آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم
مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۴
اینک که فرصتی فراهم است، تفسیر بیشتری بر شمای کاروان سراهای موجود در ایران بگذارم و نگاه کاوندهی تیزتری بر آنها بیاندازم، که قریب به تمامی را، در دو سه قرن اخیر ساختهاند.
مکان ابنیه کاروان سرایی موجود در استان اصفهان، به نقل از صفحهی ۶۱ منبع
اکنون و در بحث موجود نمیخواهم به آن جان مایهی صفویه وارد شوم و بگویم بر اساس چه تحول و تدبیر و تمهید و توسل، سر زمینی که بر اثر وسعت نسل کشی پوریم، بیش از دو هزاره خاموش بود، ناگهان به این همه راه و کاروان سرا و مراکز تولید و توجه به هنر و ساخت مساجد و خانه و باغهای با شکوه و غیره و غیره رسید، که یافتن خوشه و خشتی از آنها، در ماقبل صفویه، به دشواری و ندرت بسیار هم ممکن نیست. اما بدانید برای بیان این تحول به ظاهر ناگهانی دلایل روشن تاریخی در دست است، که زمان طرح آن نیز، اگر اراده خداوند بر آن باشد، فراخواهد رسید. در مدخل باز و قابل عبور و اثبات کنونی میگویم که از بقایای آن صد کاروان سرای به دست آمده در مسیر راههای استان اصفهان، شاید نتوان ساخت یکی را هم، با ادلهی درست، به پیش از صفویه منتقل کرد! زیرا با مراجعه به نام و مکان آن پنج کاروان سرایی که در منبع ما و در محدودهی استان اصفهان با عنوان مجرد و نامعین اسلامی و نه صفوی قید شده، یعنی کاروان سراهای: چاه قاده ۳، در مسیر جاده کاشان به قهرود. رباط قمصر، در مسیر جاده اصفهان به کاشان. شاهنشین، در مسیر جاده اصفهان به ابرقو. مقصود بیگ، در مسیر جاده شهرضا به امین آباد و بالاخره کاروان سرای نطنز، در مسیر جاده اصفهان به نطنز، چنان که نقشه نمایش میدهد در خط زنجیر دیگر کاروان سراهای صفوی قرار دارند، که قاعدتا ساخت تمامی آنها را همزمان میکند.
بدین ترتیب این پنج نمونه هم یا کاروان سرا نبوده و یا غیر صفوی شناخته نمیشوند و به هر حال، حتی اگر این پنج مورد بقایای ابنیه بین راهی در استان اصفهان را غیر صفوی هم بیانگاریم، باز هم در مقایسه با ۹۵ نمونه صفوی شناختهی شده دیگر، معلوم میکند که اصفهان پیش از عهد اصطلاحا صفوی، در اندازه رفت و آمد منظم کالا و مسافر هم اعتبار نداشته و اعتنای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ندیده است. آن گاه برای رفع خستگی و تفریح و نیز دریافت وسعت و درازا و رنگ به رنگی گلیم بافتی از تار و پود دروغ، که اینک تاریخ ایران مینامیم، بد نیست به مختصری از سرنوشت این شهر توجه کنید، که از منابع موجود استخراج و خلاصه شده است:
«سرزمین اصفهان به علت حاصل خیزی خاک و قرار گرفتن بین زاگرس و دشتهای مرکزی ایران و وجود رودخانهی بزرگ زاینده رود و چشمهها و بلندیهای کوهرنگ، از دیر زمان مورد توجه و محل تقاطع راهها بوده است. در داستانها بنای آن را به کیکاووس نسبت دادهاند. به احتمال قوی در دوران باستان جزء مملکت انشان و در دورهی هخامنشی با نام گابایگی محل قصور ییلاقی شاهان بوده است. این نام در دوران ساسانیان به جی تبدیل شده و به زمان حملهی اعراب اصفهان مشتمل بر دو شهر جی و یهودیه بود. در خلافت معتز، به سبب شورش، مردم آن را قتل عام کردند . پس از ۳۰۰ هجری به دست سامانیان افتاد. رکن الدین دیلمی شهر را وسعت داد. محمود غزنوی شهر را از آل بویه پس گرفت. ملک شاه سلجوقی اقامت در اصفهان را دوست میداشت. در قرن ششم هجری از حمله اسماعیلیه آسیب دید. مدتی پایتخت طغرل سلجوقی بود. در حملهی مغول جلال الدین منکبرنی آن را از ویرانی نجات داد. امیر تیمور شهر را گرفت و چون مردم علیه او شورش کردند، همه را قتل عام کرد. و به امر او با هفتاد هزار سر بریده مردم مناره و هرم ساختند. بعد به دست سلطان سلیمان عثمانی افتاد.»
(دایرة المعارف مصاحب، ذیل اصفهان، تلخیص شده)
خدا را سپاس گزار باشید که برای معرفی افسانههای اصفهان به همین نقل مختصر و مفرح مصاحب اکتفا کردم و گرنه اگر وادار میشدید منقولات دائرة المعارف بزرگ اسلامی را هم در موضوع اصفهان بشنوید، به ۵۰ برگ بلند پر از مطلب و مطایبه بر میخوردید که اصفهان را، از عهد آدم و از قول اصطخری و بلاذری و یاقوت و ابوالفدا و غیره، که از قبل با آنان آشناییم، تا حد مرکز جهان متورم کردهاند و کسی نیست بپرسد آثار آن ابنیهی ییلاقی هخامنشی و یا بقایای آن قصری که شبها ملک شاه سلجوقی را در خود میپذیرفت، کجای اصفهان دیده میشود و یا این سیاحان و جغرافی دانان بزرگ صدر اسلام، مثلا در گذر از ری به اصفهان، شب را کجا بیتوته میکرده و چه میخوردهاند آن گاه که تا پیش از صفویه، مختصر چهار دیوار هم برای حفاظت و مراقبت و پرستاری از مسافر و کاروان و کم بهاترین بنای اشرافی در شهر اصفهان نبوده است؟!
نشانههای ابنیه کاروان سرایی موجود در استان فارس، به نقل از صفحهی ۱۹۶ منبع
بدین ترتیب میماند نزدیک به تمام ۱۲۶ کاروان سرای زنجیرهای را که بقایای آن در مسیر راهها و فاصله میان شهرهای فارس مییابیم، از معجزات زمان صفویه شناخت. آن گاه مورخ میپرسد این همه کاروان که شیخ علیه الرحمه، سعدی بزرگ از شیراز بیرون فرستاده و یا بدان وارد کرده، بدون نیاز به اطراقگاههای میان راه، از چه مسیر به آن شهر میرسیده و یا عازم کجا بودهاند؟!
«از آثار مشهور پارس میتوان به پاسارگاد و تخت جمشید و نقش رستم اشاره کرد. فارس در عهد ساسانیان به پنج ناحیهی ارجان و اردشیر خره و دارابجرد و شاپور خره تقسیم شده بود. مسلمانان نخستین بار در دورهی خلافت عمر اقدام به تسخیر فارس کردند. سپس احنف بن قیس، عثمان بن ابی العاص و ابو موسی اشعری به فارس لشکر کشیدند و با وجود مقاومت ایرانیان عاقبت شهرهای توج و استخر و دارابجرد و فسا و شیرار به تصرف مسلمانان درآمد و ظاهرا با تصرف فیروز آباد در ۲۸ هجری تمامی فارس تحت استیلای مسلمانان درآمد. خراج این ایالت در ابتدا سی و سه میلیون درهم و در خلافت متوکل سی و پنج میلیون درهم تعیین شد...»
(دائرة المعارف مصاحب، ذیل فارس)
اجازه دهید این گردونهی بیلگام و اختیار دروغ را همین جا متوقف کنم و دنباله تاریخ فارس در منابع موجود را نگیرم که سر به رسواییهای عظیم میزند. زیرا کافی است از تدوین کنندگان این توهمات بپرسیم این همه سردار و لشکر عمر و عرب، که فارس را در آغاز قرن اول هجری تصرف کردهاند، به کدام دلیل به خیال شان نرسیده است برای سرزمینی که یک کاروان سرا ندارد، اما معلوم نیست از چه منبعی میتوانسته سالانه سی و پنج میلیون درهم خراج بپردازد، از محل همان کوه درهمهای خراج، لااقل مسجد جامعی به پا کنند؟! کسی به من حضورا پاسخ داد که اعراب و مسلمین نخستین، عامدا در ایران مسجد نساختهاند تا مردم کم تری مسلمان شوند تا خراج و جزیهی بیش تری بستانند!!! نبوغ را ملاحظه میفرمایید؟ گفتم چنین سیاست و شیوه پول ساز را، چرا در سرزمینهای غربی اسلام اجرا نکرده و ادامه ندادهاند؟ چشمهای اش را به وجه ترسناکی گشاد کرد و خاموش ماند.
نشانههای بقایای ابنیه کاروان سرایی موجود در استان هرمزگان، به نقل از صفحهی ۳۰۹ منبع