آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم
مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۲
«طاهریان: ۲۵۹ - ۲۰۶ هجری قمری
۱. طاهر بن حسین، ۲۰۶ - ۲۰۷ هجری قمری. مامون همین که به یاری طاهر و یاران او به خلافت رسید، در سال ۲۰۵ هجری طاهر را به پاس خدماتش به حکومت خراسان منصوب کرد. طاهر یک سال بعد نام مامون را از خطبه انداخت و دعوی استقلال کرد. در سال ۲۰۷ هجری طاهر در مرو درگذشت. چنین مشهور است که مرگ او در شب همان روزی روی داد که دستور داده بود خطبه به نام خلیفه خوانده نشود.
۲. طلحه بن طاهر ۲۰۷ - ۲۱۳ هجری قمری. بعد از درگذشت طاهر فرزندش طلحه جانشین او شد. رویداد مهم دوران امارت او جنگهایی است که با خوارج سیستان کرد و بر آنها غالب شد.
۳. عبدالله بن طاهر ۲۱۳ - ۲۳۰ هجری قمری. عبدالله بعد از مرگ برادرش به امارت رسید. ابتدا خوارج را سرکوب کرد، سپس در سال ۲۲۷ هجری به فرمان معتصم رهسپار جنگ با مازیاربن قارن شد و بر او غلبه کرد.
۴. طاهر بن عبدالله ۲۳۰ - ۲۴۸ هجری قمری. بعد از مرگ عبدالله، فرزندش طاهر جانشین پدر شد. دوران زمامداری وی جز پارهای زد و خوردهای محلی رویداد مهم دیگری دربر ندارد.
۵. محمد بن طاهر ۲۴۸ - ۲۵۹ هجری قمری. محمد آخرین فرد امرای طاهری است که به دلیل ضعف نفس و بیکفایتی، عمالش در ولایات با مردم در نهایت ستم رفتار میکردند و در همین زمان دو حریف نیرومند، یکی داعی کبیر و دیگری یعقوب لیث صفاری موجودیت حکومت محمد را به خطر انداخته بودند. در سال ۲۵۰ هجری داعی کبیر، سلیمان، عامل محمد را از طبرستان راند و در سال ۲۵۹ هجری یعقوب لیث پس از تصرف هرات و نیشابور به حکومت طاهریان پایان داد.»
(بیات، کلیات تاریخ تطبیقی ایران، صفحهی ۱۳۵)
این نخستین تصویر تاریخی و در واقع دنبالهای بر همان قصههای شاهنامه است، که با دو قرن فاصله، در باب حوادث سیاسی ایران، از آغاز قرن سوم هجری تا دههی ششم آن، تدارک دیدهاند. سبک و سیاق این صحنه سازیهای نو نیز با نگاه فردوسی همآهنگ است، در آن با نامهای بینشانی آشنا میشویم که در روابطی نامعین و بیبنیان و غیرممکن و افسانه وار و غالبا حماسی، به یکدیگر پیوند خوردهاند و به حوادثی بر میخوریم که در واقع امر، وقوع هر یک از آنها به پیش زمینههای مفصلی از مقدمات تاریخی نیازمند است؛ مقدماتی که کمترین نشان و اشارهای از آن در متن فوق نمیبینیم، جملاتی فاقد سند و صورت بندی معقول است که ظاهرا طلوع و غروب و سرنوشت و سیر یک سلسلهی شصت ساله را در اوان ظهور دوبارهی تحرک تاریخی، در نوار شرقی ایران تعیین میکند، نواری که در آن فقط با حضور بیاقتدار مهاجران نو پای غیر بومی، آشنا شدیم. میتوانید به آسانی چنین دادههایی در باب طاهریان را وارونه، جا به جا و یا از زمان خود و حتی به کلی از تاریخ بیرون کنید؛ آب از آب تکان نخواهد خورد، کمترین خلاء اطلاعات تاریخی پدیدار نخواهد شد و شهر و شخص و بنا و مقبره و بازاری بدون صاحب نمیماند!!! در این نوع قصه سراییهای نخستین، حتی به توضیحی در باب گودال دویست ساله و خالی مانده تاریخی، از ابتدای اسلام تا آغاز قرن سوم هجری بر نمیخوریم و تلویحا چنین گمان میکنیم که در اثر هجوم بیرحمانه اعراب مسلمان، بومیان کهن ایران تا دو قرن هاج و واج و حیرت زده و بیتحرک ماندهاند. اما اگر از این مورخین بیپروا در دروغ بافی بخواهیم حضور هراس آور آن عرب متجاوز را، با نشانهای معین، مثلا بنای یک مسجد قرن دوم اثبات کنند، نوبت آنان است که هاج و واج و ساکت و درمانده به مقابل خود خیره شوند! بدین سان و از این طریق است که در چهار سطر، تکلیف دو شاه مقتدر، یکی با نام «طاهر بن عبدالله» و دیگری «عبدالله بن طاهر» را تعیین میکنند! اگر کسی مایل باشد میتواند در میان و یا پس از آنان شاه دیگری با نام «طاهر بن عبدالله بن طاهر» قرار دهد و دوران اقتدار طاهریان را بیست سالی درازتر کند، اتفاقی نخواهد افتاد، معارضی نخواهد داشت و شاید هم به مذاق کسانی گواراتر بیاید و دل نشینتر شود!!!
نادرستی این تصاویر همان در طبیعت تاریخ سرزمینی مصور است که ساکنین نوارهای تجمع چهار سوی آن، پیشینهی بومی، محلی، قومی و یا حتی نشانههای مشخص مادی و فرهنگی، به زمان مورد ادعای حضور طاهریان در خراسان و سیستان و آن حوالی ندارند، میان شمال و جنوب و شرق و غرب آن، ۸۰۰ کیلومتر بیابان قفر است و ساخت حکایتهایی در باب اقتدار و ادعای حکومتهای محلی درحد لشکر کشیهای پیاپی، در طول و عرض ۱۰۰۰ کیلومتر و در افتادن با خلیفگان وقت، که معلوم نیست چه گونه به خراسان رسیده و به نوبهی خود مظاهر معمول تاریخی در مکان مورد نظر مدعیان را ندارند، در جای هذیان مینشیند؛ چنان که بر جای ماندگی یک زمام دار، در حد تثبیت نامی در دفتر تاریخ را، به صرف ذکری در چند بیت شعر، قیدی در اوراق چند کتاب، نمایش سکههایی در اندازه و اجناس مختلف و حتی نقر کتیبهای بر سینه سنگ، که محک آزمایشات لازم را نخورده، نمیتوان اثبات کرد.
تاریخ و نشانههای حضور هیچ ملت و اقلیمی، چنان که در مورد تاریخ ایران باب کردهاند، با آرایه و زیور فرهنگی آغاز نمیشود و به همانها پایان نمیگیرد. اگر سراسر هستی تاریخی ایران پس از اسلام تا زمان صفویه را، چنان که در اجزاء بررسی خواهم کرد، به ذکری در دیوان شعرا، مندرجات کتاب ها، چند تابلوی مینیاتور و تعدادی سکه ساختگی، موکول و متکی میکنیم، که تماما در زمره عوارض فرهنگی قدرتاند، نه علایم سیاسی و دلیلی بر حضور عینی آن، پس در اصالت این اسناد موکدا تردید کنید، زیرا مراکز قدرت سیاسی در سرزمین و حوزه ای، پیش از این تظاهرات فرهنگی، به معرفی آبشخور گذران اجتماعی و تظاهرات اقتصادی و تولیدی نیازمندند که مجمل و سربستهترین سر فصلهای آن، با چنین شروح و شروطی پیوند میخورد:
۱. مراکز تولید و تهیهی لوازم مورد نیاز حکومت و مردم، از کارگاه سازنده تازیانه و شمشیر، تا آهنگری که برای اسب و الاغ آدمیان نعل هلالی میخماند، سفالگری که ظرفی برای شام و نهار اهالی میپزد و زرگری که ظواهر پیوند زناشویی و یا تاج قبله عالم را آماده و عرضه میکند.
۲. مجموعه ابنیه مخروبه و بر جای مانده حکومتی، که حاکم و سلطانی در آن ساکن بوده و قبه و بارگاهی بر سقف، جای جداگانه برای نشست و خورد و خواب خدم، طویلهای برای اسب و حشم، باغی برای تفرج بزرگان و سالن و سرسرایی برای بار عام، به ضمیمه داشته باشد.
۳. مسجد و منارهای که وسعت آن بیانگر جمعیت شهر و استحکام و اسلوب آن، نماینده و معرف مرتبه مدنیت شود و نوع ایمان مردمی را اعلام کند.
۴. بازار و سرایی که چیزی به عمده و جمله در آن بفروشند، با سراچههایی تو در تو، که کالا در آن انبار کنند، حجرههایی که محل رجوع دلال و مشتری و مظنه گیر و ربا خوار شود تا بررسی بقایای آن، طول و عرض و وسعت تولید، میزان گرفت و داد و حوزهی امکانات شهری را به آیندگان بنمایاند.
۵. راههای منظم ارتباط، که درآن کاروانها بگذرند، شهرها را به هم متصل کنند و ابزار امتزاج آدمیان و اقوام شوند.
۶. کاروان سراهایی که به شکل پلکانی در یک مسیر و در مواضع معین، امکان باراندازی و استراحت ساربان و استر و جمل را میسر کنند، کسانی در آن آب و نان و علوفهای به از راه رسیدگان بفروشند، در نا به سامانیهای جوی، امکان اسکان چند روزه را عرضه کنند و معماری، وسعت و تعداد حجرههای آن، به تاریخ بگوید چه میزان رفت و آمد کالایی و در چه حوزهی جغرافیایی، به زمان ساخت آن کاروان سراها برقرار بوده است.
۷. ضمایم زندگی شهری، گورستان، گرمابه، گلستان، میو مطرب خانه، جایی برای قبول مهمان و اهل عبور، تعبیه داشته باشد.
۸. و بالاخره ظواهر اثبات حضور و وجود طبقات اجتماعی، به صورت لوازم کاربردی زندگی معمول یا ممتاز، خانههای اشرافی بهره برده از حداکثر استحکام و مهارت سازندگان و مصالح ممتاز روزگار خود، تا معلوم شود وزراء و صاحبان دیوان و کسب و کار و حجره داران و مالکان و سازندگان و استاد کاران دست اول نیز، بنا بر توان و نیاز، عرض اندامی کرده واثری در محیط خویش به جا گذاردهاند.
اگر جامعهای نتواند لااقل بخشهایی از این مجموعه علایم و امکانات را، به عنوان پایگاه حضور قدرت و مکنت نشان دهد، چنان که در یونان و روم و چین و مصر و بین النهرین عهد سلوکیه قابل دیدار است، پس ادعای وجود سلطان و حاکم و لشکرکشی و عیاشی شبانه و شاعران قصیده گوی صله گیر و هنرمندان و رقصندگان و مغنیان و خواجگان و عمله جات سیاست و میل کشی چشمان و سر ُبری از این دست قمپزها، جز خیال پردازی نخواهد بود و تنها در متن مینیاتورها واقعیت میگیرد. زیرا نخست باید زمینههایی برای تولید ثروت فراهم شود، تا حاکمی سهم خود از آن بطلبد، سپس از محل ذخیره آن، مطرب و شاعر و نقاش و سپاهی و طبیب و فال گیر و معمار و معبّر را به بارگاه بخواند و به خدمت گیرد. بدون این مقدمات، هیچ صاحب مقامی، که قدر ماندگاری تاریخی بیارزد، حتی اگر در صد کتاب نام اش برده باشند، صد خمره سکه به نام او بیابند و هزاران بیت شعر در اوصاف قهر و لطف اش سروده باشند، در طشتک تاریخ ظهور نخواهد کرد، زیرا شعر و کتاب و سکه را میتوان در هر زمان و با هرمتنی در فضای کوچک اتاقی به دل خواه این و آن آماده کرد، چنان که در متن زیر درباره طاهریان، بینمایش سراپرده و سجده گاه، آماده کردهاند:
«طاهریان: طاهر بن حسین از سرداران بزرگ مامون بود که او را در رسیدن به قدرت و خلافت یاری نمود. او امین برادر مامون را شکست داده، مقتول ساخت و خلافت را از آن مامون کرد. در دوره خلافت مامون، طاهر امیر خراسان شد. طاهر ایرانی بود و قصد داشت برای خود حکومتی مستقل تشکیل دهد. به همین جهت، به محض آن که فرصت را مناسب یافت، نام مامون را از خطبه حذف کرد و بدین ترتیب اولین حکومت مستقل ایرانی در دوره اسلامی تشکیل شد. این حکومت به نام طاهر، موسس آن، به طاهریان معروف شد. طاهریان پس از آن که به طور کامل حکومت خراسان را در دست گرفتند، نیشابور را به پایتختی برگزیدند، سپس به جنگ خوارج مشغول شدند و آنان را شکست دادند، طاهریان توانستند علاوه بر خراسان، سرزمینهای دیگری، مانند سیستان و قسمتی از ماوراء النهر را به تصرف خود درآورند، آنها به عمران و آبادی و حمایت از کشاورزان علاقهی بسیار داشتند. طلحه، پسر طاهر در سال ۲۰۷ هجری به جای پدر حاکم خراسان شد. قلمرو او تا حدود ری را شامل میشد. سپس برادرش، عبدالله و بالاخره طاهربن عبدالله و محمد فرزند او قریب نیم قرن حکومت کردند. این سلسله به دست یعقوب لیث صفاری منقرض گردید. در کتب تاریخ شروع حکومت طاهر را ۲۰۵ هجری نوشتهاند، اما براساس بررسی سکههای او که در سالهای ۲۰۰ و ۲۰۱ هجری ضرب شده، معلوم میگردد که قبل از تاریخ مذکور حاکم خراسان بوده است، همچنین قبل از رسیدن به حکومت خراسان از طرف مامون اجازه ضرب سکه داشته است. درهمی که سال ۱۹۵ هجری در محمدیه (ری) ضرب شده، از هر حیث شبیه سایر سکههای مامون است، اما نام طاهر در زیر نام خلیفه نوشته شده است. سکههای طاهریان در شهرهای هرات، سمرقند، بخارا، نیشابور، زرنج، بست و محمدیه ضرب شده است. مسکوکات طاهریان کاملا شبیه سکههای عباسی است و به جز سکههایی که در اواخر حکومت طاهر ذوالیمینین ضرب شده، در سکه سایر جانشینان او نام خلیفه عباسی با نام حاکم طاهری همراه است.»
(سرفراز، آور زمانی، سکههای ایران، صفحهی ۱۷۹)
آیا متوجه شدید؟ نشان تمام این بگیر و ببندها و رفت و آمدهای تاریخی، که سلسله طاهریان نام دادهاند، فقط بر صفحات کاغذ و در کتابهای بیصاحبی از قبیل تاریخ سیستان ثبت است و در سکههایی که اصل آنها از کس دیگری است، اما اگر ذرهای از آن علایم حیات مقدر و مقدور و برشمرده را بطلبید، که تنها علت و محور حضور هرتجمع تاریخی در سراسر عالم شناخته میشود، همچنان دست خالی خواهید ماند و قصه خواهید شنید.