد قاجار. حمام حاج شیخ و حمام حاج محسن و حمام قره دکنک و حمام کهنه و حمام میرزا حبیب اردبیل، از عهد صفوی. حمام افوشته و حمام بیگدلی و حمام جارچی و حمام خان و حمام خسرو خان و حمام دردشت و حمام ذوالفقاری و حمام ساروتقی و حمام شاه و حمام شاه زاده و حمام شیخ بهایی و حمام علی قلی آقا و حمام کاروان سرای مادر شاه و حمام وزیر اصفهان، همگی از زمان صفوی است. در اصفهان یک حمام را با نام شاه علی قدیمتر از دوران صفوی و ظاهرا سلجوقی خواندهاند که در صورت قبول باز هم میرساند که اصفهان زمان سلجوقی تنها دهکی تک حمامه بوده است! حمام میرعماد و حمام ملا قطب و حمام فین و حمام عبدالرزاق و کاشان از عهد صفوی و حمام سربازار و حمام سلطان میر احمد و حمام طاهر و منصور کاشان از دورهی قاجار است. تنها حمام مشهد اردهال صفوی است. حمام خواجه و حمام کوچه فارهی نطنز قاجار است و بالاخره تنها حمام نایین با نام حمام کلوان را احتمال دادهاند که ایلخانی است. هر سه حمام حاج عبدالله و حمام خان و حمام درب امام زاده در چهار محال، صفوی و قاجار است. حمام حضرت و حمام سرسوق و حمام شاه و حمام شاه وردی خان مشهد، صفوی و حمام چهار درخت بیرجند قاجار است. حمام کهنه و حمام رخت شوی خانهی زنجان قاجاری است. حمام پهنه و حمام قلی و حمام ناسار سمنان صفوی و حمام نخست همان شهر قاجاری است. حمام امیریه و حمام بازار و حمام بید آباد و حمام حاج تقی و حمام خوریای شاهرود قاجاری و حمام چهار سوق آن شهر صفوی است. در شیراز به جز حمامهای داخل خانههای اشرافی عهد قاجار و پهلوی، تنها یک حمام عمومی از دوره زند با نام حمام وکیل یافت شده است! آیا سعدی و حافظ و خواجوی کرمانی و وصاف و صاحب مزارات شیراز حمام نمیرفتهاند؟!! حمام قجر قزوین صفوی و حمام صفای همان شهر قاجاری است. حمام شاه عباسی تاکستان صفوی است. حمام ابراهیم خان و حمام وکیل کرمان قاجار و حمام گنج علی خان آن شهر صفوی است. حمام نگار کرمان را بدون عرضهی دلیل سلجوقی گفتهاند که در صورت قبول باز هم کرمان ما قبل عهد سلجوقی از صورت شهر خارج میشود. حمام انصاری و حمام سید عباس بم قاجار است. در کرمانشاه حمام قدیم یافت نشده، اما حمام حاج اصغر خان و حمام حسن خان و حمام قلعه کنگاور قاجاری است. حمام پیرسرا و حمام حاجی محمد جعفر رشت و حمام پنج شنبه و حمام شاه و حمام علی اف بندر انزلی و حمام رستم آباد رود بار قاجاری و تنها حمام قدیم لاهیجان با نام حمام گلشن صفوی است. حمام اشرف سلطان آمل صفوی و حمام میرزا یوسف بابل قاجار است. حمام چهار فصل اراک قاجار و حمام کلبعلی خان ساوه از زمان زندیه است. تنها حمام قدیم بندر عباس با نام گله داری قاجاری است و همدان حمام قدیم ندارد! حمام خان و حمام نوعقدای یزد صفوی، حمام خرم شاه را قاجاری و حمام مسجد جامع یزد را باز هم بدون دلیل ایلخانی گفتهاند.
بدین ترتیب و حتی اگر بر تاریخ گذاریهای فوق اعتراضی نگذاریم، باز هم با یقین کامل میتوان مدعی شد که تا ابتدای صفویه، شهر بزرگی که به بنای حمامی برای عموم محتاج شود، در سراسر ایران نبوده است! آیا یهودیان در ماجرای پوریم چه میزان کشتار کردهاند که تا ۲۲۰۰ سال بعد، کسی در این سرزمین در تدارک ساخت حمامی برای جماعت شهر نشین نبوده و ناصر خسرو چه گونه مدعی است در ورود به هر شهر و دهکی به حمام میرفته است؟‼ آیا حمامهای این حقه باز نخبه ساخت یهودیان نیز، همانند آن ۲۰۰ صرافی و ۵۰ کاروان سرایی است که در اصفهان قرن پنجم، یعنی در شهری یافته است که تا ۵۰۰ سال بعد از آن هم هنوز حمام ندارد؟!!!
«اصفهان شهری است بر هامون نهاده و آب و هوایی خوش دارد و هر جا ده گزچاه فرو برند آبی سرد و خوش بیرون آید و شهر دیواری حصین بلند دارد و دروازهها و جنگ گاهها ساخته و بر همه بارو و کنگره ساخته و در شهر جویهای آب، روان و بناهای نیکو و مرتفع و در میان شهر مسجد آدینه نیکو و باروی شهر را گفتهاند سه فرسنگ و نیم است و اندرون شهر همه آبادان که هیچ از وی خراب ندیدم و بازارهای بسیار. و بازاری دیدم از آن صرافان که اندر او دویست مرد صراف بود و هر بازار را دربند و دروازهای و همه محلهها و کوچهها را همچنین دربندها و دروازههای محکم و کاروان سرای پاکیزه بود و کوچهای بود که آن را کوطراز میگفتند و در آن کوچه پنجاه کاروان سرای نیکو و در هر یک بیاعان و حجره داران بسیار نشسته و این کاروان که ما با ایشان همراه بودیم، یک هزار و سیصد خروار بار داشتند، که در آن شهر رفتیم، هیچ بازدید نیامد که چه گونه فرود آمدند، که هیچ جا تنگی موضع نبود و نه تعذر مقام و علوفه.»
(ناصر خسرو، سفرنامه، صفحهی ۱۶۵)
با چنین ادبیاتی سر و کار داریم که این یکی را میگویند داعی دروغین اسماعیلیه، ناصر خسروی قبادیانی، به جای گذارده که فقط در یک کوچه اصفهان قرن پنجم هجری، پنجاه کاروان سرا و در شهری که تا زمان صفویه حمام هم ندارد، بازارهای بسیار، مسجد آدینهی آباد و ۲۰۰ صرافی و کاروانهایی با نیم میلیون کیلو بار آدرس میدهد، کم مانده از میدان نقش جهان و چهل ستون بنویسد و عجیب است این سیاح بزرگ اما قلابی جهان اسلام که مشغول ساخت کاغذین کشور آبادی با نام ایران فارس زبان در قرن پنجم است، به اصفهان از رودخانه پهناور زاینده رود چیزی نمیگوید!!